جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

بیانیه کنفرانس شانزدهم اتحاد سوسیالیستی کارگری

تحولات ایران در دل اوضاع متلاطم جهان و منطقه

مقدمه:

با خیزش دیماه ۹۶ که اوضاع سیاسی ایران را وارد دوران جدیدی کرد، اتحاد سوسیالیستی کارگری بعنوان بخشی جدایی ناپذیر از جناح سوسیالیست جنبش کارگری برای انطباق فعالیت خود با اوضاع تازه سه قطعنامه منتشر کرد. ۱- “پایان سیطره گفتمان اصلاح طلبی و آغاز دوران نوین در ایران و خاورمیانه” (هفتم بهمن ۹۶)، ۲ – “نان کار آزادی حکومت کارگری” (ششم اسفند ۹۶)، ۳ – “خط مشى سوسیالیسم کارگرى پس از خیزش دیماه ۹۶” (بیست خرداد ۹۷).

دو سال و نیم بعد از دیماه ۹۶ ما با اوضاع تازه ای در جهان، خاورمیانه و ایران روبرو هستیم. شکاف بین قدرتهای بزرگ جهانی افزایش یافته و پایان دادن به مناقشات خاورمیانه که رژیم اسلامی یکی از عوامل مهم آن است، بغرنج تر شده. در ایران جنبش “نان کار آزادی” بعنوان پرچم اتحاد جنبشهای کارگری، دانشجویی، زنان، رفع ستم ملی و معلمان و بازنشستگان در موقعیت بمراتب بهتری است و مبارزه مردم به آخرین خاکریز نظام اسلامی که خامنه ای، سپاه و سازمان سرکوب است رسیده. حال فعالیت ما بر مبنای این سه قطعنامه باید در اوضاع متفاوت جهانی، منطقه ای و ایران ادامه یابد. بیانیه “تحولات ایران در دل اوضاع متلاطم جهان و منطقه” تحلیل اوضاع کنونی است برای تشخیص عوامل کمک کننده و بازدارند در مبارزه جنبش مستقل کارگری ایران و متحدینش علیه رژیم اسلامی با پرچم نان کار آزادی.

اوضاع جهان

نزدیک به سه دهه پس از پایان جنگ سرد، جهان هنوز به نظم جدیدی که با منافع فعلی قدرتهای بزرگ اقتصادی، سیاسی و نظامی خوانایی داشته باشد، نرسیده است. تقسیم جهان توسط آمریکا، بریتانیا و شوروی در کنفرانس تهران مطابق با قدرت طرفهای پیروز جنگ علیه هیتلر و متحدینش بود. جنگ سرد متعاقب تقسیم جهان نزدیک به نیم قرن مهر خود را به تمام فعل و انفعالات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و هنری بشر کوبید.

با پایان جنگ سرد و جهان دو قطبی، آمریکا کوشید تا جهان را مطابق با منافع خود شکل دهد و به یک جهان یک قطبی تبدیل کند. بی اعتنایی آمریکا به مخالفت قدرتهای بزرگ و میلیونها مردم جهان و حمله نظامی به عراق و سرنگون کردن رژیم صدام حسین بزرگترین اقدام آمریکا برای شکل دادن به یک جهان یک قطبی بود و شکست خورد. آمریکا از نظر نظامی فاصله عظیمی با رقبایش داشت اما از نظر اقتصادی چنین فاصله ای از جمله با اتحادیه اروپا و چین نداشت و در شکل دادن به جهانی که تنها تصمیم گیرنده آن باشد، موفق نشد. در سه دهه اخیر هیچ یک از نظریه های “جهان یک قطبی”، “پایان تاریخ”، “برخورد تمدنها”، نتوانستند جهان پس از جنگ سرد را توضیح و یا شکل دهند.

