پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

آقای سرکوهی… سر بریدن حقیقت… (یک نکته و چند سوال از آقای سرکوهی) – گیتی سلامی

بحث خانم عبادي برسر حرف نزدن وممنوعيت وسكوت واتحاد نيست اينطور كه شما نوشته ايد ویا می خواهید به نمایش بگذارید، بلكه بحث برسر نوع و شيوه حرف زِدن وگفتگو ي ما ايرانيان در رابطه با يك معضل اجتماعي در طول ٤١ ساله ي نظام ج.ا. است

تشکر از مقاله ای که نوشته اید. ابتدا از نکته ی مثبت نوشته تان شروع می کنم و ان تقسیم  و مشخص کردن چهار گروه از مسئولان جنایت‌ علیه بشریت است که با استناد از “اسناد دادگاه‌های جنایت علیه بشریت از نورنبرگ تا کنون” می باشد. البته انگونه که از نوشته تان فهمیدم این متن با عنوان “خانم عبادی و سربریدن حقیقت و حقوق بشر در پای اتحاد مستبدان” بخش سوم از کل آن مقاله ای است که به تازه گی بخش اول آن هم منتشر شد. نکته ای که مورد نظرم می باشد با خواندن این قسمت از مقاله تان پیش آمد:

(٢- دولت‌زنان و دولت‌مردان درجه اول نظام‌هائی که مرتکب جنایت علیه بشریت و علیه حقوق بشر شده‌اند پس از اطلاع از کشتارها با «مسئولیت سیاسی)، و بدنبال ان سوالی فورا ذهنم را مشغول کرد که ربط این جمله با خانم عبادی چیست؟ برای فهمیدن این ربط و بطور کلی نوشته تان، ابتدا به پاسخ کوتاه خانم عبادی و چند تن دیگر از کنشگران سیاسی که در ارتباط با دو نامه (یکی به سازمان بین اللملی و دیگری در اعتراض به تحریف حقایق عام تابستان ١٣۶٧..،) و برای بررسی بیشتر این ماجرا از زاویه  حقوق بشری به ابتکار سایت زمانه انجام شده است و لینک ان  در پایین مقاله تان بود مراجعه  کردم که انگیزه ای شد برای نوشتن این متن.

١- نکته ای که مایل هستم  به آن اشاره  کنم، در بند ٢ مطرح کردن و  نام بردن از “دولت زنان” آن هم در اول جمله و قبل از “دولت مردان” است. به نظرم در این مقاله با محتوایی که مد نظرتان می باشد هم خوانی ندارد.

به این دلیل که اگر بحث تان در این قسمت راجع به بوجود آمدن دولت ها و یا مثلا نقش زنان در تاریخ ایران یا تاریخ جهانی و یا نقش منفی، مثبت و یا مخفی زنان از بوجود آمدن دولت ها، جنگ ها و یا اختلافات دولت ها بود با ذکر مدارک معتبر تاریخی می توانستید تازه از کلمه ی زنان و نه از مقوله ی “دولت زنان” استفاده کنید، تا جایی که وسعت مطالعه ی تاریخی من اجازه می دهد از مادرسالاری در قبائل اولیه تاریخ بشری نشانه هایی می باشد که بطور حتم مد نظرتان نیست زیرا دولت دارای یک مفهوم مدرن می باشد.

اگر قصدتان نشان دادن احترام و پاس داری از حق برابر زنان و مردان می باشد لطفا برای مشخص کردن چهار گروه از مسئولان جنایت‌ علیه بشریت که بِنَا بر نوشته تان با استناد از “اسناد دادگاه‌های جنایت علیه بشریت از نورنبرگ تا کنون” می باشد، این افتخار و برابری را در این موضوع نصیب  “دولت زنان” نکنید.

