پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

حذف دختران از جلد کتاب ریاضی! چادر، حصار و دیوار کشیدن، و جدا کردن در اسلام – امیرحسین لادن

عنوان خبر: “حذف تصاویر دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان”،

و پاسخ آموزش و پرورش در پیِ انتقادها: “دلیل شلوغی تصویر بود”.

در ادامه اعلام کرد: “بر اساس منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی توصیه کردند که تصویر خلوت تر شود”.

در درجه ی نخست، آنچه در نوشته ی آموزش و پرورش آشکارا خودنمائی می کند اینستکه با بکارگیری چند واژه ی “دهن پُر کن”  مانند “منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی” می خواهند با عوامفریبی، عیب پوشی کنند؛ و به حرکتِ ناشایسته ی “تبعض”، مشروعیت ببخشند!؟

چنانچه یک شخص کم دان (عامی)، این مغلطه ی آخوندی را بپذیرد ولی بگوید: در تصویر ۵ کودک بودند، سه پسر و دو دختر – اکنون سه پسر هستند. چنانچه دلیل تان شلوغی تصویر بود و نه “تبعیض”، می توانستید تصویر یک پسر و یک دختر را حذف کنید. در نتیجه تصویر سه تن باقی میماند؛ با این تفاوت که تصویر جدید، شامل تصویر یک دختر نیز بود و تبعیض را کمرنگ تر کرده بودید؛ چه پاسخی می توانید داشته باشید؟   

دوم آنچه در این نوشته، پنهان است، ولی قابل لمس و بویِ تعفن تبعیض می دهد: دید و برداشت آموزش و پرورش می باشد که با حذف تصویر دو دختر، “منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی” را حفظ کرده اند!؟ بنابراین وزارت آموزش و پرورش در این توهم است که تصویر دختر مغایر با منظرهای هنری است، جائی در زیباشناسی ندارد، و باعث روان پریشی است. این نوع اندیشه، دقیقاً دنباله ی فلسفه ی حذف است. حذفی که با فرهنگ عربی – اسلامی گره خورده، و ریشه و قِدمت تاریخی دارد؛ همان حذفی که نوزاد دختر را “زنده بگور” میکرد.  

تبعیض، بزرگترین دلیلِ کم دانی و حضورِ خرافات و موهومات در جامعه می باشد. حذف، زائیده ی وحشت از پدیده ی “با هم بودن و برابری زن و مرد” در اسلام است. حذف در اسلام، نمودار ترس از رو شدنِ واقعیت هائی است که با یک بُعدی گری اندیشه ی مذهبی، مغایرت دارد. ترس از واقعیت هائی که ممکن است، شک و تردید در باورِ منحط و مدار بسته ی مذهبی ایجاد کند. بنابراین برای جلوگیری از اندیشیدن و انتخاب کردن؛ مذهب، راه ساده یِ حذف را به کار گرفته است.

آیا دلیلی آشکارتر و محکم تر از “زنده بگور کردنِ نوزاد دختر”، برای نمایان کردنِ تبعیض بین زن و مرد در اسلام وجود دارد؟ آخوندها برای جاسازی اندیشه ی ننگینِ ضد انسانیِ تبعیض بین زن و مرد، قرن ها پیش، دختران را (مادران مان را) از آموختن و خواندن و نوشتن حذف کردند. منظور این نیست که بگوئیم، مردان آزادانه ی اجازه ی آموختن داشتند – نه، نداشتند – زیرا آموزش در کنترلِ انحصاری جامعه ی روحانیت (آخوندها) بود. آموزش غیرمذهبی و نوین ممنوع بود. آخوندها رسماً و با تمام نیرو با هر نوع آموزش نوین مقابله و مبارزه می کردند.    

در مورد مقابله و مبارزه ی آخوندها با آموزش نوین، برگی از کتابی را که ۷ سال پیش منتشر کردم، مرور می کنیم:

با داستان میرزا حسن خان تبریزی مشهور به رشدیه، (متولد سال ۱۲۳۰ شمسی)، در تبریز آشنا هستید؟ او پس از تحصیلات در بیروت به تفلیس رفت و مشغول تدریس شد. در سال ۱۲۶۷ به زادگاه خود تبریز بازگشت و مدرسه ای به شیوه نوین بر پا نمود. در مدرسۀ رشدیه الفبای آسان به دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی تدریس می شد، نظم و انظباتی در میان شاگردان حاکم بود و از کتابهای آسان استفاده میگردید.   

جامعۀ روحانیت، با دخالت تحصیل کرده ها و آموزش نوین غیر مذهبی، مخالف بود. نمی خواست و اجازه نمیداد که این اشخاص جلوه کنند و این مدارس پا بگیرند. با شایعات دروغ و ساختگی، هر روز برای رشدیه و مدرسه اش پاپوش میساختند: زنگ مدرسه را ناقوس کلیسا می نامیدند و اعلام می کردند که کسانی که فرزند خود را به مدرسه می فرستند کافرند.

