پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

“می گساری در غروب” – اسماعیل خویی

به خسرو جانِ باقرپور، در پاسخِ “می گساری در غروب” اش

خسروا! خود نیز دانی “می گساری در غروب”،

یک شبانروزِ دگر، گردد خماری در غروب!

وَ، چو می دانی مرا هم با تو می خواری خوش است؛

وعده مان هرروزه می باید گذاری در غروب!

تا غروبِ روزِ دیگر، هر دو، می مانیم مست؛

زان؛ خوش است آغاز کردن باده خواری در غروب!

گر غروبت خوش ترین هنگامِ می نوشیست، هان؛

غیر از این، بگذر ز هر کاری که داری در غروب!

روزهایی کز پگاهان ساغر از کف می نهی،

نیست جز از تشنگی، جوش ار می آری در غروب!

صد ره ات گویم که، تا خواب از تو نستانده ست جام،

هان! فرو مگذارش از کف، برچو داری در غروب!

تا به فردا، رودِ آن خشکد، نباری گر برآن:

در رگانت می چو شد امروز جاری در غروب!

باغِ مستی را به خود در شب نباید وانهی:

چون به شب پایی ش خود را می گماری در غروب!

باغِ مستی برگ و بار آرد، اگر با می کنی ش

آبیاری در پگاه و آبیاری در غروب!

بارِ تن بر دوشِ جان آید سَبُک در طولِ شب:

گر خزف وارش به رودِ می سپاری در غروب!

از چه رو باید به شب چشم انتظارِ خواب ماند؟

چون به می ممکن شود رویا سواری در غروب!

گفت حافظ: – “روز در کسبِ هنر کوش!” این سخن

گوید: “این، امّا، فروبگذار، آری، در غروب!”

این سخن، بگذار روشن تر بگویم با تو من،

گویدت: – “آغاز کن شب زنده داری در غروب!”

در حضورِ رنگ بازانِ شفق، صد بار به

می گساری در غروب از هوشیاری در غروب!

گرچه می هر ساعتی را خود مبارک می کند؛

خسرو  ار فرمود، شادا می گساری در غروب!

اسماعیل خویی

دوازدهم مهر ۹۷

بیدرکجای لندن

“می گساری در غروب” سروده ی خسرو باقرپور را بخوانید:

“بُرون پرّانَد از نَخجیر ناوَک

من این صد بار دیدَستم، نه یک بار” (فرخی)

خیره می شوم در ابر

روحِ باران را می فهمَم

و خشکی ی ناپایدارِ رفتارت؛

رنگ می بازد.

رنج می برم؛

اما نمی رنجم.

تو را می شناسم!

خوب می شناسم ات؛

خاموشی ی پُر هراسِ این همه نُت

کافی است؛

تا جهان برای همیشه لال بماند،

و این، همین تنبورِ خونین؛

کنار این دستِ بُریده بماند.

حیات را به نغمه های نابش آذین کُن

بخوان: که گُم شود این کرکس

بگو: تا شکسته شود: منقارِ شادی خوارِ.

می گویم: شکسته باد دستِ نویسایِ سرنوشت!

می خوانم: سرافکنده باد شاعرِ بی می ی ناب!

بیا و می بنوش بامن؛

من شادخوارِ هر میکده نیستم

یارا… آه

قدحِ گم شده این جاست!

https://akhbar-rooz.com/?p=2077 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x