پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

اوآتشی بود که هرگز خاموش نشد – رحیم کاکایی

مختومقلی، شاعر شوریده ای که همواره با حافظان اشباح خبیثه دروغ و نیرنگ و خرافات سر ستیز داشت

مختومقلی پدر و استاد من است
«ناظم حکمت»

درهمایش‌های بزرگداشت مختومقلی، شاعر بزرگ ترکمن، بویژه در همایش‌های رسمی دولتی در ترکمن صحرا، از سوی مقامات دولتی محلی و غیرمحلی و نیز گروه‌های به اصطلاح«مختومقلی شناس؟»نظرات گوناگونی درباره این شاعر ارائه می شود، که جا دارد نگاهی کوتاه به برخی از آنها انداخته شود.

در این همایشها، گروهی مختومقلی را شاعری پند دهنده و«قهرمان پیامبرگونه» مردم، و گروهی دیگر، اشعار و آثار او را الهام گرفته از«قرآن» و«احادیث» می‌دانند که گویا ارادت خاصی به «دوازده امام شیعیان» داشته و از«شهدای واقعه کربلا» بسیار متاثر بوده است. و یا اینکه در«مدح پیامبرعظیم الشأن اسلام و ائمه اطهار»خلاصه می‌شود.

بطور مثال بد نیست ابتدا نگاهی بیندازیم بگفته امیر شیرتوماج فرماندار گمیشان.ایشان در ۲۸۳ – مین سالگرد تولد «مختومقلی»، او را«شاعری مردمی و دردمند به مسائل و مشکلات جامعه خود» می‌داند که «اشعارش نشات گرفته از آیات قرآن و احادیث و روایات بزرگان دین بود». وهکذا«تکیه بروحدت مسلمین و عشق و ارادت به اسلام و ائمه اطهار در اشعارش موج می‌زند»[سایت «ترکمن سسی». اردیبشهت ۱۳۹۵٫ برگزاری مراسم ۲۸۳ مین سالگرد تولد مختومقلی]. وی همچنین در ۲۸۵ – مین سالگرد ین شاعر به تکرار استدلال های پیشگفته خود پرداخته و می گوید

«در جای جای دیوان مختومقلی کلمات قرآنی، گفته های بزرگان و مطالب پندآموز دیده می شود»[سایت جماران. نهم اردیبهشت۱۳۹۷٫ ۲۸۵- مین سالگرد تولد شاعر مختومقلی].

طبیعی است که دارنده چنین تفکراتی سرآخر مختومقلی را«وحدت دهنده مسلمانان و فرق اسلامی» بداند. اینکه ایشان ازکجا و چگونه به این نتیجه گیری مشعشع رسیده‌اند معلوم نیست. تنها چیزی که به قول بعضی‌ها واضح و مبرهن است این که، ایشان با کوبیدن مهر«کرامت مذهبی»به پیشانی شاعر،خواسته است به دفاع از الاهیات اسلامی دلخواهش نقب بزند. این گونه«مختوملی شناسان!» حاضر نیستند حتی به زبان نثر درباره شاعرسخن بگویند و همواره سعی در مخدوش ساختن چهره واقعی شاعر می کنند. این گروه، طبق عادت سنتی و مذهبی خود و طبق پسند حاکمیت، از نوع حدیث گویی اسلامی، و نه تاریخی، به مختومقلی روی می‌آورند. در این تفکرات هیچ نگاه برون دینی یا جهشی برای درک و شناخت عمیق تر شاعر، مناسبات اجتماعی موجود در آن زمان، ویژگی دوران و تخاصمات طبقاتی ناشی از آن دیده نمی شود. به نظر می‌رسد در این همایشهای حکومتی، نوعی مسابقه مصادره مختومقلی توسط حکومت درجریان است و شاعر در مالکیت مطلق و انحصاری این جریان مذهبی است.