کار این مدرسه به یک سال نکشید و به فتوای پبشنماز، مدرسه بسته شد. حسن رشدیه چند بار اقدام به تأسیس مدارس جدید، آغاز فعالیت کرد و هربار با دسیسه و عوام فریبی جامعۀ روحانیت با شکست روبرو شد و حتی در این جدال ها، تعدادی از دانش آموزان مجروح و یک دانش آموز کشته شد. او از ایران خارج شد، به قفقاز و مصر رفت.

میگویند در پایان سال تحصیلی، رشدیه جمعی را به مسجد دعوت می کند تا مجلس آزمایشی برپا کند و درجه ی آموزش و اطلاعات دانش آموزان را نشان بدهد. یکی از آقایان که مقامش عالی تر از لیاقتش بود، گفت: :اگر این مدارس عمومی شوند، یعنی همۀ مدارس مثل این مدرسه باشند، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی شود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است. علما که از حرمت افتادند، اسلام از رونق می افتد! … صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند یکی دو تا ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند.”  (1)  

در حدود ۱۱۵ سال پیش، تعدادی از ایرانیان میهن دوست، در یک جلسه ی پنهانی مشغول گفتگو و راهگشائیِ مشکات میهن مان بودند. میهماندار می گوید: “… تا افراد ملت عالم نشوند، حقوق خود را نخواهند دانست؛ و تا عموم مردم حقوق خود را ندانند امید اصلاح نداشته باشید.” یکی از شرکت کنندگان پس از بازگو کردن یک ماجرا، می گوید: “با دو مشکل اجتماعی روبرو هستیم، از یک طرف جهل و خرافات مذهبی و از طرف دیگر عدم قانومندی. جهل و خرافات مذهبی، مربوط به مردم و عدم قانونمندی مربوط به حکومت می باشد.”

در همین جلسات، محمد کرمانی در مورد قانون و قانونمندی و آموزش و پرورش اصرار دارد و راه نجات را در دانش (آگاهی) می داند و حتی پیشنهاد می کند که “مدرسه ای برای دخترها و دوشیزگان مفتوح نمائیم … چه تا دخترها عالِم نشوند پسرها بخوبی تربیت نخواهند شد.”

مخالفت آخوندها، با آموزش غیر مذهبی و استفاده از علوم عقلی و خردگرائی، قرن هاست که ادامه دارد:

شافعی، فقیه معروف (۱۲۰۰ سال پیش)، حکم داد که اگر بنده ای در علوم غیرشرعی نظر کند، آنانرا تازیانه بزنند و در میان مردم بگردانند و بگویند این سزای کسی است که کتاب و سنت را رها کرد و به علوم عقلی روی آورد. (۲)

ابن جوزی، فقیه حنبلی (۹۰۰ سال پیش) در “تلبیس ابلیس” خود این قبیل افراد را گروهی معرفی کرده که ابلیس آنان را فریفته است. ابلیس در فریفتن اینان از این راه قدرت یافته است که آنان را برای درک حقایق تنها به عقل خود روی آورده اند.

غزالی (همزمان با ابن جوری)، با همه نبوغ خود، به سائقه (برهان) مذهبی خویش نوشت: خوض (ژرف اندیشی) در ریاضیات، مسلمان مؤمن را به کفر می کشاند و نظر در علم و حساب و هندسه را مایه فساد دانست.

محمدباقر مجلسی (۳۶۰ سال پیش)، معروف به علامه مجلسی، فقیه و ملاباشی ایران در دوران صفویه بود. ملاباشی، که عالی ترین مقام کشور پس از شاه را داشت می گوید: “علم فقط علمی است که رضای خداوند در آن باشد. زیرا هر علمی مایه ی نجات نیست، و علم نافعی که سبب نجات بشود منحصر به توحید و امامت و علومی است که از حضرت رسول و ائمه ی اطهار به ما رسیده است و آنچه نرسیده تفکر در آنها شایسته نیست”.  (3)

شیخ فضل الله نوری (۱۲۰ سال پیش) درجلسه ای، به ناظم الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید می گوید: “ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم می دهم، آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه وتحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند؟” 

در رابطه با تبعیض بین زن و مرد، مقامات جمهوری اسلامی، دیدشان اینستکه زنان باید به تولید مثل و خدمات به مردان بپردازند.

ایران اسلامی، تنها کشور در جهان می باشد که “حجاب” اجباری است. قوانین حجاب اجباری را با ۷۲ ضربه شلاق اجرا می کنند. ولی تنها حجاب و حق انتخاب پوشش نیست که از زنان میهن مان گرفته شده است. زن در ایران با انواع محدودیت ها و ممنوعیت ها و بنابراین محرومیت ها، روبرو است:

– علی خامنه ای، حضور زنان در مشاغل و مناصب اجرائی را غلط می داند.

