شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

از صدور احکام ناعادلانه تا پاشنه آشیل جنبش چپ ایران – نسیم سلطان‌ بیگی

نسیم سلطان بیگی

خبر نیست آوار است. آواری که سالیان درازیست می‌ریزد، مانند دیواری که سالیان زیادی است بر سرمان خراب می‌شود و انتهایی ندارد. آجرهای بهمنی‌اش زرد نمی‌شوند و می‌خواهد همچنان سرخ و گداخته بمانند؛ هرچند سخت، گرچه جانکاه. در یک ماه گذشته پرونده‌های بسیاری بررسی شده‌اند و حکم‌ها از ۱۰ تا ۲۴ سال در نوسان است. نیمی از پیامی که مخابره می‌شود روشن است و نیمه پنهان آن، حکم‌هایی اند با عددهای بیشتر، برای نام‌های کمتر شنیده شده.

صبا کردافشاری ۲۴ سال حکم می‌گیرد که ۱۵ سال از آن قابل اجراست.

مرضیه امیری ۱۰ سال حکم گرفته که ۶ سال از آن اجرایی است.

اسماعیل بخشی با ۱۴ سال حکم حداقل هفت سال در زندان خواهد ماند.

ساناز الهیاری، امیرحسین محمدی‌فر و سپیده قلیان و دیگر هم‌پرونده‌ای‌هایشان ۱۸ سال حکم می‌گیرند که باز هم هفت سال آن‌‌ها قابل اجراست.

عددها بسیار بزرگتر از آنچه هستند که قرار است در واقعیت اتفاق بیفتد. هر چند واقعیت هم به اندازه کافی ترس در جان‌ها می‌دواند. ریشه این پدیده اما، در بحران جانشینی حاکمیت است و بس.

روند صدور حکم برای این افراد گویاتر از آن است تا ندانیم چیزی که وحشت بر جان  حاکمیت ایران می‌افکند، کنش فعالان اجتماعی در دسته‌های گوناگون زنان، کارگران، دانشجویان و … نیست، بلکه آنچه نباید رخ دهد، همنوایی بین آنهاست. موضوعی که نه امروز و دیروز که سال‌هاست از سوی جمهوری اسلامی با برخوردهای تند و شدید مواجه شده است.

این بحران در یک بازه زمانی چنان پررنگ شد که هر دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا نسبت به آن موضع‌گیری کردند اما شعله‌ این آتش ناگهان خاموش شد و سرمای محض جای آن را گرفت. بحران اما همچنان باقی است، چرا که اگر می‌شد کمی دورتر ایستاد و به آنچه این روزها در ایران می‌گذرد نگاه کرد، می‌شد فهمید که باطن این اعداد و ارقام چیز دیگری است. انگار حاکمیت ایران با صدور حکم‌های حبس‌ طولانی‌مدت فعالان سیاسی در پی خریدن زمان لازم برای حل بحران است و می‌خواهد بحران جانشینی را در فضایی مرتفع کند که مخالفان در انفعال کامل باشند. بحران جانشینی و تبعات آن، همان‌قدر که برای فعالان سیاسی مواجهه جدیدی نیست، برای  جمهوری اسلامی امر تازه‌ای به‌شمار نمی‌آید. بین سال‌های ۶۵ تا ۶۸ یک بار دیگر آن را تجربه کرده است. باید به یاد آورد که برخوردهایی شدیدتر از آنچه امروز اتفاق می‌افتد، در آن سال‌ها نیز رخ دادند.

در کنار بُعد ظاهری و باطنی، صدور این احکام ابعاد دیگری هم دارد. پاسخ کوبنده‌تر از آنِ کسانی است که تلاش می‌کنند طبقه کارگر را با دیگر جنبش‌های اجتماعی پیوند دهند، وگرنه اسماعیل، کارگری است که برای احقاق حق خود و هم‌طبقه‌ای‌هایش داد می‌طلبد. به همین دلیل است که هفت نفر برای ابلاغ حکم به دادگاه می‌روند، ۵ نفر با حکم ۱۸ سال، اسماعیل بخشی با حکم ۱۴ سال و محمد خُنیفر با حکم ۶ سال به بازداشتگاه اوین و قرچک باز می‌گردند. محمد خُنیفر هم کارگر دیگری است که از درون یک زیست نابرابر روزانه خروشیده است و به تبعیض تن نمی‌دهد.