اما پرواضح است که جاذبه، شخصیت و اندیشه‌های مختومقلی تنها در مسلمان بودن شاعر نیست، بلکه نوع برخورد او به مسائل زندگی است که از او انسانی وارسته و بزرگوار با ترازنامه ای روشن و با روحی نیرومند بدست می دهد. مختومقلی ارثیه معنویی ملت ترکمن است و سیر تفکر او در آثارش تفاوت کیفی با جهان بینی صرف مذهبی دارد. در آثار شاعر ساخت‌های پنداربافانه محض که از موهومات مکشوف شده باشد، خبری نیست. اشعار شاعر مختومقلی در فرهنگ شرق در کنار کلاسیک های برجسته ادبیات همه خلقها جایگاه ویژه خود را دارد. در دوران پس از حمله مغولها و ویرانی بجا مانده از آن در آسیای میانه، کسی حتی تصورش را هم نمی‌کرد که پس ازگذشت سده های متوالی، مردم ترکمن، با گذار از راه‌های دشوار و پرسنگلاخ زندگی، برای ادامه و بقاء فرهنگی خود، شخصیت متفکری همچون مختومقلی خلق کند که موجب افتخار نه تنها مردم ترکمن، بلکه همه فرزندان جمهوری های آسیای میانه شد. اغراق نیست اگر گفته شود که سده هیجده بلحاظ فرهنگی سده شعر مختومقلی در ترکستان آن زمان بود. مختومقلی گرایش صوفیانه داشت و این را میتوان ناشی از تاثیر فلسفی شاعران مشرق زمین منجمله خیام بر شاعر دانست. از این رو مختومقلی روی به خیام می آورد و با فارابی و خوارزمی آشنا می شود و از طریق خیام به ابن سینا می رسد. او به رباعیات خیام دل می بند‌د و از این طریق به جدال اندیشه با غزالی می نشیند. او همچنین با آثار فردوسی، جامی، سعدی، فضولی و نظامی آشنا بود.

هر چند که مختومقلی اشعار عارفانه نیز درباره خدای خویش می سراید، اما او خدا را در واقع از عرش پایین می آورد و زمینی‌اش می کند. مختومقلی عارف مسلک بود، اما به هیچ فرقه ای از عارفان نگروید.او صوفیسم را بوسیله اندیشه‌های ضد صوفیسم تشریح کرد. اِ. برتلس، شرق شناس بزرگ روس، مختومقلی را هم ردیف «پوشکین»، «روستاولی»، «نظامی»، «جامی» و «نوایی» قرار می‌دهد. برتلس، با تاکید بر برخی اشعار مختومقلی، آنرا را با برخی اشعار خیام مقایسه و ویژگی‌های جهان‌بینی این شاعر را مشخص می‌کند. در سال ۱۹۴۸ – ۳۳۵ شعرهای مختومقلی از سوی مترجمانی چون «آ. تارکوفسکی»، «م. تارلووسکی» و «گ. شنگلی» به روسی ترجمه و در مسکو به چاپ می‌رسد. از این طریق نام و خلاقیت ادبی شاعر وارد گنجینه میراث فرهنگی بین المللی کل جامعه شوروی و تمامی جهان می‌شود. شناخت هدف و اندیشه‌های مختومقلی در جامعه ای مشخص با تکامل تاریخی مشخص روی می دهد. گفته‌های مختومقلی دارای خصلت طبقاتی است و او جنبه‌های طبقاتی گفته‌های خود را از کسی نمی پوشاند، زیرا از پراتیک فردی وی سرچشمه می‌گیرد تا محیط اجتماعی خویش را بشناساند. وی در اتاقی شیشه ای در دنیای تخیلات و پندارها سیر نکرده است. روشن است که این شناخت نه از عالم علوی به مختومقلی الهام شده  و نه از سنت، نه ازعلوم حدیثی، کلامی، قرائت و… بدست آمده، بلکه بیشتر به عالم سفلی نزدیک است.

ارزشهای اخلاقی موجود در آثار مختومقلی، ناشی از دین و مذهب هم نیست، زیرا آنجا که پای زور و قدرت، پول و سرمایه بمیان می‌آید مذهب نتوانسته ارزشهای اخلاقی بوجود بیاورد و خداوند و احکام ربانی فراموش می شوند و تمامی بزهکاری‌ها و جنایتها بنام مذهب و دین انجام می‌گیرد. سودجویی و زورگویی، خدا و مذهب نمی‌شناسد. ارزشهای انسانی موجود در آثارمختومقلی نه به «اتیک» که اصول اخلاقی ابدی الهی است، بلکه بیشتر به موازین اخلاقی جامعه یا همان«مورال» تعلق دارد که در مراحل گوناگون رشد جامعه مختلف است و چیزی از پیش پرداخته شده نیست. از این رو مجموعه اندیشه های غالب در آثار مختومقلی خصلت اجتماعی دارند که با مفهوم «شعور اجتماعی» مشخص می‌شوند و شعور اجتماعی بازتاب هستی اجتماعی در اشکال مختلف مانند فلسفه، مذهب، هنر، حقوق و … پدیدار می شوند.