– تعداد قابل ملاحظه ای از مراکز آموزشی کشور، حق شرکت دختران در برخی از رشته ها را سد کرده اند.

– زنِ شوهر دار، تنها با اجازه همسر می تواند از کشور خارج شود.

برخی از ممنوعیت ها و محدودیت ها که واقعاً مسخره هستند: دوچرخه سواری بانوان؛ حضور در ورزشگاهها؛ پوشیدن چکمه روی شلوار؛ استفاده از کلاه بجای روسری؛ ندادن جوازِ خوانندگی به بانوان و حق رقصیدن نیز ندارند!؟ حذف، حربه ای است که آخوندها به شکل های متفاوت مانند ممنوع کردن، محدود کردن و کنار گذاشتن، از آن استفاده ی ابزاری می کنند.

در رابطه با دید و برداشت و برنامه ی جامعه روحانیت با آموزش و مدارس دخترانه، چند نمونه را مرور می کنیم:

شیخ فضل اله، مصرف مشروبات الکلی، فاحشه خانه و احداث مدرسه دخترانه را، خلاف شرع می دانست. او از منجییان جمهوری اسلامی و ولایت فقیه میباشد. جمهوری اسلامی، از وی به عنوان شهید فضل اله نوری یاد می کند و بزرگراهی نیز در تهران به نام اوست. 

سید حسن مدرس، از متفکران بزرگ، الگو و استاد ولایت فقاهتی می گوید:  

“خداوند قابلیت در زن ها قرار نداده ست که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند، اینها از آن زمره اند که عقول شان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیومیت قرار دارند، … ؟” 

احمد کسروی، اندیشمندی که از طرف ـخوندها ترور گردید می نویسد: “راه دین جدا و راه دانش جدا است … جدائی هست میان کسانی که در جستجوی راستیها باشند با آنهائی که دنبال فریب مردم هستند. آنان که فریب مردم را می خواهند و با خرد در ستیزند، دکانداران دین هستند.  (4)

در برابر چنین فاجعه ای، سکوت – رضایت است، و بی عملی، شراکت.  

آنچه باید از مقابله و مبارزه ی آخوندها، با آموزش عقلانی و نوین بیآموزیم، اینستکه آموزش و آگاهی، راهگشا و “پادزهر” مشکلاتی هستند که امروز با آن روبرو هستیم. مبارزه با تبعیض، در باورِ مطلق به “برابری زن و مرد” می باشد. پیروزی بر تبعیض، در گروی ترکِ خوی و سرشتِ برتری جوئی و برتری پنداری است. یعنی در این میدان مبارزه، باید به دشمن آزادی و برابری انسان، فنِ بَدَلِ بزنیم و او را ضربه کنیم. 

زمانی که در حال تکمیل کردنِ مقاله بودم،

عنوان جدید خبر از ایران: “عذرخواهی وزیر آموزش و پرورش بخاطر حذف تصویر دختران از جلد کتاب سوم دبستان”، بود. این خبر را باید به ملت ایران به ویژه آنهائی که اعتراض کردند، شادباش گفت. ولی همانطور که می دانیم، پایان ماجرا نیست، زیرا از یکسو، مشکل در فلسفه و موجودیتِ مذهب و دید و برنامه ی آخوندهاست؛ و از سوی دیگر، در فرهنگ مان یعنی پندار و کردارمان جاسازی شده است.

برای مقابله با تبعیض، آنچه بلافاصله و بدون تردید از دستمان ساخته است، دگرگونی اندیشه و ذهنیتِ خودمان در مورد برتر یودن مرد بر زن، می باشد. “زنده بگور کردنِ نوزاد دختر”، زائیده ی پدیده ای شرم آور و ننگین، یعنی تبعیض بوده است. امروز، نوزاد دختر را زنده بگور نمی کنیم، ولی اراده و انتخابش را سلب می کنیم؛ نوکش را می چینیم که به ما مردها (پدرش، برادرش و شوهرش) نیازمند باشد؛ و پَرهایش را می چینیم که نتواند پرواز کند و به اوج توانائی هایش برسد. چنانچه به وجود پروردگار، باورمند هستید، می دانید که او همه ی فرزندانش را “برابر” آفرید. و چنانچه به طبیعت باور دارید، “انسان آزاد به دنیا میآید” و نخستین حق انسان: “برابری” است. 

امیرحسین لادن

دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

[email protected]

 (1) خداسالاری و درماندگی    

(۲) تولدی دیگر، شجاع الدین شفا  

(۳) تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی   

(۴) پیرامون خرد 

https://akhbar-rooz.com/?p=46674 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x