روند صدور حکم برای این افراد گویاتر از آن است تا ندانیم چیزی که وحشت بر جان  حاکمیت ایران می‌افکند، کنش فعالان اجتماعی در دسته‌های گوناگون زنان، کارگران، دانشجویان و … نیست، بلکه آنچه نباید رخ دهد، همنوایی بین آنهاست. موضوعی که نه امروز و دیروز که سال‌هاست از سوی جمهوری اسلامی با برخوردهای تند و شدید مواجه شده است.

اعتراضات دی‌ماه ۹۶ هنوز به عنوان تهدیدی از سوی حکومت مطرح است، زیرا تداوم آن، مشعل اتحاد جنبش های اجتماعی را روشن نگاه می‌دارد. اعتراض‌هایی که در برهه کوتاهی توانسته کارگر و دانشجو را به هم پیوند دهد. اکنون نیز همین اتحاد است که قضاتی مانند مقیسه را برآن می‌دارد تا به ناعادلانه‌تر شکل ممکن از تکرار چنین اتفاقاتی جلوگیری کنند.

سال ۱۳۸۶ موج بازداشت گسترده‌ای از فعالان چپ دانشجویی به راه افتاد. در آن زمان نیز، چون امروز، مساله اتحاد جنبش‌های اجتماعی بود. جمهوری اسلامی با بازداشت فله‌ای، صدای چپ را در نطفه خفه کرد تا مانع از ایجاد هر نوع پیوندی میان جنبش‌های اجتماعی شود. در نهایت هم این موضوع، با صدور احکام زندان و خروج بسیاری از فعالان دستگیرشده از ایران در همان سال‌های دور به پایان رسید. حقیقت این است که حاکمیت ایران با این روش‌ها، ظرف جنبش‌های اجتماعی را از محتوا تهی می‌کند. سال‌ها زمان می‌برد، ظرفیتی، هرچند کوچک، دیگربار ساخته می‌شود و باز حاکمیت به همان شیوه پیشین ویرانه جدیدی از درد تلنبار شده بر جای می‌نهد.

در سال‌های اخیر، با وجود تلاش‌هایی که گاهی از سوی برخی  فعالان چپ صورت گرفته، این جنبش به نیرویی سترون بدل شده که حتی نتواند در برابر هجمه‌های حاکمیت موضع‌گیری‌های جسور و متحد داشته باشد. فردیت‌ پُررنگ است و موضع‌گیری‌ها شخصی. نبود سازمان‌دهی میان نیروهای چپ به باور من یک علت اصلی دارد؛ جنبش چپ در سال‌های اخیر نتوانسته ادبیات، فلسفه و سیاست  خود را تولید کند و همواره وام‌دار نسل پیشین خود باقی‌مانده است.

ما در این سال‌ها حتی از سرودن یک ترانه برای این جنبش ناتوان ماندیم و همچنان سروده‌ها و شعارهای نسل پیشین را در سینه و بر زبان داریم و این در حالی است که جنبش زنان، به عنوان یکی از جنبش‌های اجتماعی پیشرو در این زمینه توانسته ادبیات و تئوری منحصر به فرد نسل خود را به وجود آورد. «سرود برابری» نماد توانمندی زنان در سرودن ترانه‌ای از زبان نسل متاخر فعالان است که بر زبان‌ها جاری می‌ماند.

واقعیت این است که  جنبش امروز زنان، از پشتوانه‌ای آنچنان غنی که جنبش چپ در گذشته داشته برخوردار نیست و همین مساله باعث شده بدون تکیه به آنچه پیش‌تر ساخته شده بود پیکر جدیدی برای خود بتراشد که نماد نسل امروز فعالان زنان است. اما جنبش چپ، برای ساختن یک پیکره جدید نیازمند فاصله گرفتن از تاریخ پیشین خود است. جدایی‌ای که سخت به نظر می‌رسد و نیاز به افرادی دارد که بتوانند در دنیای امروز، که هر کلامی به سرعت در معرض نقد و اتهام قرار می‌گیرد، ایستادگی کنند. بخوانند و بنویسند و مفهومی فراتر از خود به یادگار بگذارند. آنچه ضرورت امروز ماست، برداشتن گامی است فراتر از برون‌ریزی خشم در فضای مجازی. جنبش چپ، نیازمند تعقلی است که صبور باشد تا خود را از روزمرگی‌ها دور نگاه‌ دارد و در راستای ساختن پیکربندی جدیدی برای جنبش خود قدم بردارد.