راه حل های اقتصاد نئولیبرالی پس از کودتای ژنرال پینوشه و سرنگونی دولت آلنده در ابتدای دهه هفتاد موفق شد به قیمت خانه خرابی میلیونها نفر بحران اقتصادی شیلی را کاهش دهد. این راه حلهای امتحان پس داده نئولیبرالی از اوایل دهه هشتاد قرن قبل و ابتدا در دو کشور آمریکا و بریتانیا در دوران رونالد ریگان و مارگارت تاچر نیز به اجرا درآمد. با سقوط اردوگاه شرق و فروریختن دیوار برلین در اواخر دهه هشتاد اقتصاد نئولیبرالی و بازار آزاد که هر گونه دخالت دولت در اقتصاد را نفی می کرد و خواهان کاهش موانع سودآوری سرمایه در کل جهان بود، بر اقتصاد جهان مستولی شد. “جهانی سازی” که در “سازمان تجارت جهانی” تجلی یافت بعنوان تنها راه عبور از بحران و داشتن نقش و سهم هر کشور در اقتصاد جهانی نمایانده میشد. اما با بحران اقتصاد جهانی در سال ۲۰۰۸ پایه های اقتصاد نئولیبرالی از همان دو کشور آمریکا و بریتانیا که آغاز کننده آن بودند، بلرزه در آمد. در سال ۲۰۱۶ بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شد و ترامپ هم در آمریکا به قدرت رسید تا هر دو کشور از “جهانی سازی”، “عدم دخالت دولت در اقتصاد” که دیگر پاسخگوی معضلات اقتصادی آنها نبود، فاصله بگیرند.

از اواخر دهه هفتاد قرن گذشته چین با کمک دولت آمریکا به “جامعه جهانی” بازگشت. درهای چین بروی سرمایه های خارجی و بازار آمریکا بر روی کالاهای چین گشود شدند. نزدیک به چهار دهه اقتصاد چین با تکیه بر یک نیروی کار ارزان و فاقد حق تشکل و اعتصاب تقریبا بدون هیچ مانع جدی خارجی سریعترین رشد تاریخ بشر را پشت سر گذاشت و اقتصاد دوم جهان شد. آمریکا که با اتکا به برتری نظامی خود از ایجاد یک جهان یک قطبی پس از پایان جنگ سرد بازماند حال از نظر اقتصادی نیز خود را در معرض تهدید جدی چین و از دست دادن موقعیتش بعنوان قدرت اول اقتصاد جهان یافته است. مقابله با نفوذ و قدرت چین از دوران اوباما شروع شد. آمریکا منطقه پاسیفیک را اولویت استراتژیک خود دانست و خاورمیانه اهمیت سابقش را از دست داد. در دوران اوباما مقابله با نفوذ و قدرت چین محدود به منطقه پاسیفیک بود اما در دوران ترامپ به مرور جهانی شد و به همه عرصه ها گسترش یافت. ترامپ رسما “عدم دخالت دولت در اقتصاد” را کنار گذاشت و برای بالا بردن قدرت رقابت شرکتهای آمریکایی از جمله علیه محصولات اروپایی و چینی تعرفه های سنگین برقرار کرد.

رهبران چین که اقدامات ترامپ را گذرا می پنداشتند ابتدا از در مصالحه وارد شدند. منتها با اضافه شدن تحریمها به تعرفه ها و خصمانه شدن بیسابقه تبلیغات مقامات آمریکایی علیه چین، آنها نیز رویه خود را تغییر دادند و به سیاست تلافی جویانه روی آوردند. دولت آمریکا علنا علیه تلفنهای “جی ۵” وارد عمل شد تا از افزایش سهم تلفنهای هوشمند ساخت چین در بازارهای جهانی جلوگیری کند. بهانه علنی آمریکا جلوگیری از دسترسی دولت چین به اطلاعات شخصی استفاده کنندگان تلفن “جی ۵” است. گویا مردم جهان باید انتخاب کنند که اطلاعات شخصی آنها نزد آمریکا باشد یا نزد چین. در ادامه نیز بزودی شرکت های چینی “تیک تاک” و “وی چت” از هر گونه خرید و فروش در آمریکا محروم شدند. اختلافات اقتصادی دو طرف به چگونگی اطلاع رسانی چین درباره ویروس کرونا، نحوه اداره هنگ کنگ و بستن کنسولگریهای یکدیگر گسترش یافته و رویارویی آمریکا و چین را به اوج تاکنونی خود رسانده است. مقامات آمریکا برای تداعی کردن دوران جنگ سرد در قرن گذشته اختلافات با چین را چنان با تبلیغات ضد کمونیستی همراه کرده اند که گویا تازه متوجه شده اند حزب کمونیست بر چین حاکم بوده است.

