پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

خورشید همچنان می‌دمد (پس از حمله به پاسگاه در سیاهکل چه گذشت؟) – روایت شاهدان عینی

جنبش فدایی در هفت سال مبارزه ی خود علیه استبداد پهلوی از اعتبار عظیمی به ویژه در میان روشنفکران و دانشجویان و اقشار آگاه جامعه برخوردار شد. گزارش آرمان اسماعیلی
پاسگاه سیاهکل

پاسگاه سیاهکل. این تصویر در سال ۱۳۹۴ گرفته شده است

اخبار روز: امروز ۱۹ بهمن، چهل و نهمین سالگرد واقعه ی سیاهکل و شروع جنبشی است که به جنبش فدایی مشهور شد و توانست فضای سیاسی ایران قبل از انقلاب را تغییر بدهد و در آستانه ی انقلاب بهمن به بزرگترین نیروی چپ در خاورمیانه تبدیل شود. جنبش فدایی در هفت سال مبارزه ی خود علیه استبداد پهلوی از اعتبار عظیمی به ویژه در میان روشنفکران و دانشجویان و اقشار آگاه جامعه برخوردار شد. این هفت سال، هنوز محرک و الهام بخش بسیاری از جوانانی است که به صفوف چپ ایران می پیوندند.
گزارش زیر را آقای آرمان اسماعیلی برای انتشار در اخبار روز ارسال کرده است:

پس از خروج از پاسگاه رفیق صفایی فراهانی اعلامیه‌های دست‌نویس را بین مردمی که در بهت نظاره‌گر درگیری و تیراندازی بودند پخش می‌کند. جلیل که مسئول خلع سلاح پاسگاه بود، نیمی از اسلحه‌ها را به احمد می‌دهد و به طرف ماشین می‌روند. هوشنگ زخمی است و این مسئله گروه را دچار تردید می‌کند که به سمت کوهستان حرکت کنند یا جلگه، سرانجام به این نتیجه می‌رسند که به سمت بالارود و نزد دیگر اعضای گروه بروند. احمد که راننده‌ی چیره‌دستی‌ست پشت فرمان می‌نشیند ولی ماشین که از ابتدا نیز مشکل داشت روشن نمی‌شود مردم به کمک آنها می‌آیند و ماشین را هل می‌دهند.
تیم به سمت کوه حرکت می‌کند. کمتر از یک ساعت در راهند که به رفقا سماعی، اسحاقی و محدث قندچی می‌رسند. خون زیادی از هوشنگ رفته و عملیات حمله به پاسگاه جنگلبانی لغو می‌شود. گروه به سمت کاکوه حرکت می‌کند تا شب را در پناهگاه بگذرانند.
در شهر غوغاست. شایعه‌ای که چند روز دهان به دهان می‌گشت اکنون به واقعیت بدل شده بود. هرچند پیش از تصرف پاسگاه، ساواک و ژاندارمری باخبر شده بودند که قطعاً حادثه‌ای در راه است.
رفیق هادی از عصر که دستگیر شد زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت، هر چند به ساعت و روز حمله اشاره نکرد ولی از عملیات گفت.
هنگ گیلان و تیپ ۱۶ زرهی قزوین به دستور شخص اول حکومت جهت یافتن چریک‌ها وارد عمل و اعضای ارشد ارتش، ساواک و ژاندارمری نیز به منطقه اعزام شدند.
فردای آن روز وقتی که گروه جنگل به کاکوه رسید، سیاهکل پُر بود از نیروهای مسلح، هلی‌کوپتر و ادوات زرهی. تمام افراد بومی در ارتباط با گروه جنگل دستگیر می‌شوند و همراه ماموران رژیم سوار بر هلی‌کوپتر در کوهستان به دنبال رزمندگان سیاهکل می‌گردند .
چهارشنبه ۲۱ بهمن رفیق بهرام بنده‌خدا لنگرودی در محل کارش دستگیر می‌شود.
با وجود سکوت رسانه‌ها، اکنون همگان از حماسه‌ی سیاهکل باخبرند و از ضعف سیستم پلیسی و امنیتی پهلوی می‌گویند.
زخم‌های هوشنگ ادامه مسیر را برای گروه سخت و کند کرده اما چاره چیست، باید ادامه دهند.
افراد گروه بی‌خبر از واکنش حکومت به تصرفِ پاسگاه، سراغ انبارک‌های آذوقه می‌روند که با توجه به دستگیری‌های افراد مرتبط با آنها بسیاری از آن انبارک‌ها لو رفته.
برف سنگین سرمای شدید و زخم عفونی شده هوشنگ باعث می‌شود که گروه به دو دسته تقسیم شود
دسته‌ی یک: رفقا صفایی فراهانی، انفرادی و نیری.
دسته‌ی دو: رفقا دانش بهزادی، سماعی، فرهودی، اسحاقی و محدث قندچی.