https://akhbar-rooz.com/?p=4215 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
4 سال قبل

امید که صبر و تعقل چپ ایران را در موقعیت بهتری قرار دهد.
گزارش جهانی شادی,
طبق این گزارش در سال ۲۰۱۸ از ۱۵۶ کشور جهان فنلاند(۱) شادترین و بوروندی (۱۵۶) ناشادترین کشور و ایران در مرتبه (۱۰۶) قرار دارد. یعنی ۱۰۵ کشور از ما شادتر و ۵۰ کشور ناشادترند. الله اعلم.

https://en.wikipedia.org/wiki/World_Happiness_Report#2019_World_Happiness_Report

peerooz
peerooz
4 سال قبل

جای خشوقتی ست که خانم سیما هنوز پاسدار شعله امیداند. متاسفانه “از کران تا به کران لشکر ظلم ست” و از حدود ۲۰۰ کشور دنیا تنها یک درصد یعنی دو کشور کوبا و ونزوئلا هنوز در سنگر برای ادامه حیات در کشمکش میباشند. در خاور میانه خراب شده – اغراق نیست – اوضاع از این هم بدتر است. ما و همسایگان مجاور ما یعنی ترکیه و عراق و اردن و مصر و عربستان و امارات و پاکستان و افغانستان, پایگاه و مرکز ثقل اسلام جهانیم و گرچه اسلام با شیر اندرون شده و مبارزان قهرمان ما در دادگاه از حسین سرمشق میگرفتند بسیاری منکر آنیم. در ترکیه و ایران مدتی دیکتاتور ها ادای سکولاریسم در آوردند که نتیجه را همه میدانیم. مصر در حال تجربه این ماجرا است. مائده آسمانی نفت که الله به ما ارزانی داشته بود مورد دستبرد “لشکر ظلم” بوده و بلای جان شده است. منظور آنکه ما جزیره دور افتاده ای در اقیانوسی آرام و تنها تصمیم گیر جهت سرنوشت خویش نیستیم و سرنوشت ما به دنیا گره خورده است. امید به “جنبش چپ، نیازمند تعقلی است که صبور باشد تا خود را از روزمرگی‌ها دور نگاه‌ دارد و در راستای ساختن پیکربندی جدیدی برای جنبش خود قدم بردارد” ایده ای والاست ولی بعد از این همه سال بیشتر به آرزو میماند.

کودکی دعا میکرد که آخوند بمیرد تا به مکتب نرود. آخوند گفت پسرجان من نباشم آخوند دیگری. دعا که پدرت بمیرد که ترا به مکتب نگذارد. بعد از سال ها امید و آرزوهای بر باد رفته اگر کار به آنجا رسیده باشد نمیدانم برای مرگ کی و یا چند نفر باید دعا کرد؟

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
4 سال قبل

رفیق عزیزم، خانم نسیم سلطان بیگی! مقاله غنی و پرمحتوای شما برای من حکم یادآوری آموزنده و برانگیزنده- ای را داشت که در فضا هائی از چپ ایران که من خواسته و ناخواسته یک جوری با آن محشور و همزیستم، حکم نوشدارو را دارد. ممنونم و دستتان را به گرمی رفاقت قدیم و جدیدم می فشارم! ضرورت امروز همان است که نوشته -اید؛ ضرورت امروز ما برداشتن گامی است فراتر از برون ریزی خشم در فضای مجازی، جنبش چپ نیازمند تعقلی است که صبور باشد تا خود را از روزمرگی ها دور نگاه دارد و در راستای ساختن پیکربندی جدیدی برای جنبش خود قدم بر دارد. هر چند شما اشاره کرده -اید؛ – اشاراتی به نجوا – اما من می خواهم و می کوشم بلند بگویم که در ناتوان ماندن تا کنونی چپ یک رشته علل عجیب و غریب پیچیده دخیل است، مثلن چپ هم نسل من در کلیت و در حقیقت بالفعل خود یار نیست که هیچ باری گران است که برای رفتن و رفتن های جنبش چپ در راستای پاسخگوئی به ضرورت مانع می آفریند و در کلیّت خود نیروی مانداست. در اینجا یک تضاد نسلی که در عین حال سرشت ایدئولوژیک و جوهر وجودی دارد مطرح است . بدلیل همین سرشت و ماهیت دو سیطره -ی هژمونیک در چپ ایران از موانع اصلی است که تا برانداخته نشوند پیشروی در راستای مقصود ناممکن خواهد بود: اول سیطره هژمونی چپ سنتی و دوم سیطره هژمونی اسلام سیاسی؛ سیطره اخیر اشکال پیچیده تری دارد و نباید آنرا فقط در اتحاد و سازگاری های جپ با آن دید. ناشکیبائی ، منش و کنش ناکجاآبادی، ستیزه جوئی و برون ریزی خشم و خشونت ها و … نیز شکل دیگری از سیطره هژمونیک اسلام سیاسی در ذهنیت نیروهای چپ ایران است. خواهش می کنم بیشتر بنویسید.