اختلافات آمریکا و چین حادتر میشود بدون اینکه یک نهاد جهانی میانجیگری  کند. گسترش اختلافات آمریکا و چین به عرصه های متفاوت قبل از هر چیز بیانگر ناتوانی کلیه نهادهای بین المللی است که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شدند تا برای اختلافات بین کشورها راه حل بیابند و مانع جنگ شوند. با پایان جنگ جهانی دوم “سازمان ملل متحد” جای “جامعه ملل” را گرفت.  یکی از اهداف “جامعه ملل” که پس از جنگ جهانی اول ایجاد شد و مقر آن در ژنو قرار داشت جلوگیری از جنگ بین کشورها و حل اختلافات از طریق مذاکره و پذیرش قضاوت و حکم این جامعه بود. آغاز جنگ جهانی دوم در عین حال نشانه ناتوانی “جامعه ملل” در جلوگیری از جنگ و ناچار ساختن کشورها به پذیرش حکمش نیز بود و لذا منحل شد. تشکیل سازمان ملل متحد محصول توازن قوای بین قدرتهای جهان پس از جنگ جهانی دوم است. طی نزدیک به هشتاد سال توازن قوای سیاسی، اقتصادی و نظامی بین کشورهای جهان بسیار تغییر کرده است. نهادهای بین المللی تاکنونی برای ادامه حیات و انجام وظایفشان چاره ای ندارند تا خود را متناسب با توازن قوا بین قدرت کشورها در دهه سوم قرن حاضر تغییر دهند. 

دولت آمریکا نه به گستردگی کالاهای چین اما به کالاهای اروپایی نیز تعرفه بسته است. سیاست رسمی اتحادیه اروپا – نه لزوما همه کشورهای عضو-  ضمن حفظ انتقادات خود به چین نپیوستن به جنگ سرد آمریکا علیه چین است. به این اعتبار اگر چه جنگ سرد دوم با جنگ سرد اول از این نظر که در یک جهان چند قطبی شکل خواهد گرفت متفاوت است اما مواجهه اتحادیه اروپا با اوضاع جدید به این سهولت هم نیست. کشورهای اتحادیه اروپا بخش مهمی از پیمان نظامی ناتو بعنوان بازوی نظامی غرب علیه شرق در جنگ سرد بودند. با پایان جنگ سرد برای سالها علت وجودی و ادامه فعالیت ناتو زیر سئوال بود. حتی شرکت ناتو در مبارزه با القاعده و داعش هم نتوانست وجود این پیمان نظامی را ضروری نشان دهد. حال در چینن شرایطی از نظر دبیر کل ناتو بعنوان بزرگترین نیروی نظامی تاریخ بشر صعود چین “دگرگونی‌های بنیادین در توازن قدرت در جهان” به دنبال خواهد داشت. وی خواهان “تدابیر لازم و مشترک” علیه چین است و نگران اینکه “چین به دروازه ورودی اروپا پیوسته نزدیک ‌تر می‌شود”. اختلافات اتحادیه اروپا با آمریکا در مورد بودجه و سهم کشورهای عضو ناتو، اقدام آمریکا برای کاهش نیروهای نظامیش در آلمان،  کشورهای فرانسه و آلمان را بسمت تشدید اقداماتشان برای ایجاد یک ارتش اروپایی سوق داده است. بعلاوه با نزول موقعیت اقتصادی آمریکا و سیاستهای انزوا طلبانه ترامپ که منافع آمریکا را در اولویت قرار داده است، از نظر آلمان اروپا باید خود را برای رویارویی با جهانی که دیگر آمریکا رهبرش نیست آماده کند.    