سوال این است که آیا درطول تاریخ تا کنونی جایی را سراغ دارید که دولتی فقط از زنان تشکیل شده باشد، زیرا جمله را اگر بدون دولت مردان در نظر بگیریم بدین صورت می شود: “دولت زنان درجه اول نظام‌هائی که مرتکب جنایت علیه بشریت و علیه حقوق بشر شده‌اند….” و  این امر در ذهن من خواننده تداعی می شود که در جایی دولت هایی بودند یا وجود دارد که از فقط زنان تشکیل شده. اگر منظور شما زنانی هستند که درون دولت دارای منصبی می باشند، سؤال این است در یک نظام مستبد و مخصوصا فاشیستی آیا اصلا به زنان به مثابه ی یک انسان یا یک شهروند مستقل و برابر با مردان نگاه می شود که به دولت راه یابند و بعد هم یک منصب برابر با مردان در دولت کسب کنند و دارای مسئولیت برابر باشند و شما آنان را دولت زنان بنامید؟ در ضمن راجع به مسئولیت زنان بیرون از دولت که جنایت های علیه بشریت نظام های استبدادی و فاشیستی را نادیده گرفته / و می گیرند و طرفداران پروپاقرص می بودند و هستند چه می گویید؟ این بینش دوگانه انگاری پدیده ها معضل فکری و استدلالی در نوشته تان می باشد. این بینش بر یک حقیقت مطلق استوار است.

بطور مثال آنجا که می نویسید: “من شهروند می‌گویم من نمی‌خواهم کسانی که در کشتارها دست داشتند یا از حکومت کشتار و کشتارها حمایت موثر کردند، کسانی که هنوز گذشته و نقش و مسئولیت خود را در کشتارها نقد نکرده‌اند، کسانی که به اعلامیه حقوق بشر پای‌بند نیستند، کسانی که از عاملان و آمران و مسئولان سیاسی کشتارها دفاع کرده و آنان را آلترناتیو و رهبر گذار به دموکراسی می‌دانند، کسانی که نقد تاریخ و طرح حقیقت را از منظرهای نامطلوب خود سانسور می‌‌کنند، کسانی که اتحاد را نفی هویت مستقل دیگران می‌دانند و… رهبر من به دموکراسی باشند. دموکراسی بنا شده بر سانسور و سکوت تحمیلی به ما قبرستان است نه آزادی. من با کسی که سکوت من در این مورد یا آن مورد شرط او برای اتحاد است متحد نمی‌شوم. شما خود دانید.”

زبان بکار برده شده در این قسمت بر مبنای فاعل – مفعولی است، (رهبر من  به دموکراسی باشند: رهبر-توده یا اداره کننده – اداره شونده). که نگاهی بس قرون وسطایی می باشد و مناسب با زمانه ی عصر مدرن نیست. آقای سرکوهی  برای این نخواستن ها بایستی عملی صورت گیرد وگرنه دست غیبی نمی تواند این آرزوها را برآورده کند. در ضمن این عمل می بایستی دسته جمعی باشد زیرا یک دست صدا ندارد، بنابر، این مضمون، دمکراسی، رهبر ندارد. بلکه یک سیستم است و  برای زیستن در این سیستم دمکراسی مدرن، توافق و اتحاد شهروندان شرط است و نه داشتن صرف رهبر. سوالی که با خواندن این بخش  برای من طرح شد، این است آیا یک عقل سلیم، می تواند خواستار غیر از آنچه که شما نوشته اید، باشد؟ یا شما فکر می کنید، تنها فرد عاقل می باشید و بقیه نادان و سفیه؟ نگاه برتریت طلبی شما، نگاهی است که متاسفانه اکثر سیاسیون حرفه ای گرفتارش می باشند. و یکی از معضلات فرهنگی جامعه ی ما می باشد. 

قبل از پرداختن به بند ٢ این نکته را ضروری می دانم که نوشته ی من حمایت یا طرفداری مستقیم یا غیرمستقیم از فردی نیست، بلکه نشان دادن این موضوع است که اولا یک حقیقت مطلق وجود ندارد،  آن گونه که آقای سرکوهی در سرتیتر مقاله ی خود آورده اند. و د‌‌وما وفادار ماندن به متن مورد انتقاد؛ به نظر من یکی از أصول و اخلاق سیاسی است.

