جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

تراژدی هپکو، و درس هایی از آن – ایرج فرزاد

تراژدی هپکو، تناقض بین اسلام سیاسی و روند تولید در جامعه ایران را به جلو صحنه رانده است. خود سران رژیم اعلام میکنند که هیچ تعهدی برای پرداخت حقوق معوقه ندارند
ایرج فرزاد
ایرج فرزاد

داستان و قصه کارگران مجتمع صنعتی هپکو، فقط یک حماسه و تراژدی تک موردی نیست. در حالی که سران حکومت از وحشت اعتراضات کارگران هپکو، از طرح یک “سرمایه در گردش” برای پرداخت حقوق های معوقه رونمائی کردند، با زندانی کردن کارگران و ضرب و شتم آنها، طلبکار از آب درآمدند: “پرداخت حقوق و معوقات کارگران برعهده خریدار جدید است.” این از فرموده های جناب جعفر سبحانی، مشاور سازمان خصوصی سازی جمهوری اسلامی است.

خود این جانوران اسلامی، میدانند که علاوه بر اینکه حداقل دو قرارداد فروش هپکو با خریداران لغو شده است، هیچ سرمایه دار دیگری وارد چنین معامله پر مخاطره ای نخواهد شد. راه اندازی مجدد هپکو، به چند فاکتور مهم گره خورده است: ۱، باز شدن مجدد روابط متقابل در زمینه مبادله ماشین آلات و تکنیک و فن و آموزش با شرکتهای بزرگ اروپا و آمریکا و دسترسی به “بازار” محصولات. و ۲. تضمین “امنیت” تولید، چه در ارتباط با تخصص و ”مدیران کارآمد” و آموزش و یا حقوق و دستمزدها.

ناگفته روشن است که در اوضاع فعلی، اسلام سیاسی در قدرت، هیچکدام از این دو شرط را تامین نمیکند. سرنوشت هپکو به همه ما نشان داده است که رژیم اسلامی، دقیقا به سه اصل خود، عمل کرده است.

سه گوش مثلث اسلام سیاسی، شغل: دلالی، زن: صیغه ای، خانه: اجاره ای است. بنیان این سه اصل نرینه سالار و حاجی بازار سالار بر “ناپایداری” و “غیر متعارف” بودن استوار است. و این به معنی واقعی وجوه مشخصه رژیم اسلام سیاسی در ایران است.

وقتی نگاهمان را از هپکو به دیگر صنایع زیرساختی میچرخانیم، آن سه اصل ناپایداری؛ و تناقض شکننده روبنای اسلام سیاسی با ساختار اقتصادی را بروشنی میبینیم. روزنامه های جمهوری اسلامی از “برگ ریزان کارخانه ها در خزان صنعت” سخن گفته اند. لیست مهمترین کارخانه ها که به حال تعطیل و یا نیمه تعطیل درآمده اند:

۱. ارج  تعطیل ۲. آزمایش  تعطیل ۳. قند ورامین  تعطیل ۴. روغن نباتی قو  تعطیل ۵. هلدینگ داروگر  تعطیل. ۶. پارس الکتریک  نیمه تعطیل ۷. فولاد سهند  تعطیل ۸. کارخانه های کاشی، کف دیوار و گرانیت(کاشی ایرانا، حافظ و سهند میبد)   نیمه تعطیل ۹. ایستک   تعطیل ۱۰. زاگرس خودرو   تعطیل ۱۱. ایران چوب   تعطیل ۱۲. ماشین سازی تبریز   نیمه تعطیل ۱۳. کارخانه سیمان ایلام   تعطیل ۱۴. شرکت تاژ واگذار به شرکت هنکل آلمان ۱۵. کارخانه هپکو اراک  نیمه تعطیل ۱۶. کارخانه های قند کرج و کردستان  تعطیل ۱۷. چیت سازی ری   تعطیل.