بحران اقتصادی  2008 هنوز در تمام کشورها به پایان نرسیده بود که یک عامل غیر اقتصادی، ویروس کرونا، بزرگترین ضربات را به اقتصاد کل جهان زد. دهها میلیون نفر شغل خود را بدون هیچ پشتوانه ای از دست دادند و زندگی خود و خانواده اشان با مخاطرات جدی روبرو شد. دهها میلیون نفر میان مرگ از گرسنگی یا کرونا، دومی را انتخاب کردند و در خانه نماندند. یک رکود عظیم اقتصاد جهان را در بر گرفت و رشد اقتصادی بسیاری از کشورها منفی شد. صدها هزار نفر جانشان را از دست دادند زیرا سیستم درمان و بهداشت کشورها بدلیل خصوصی شدن و یا کاهش بودجه توانایی معالجه مبتلایان به “کووید ۱۹” را نداشتند. بدین ترتیب جان و زندگی صدها میلیون نفر از دو سو قربانی ادامه حیات نظام سرمایه داری شد. اکنون بهبود اوضاع اقتصادی کشورها منوط به توانایی آنها در مهار و کنترل سرایت ویروس “کووید ۱۹” است که فعلا هیچ چشم انداز روشنی ندارد. قبل از فاجعه کرونا و به گفته دبیر کل سازمان ملل ۲۶ نفر نیمی از ثروت جهان را در اختیار داشتند که اکنون اوضاع طبعا بسیار وخیم تر است. تلاطم رویارویی قدرتهای بزرگ سرمایه داری بر سر باز تقسیم مناطق نفوذ و تسلط بر بازارها در عین حال موقعیت را برای خیزش جنبش کارگری برای تغییرات اساسی سیاسی و اقتصادی و انقلاب کارگری نیز فراهم آورده است.

بغرنجی نظام امنیت خاورمیانه 

با انقلاب ۵۷ نظام امنیتی خاور میانه که بر پایه قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران پایه ریزی شده بود از میان رفت. وقتی رژیم شاهنشاهی از سرکوب انقلاب ایران ناتوان شد قدرتهای غربی کوشیدند تا کل سیستم اداره کشور و از جمله ارتش با کمترین تغییرات تسلیم جناح مذهبی اپوزیسیون به رهبری خمینی شود. قیام بهمن شیرازه سیستم اداره کشور را متلاشی کرد، ضربات اساسی به ارتش و ساختار آن زد و از جمله تسلیم ارتش به خمینی را کلا بی اهمیت ساخت. متلاشی شدن ارتش شاهنشاهی و اشغال سفارت آمریکا اوضاع را مهیا ساخت تا عراق با تشویق آمریکا در صدد بر آید جای ایران را بعنوان قدرت اول منطقه بگیرد.   

جنگ هشت ساله ایران و عراق نتوانست قدرت اول منطقه را تعیین کند. سیاست آمریکا که ابتدا حمایت از پیروزی عراق در جنگ بود همراستا با تغییر استراتژی منطقه ای آنها عوض شد. مطابق تز نیکسون امنیت منطقه به عهده یک کشور، ایران گذاشته شد و نیروهای نظامی آمریکا و دیگر قدرتهای اروپایی منطقه را ترک کردند. با شروع جنگ ایران و عراق، آمریکا با حضور نیروی دریایی اش در خلیج فارس استقرار نظم در منطقه را در همکاری با متحدان اروپایی اش راسا بعهده گرفت. در این چارچوب از نظر آمریکا استقرار نظم در منطقه ایجاب می کرد جنگ ایران و عراق بیشترین خسارات مالی و جانی برای دو طرف ببار آورد اما “برنده” نداشته باشد، سیاستی که بعدها “مهار دوگانه” نام گرفت.   