٢- در قسمت دعوت به سکوت نوشته اید “البته قصد و نیت خانم عبادی نیک و خیر است و می‌خواهد با «اتحاد» نیروهای مطلوب خود، به بهای سانسور ما، به بهای نفی هویت‌های مستقل ما، به بهای سکوت ما در باره زخم‌های خون‌چکان و حق کشتگان ما، ما را «از شر این حکومت» خلاص کند. ممنون! دست شما و  متحدان شما درد نکند! نگفته‌ است که «اتحاد» مطلوب او، که به بهای سکوت و نفی هویت مستقل ما حاصل می‌شود، بعد از «خلاص» کردن ما «از شر این حکومت» چه حکومتی را برای ما خواهد ساخت. من هم نمی‌پرسم چون در پاسخ به این پرسش نطریات گوناگون مطرح می‌شود و گوناگونی و تنوع لابد مایه «اختلاف» و «تفرقه» است و «مدافع حقوق بشر» فرمان داده‌ است که «هر مسأله‌ای که موجب ایجاد تفرقه شود، باید فعلا مسکوت گذاشته شود.» از یاد نبریم که اتهام «انگشت وزارت اطلاعات» چون چماق یا شمشیر داموکلس بر فراز سر هر کس آویزان است که در «اتحاد» مطلوب خانم عبادی و چرائی فرمان «سکوت» او چون و چرا کند.”

در اینجا من در مقابل نوشته ی بالا بخشی از مطلب خانم عبادی  را می اورم تا مشخص شود مسکوت ماندن در چه رابطه ای بکار رفته است، خانم عبادی می گوید: “در حال حاضر در واکنش به انتشار این اسناد عده‌ای می‌گویند میرحسین موسوی از اعدام‌ها خبر داشته و عده‌ دیگری معتقدند او بی‌اطلاع بوده است. مشکل امروز مردم ایران اما این جدل‌ها نیست. مشکل مردم ایران، حکومتی است که در قدرت نشسته و به حرف مردم گوش نمی‌دهد. برای نمونه می‌توان به اجرای حکم اعدام نوید افکاری اشاره کرد. برای اینکه از این حکومت بتوان به ‌سلامت گذر کرد، جز اتحاد راهی نداریم و هر مسأله‌ای که موجب ایجاد تفرقه شود، باید فعلا مسکوت گذاشته شود.”

برداشت من از مسکوت گذاشتن مورد نظر خانم عبادی به تعویق انداختن  است و نه سکوت. ایشان می نویسند: “ایکاش… اینکه چه افرادی گناهکارند به فرصت دیگری موکول می‌شد. به‌ویژه اینکه این گزارش قبلا تهیه شده بود و ارائه مجدد آن نیازی به تعجیل نداشت.”

سوال این است چرا  برداشت شما از مسکوت گذاشتن، سکوت است و چرا این سکوت را در رابطه با “بهای سانسور ما” در رابطه با “بهای نفی هویت‌های مستقل ما”، قرار  می دهید و تفسیر می کنید؟  ایا این یک نوع روش مغالطه گری در بحث نیست؟

سوال دیگر این است، منظورتان از “ما” چه کسانی هستند؟ زیرا در مقاله تان در بخش (“با این همه اما”)  نوشته اید که: ”با این همه اما من فقط یک نفرم. تنها و بدون پشتوانه محفلی و حزبی و رسانه‌ای و… بی‌نفود و بی‌تاثیر. شهروندی که صدای او به جائی نمی‌رسد و بر کسی اثر ندارد. نه در حزب و جناحی هستم و نه برنده جایزه‌های فلان و بهمان جهانی و ملی. با این همه نه از پرسش‌های خود می‌گذرم و نه از حق کشتگانی که خون به ناحق ریخته آنان در همه خیابان‌ها و کوچه‌ها و ‌پس کوچه‌های سرزمین اسیرم جاری است هرچند برخی خون جاری را نمی‌بییند. من فقط یک نفرم اما از یاد نمی‌برم، نمی‌توانم.”