آیا اصول اخلاقی فقرا و ندارها با اصول اخلاقی فئودالها و شاهان حاکم زمان شاعر یکی بوده است؟ اینجا حتی اخلاق نیز خصلت طبقاتی پیدا می کند. انسان مورد نظر مختومقلی یک وجود تاریخی است که در عرصه اجتماع قرار دارد و انسان او انسان انتزاعی و تجریدی نیست. زیرا مختومقلی انسان را در آثارش در ورای جامعه نمی نگرد بلکه ارزشهای اخلاقی وی را در همان جامعه ارزیابی می‌کند. مختومقلی بمثابه یک فرد، ماهیتی اجتماعی دارد و از این رو بیان زندگی و فعالیت هنری او بیان و تجلی اجتماعی از دوران مشخص او است. دورانی که جامعه مبتنی بر مالکیت خصوصی در شکل فئودالی آن استوار بود و قانون شوم«هرکس برای خود و خدا برای همه» حاکم بود. شاعر می خواست از این بردگی ذهنی که جامعه اسیر آن بود راه نجاتی برای خود و مردم پیدا کند.   

دیدگاه دیگری نیز هست که گویا ظاهری«ملی» دارد. طبق این دیدگاه مختومقلی «قهرمان ملی» ملت ترکمن است و این امر«راز جاودانگی او» انگاشته شده و چنین تبلیغ می شود که گویا او «ازنظر فلسفی ایده آلیست وشدیدا به خدا، قرآن و اسلام باورمند» است. این دیدگاه که البته تفاوت چندانی با دیدگاه مذهبی بالا ندارد، ایده‌آلیسم مختومقلی را به ایده‌آلیسم ذهنی نزدیک می کند تا به ایده‌آلیسم عینی ورئالیسم. این اندیشه نمی خواهد ببیند که  ایده‌آلیسم عینی مختومقلی، بدان جهت عینی است که واقعیت بیرونی را می بیند، و بدان جهت رئالیسم است، که بازتاب این واقعیت بیرونی، بلحاظ اجتماعی درآثار وی نمایان است و از این رو به وجود استبداد حاکم و نبود عدالت اجتماعی در جامعه اعتراض و توجیه گر نظام و واقعیت بیرونی نمی‌شود.

ایده آلیسم بلحاظ فلسفی حتما و در هرحالی به معنی نفی واقعیت خارج نیست. ایده آلیسم عینی همانطور که گفته شد وجود جهان خارج از ذهن و مستقل از انسان را نفی نمی کند. رئالیسم نوعی از ایده آلیسم عینی است وقتی سخن از رئالیسم است این نه ماتریالیسم است و نه ایده آلیسم بلکه در واقع نوعی از ایده آلیسم عینی است. رئالیسم مربوط به مختومقلی به کوه و دریا و دشت خلاصه نمی شود، بلکه به شناخت اجتماع و مناسبات اجتماعی حاکم در آن زمان تعلق دارد. او با تخیل در ذهن و احساس خود به جهان پیرامون و مسائل آن که در آثارش بدان اشاره رفته جان نبخشیده، بلکه این جهان پیرامون و یا پدیده های اجتماعی بیرون هستند که به آثار او یک هسته عقلایی بخشیده است. زیرا محتوای موجود در آثار شاعر ما را هم به یاد زندگی آن دوران می‌اندازد و هم زندگی آن دوران را بیان می کند. در این فرایند وحدت عینی و ذهنی عوامل، یا به بیان دیگر کلاف درهمی از عوامل به شاعر کمک می‌کنند که با تجلی قریحه و نیروی خلاق خود دست به آفرینش اثر راستین خود بزند تا بازتاب حقیقی و ژرف از واقعیت بیرون را بدست بدهد.