جنگ ایران و عراق بی برنده پایان یافت بدون اینکه ایران و عراق به سهم و نقش خود در منطقه رضایت دهند. صدام حسین دست آمریکا را بد خواند و یا فریب خورد و به کویت حمله کرد و در ادامه بدست آمریکا و به نفع رژیم اسلامی سرنگون شد. خمینی مرد و خامنه ای شد ولی فقیه. رفسنجانی رئیس جمهور شد و بعنوان یک برگ برنده در رقابتهای منطقه ای برنامه مخفیانه رژیم برای دستیابی به بمب اتمی را سرعت داد که در نیمه راه افشا شد. یک توافق جهانی برای جلوگیری از دستیابی رژیم اسلامی به بمب اتمی شکل گرفت تا نتواند از آن برای گرفتن سهمی که در منطقه برای خود قائل است، سود جوید. منتها رژیم اسلامی حاضر نیست از پروژه ای که صدها میلیارد دلار به اقتصاد و مردم ایران زیان رسانده دست بردارد. 

در دهه هفتاد میلادی قرن قبل آمریکا در جهان و منطقه قدرت آنرا داشت که تز ریچارد نیکسون در نظام امنیت منطقه را پیاده کند. با پایان جنگ سرد و شکست تلاش آمریکا در ایجاد جهان یک قطبی و شکل گیری جهان چند قطبی که نزول قدرت آمریکا را هم در بر داشت طراحی نظام امنیت منطقه بسیار پیچیده و دشوار شد. در جهان پس از جنگ سرد حتی اگر نظام امنیتی سابق هم وجود داشت باید خود را با شرایط جدید تطبیق می داد.

قدرت گرفتن “نئو کان” ها در آمریکا توازن قوا در منطقه را دگرگون کرد. جرج بوش پسر استراتژی آمریکا در خاور میانه که تا زمان کلینتون “مهار دوگانه” بود را با “رژیم چنج” عوض کرد که در قبال رژیم اسلامی نتایجی کاملا بر عکس ببار آورد. آمریکا به دست خود دو رژیم دشمن رژیم اسلامی را در افغانستان و عراق سرنگون کرد و زمینه گسترش نفوذ و قدرت همه جانبه رژیم اسلامی را در افغانستان و عراق فراهم ساخت. عراق از معادلات قدرت در خاورمیانه حذف شد اما ترکیه که عضویت در اتحادیه اروپا را ناممکن دانست به گسترش نفوذ و قدرتش در خاورمیانه روی آورد و به یکی از بازیگران بزرگ و پر قدرت منطقه تبدیل شد. مسئله منطقه خاورمیانه که برای نیم قرن “مناقشه اعراب و اسرائیل” بود به “مناقشه رژیم اسلامی با آمریکا، اروپا، اعراب و اسرائیل” تبدیل شد. عربستان سعودی و اسرائیل مدعیان قدرت در منطقه شده اند و هر دو علیرغم فشار دولت اوباما از موافقت با برجام سر باز زدند.

تمام اختلافات رژیم اسلامی با اروپا، آمریکا و کشورهای منطقه بر سر سهم و نقش این رژیم در خاورمیانه است. از نظر اروپا و آمریکا برجام و رفع تحریمها قرار بود گام نخست شرکت رژیم اسلامی در روند تعیین سهم و نقش قدرتهای منطقه در چارچوب یک نظام جدید امنیتی برای خاورمیانه باشد که سهم و نقش اسرائیل بخشی جدایی ناپذیر از آن است. منتها خامنه ای و سپاه در صدد تحمیل خود بعنوان تنها قدرت خاورمیانه هستند، شبیه موقعیت ایران در دوران شاه و قبل از انقلاب ۵۷. به همین دلیل خامنه ای تنها خواهان رفع تحریمها بود که اقتصاد ایران را به لبه فروپاشی برده بود. سپاه نیز با آزمایش موشکهایی که شعار مرگ بر اسرائیل به زبان عبری روی آن نوشته شده بود، به همه و از جمله به آمریکا پیام روشن خود را رسانند و زمینه را برای خروج ترامپ از برجام فراهم کردند.