برداشت من از این قسمت نوشته تان از خودتان یک تعارف شاه عبدالعظیمی، انشا و شعاری می باشد. در مورد این که تعارف کردید: تا آن جایی که در جراید نوشته شده است شما هم مانند خانم عبادی صاحب جایزه های فلان و بهمان جهانی شده اید (جوایز: جایزه کورت توخولسکی برای نویسندگان تحت تعقیب ١٣٧٧، جایزه قلم طلایی آزادی، مؤسسه جهانی نشریات، ١٣٧٨، حتی شما “قهرمان أزادی مطبوعات جهانی در سال ١٣٧٩ شده اید.“ یکی از بنیادگذاران وسردبیر مجله ی آدینه بودید” (نقل از ویکی پدیا فارسی: فرج سرکوهی، روزنامه نگار و نویسنده ی ایرانی). شما در روزنامه های آلمانی زبان می توانید مقاله راجع به ایران و وقایع فرهنگی، سیاسی بنویسید. شما صدا داشتید و دارید، زیرا قلم شما و همین نوشته ی شما صدای شما است، پس کسی نمی تواند شخص شما را و دیگران را مجبور به سکوت کند. یادتان باشد ما در عصر حجر زندگی نمی کنیم که “دعوت به سکوت و فرمان خودسانسوری” داده شود و کسانی چشم و گوش بسته به آن لبیک بگویند. اگر هم این دعوت داده شود، انسان امروزی احتیاج به قیم ندارد، قدرت تشخیص و انتخاب دارد. این هم یک نوع دیگر از آن نگاه برتری طلبی و قیمومیتی در نوشته تان است.

در رابطه با این که نوشته اید “از یاد نبریم که اتهام «انگشت وزارت اطلاعات» چون چماق یا شمشیر داموکلس بر فراز سر هرکس آویزان است که در «اتحاد» مطلوب خانم عبادی و چرائی فرمان «سکوت» او چون و چرا کند.” برداشتم از این قطعه در نوشته تان مغالطه کاری است. در نوشته ی خانم عبادی “انگشت وزارت اطلاعات” از زاویه ی اختلافات و دعواهای حل نشدنی مابین تمام اپوزیسیون است و نه “فرمان سکوت”. او می گوید:” حتی سلطنت‌طلب‌ها علی‌رغم اینکه نهایتا هدفشان به قدرت رسیدن یک پادشاه است اما به چند گروه تقسیم شده‌اند و جالب است که با یکدیگر اختلاف دارند. وقتی که در نهایت قصد به قدرت رساندن یک پادشاه را دارند، بر سر چه مسأله اختلاف دارند؟ از سوی دیگر می توان پرسید وقتی این گروه‌ها و احزاب، همه هدف سرنگونی این حکومت و جایگزین کردن آن با یک جمهوری را دنبال می‌کنند، چرا این ‌همه اختلاف وجود دارد؟ اما وقتی دقیق‌تر به چرایی این مسائل نگاه کنیم، من انگشت وزارت اطلاعات را در این بازی “اختلاف بینداز و حکومت کن” به انحاء مختلف در این ۴۱ سال گذشته دیده‌ام: یا با سوءاستفاده از موقعیت‌های پیش آمده یا با نفوذ افرادشان یا با فریب افکار عمومی و سایر روش‌ها.”

در قسمت “اتحاد مستبدان” می نویسید: “حکم خانم عبادی شاید برای برخی گرایش‌ها و استراتژی‌های سیاسی پیشنهاد بدی نباشد اما یکی چون من، آدمی تنها و منفرد و بی‌نفوذ و بی‌تاثیر، که نه فعال سیاسی است و نه فعال حقوق بشری و نه عضو این یا آن سازمان سیاسی و… ، یکی چون من، شهروندی معمولی که فقط یک رای است که شاید روزی در آینده در دموکراسی واقعی به صندوق انداخته شود، حق دارد بپرسد.”

این بخش از نوشته تان… یک  تعارف شاه عبدالعظمی، انشا و داستان نویسی بیش نیست که حتما مناسب با  موقعیت و زمان می تواند تغییر کند زیرا با آن چیزی که در قسمت ‌ویکی پدیا در باره ی زندگی تان نوشته شده است مطابقت نمی کند. آن جا نوشته شده است: شما “یکی از بنیادگذاران و سردبیر مجله ی آدینه بودید”، شما “عضو کانون نویسندگان در ایران “بودید، “یکی از أعضای هشت نفره (که) در نگارش و تهیه أمضاهای متن ١٣۴ نقش موثری داشتید”، ”فرج سرکوهی… در شهر فرانکفورت مهمان برنامهٔ «شهرهای پناه» شد او از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۵ بورس «نویسندگان در تبعید» پن آلمان را دریافت کرد. سرکوهی عضو افتخاری پن المان (انجمن جهانی قلم) و از سال ۱۳۸۵ مسئول امور حقوق بشر این نهاد است. سرکوهی در مجلات مختلف آلمانی زبان مانند دی سایت Die Zeit، زوددویچه سایتونگ (Süddeutsche Zeitung) و نویه تسورشه تسایتونگ (Neue Zürcher Zeitung) مقاله‌هایی دربارهٔ فرهنگ و سیاست ایران چاپ می‌کند. او به صورت فریلنس ژورنالیست با برخی رسانه‌های فارسی‌زبان نیز همکاری می‌کند”.