دیدگاه «قهرمان ملی» و«راز جاودانگی او»، شاعر را در ورای مکان و زمان جای می‌دهد، گو اینکه این «قهرمان ملی» ملت ترکمن قهرمانی نیست که دارای گذشته تاریخی، اندیشه و یا عمل تاریخی است و پژوهشگران تاریخ،

جامعه شناسان و کارشناسان ادبی با اتکاء به اسلوب علمی، تعمیم و تحلیل جامعه شناسانه و تاریخی نتوانند آنرا از زوایای مختلف بررسی کنند. تاریخ قهرمانان بمانند تاریخ هرملتی جایگاهش در زمان ومکان است. مگر تاریخ و سرگذشت مختومقلی از آسمان آغاز و در زمین پایان می یابد؟ مگر او به سرزمین، جغرافیا، زمان و روابط اجتماعی معین تعلق ندارد؟ دیدگاه بالا باز بر آن است  که در ترکمنستان شوروی سابق چون بررسی آثار این شاعر و اندیشمند توسط نویسندگان و کارشناسان ادبی که دارای اندیشه‌های کمونیستی بودند و از دیدگاه «کمونیستی» آثار مختومقلی را بررسی می‌کردند و طبعا به سود ایدئولوژی حاکم عمل می شده دیگر بدرد بخور نیست. متاسفانه این اندیشه همین جا بر ماهیت پژوهشهای علمی آثار مختومقلی در دوران ترکمنستان با یک چرخش قلم خط بطلان می‌کشد.

 خوب ازاینان باید پرسید، اکنون که چندین دهه است درجمهوری ترکمنستان دیگر نه سوسیالیسمی هست و نه کمونیست ها درآن درحاکمیت هستند، مختومقلی و آثارش با کدام نگرش یا ایدئولوژی بررسی و پا‌س داشته می شود؟ آری، پرسش این است که، آیا نبردهای سخت سیاسی و طبقاتی دوران مختومقلی با پیکارهای گسترده ایدئولوژیک همانند امروز درآمیخته نبود؟.آیا دین ومذهب آن دوران همانند امروز با قدرت سیاسی درآمیخته نبود؟. البته نباید فراموش کرد که دین، بویژه دین اسلام در روند موجودیت خود همواره با قدرت سیاسی همراه بوده است. ازاین رو مختومقلی که خود نیز یک مسلمان بود، روحانی نمایان درگاه امیران وشاهان را به باد انتقاد می گیرد و به مسائل دوران خودایدئولوژیک برخورد می‌کند.  

 درکل دیدگاه‌ها و تفکرات این به اصطلاح «مختومقلی شناسان»، نمونه تنیده‌های فکری و بریده مانده‌هایی از جهان آشفته ای به نظر می رسند که می خواهند جایگزین کل دستاوردهای فرهنگ نجیبانه ملتی شوند.کرختی ذهن، خرافی گری، تکرار کسالت آور و بی ثمر گفته ها درباره شاعر گویا می بایست در ادبیات مربوط به مختومقلی جایگزین شناخت علمی آثار شاعر بلحاظ نقد هوشمندانه، پویا و جامعه شناختی و… شود. این اندیشه‌ها گویا نیازی به علم و پژوهش را در خود نمی بینند. سلاح اصلی و یا تکیه اصلی نظری این اوهام گرایان چیزی نیست جز نظام فکری طبقه حاکم بر جامعه کنونی که به چندین سده پیش یعنی به همان دوران طبقه حاکم زیستگاه مختومقلی که خود شاعر نیز مخالف آن بود، تعلق دارد. در فرایند تاریخ اینگونه جریانها یا جریانهای شبیه به آن برای آستانبوسی طبقه ارتجاعی حاکم و مکیدن هرچه بیشتر شیره جان مردم توسط ارتجاع مذهبی پایه های نادرست تفکری را گذاشتند که در آن  خود به بردگان ایدئولوژیکی با ذهنیتی آلوده به تحمیق خرافات مذهبی کهنه و نو تبدیل شدند. در حقیقت چنین تفکرات عوامانه به نظام فکری این جریان ها تبدیل شده است.از این رو است که این گروه نیازی به بررسی علمی آثار شاعر ندارد. چنین اند واگویه‌های جعلی روانهای به ظاهر زنده و دود زده از شاعری که سرِ بی قرار این خلق، پیام آور سلامت روح و رستاخیز اخلاقی آن بود.