به تعطیلی کشیده شدن همه این مراکز، که لیست فوق فقط بخشی از فاجعه رکود صنعت و تبدیل کردن شهروندان، به مستمندان”یارانه بگیر” و زندگی تحقیر آمیز تحت خیرات و حسنات اسلامی است، بروشنی پیامدهای خوفناک خزیدن و خزاندن اسلام سیاسی به قدرت دولتی را در مقابل جهانیان گرفته است. از منظر خودِ طرفداران رژیم اسلامی، این تخریب سیاسی- اقتصادی؛ و بی ارج و قُرب سازی انسان خلاق و مولد و تحصیلکرده و اهل علم و دانش، بر اساس همان سه اصل “ناپایداری” استوار است:

[مسئولانی که متولی واگذاری شدند، هدف” ملی و میهنی” نداشتند و یا به دلیل ارتباطات خاصی که با مسئولان مربوطه داشتند به دنبال دریافت واحدهای تولیدی بودند، این افراد دانسته و با هدف تخریب، تعطیلی، استفاده از زمین و دیگر امکانات و سرمایه آن درصدد به دست آوردن سودهای کلان بودند.]

(حسین صمصامی ، سرپرست اسبق وزارت امور اقتصادی و دارایی، واکاوی دلایل تعطیلی کارخانه ها، روزنامه رسالت ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۹)

تراژدی هپکو، بطور شاخص تناقض بین اسلام سیاسی و زیربنای اقتصادی و روند تولید در جامعه ایران را به جلو صحنه رانده است. خود سران رژیم اسلامی با وقاحت اعلام میکنند که هیچ تعهدی برای پرداخت حقوق معوقه  ندارند.

این تناقض، شبیه به همان تناقضی است که روبنای “توتالیتر” سرمایه داری دولتی و دیوار برلن آن را در هم کوبید. در سقوط اردوگاه شوروی، دمکراسی و بازار آزاد و “نوکیسه” های بی فرهنگ و مافیاهای تا مغز استخوان ضد کمونیست، “آزادی ملل شرق” از یوغ “دیکتاتوری کمونیستی” را جشن گرفتند.

سوال این است که در سیر فروپاشی دیوار خونین و چرکین اسلام سیاسی در ایران، نیز، آیا پورشه سواران و نوکیسه ها و تخم و ترکه همان جنایتکاران اسلامی، ایران را برای ما “آزاد” خواهند کرد و یا اینکه امثال کارگران هپکو، این سازندگان و برآمده از صنعت مدرن و تحصیل کرده و دوره دیده در غرب، بازیگر صحنه سیاست خواهند بود؟ رژیم اسلامی قطعا رفتنی است. اما سوال این است که آیا طبقه مولد و خلاق جامعه ایران این بار هم اجازه خواهد داد که گرایش عقیم و حاشیه ای تاریخ معاصر ایران، اما ریشه دار ملی- اسلامی، و کماکان دارای نفوذ در میان سازمانهای خلقی و مدعی حقوق پابرهنگان و کرسنگان و کارگر پناهان، قدرت سیاسی را بدون دخالت مستقیم طبقه کارگر، و تکرار فاجعه بار نسخه امروزی سناریو “انقلاب اسلامی”، دست بدست و جا بجا کنند؟

سوال این است که در سیر فروپاشی دیوار خونین و چرکین اسلام سیاسی در ایران، نیز، آیا پورشه سواران و نوکیسه ها و تخم و ترکه همان جنایتکاران اسلامی، ایران را برای ما “آزاد” خواهند کرد و یا اینکه امثال کارگران هپکو، این سازندگان و برآمده از صنعت مدرن و تحصیل کرده و دوره دیده در غرب، بازیگر صحنه سیاست خواهند بود؟ رژیم اسلامی قطعا رفتنی است. اما سوال این است که آیا طبقه مولد و خلاق جامعه ایران این بار هم اجازه خواهد داد که گرایش عقیم و حاشیه ای تاریخ معاصر ایران، اما ریشه دار ملی- اسلامی، و کماکان دارای نفوذ در میان سازمانهای خلقی و مدعی حقوق پابرهنگان و کرسنگان و کارگر پناهان، قدرت سیاسی را بدون دخالت مستقیم طبقه کارگر، و تکرار فاجعه بار نسخه امروزی سناریو “انقلاب اسلامی”، دست بدست و جا بجا کنند؟