با تغییر توازن قوا بین کشورها در جهان و خاورمیانه پس از پایان جنگ سرد تا کنون، دوره ای که یک کشور قدرت برتر منطقه باشد پایان یافت. بر قراری امنیت برای فعالیت سرمایه ها و تضمین سودآوری آنها در خاورمیانه در گرو اتحاد و مسئولیت گروهی از کشورها منجمله اسرائیل است که رژیم اسلامی مخالف آن است. به این اعتبار استراتژی منطقه ای رژیم اسلامی هیچ بخت پیروزی ندارد. تا زمانیکه منافع، نقش و سهم آمریکا، اروپا، روسیه، چین، ترکیه، اسرائیل، رژیم اسلامی و عربستان سعودی در قالب یک طرح مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق این هشت کشور تدوین و تصویب نشود، تنشها در خاورمیانه ادامه خواهد یافت.

اروپا و آمریکا علیه اهداف رژیم اسلامی در منطقه متحدند اما با روشهای متفاوت که ناشی از تفاوت سهم آنها در اقتصاد ایران است. انقلاب ۵۷ از جمله به فعالیت شرکتهای آمریکایی که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در اقتصاد ایران سهم اساسی یافتند، پایان داد. اروپا و ژاپن و بعدها روسیه و چین که سهم بزرگی از بازار ایران را در اختیار دارند با سیاستهای آمریکا علیه رژیم اسلامی بگونه ای همراهند که باعث تضعیف سهم و موقعیت آنها در اقتصاد ایران نشود. این پایه مخالفت اروپا با تحریمهای یکجانبه آمریکا و در عین حال موافقت اروپا با آمریکا علیه برنامه موشکی و هسته رژیم اسلامی و دخالتش در کشورهای لبنان و سوریه و عراق و یمن است. آمریکا خود را رهبری کننده تحریمها و طرف اصلی مذاکرات منجر به برجام می دانست و انتظار داشت تا راه شرکتهای آمریکایی برای سرمایه گذاری و فعالیت در اقتصاد ایران هموار شود. اما خامنه ای با حضور و سرمایه گذاری شرکتهای کشورهای مختلف در بازار ایران موافقت کرد بجز شرکتهای آمریکایی. به همین دلیل آمریکا خود را بازنده اصلی برجام دانست و از آن خارج شد. بر این اساس تقلیل یک معضل بزرگ اقتصادی و سیاسی منطقه ای حل نشده چهل ساله به موضوع “برجام و تحریمها” و “انتخاب مجدد ترامپ” و یا “انتخاب بایدن” جنبشهای اجتماعی ایران را از فهم و درک علت “مناقشه” دور می کند. 

نزول قدرت رژیم اسلامی در یمن، لبنان، عراق و سوریه مدتهاست شروع شده است. کشته شدن قاسم سلیمانی در عراق توسط آمریکا و ناتوانی رژیم اسلامی در انجام یک اقدام متناسب با کشته شدن وی نمادی از تضعیف رژیم اسلامی در “عمق استراتژیک” خامنه ای و سپاه بود. موفقیت سیاستهای خامنه ای و سپاه در منطقه غیر ممکن است زیرا با توانایی های نظامی و اقتصادی رژیم اسلامی و همچنین با توازن قوای موجود در منطقه و جهان خوانایی ندارد. با خیزش دیماه ۹۶ که اراده مردم ایران برای عبور از رژیم اسلامی آشکار شد، سرعت نزول قدرت رژیم در منطقه افزایش یافت. سرنگونی رژیم اسلامی بعنوان ستون فقرات ارتجاع و استبداد در منطقه اوضاع خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد. نظام آینده ایران اسلامی نخواهد بود و تمام جنبشهای ارتجاعی را از مهمترین مدافع و الهام بخش شان محروم خواهد کرد و فضا را به نفع رشد و گسترش ترقی خواهی تغییر می دهد. جنبش کارگری ایران و جنبشهای متحدش زیر پرچم “نان کار آزادی” بخشی از دو سوی جنگ سرد دوم بین آمریکا و چین نخواهند بود؛ هیچ منفعتی در سلطه جویی بر کشورهای همسایه و منطقه ندارند و خواهان مناسبات دوستانه و برابر با تمام مردم منطقه هستند.     