شاعری که میهن و ملت خود را دوست می داشت و بشارتگراتحاد، یگانگی و برادری انسانها و دوستی بین آنها بود. اما اینک این شاعر باید در چارچوب تنگ و در قد و قواره اوهام‌های بالای این روانهای زنده ی دود زده جای بگیرد تا خود و اهل خود را از دهانه تنگ این کوزه اوهامات سیراب کنند. زایش دوباره اندیشه های این چنینی در شرایط کنونی در واقع بازگشت به همان گرایش سازمانیافته جبهه ایدئولوژیکی است که در ایده آلیسم، «عرفان بافی» و مذهب  تبلور می یابد. هواداران این جبهه با تحقیر حقیقت عینی در هرپدیده اجتماعی به پریشان گویی دچار شده و هر پدیده ای منجمله اجتماعی را می خواهند به دلخواه خود بینند، نه آنطور که بوده. مضمون و جهت کلی مسیر اندیشه های این گروه نادیده گرفتن پیوندها، اشکال وابستگی پدیده ها بویژه در زندگی اجتماعی با شرایط عینی جامعه است. از این رو آثار شاعر و نگاه او برخلاف نگاه بالا، همه جانبه و در ابعاد مختلف است، نه یک بعدی ، نه چند وجهی و یا مبهم و رازآمیز. بهرحال در این روزگار، وقتی غوغا سالاران چراغ ادبیات مختومقلی  و سلسله او را خاموش و یا عوام پسندانه می کنند، صد البته که دزدها با چراغی دیگر بمیدان خواهند آمد تا با گزیده تر بردن کالا، تمناهای خود را اقناع کنند. شراره‌های «نبوغ» و برچسب های نوین اوهام گرایان بالا، بر مختومقلی، تنها برای آن است که شخصیت، سرمایه معنویی و گوهر تعقل شاعر، غیر واقعی و صوری جلوه داده شود. اما مختومقلی را باید زنده و پویا دید و خواسته‌های عام او را در حال پدید آورد.

نباید فراموش کرد که نیروی زبان شعر مختومقلی و رسالت آن اصیل است. شعر بزرگ مختومقلی ثمره بزرگ خود را نه تنها درمیان خلق خود به ارمغان آورد بلکه در بین مردمان آسیای میانه آن زمان نیز اثر گذار شد. اشعار مختومقلی برای روشن کردن فضای زندگی و جاری ساختن هوایی تازه برباغ زندگی است. هنگامیکه مختومقلی در هنر خود تلاش ‌‌می‌کند تا مفاهیم پراهمیت موجود در زندگی را بیان کند، در واقع می‌خواهد در زندگی اجتماعی به گونه‌ای واقع گرایانه نشان دهد که چه چیزی پسندیده و چه چیزی نازیبا است. او احساس زیبایی شناختی موجود در آثارش را با اخلاق و آموزش عجین ‌‌می‌کند؛ میهن و ملت خود را بیش از هرچیز می ستاید؛ مخالف قبیله گرایی است و اتحاد انسان‌‌ها و دوستی بین آنها را پی می ریزد وسرانجام علیه ظلم وستم می شورد. انگیزه های نهفته در آثار مختومقلی در عین اینکه جدا از پراتیک فردی شاعر نیست در عین حال بازتاب تضادهای جامعه و انگیزه های آگاهانه عمل توده های مردم در یک جامعه مشخص است که جنبه اجتماعی و یا ماهیت اجتماعی بخود می گیرد. و یا به سخنی دیگر ماهیت آثار او از فیلتر کلیه مناسبات اجتماعی حاکم رد می شود.