آیا واقعا طبقه کارگر و فعالان آن قادر خواهند شد حزب سیاسی خود را تشکیل بدهند تا با گرفتن قدرت سیاسی، خواست و مطالبه و نگاه خود به زندگی انسان و جامعه را به شکل قانون درآورد؟

به نظر من کسانی و سازمانها و محافل و سکتهائی که فقط بلدند در وصف مبارزه کارگران کاغذ سیاه کنند، اما حاضر نیستند در تشکیل حزب طبقه کارگر در صفوف کارگران و در میان مردم به جان آمده، کمترین خطری را که زندگی عافیت طلبانه آنان را تهدید کند، تقبل نکنند، بشدت دچار خودفریبی اند. طرف کارگر زندانی را بخاطر نوشتن نامه به مقامات، به “سازشکاری” و حتی “خیانت” متهم میکند، در حالی که خود حضرات با عروج دوخرداد و جامعه مدنی حجاریان ها، “جنبش” ننگین استعفا از؛ و شبیخون به مبانی کمونیسم کارگری را راه انداختند. زیر پرو بال دوخردادیها، موجی از بیعت با “گفتمان خشونت گریزی” سر برآورد و لعن و نفرین هر اقدام و عمل انسانهای انقلابی و شریف در طول حاکمیت پنجاه سال استبداد سلطنتی، با برجسپهای “تروریسم”، بکار بردن اسلحه به جای تعامل و مدارا در “بیان اختلاف نظر”، طیف وسیعی از بازماندگان جریانات سیاسی “چپ” را عملا در حاشیه یکی از جناحهای رژیم اسلامی و زیر مجموعه آن قرار داد. نوشتند و فرمودند که دوخرداد، ”چشم انداز و تکالیف” سوسیالیسم در قرن بیست و یک را زیر و رو کرد! با همه اینها آنقدر “ناقهرمان” بودند که ادعاهای خود را پی نگرفتند و در سکوت به سوراخ عافیت طلبی و کنار گرفتن از سیاست بطور کلی، عقب نشستند.

آنانی که هنوز دفتر و دستکی دارند میگویند مردم، کارگران و رهبران جنبش اعتراضات مدنی، فریاد بزنند که قدرت را به حزب آنها واگذار کنند. قبل از هر ادعا، قبل از هر “منشور انقلاب” و “ده فرمان انقلاب” و قبل از صدور قرار و قطعنامه در باره حکومت شورائی و اعلامیه حقوق جهانشمول و غیره، این مردم باید یک ظرفیت و یک اراده را در میان مدعیان، تشخیص بدهند. “من آنم که رستم بود پهلوان” در این عصر و دوران انفجار اطلاعات، کسی را پای شامورتی بازیهای دوره قاجار جمع نمیکند. در دوره ای یک کمونیسم متحزب و قدرتمند وجود داشت که مردم عادی میتوانستند جسم و وجود آنرا در صفوف خود، حس کنند و لمس کنند. چنین حزبی در اوضاع فعلی وجود خارحی ندارد و مردم موجودیت یک حزب واقعی سیاسی و انقلابی را با تابلو و شعار، آن هم تماما در دنیای مجازی اشتباه نمیگیرند. مردم عادی به جریاناتی که اهل “خطر” نیستند و جُبن سیاسی خویش را پشت کلمات قصار و جملات مطنطن، پنهان میکنند، اعتماد نمیکنند. باور من این است که جامعه و نسل کنونی جنبش کارگری از سنتها و میراثهای سیاسی همه جریانات سیاسی دخیل در انقلاب ۵۷ فاصله گرفته اند و این شکاف حالا دیگر یک شکاف نسلی و اجتماعی است. خوب اگر چنین است که اینها “اهل” چنین نبردهائی نیستند، و یا هنوز در حسرت به بار ننشستن مشروطه زانوی غم بغل گرفته اند، که از کوچکترین کاری که آرامش خلوت زندگی عادی و کمونیسم کارمندی شان را برهم زند، ناتوان و عاجزاند، آیا بهتر نیست از این برج عاج  و از آن کاخ تخیلی برفراز ابرهای تاریخ سپری شده که برخود فریبی و انشاء نویسیهای تکراری و پوچ و ملال آور بناشده است، پائین بیایند و در عوض قدمهائی جدی و واقعی و صمیمانه برای کمک به مردم ایران و طبقه کارگر برای تشکیل حزب سیاسی خویش بردارند؟ به جای غرق شدن در خود شیفتگی در فضای مریدان غیرانقلابی، کاری کنند که لازمه اش، لحظاتی “عرق ریختن” است و احساس مسئولیت در قبال جامعه؛ و نه “مونولوگ” و شنیدن فریاد احسنت احسنت درون سکت خودی که آن هم مدام آب میرود و ریزش میکند؟