اوضاع ایران

خیزش دیماه ۹۶ با عبور از کلیت نظام اسلامی به دو دهه گفتمان اصلاح طلبی پایان داد. بیست و دو ماه بعد، خیزش آبانماه ۹۸ نشان داد که آغاز حرکت مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی در دیماه ۹۶تصادفی نبوده و ریشه در فعل و انفعالات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیش از چهار دهه خدمتگزاری اسلام به نظام صاحبان سرمایه و صنایع دارد. با خیزش آبانماه ۹۸ شناخت مردم از سلسله مراتب قدرت در رژیم اسلامی معنای مشخص مبارزاتی یافت و مردم خود را به آخرین خاکریز نظام اسلامی که ولی فقیه، سپاه و ارگان‌ها سرکوب است، رساندند. بی اعتنایی وسیع به انتخابات مجلس در دوم اسفند ۹۸ نتیجه تکمیل شدن شناخت مردم از مشاهده بی قدرتی مجلس، رئیس جمهور و وزرا در مورد گران شدن بنزین و فرمانبری همه آنها از خامنه ای و سپاه بود. لذا هدف شعارهای مردم مجلس، رئیس جمهور و وزرا که مجریان دستورات خامنه ای و سپاه هستند نبود بلکه متوجه “هسته سخت” قدرت شد.

رژیم اسلامی برنامه ای برای مقابله با بیش از “ده ابر بحران” که گریبان مردم ایران را گرفته ندارد و هر مبارزه برای بهبود اوضاع در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نابرابری جنسیتی، محیط زیستی، فرهنگی و هنری را با دستگیری، شکنجه و اعدام پاسخ می دهد. این ریشه گره خوردن هر نوع بهبود اوضاع به انقلاب و سرنگونی رژیم اسلامی است و جدال و رقابت آلترناتیوها را به مرکز تحولات کشور تبدیل کرده است. دست بالا نداشتن یک یا دو آلترناتیو برای پس از رژیم اسلامی مانع از آن است تا دهها میلیون زن و مرد عاصی، گرسنه، بیکار، بی مسکن، تحمل از دست داده از تبعیض، بی حقوقی و ستم و دیکتاتوری به میدان بیایند و به عمر نظام پایان دهند. روشن و مشخص شدن آینده پس از رژیم اسلامی انرژی میلیونی مردم را آزاد خواهد کرد تا برای بدست گرفتن سرنوشتشان مبارزه کنند و نظام مورد نظرشان را مستقر کنند.

با تقسیم بندی آلترناتیوها بر مبنای سیستمهای اقتصادی تنها دو گروه بندی وجود دارد:

