چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

بانوی سرخ پوش – سعید سلطانی طارمی

                 
 یادآوری: این شعر هیچ اشاره ­ای به بانوی سرخ پوش میدان فردوسی ندارد 

بانوی سرخ پوش
در را گشود و رو به افق در پیاده رو
                            لبخند زد
بوی بلند و نازک مویش 
آب دهان الگوریتم عریضی را
که توی دوربین تقاطع بود
                      راه انداخت
پس ناگزیر هنگ عمیقی کرد
و با بنفش­ ترین جیغ­ هوشمند
بی­ اختیار گفت:
 بوی… انار سرخ… می­ آید
بوی … انار سرخ…

در امتداد خط خیابان
هرچه چراغ  بود و به هر رنگی بود
           قرمز شد
و رو به عابران و گله­ ی خودروها
دستور داد: ایـــــــــــــــــــــست.
سیبی انار می­­ گذرد از ما.

بانوی سرخ پوش
پا تند کرد و عقربه­ ی ساعت را
با صدهزار صفر و یک بی­ حس
در استعاره­ ی مربع میدان
گویا و گنگ کرد
و رنگ رفتنش
پیچید توی شامه­ ی شهر
و لاجرم تمام درختان
و تیرهای برق
و کوچه ­های هر دو سمت خیابان را
دنبال خود کشید به آن سو…
سویی که از زمان و عدد بیرون بود
سویی که هر دو سمت خیابان را
از معبر نشان تساوی
                 رد می­ کرد
و از گزاره­ های جبری اشکال هندسی
خط قرینه می­ گذرانید.
سویی که در خودش جریان داشت
و با کبوتر دل دلتنگش
رمز و نشان صلح وَ آزادی بود

با نوی سرخ پوش، خیابان را
دنبال خود کشید.
آن سوی دور دست ِافق­ های دوردست
جایی که آسمان و زمین با هم
همرنگ می­ شوند و هماغوش
آرام­ ایستاد و با خود
عکسی گرفت ساده  که در آن
پیراهنش زبان تنش را
در خرد و ریز یک سکوت صدادار
گویا کرد


بانوی سرخ پوش
با آنهمه درنگ شتابان،
که در کناره­ های افق داشت
با آن وضوح مبهمِ آیینه وار خود
از دوردست ­ترین شرقِ شرق ­ها،
و غربِ غرب­ ها که نگاهش می­ کردی
چون آفتاب بالغ ظهرانه
پیدا بود
جالب نیست؟
فکری که ایستاده سفر می کرد
سوی بهارهای فراوانی
توی دهان شهر شکوفا بود

آری زنی به لاله ­ی پیراهن
با اخم و ناز پشت به دیوار پرده ­ای
روی نمای  کامل زن بودن.
در کوچه ­ی شلوغ مجازی
 تنها بود.

با نوی سرخ پوش…
                            ۳/۲/۹۹ کرج

https://akhbar-rooz.com/?p=31323 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x