 طبقه کارگر ایران ادبیات و ماتریال مکتوب مبانی شکل دادن به یک حزب سیاسی انقلابی و کارگری را در دسترس دارد. طبقه کارگر ایران اگر نمیخواهد مثل دوران انقلاب ۵۷ چون “کارگر نفت ما” عمل کند، اگر در آن تجربه دریافته است که نمی بایست سرنوشت سیاسی جامعه را، به جبهه ملی و اسلامی ها بسپارد، باید جدا دست بکار شود که ابزار سیاسی تغییر جامعه را بسازد. اگر جنبش کارگری ایران و فعالان مبارزات مدنی جامعه بدون هیچ توکُل به نیرو و جریانات “از ما بهتران” و با اعتماد به نفس، حزب راستین سیاسی خویش را نسازند، سیر تحولات در پی فروپاشی رژیم اسلامی و یا در خلال “استحاله” و تخمیر آن با سُمبه شل کن سفت کن های دولتهای غربی، هر سناریوی غیر قابل پیش بینی را ممکن میکند.

ما مردم، ما طبقه کارگر قرار نیست همواره سکوی پرتاب دشمنان طبقاتی خویش به قدرت سیاسی باشیم و همواره اولین قربانیان جوخه های اعدام در سینه دیوار ها و بر میادین شهرها به هنگام به قدرت خزیدن آنان بر شانه های ما. قرار نیست و نباید قرار باشد که ما باز هم به میدان ”اپوزیسیون” عقب نشینی کنیم و دور تراژدیک – کمدی، “افشاگری”  و جمع کردن امضا و پتیشن و پیکتهائی هر روز بی رمق تر، آنهم در “تبعید” و از سوی جان بدربردگان قتل عامهای جدیدتر و چه بسا وحشتناکتر، برای محکوم کردن “نقض حقوق بشر” توسط حکام جدید، از سر بگیریم. نباید فراموش کرد که مهندسی اپوزیسیون سازی در دوائر سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی دول غربی، بسیار پیچیده تر شده است. بی ریشه ای ترین هایشان و “یک بار مصرفی” ها، به بهپاد و سلاحهای کشتار جمعی مسلح اند. با پول تو جیبی یک شیخ زاده کشورهای خلیج، چندین سازمان نه چندان کم سابقه را خریده اند. بی توجهی به این توطئه های هزار تو، با امکانات مالی و تسلیحاتی فراوان، و سرگرم ماندن به محافل کوچک دست در گردنی، دیگر واقعا فاجعه است. اسارت در موهومات پوپولیستی و خلق گرائی، و هشدار به طبقه کارگر و فعالان و مبارزان حقوق مدنی که چشم شان به “بالا” و کسب قدرت سیاسی  نباشد، میراث و سنت مُخرب نسلهای محافظه کار و سنتی و سنت پرست است. مردگان را به مردگان بسپاریم.

[email protected]

۲۵ سپتامبر ۲۰۱۹

https://akhbar-rooz.com/?p=5784 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
4 سال قبل

نمیدانم جای تأسف و یا تهنیت است که “چپ”, بهروز شده و به قافله اسلام ستیزی غرب پیوسته که ترامپ پرچمدار علنی آن گردیده است. لابد مهدی بازرگان هم بیخود میگفت که “سر بقای ما پفیوزی ماست”. نمیدانم .

https://www.balatarin.com/permlink/2016/6/20/4218580

“پوفیوز: گویش تهرانی: پست و بی غیرت”.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x