خواهم بر آسمان بنویسم «خدا خر است»
اما همه هراس من از روز محشر است
ترسم که جبرئیل بپرسد گله کنان
«هادی به چه دلیل نوشتی طرف خر است؟»
حالا بیا و حالیِ او کن که واقعاً
خر نیز از خدای تو با معرفت تر است
از این طرف خدای تو خصم ستمکش است
از آن طرف خدای تو یار ستمگر است…
اما نه، خوشتر آنکه به حاشا برم پناه
گاهی دروغ مصلحت آمیز، سنگر است
گویم «نه، اشتباه شده جان جبرئیل
یزدان پاک نزد من اللهُ اکبر است
کوتاه بود قدّ من و بد نوشته شد
مرگ تو خواستم بنویسم خدا نر است
یعنی که خواستم بنویسم خدای ما
اِنثی و ماده نیست، ذکیر و مذکّر است»
اینجا که میرسیم گمانم که جبرئیل
مدرک ز من طلب بکند، دیرباور است
گویم «خدا مدارک مردی خویش را
جائی قرار داده که حسّش میسر است
تا بیخ کرده است به کون جهانیان
کیری که دست ساز هزاران پیمبر است
وان بیضه های سوخته در هُرم آفتاب
دو میوه جدا ز درختی تناور است»
گر پرسشی دگر بکند باز جبرئیل
گویم که حیف، دیر شده، بیت آخر است.