آقای سرکوهی به نظر من صداقت و اخلاق سیاسی حکم می کند برای ابراز مخالفت با موضوعی و یا اصلا دل نگرانی هایی که راجع به یک موضوع دارید، برای حفظ احترام خودتان و برای جدی گرفتن شما از جانب من نوعی، نه برای ایجاد و بازسازی اعتماد از دست رفته بین ما ایرانیان و نه تلاش برای اتحاد در کثرت یا وحدت در کثرت، بهتر این است با صداقت، شجاعت، شفاف، بدون قایم  شدن پشت موضوعی یا به عبارتی دیگر مستقیم و نه به بهانه ای (استفاده از موقعیت به دست آمده ی دو نامه ی منتشر شده  و إبراز نظر خانم عبادی)، راجع به موضوعی که  موردبحث یا انتقاد یا نگرانی تان است (مسئله ی “اتحاد”) که اصلا حق شهروندی شما می باشد، اظهارنظر کنید ولی لطفا با بیانی صریح نه با زبان کنایه و بعضا تمسخرامیز (مثلا در این قسمت ممنون اما: … ممنون برای نیت خیر شما برای نجات دادن من ‌و ما از ”شر این حکومت”.  زبانی که به خاطر  استبداد تاریخی حاکم بر جامعه مان شیوه ی جا افتاده ای است. معمولا در جوامع بسته قرون وسطایی، بیان شفاف و روشن اعتقادات و تفکرات شخص با خطر توبیخ، شکنجه و إعدام مواجه بوده / و هنوز هم است، ولی شما که در ایران نیستید و در دوران قرون وسطایی هم زندگی نمی کنید.  

٣-شما در نوشته تان سوالی را مطرح کردید که جواب ان را دل بخواه از یک قسمت از نوشته ی خانم عبادی بریده و به عنوان پاسخ نوشته اید که به نظرم یک نوع تحریف و مغالطه گری است. شما در تمام نوشته تان به متن نوشته شده ی خانم عبادی وفادار نماندید. و متاسفانه آن گونه که مایل بودید، برای رسیدن به منظورتان، جملات را مورد استفاده قرار دادید. آقای سرکوهی برداشت از هر متن نوشته شده برای هر فرد مجاز است، اصلا حق هر فردی است زیرا افراد نگاه ها و زیست های متفاوت دارند. اما جملاتی از متن را قیچی کردن و در جایی دیگر به منظور رسیدن به هدف غایی خود، استفاده کردن، کاری بس ناپسندیده است. شما به عنوان یک نویسنده می توانستید از نوشته ی خانم عبادی الهام گرفته و یک داستان، قصه ی تخیلی یا سناریوهایی از “اتحاد” برای من نوعی خواننده به تصویر می آوردید که بطور حتم بیان و زبان داستان به انتخاب نویسنده می باشد یا خواننده آن طرز نگارش را می پسندد یا نمی پسندد.

در بالا به این اشاره کردم ، که در نوشته ی خانم عبادی بحث بر سر حرف نزدن نیست، بلکه در رابطه با غوغای اتفاق افتاده در فضای مجازی است. سوال و اشاره ایشان به این موضوع است که چرا نظام ج. ا. ۴١ سال علیرغم نالایقی اش ماندگار است؟ 

سوال شما در نوشته تان: “ما چرا در باره نقش «آمران و عاملان» جنایت حرف نزنیم؟”

 پاسخ شما در نوشته تان که از متن خانم عبادی بریده اید: «برای اینکه از این حکومت بتوان به ‌سلامت گذر کرد، جز اتحاد راهی نداریم و هر مسأله‌ای که موجب ایجاد تفرقه شود، باید فعلا مسکوت گذاشته شود”.