مختومقلی برای برابری حقوق انسانی زنان با مردان اندیشه ‌‌می‌ورزد و بر ضد نگرش عقب مانده فئودالی از زیبایی‌های زندگی سرمشق می‌گیرد و عشق به کار و احترام به آن را پاس ‌‌می‌دارد.او پاکیزگی انسان را ‌‌می‌ستاید و علیه ریاکاری و سالوس است. برای حرمت به شخصیت انسانی و ارزش به انسانیت عبارت «یاغشی نیت یاریم دولت – (هدف نیک بمثابه نیمی‌از ثروت معنوی است)» را طرح ‌‌می‌کند. یا اوعلیه فقر و نابرابری اجتماعی موجود در جامعه فریاد بر‌‌ می‌آورد و می گوید:«کیم نان تاپماز ایماگه، کیم تیرمه و شال گوزلر- یکی بهر خوردن، نان ندارد –  ، یکی در پی ترمه و شال جان است». مختومقلی از تز مناسبات دوستی بین انسان‌‌ها و اتحاد آنها سخن بمیان ‌‌می‌آورد، هدف وی جدا کردن این مسائل از زندگی اجتماعی نیست، بلکه آنها را درهمان زندگی اجتماعی می‌خواهد.هرچند همه این باورها با «ایده آلیست» بودن او و با عقاید فلسفی و عرفانی او هم به همراه باشد، اما هنر نهفته در آثارش واقع گرایانه، دارای خوش بینی بزرگ تاریخی و انسان گرایی دمکراتیک بود. در خوش بینی تاریخی او انسان نقش و جایگاه عمده‌ای دارد و الهام او الها‌‌می‌خلاق است.جوانب منفی جهان واقعی و شخصیتهای زشتی که در جهان تصاویر ذهنی شاعر نکوهیده و ناستوده هستند با آرمانهای شاعر ناسازگارند. حضور آرمانهای مثبت در آثار شاعر مهمترین زیبایی آن است.اشعار مختومقلی روح دوران او و پیام آور آن عصراست. آزادگی، عدالت خواهی ، اندیشه اتحاد خلق ترکمن، ستیز با حاکمان مستبد و میهن دوستی شاعر عاری از ایدئولوژی و اندیشه فلسفی نبوده است. او می کوشد به تضادهای زندگی اجتماعی بوسیله اندیشه‌های خود پاسخ دهد. ازهمین رو تمام تلاش مختومقلی متوجه زندگی است و مضمون نوینی را نسبت به گذشتگان خود ایجاد می‌کند. جایگاه مختومقلی در ادبیات و تاریخ بیشتر بعنوان یک اندیشمند برجسته، شاعر خلق و مسلمان ترکمن، پی گذار ادبیات کلاسیک ترکمن و ستاره درخشان ادبیات ترکمن مطرح است تا «روحانی»،«متدین»« وحدت دهنده مسلمانان و فرق اسلامی»،« پند دهنده»، «قهرمان پیامبرگونه» و یا مثلا کسی که ارادت خاصی به «دوازده امام شیعیان» داشته و از«شهدای واقعه کربلا» بسیار متاثر بوده».

فراخوان مختومقلی فراخوان عام است و نه مذهبی و«ایده آلیستی». این فراخوان ناشی از تجربیات خود شاعر در زندگی  است و از این رو رنگ ملی خود را دارد و مواد زنده آن که گوهر حیاتی آن است از نسلی به نسل دیگر گذار کرده است. فراخوانی که در ژرفای ضمیر شاعر به رغم تلخ کامی‌ها، از زیر بار تراژدی‌های تاریخی و نهیب زمانه، سرفراز و آبدیده بیرون می‌آید.آثار مختومقلی خود چرخی از ارابه فرهنگی آن روزگاران بشریت و ادبیات واقعی بود و هست. مختومقلی حاصل سرمایه معنوی و گوهر تعقل انسانی در ادبیات کلاسیک ترکمن است. او شاعر و انسانی سیاسی بود. از روزی که به شعر پرداخت بحرانی ترین روزگاران خود را سپری کرد.

بر اثر یورش راهزنانه «قیزیل باش‌ها» که مختومقلی و خویشاوندان او را دستگیر می‌کنند، سبب آن می‌شود که بخش بزرگی از آثار شعری شاعر از دست برود و دست نوشته‌های او به امواج رودخانه سپرده شود. دوران زندگی شاعر، دوران بسیار دشوار زندگی مردم ترکمن است. دورانی است که حملات ویرانگرانه آلتین اردو(اردوی زرین) و امیران بخارا خانمان‌ها برکنده و نبردهای شدید با نادرشاه، اسارت مردم توسط شاهان و پیامد جنگهای خونین داخلی، وضع مردم زحمتکش را تحمل ناپذیر کرده  بود. صدای مختومقلی نه تنها صدای مردم خود بلکه پر طنین ترین صدای مردمان آسیای میانه علیه فقر و ناداری و برای دستیابی به عدالت، صلح و آزادی بود. اشعارمختومقلی جزو بدایع جاودان خلق ترکمن است. آثار مختومقلی تجسم آرزوهای مردم ترکمن نه از آنچه که هستند، بلکه آنچه که دوست دارند است. او شاعری است واقع بین و آرمان خواه. راه شاعر در آن دوران راهی است که اخلاق آن دوران خواستار آن بود. به سخنی دیگر عبادت وی چیزی جز خدمت به خلق نبود. مختومقلی برآمد آینده، آرزوها، گذشته مشترک و درک خلاق هنری خلق خود است. او خود تجسم حقیقت بازسازی عادلانه مناسبات اجتماعی جامعه خود در چارچوب زمانه خود بود.