Ferdos Dini
Ferdos Dini
4 سال قبل

آوای تازه ای است ! گرمای امیدی با خود دارد! افق تازه ای را در آسمان جنبش چپ نشان میدهد! درود بر شما نسیم عزیز! این گونه دیدن از زاویه هایی نو میتواند جان تازه ای در پیکره جنبش چپ ایجاد کند و راه گشا باشد. گرچه شانس جهانی چپ چندان بزرگ به نظر نمی رسد، ولی نسل جوان با اندیشه و تعقل و فاصله گیری سالم از نسل پیش میتواند فرهنگ خود را ایجاد کند. هویت مستقل خود را شکل دهد! و رو به آینده عمل کند! درود مجدد به جوانانی مثل شما نسیم عزیز!

امیر خوش‌سرور
امیر خوش‌سرور
4 سال قبل

درود بر شما رفیق نازنین
بسیار گویا و سنجیده تحلیل کرده‌اید و به «پاشنه آشیل» پرداخته‌اید.
پایدار باشید

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
4 سال قبل

هم میهن گرامی, خانم نسیم سلطان‌ بیگی, درود بر شما!
نوشتارِ سنجیده ای بود و جالب تر آنکه, آوایی بود, دگرسان, که جای خود را دلیرانه درون جنبش عموما مردانه ی چپ باز میکند. بیگمان, اینگونه فرارَوی ها نوید بالاآیی خورشید در پایانه های شبِ دیر-پاییده و نکبت بارِ اسلامی را در خود دارد!
با شما میتوان و باید همراه بود که: “جنبش چپ، نیازمند تعقلی است که صبور باشد تا خود را از روزمرگی‌ها دور نگاه‌ دارد و در راستای ساختن پیکربندی جدیدی برای جنبش خود قدم بردارد.”
رهایی از این “روزمرگی” ها, خود اما یک گذار تاریخی ست که در آن کودکیهای دیرینه, پیشداوریهای فرساینده, و خود مرکزبینی های پراکنش آور بسان غبار فرو می نشینند تا راه از بیراهه بازیافته شود. اینکار نیازمند هستی بابی اندیشه جدیدی ست که از تجربه ها, داد و ستدها و همراهی های اجتماعی, در درازای زمان پدیدار میشود و دیگرگونه دیدن و فهمیدن را ممکن می سازد.
بنابراین, گرچه در نگاه نخست چنین نمی نماید, ساخت “پیکربندی جدید” میتواند برانگیزان و پروران آن اندیشه ی نو باشد. این پیکربندی نو, در عمل, شکل گیری سازمانی گسترده (یا یک باهماد) است که در بر گیرنده ی گونه های پراکنده ی چپ باشد. خوشبختانه, احتمال پدیداری یک چنین سازمان یا باهماد در کوتاه مدت بر بنیاد نیازمندیهای ریشه دار و پرفشارِ اجتماعی (برای نمونه: کار, نان, آزادی, برابرحقوقی همگانی, انتخابات آزاد, جدایی دین از حکومت, پاسداری از زیست بوم, و…) بسیار بالاست.
در محدوده ی فردی نیز ما باید بخشی را که نادانسته از خود کرده ایم, بدور اندازیم. شوربختانه, فرهنگ و اندیشه ی مذهب-آلوده از ما موجوداتی ساخت که تصویرِ دیوی را که “هچ” احساس به این بوم و به ایرانی نداشت در ماه بنشانیم و, از روی کمدانی و نادانی, سربازِ افکارِ تبهکارانه اش باشیم. و همین باورِ زهرآگین اکنون نیز, مانند یک هشت پای نیرومند, همچنان بر بخشی از ایرانیان چیره ست. بر ماست که, در گام نخست, تن از شوخِ این آلایشِ دیرینه بپالاییم تا خویشتن را باز یابیم و در اکنون – نه در دیروز- برای خود, به راه خود, بپیماییم…

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x