پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

انسان، عَدل-اخلاق، الاهیّات – مارال سعید

چندی پیش آئینه ای یافتم با نام "شهر کوران" یا آنگونه که در عنوان اصلی اش نامگذاری شده است؛ "کوری". آین آینه همانیست که ژاله آرزو می کرد. کتابیست بدیع، اثر ژوزه ساراماگو که به سال ١٩٩٨ نویسنده اش را مُفتَخَر به دریافت جایزه-ی نوبل ادبی نموده است

یادتان هست چه می گفت، ژاله*

کاشکی آینه ای بود درون بین، که در آن، خویش را می دیدیم

آنچه پنهان بُود، از آینه ها می دیدیم

می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد

که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن

پیک پیروزی و امید شدن

چندی پیش آئینه ای یافتم با نام “شهر کوران” یا آنگونه که در عنوان اصلی اش نامگذاری شده است؛ “کوری”. آین آینه همانیست که ژاله آرزو می کرد. کتابیست بدیع، اثر ژوزه ساراماگو که به سال ١٩٩٨ نویسنده اش را مُفتَخَر به دریافت جایزه-ی نوبل ادبی نموده است.

ساراماگو نقل قولی از مارکس و انگلس را سرمشق کار نویسندگی اش قرار داده؛ “اگر این درست باشد که بشر تحت تأثیر مُحیط اطرافش است، پس لازم است به این مُحیط، شکلی انسانی بدهد**.”

او با تخیّلی ژرف و تودرتو دست به ساخت (نگارش) آینه زده است تا بتواند “آنچه پنهان بُود” یعنی؛  کثافات و لجن های نهفته در درون بشر را به چشم آورد. او با نوشتن این کتاب سعی می نماید به خواننده یادآوری کند؛ “وقتی زندگی را خوار می کنیم، منطق را کنار می گذاریم، حیثیّتِ انسان هر روز توسّط قدرت ها لکّه دار می شود. و دروغ جهانی، جایگزینِ حقایقِ جمعی می شود. و انسان به خود احترام نمی گذارد آنگاه که حسِّ احترام به هم نوعانش را از دست می دهد.”

علیرغم آنکه واتیکان برای خفه کردن صدای او از حربه ی زنگ زده ی “ساراماگو کمونیست و ضدمذهب است” سود می جوید، لیک او خود را مبارزِ راهِ “عدالت” می خواند. او در مصاحبه ای می گوید: “… در جائی دور یا نزدیک، در همین همسایگی ما، کسی عدالت را می کشد. نه آن عدالتی که لباس تئاتر به تن می کند، و ما را با جملات بیهوده مشغول می نماید. نه آن عدالتی که فریبِ دَغلکاران را می خورد. و نه آن عدالتی که یکسویِ شمشیرش بُرّنده تر از طرفِ دیگر آنست. بلکه عدالتی بی ادّعا، عدالتی که همدمِ روزمره ی انسان باشد. عدالتی که در پیشگاهِ آن معنای واژه ی “عَدل” برابر با “اخلاق” باشد. عدالتی که ضرورتِ آن برای خوشبختیِ روح همانندِ ضرورتِ غذا برای بقایِ جسم باشد.”

در این روزها که از تصدّقِ سر کووید ١٩، انسان بی نام گشته و شماره جایِ آن نشسته. در این روزها که در زادگاهمان “ایران” مذهبِ حاکم، لخت و عریان با چهره ای کریه و دهانی مُتِعَفّن، در مقابل چشمان بُهت زده ی مردم ایستاده و شُعبده ی الاهیّاتی را به نمایش می گذارد و “دانش” و “عدالت” را به سُخره می گیرد، نگاه در آئینه ای که ساراماکو به دستمان می دهد خالی از لطف نیست.

کتاب در اینترنت در دسترس عموم است. اگرچه پُرغلط و با سَبکِ  نگارشی نامأنوس برای کتاب خوانان فارسی زبان، لیک بهمراهِ کمی اغماض و مَرارَت می توان با جِسارت در این آینه نگریست و کمی اندیشید.

شاید آنزمان که ساراماکو به رئیس جمهور ایالات متحده می نوشت؛ “به آنها که در خانه اند بیش از درختان باغچه ام می اندیشم” هم نظر نباشید، لیک تردید نکنید که او فردیست ضد جنگ و دوستدار محیط زیست. به نگاه در آینه خطر کنید و اجازه دهید ذهنتان از حوضچه ی خیال به دریایِ واقع، نقبی بزند. پشیمان نخواهید شد.

فروردین ١٣٩٩ – مارال سعید   

*ژاله اسفندیاری (اصفهانی)

**خانواده مقدّس

https://akhbar-rooz.com/?p=24219 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x