جواب خانم عبادی: “در حال حاضر یک غوغایی میان عده‌ای در طرفداری از موسوی با عده‌ دیگری در مخالفت با او در توئیتر، تلگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی به پا شده است. این مسأله اما دوباره همان اختلاف نظرها در مورد مصدق را زنده می‌کند. من به عنوان یک ایرانی خسته شدم بس که دعوای مصدق و شاه را شنیدم. اصلا مشکل امروز من این مسأله نیست. مشکل من این نیست که موسوی کی از این قتل‌ها با خبر شده و چه میزان مسئولیت داشته؟ شرح این داستان بگذار تا وقت دگر. اجازه دهید ابتدا از شر این حکومت خلاص شویم بعد از آن بر سر تاریخ مطلع شدن موسوی و میزان مسئولیت او در کشتار ۶۷ می‌توانیم به بحث بنشینیم. درخواست من از مردم ایران و سازمان‌های بین‌المللی این است که متوجه شرایط خطیری که در آن قرار گرفته‌ایم باشند و ضمنا توجه داشته باشیم که علت برپایی و ماندگاری ۴۱ ساله این حکومت نالایق این است که ما با یکدیگر در دعواییم.”

بنابراین بحث خانم عبادی بر سر حرف نزدن و ممنوعیت و سکوت و اتحاد نیست اینطور که شما نوشته اید و یا می خواهید به نمایش بگذارید، بلکه بحث بر سر نوع و شیوه ی حرف زِدن و گفتگو ی ما ایرانیان در رابطه با یک معضل اجتماعی در طول ۴١ ساله ی نظام ج.ا. است .او می نویسد: وقتی که مسائل را خوب تجزیه و تحلیل کنیم، می‌بینیم که اختلاف ما تنها به سود حکومت است. “نقطه ی عزیمت خانم عبادی” غوغایی است که میان عده ای در شبکه های اجتماعی رخ داده است. اگر منصف باشم، نقطه ی عزیمت شما پاسداری از حافظه ی تاریخی است.

آقای سرکوهی کمترین انتظار از شما به عنوان یک خبرنگار، نویسنده، منتقد ادبی، مسئول أمور حقوق بشر انجمن  قلم المان، این است که به قول همکار و دوست ارجمندتان زنده یاد محمد مختاری پدیده های اجتماعی را با “چشم مرکب” و نه با عینک ایدئولوژیکی رؤیت کنید. زیرا حقیقت مطلق نیست و در دست و اختیار یک فرد (مثل من و شما ) یا یک گروه… نیست. استفاده از این گونه تشابه ها “بریدن سر حقیقت”، که یک قسمت از تیتر مقاله تان هم می باشد، از نگاه من حاوی یک تفکر مطلق گرایی است، و بی توجه ای به ان یعنی تولید و بازتولید فرهنگ استبدادی. توجه به این امر ظریف به اندازه ی پاسداری از حافظه ی تاریخی مهم می باشد. انتظار من نوعی از شما به عنوان یک نویسنده یا یک فعال سیاسی  یا… این است که یکی را فدای دیگری نکنید و به عنوان یک “شهروند معمولی” شرایط دموکراسی را طوری فراهم کنید که در آن بتوانید رای واقعی خودتان را به صندوق بیاندازید و به این بسنده نکنید “که شاید روزی در آینده در دموکراسی واقعی” (نوشته ی شما در بخش اتحاد مستبدان) رای خودتان را در صندوق بیاندازید.

با احترام

https://www.akhbar-rooz.com/بیانیه-ی-جمعی-عفو-بین%E2%80%8Cالملل-موظف-به-ا/
https://www.akhbar-rooz.com/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%AD%D9%82%D8%A7%DB%8C%D9%82-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DB%B1/



شیرین عبادی: دعوای اطلاع یا بی‌اطلاعی موسوی را بگذاریم برای وقتی دیگر:

https://www.radiozamaneh.com/542874

https://akhbar-rooz.com/?p=51291 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بردیا
بردیا
3 سال قبل

آفرین به شما خانم سلامی

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x