زندگی مختومقلی کمترین پیوندی با موعظه‌های مذهبی روحانی نمایان یا الهام گرفتن‌از«قرآن واحادیث» و ارادت خاص به «دوازده امام شیعیان» و «شهدای واقعه کربلا» نداشت. و تردیدی نیست که نبرد ایدئولوژیکی در آن دوران که  با شدیدترین وسایل حتی درشکل جنایت بار آن ازسوی امیران و شاهان مستبد درجریان بود، محتوای سخت سیاسی و طبقاتی بهمراه پیکارهای گسترده ایدئولوژیک را داشت. او می‌خواست گهواره جامعه را از چنگ اشباح خبیثه رها سازد. نهضت های دهقانان ترکمن در دوران شاعر صرف نظر از اینکه در پوشش چه اندیشه‌ای بود، با شعارهای طبقاتی و ضد فئودالی بهمراه بود و خارج از چهارچوب خواست های طبقاتی نبود. آثار مختومقلی درهوا معلق نبوده و بی طرف نیست بلکه جانب دار است. او بیانگر«ایمان به معجزه،خرافه و موهوم پرستی»نیست، بلکه خردگرایی وی دربرخورد به علتها ومعلول ها به زندگی نزدیکتراست تا به غلظت های مذهبی. این خردگرایی سرشتی انسانگرایانه دارد تا چیزی میان زمین وزمان.

انسانِ مختومقلی، دارای گوهری زمینی است تا دارای تقدیر الهی و آسمانی. ریشه های آثار شاعر در جهان ذهنی یا آنسوی جامعه سیر نمی کند بلکه در جامعه و انسان است و به سخنی دیگر از احساس هنری شاعر برای دریافت از واقعیت بیرون سرچشمه می گیرد. اثر شاعر پیوند مستقیم با مردم دارد و آرمانهای آنها را بصورت هنری و استه تیک در محدوده تاریخی خود بیان می کند. موضوع انتخاب آرمانها چیزی نیست جز رهایی از ظلم و ستم و زورگویی حاکم بر جامعه و دستیابی مردم خود به بهروزی. عدم هماهنگی شاعر و آثارش با جامعه موجود آن زمان ناشی از تضادهای جامعه، انحطاط و بحران جامعه فئودالی در تمامی زمینه ها است. او با توفان جان خویش در برابر دریای پرتلاطم و موج خیز نا برابری انسانها در جامعه آرام نمی گیرد و با نوشته های خود خطر می کند. فریاد مختومقلی برآن زمینه های عینی اجتماعی – اقتصادی و سیاسی است که توده های مردم را به تنگ آورده است. این ستیز آنتاگونیستی شاعر بهمراه توده ها، پیش ازهرچیز تشدید شرایط عینی تضاد ها درآن نظام سیاسی است.

مختومقلی شاعر یادگار خلق ترکمن است. بارورترین یادگاری که از گردش روزگار  روانِ حساس این خلق را آگنده، زاینده و نیرومند ساخت. شاعری که خط اتصال همه خلق بود، نه تنها بخود و به خلق خود وفادار بلکه به شعر و بینش خود پای بند ماند و به صله و خلعت حاکمان زمانه دل نسپرد. مختومقلی دارای سبک و قریحه است و الهام او از مشاهده زنده جامعه سرچشمه می‌گیرد. مختومقلی ریشه در دلها دارد و همانند گنجی اندر دل مردم دیار خود است. به ظالم و ظلم تن نداد و آسمان گرم عشق مردم خود بود و در عشق خود هم با دلی نازکتر از اندیشه اش خون و جگر خورد.از این رو است که آثار وی به ژرفناهای نه تنها ملت خود بلکه مردمان آسیای میانه رخنه می‌کند و عواطف انسانی آنها را غنا می بخشد.

https://akhbar-rooz.com/?p=2070 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x