الف، گروه بندی سلطنت طلبان، لیبرالها و جمهوریخواهان که آلترناتیو راست را تشکیل می دهند. جمهوریخواهان و سلطنت طلبان در مورد ساختار سیاسی نظام آینده با هم اختلاف دارند اما سیستم اقتصادی مورد نظرشان هر دو یکی است. مهمتر اینکه مبنای اختلاف آلترناتیو راست با رژیم اسلامی هم بر سر ساختار سیاسی است نه سیستم متفاوت اقتصادی. سیاست محوری کل جریانات آلترناتیو راست خصوصی سازی گسترده و حذف کلیه یارانه ها بر کالاهای اساسی مصرفی توده مردم است. پاسخ فعالان آلترناتیو راست به اعتراضات کارگران هفت تپه، آذرآب، فولاد اهواز و هپکو مخالفت با خصوصی سازی “بد” تحت نام “خصولتی” و موافقت با خصوصی سازی “خوب” است. از نظر آلترناتیو راست اوضاع فعلی نتیجه سیستم اقتصادی مدافع صاحبان سرمایه و صنایع نیست بلکه علت نابلدی آخوندها از خصوصی سازی “خوب” است! آلترناتیو سلطنتی و لیبرال و جمهوریخواه علاوه بر خصوصی کردن مراکز تولید خواهان خصوصی کردن بیش از پیش سیستم آموزش، بهداشت و درمان است. اینکه رسانه های مدافع سلطنت و لیبرالها مطالبات کارگران، معلمان و دانشجویان علیه خصوصی سازی کارخانجات و خواست تحصیل و بهداشت رایگان علیه رژیم اسلامی را بازتاب نمی دهند و بعضا سانسور و حذف می کنند، همین در هم تنیدگی سیستم اقتصادی رژیم اسلامی با آلترناتیو راست است. نظام سرمایه داری ایران در تقسیم کار جهانی محل صدور سرمایه است. مهمترین عامل تشویق ورود سرمایه های خارجی دستمزدهای ارزان و کارگران فاقد حق تشکل و اعتصاب است. مادام که نظام حاکم بر ایران مدافع منافع صاحبان سرمایه و صنایع است فقر و دیکتاتوری بخش جدایی ناپذیر از زندگی دهها میلیون مردم ایران است.

ب، گروه بندی چپ و سوسیالیستها که آلترناتیو چپ را تشکیل می دهند. آلترناتیو چپ شامل احزاب متعدد سوسیالیست و جنبش “نان کار آزادی” است. آلترناتیو سوسیالیست خواهان یک سیستم سیاسی اقتصادی و اجتماعی است که آزادی، رفاه و آسایش مردم و از جمله مسکن مناسب، تحصیل، بهداشت و درمان مجانی را تامین کند. آلترناتیو سوسیالیست از نظر ساختار سیاسی و سیستم اقتصادی هیچ نقطه اشتراکی با رژیم اسلامی و آلترناتیو راست سلطنتی و لیبرال ندارد. کل ثروت جامعه متعلق به همه مردم است و تصمیم گیری در مورد چگونگی نگه داری، بازتولید و مصرف کل این ثروت نیز بعهده صاحبانش یعنی مردم است. ساختار سیاسی نظام مورد نظر آلترناتیو سوسیالیست بر اعمال اراده مستقیم تمامی مردم متشکل در شوراهای محل کار و زندگی متکی است. سرنوشت مردم در دست خودشان است و هیچ نیرویی بالاتر قدرت شوراها وجود ندارد. کلیه احزاب آزادند و مطالبات و خواستهایشان را از طریق فعالین خود در شوراها و تاثیر گذاری بر تصمیمات این نهادهای قدرت دنبال می کنند.

بزرگترین بخش گروه بندی آلترناتیو سوسیالیست جنبش “نان کار آزادی” است. وفور شعارها و پلاکاردهای “نان کار آزادی” در اعتصابات، اعتراضات و تجمع کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان و بازنشستگان و فعالان محیط زیست گواهی است که اتحاد جنبشها زیر پرچم “نان کار آزادی” بزرگترین حرکت در جناح چپ و سوسیالیست جامعه ایران است. جنبش “نان کار آزادی” بر اتحاد جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش رفع ستم ملی، معلمان، بازنشستگان، فعالان محیط زیست متکی است و از این طریق ظرفیت اتحاد دهها میلیون مردم ایران را دارد. 

تقویت جنبش “نان کار آزادی” از طریق متحد و متشکل شدن هر جنبش و هر بخش، مبارزه برای خواستهای خود، ارتباط با هم و حمایت از یگدیگر،  سازماندهی اعتراضات هماهنگ و همزمان زیر پرچم “نان کار آزادی” و تشکیل حزب کارگری است.

سرنگون باد رژیم اسلامی

زنده با سوسیالیسم

نان کار آزادی اداره شورایی

زنده باد جنبش نان کار آزادی

نان کار آزادی حکومت کارگری

کنفرانس شانزدهم اتحاد سوسیالیستی کارگری

مرداد ۹۹ – اوت ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=43021 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x