دسته‌ یک راهی روستای زاکله بر می‌شود تا با کمک رفیق پرویز جهانبخش [۱] برای زخم هوشنگ چاره‌ای کنند و دسته‌ی دو در کاکوه می‌ماند‌.
رفقا، پس از ساعت‌ها کوهپیمایی به روستای گلستانک می‌رسند و تصمیم می‌گیرند که ساعتی را آنجا استراحت کنند. یکی از اهالی روستا -میرزاعلی نوروزی- آنها را به خانه‌اش دعوت می‌کند. رفقا کوله‌پشتی‌هاشان را در ایوان خانه می‌گذارند و داخل می‌شوند
بلور نوروزی -خواهر کوچک میرزاعلی- زمانی‌ که رفقا مشغول خوردن شام بودند سراغ کوله‌پشتی‌شان می رود و متوجه می‌شود که مقداری سلاح در کوله‌پشتی‌هاست و به برادر دیگرش مهرعلی نوروزی خبر می‌دهد.
مهرعلی پس از جمع کردن اهالی روستا به بهانه‌ی شب‌نشینی به خانه میرزاعلی می‌رود، رفقا متوجه رفتار مشکوک آنها می‌شوند و قصد رفتن می‌کنند که در خانه درگیری صورت می‌گیرد، بر اثر زد و خورد اجاق هیزمی خانه متلاشی و اتاق پر از خاک و خاکستر می‌شود. رفیق صفایی به سمت مهرعلی شلیک می‌کند، همسرِ میرزاعلی سیخی به پهلوی رفیق هوشنگ فرو می‌کند و رفیق جلیل به سمت کوله پشتی می‌رود که بلور با ضربه زدن به بیضه های او مانع از رفتنش می‌شود. زمان زیادی نمی‌گذرد که تمامی اهالی روستا بر سرشان می ریزند و با طناب دست و پای آنها را می‌بندند و یکی از اهالی روستا به شهر می‌رود تا به ژاندارمری خبر دهد.
همان شب دسته‌ی دوم که در کاکوه اتراق کرده بودند ناگهان متوجه می‌شوند که عده‌ای به سمت آنها می‌آیند، مجبور می‌شوند پناهگاه را ترک کرده و به سمت شرق حرکت کنند.
رفقا دانش بهزادی، فرهودی، سماعی، اسحاقی و محدث قندچی همان شبِ دستگیری رفقا تا نزدیکی گلستانک می‌رسند ولی راه به دلیل بارش برف سنگین مسدود شده بود و نمی‌توانستند به سمت روستا بروند، پس مسیر خود را تغییر داده و به سمت جلگه و روستای گلرودبار حرکت می‌کنند و طی یک درگیری چند ساعته با ماموران مجدداً به سمت کاکوه باز می‌گردند و از آنجا که همچنان بی‌خبر از دسته‌ی دیگرند به سمت جنوب شرق و روستای زاکله‌بر راهی می شوند.
صبح ۱ اسفند تمام روستاهای جنوبی لاهیجان و سیاهکل در محاصره‌ی نیروهای مسلح است.
دسته‌ی دوم توسط هلیکوپتر شناسایی شده و درگیری شدیدی در گُمُل آغاز می‌شود.
در تقابل آتش چند مامور رژیم کشته و دو روستایی زخمی می‌گردند، ولی تعداد نیروهای حکومتی آن‌قدر زیاد است که هر لحظه به آنها نزدیک‌تر می‌شوند. در همین زمان رفقا سماعی و اسحاقی با کشیدن ضامن نارنجک به سوی ماموران حمله کرده و ضمن از بین بردن تعدادی از آنها، خودشان نیز به شدت زخمی می‌شوند
این جانفشانی باعث می‌شود که رفقا دانش بهزادی فرهودی و محدث قندچی از مهلکه بگریزند.
بدنِ نیمه‌جان رفقا اسحاقی و سماعی را به بیمارستان شیروخورشید لاهیجان انتقال می‌دهند و با وجود فشار ساواک بر پزشکان برای زنده ماندنشان، این دو رفیق جان می‌بازند.
پس از اینکه خبر جان باختن رفقا اسحاقی و سماعی مخابره می‌شود، ساواک دستور از بین بردن اجساد را می‌دهد.
رییس ساواک لاهیجان به یک راننده آمبولانس دستور می‌دهد که اجساد را در خرابه‌ای رها کند تا طعمه‌ی جانوران شوند.
راننده‌ی آمبولانس اجساد را به سمت روستای بازکیاگوراب می‌برد و پیکر بی‌جان رفقا را در خرابه‌ای رها می‌کند.
پس از گذشت چند روز که برف آب می‌شود، جریان آب جنازه‌ها را به ساحل تالاب مالگوراب -دهی نزدیک بازکیاگوراب- می‌برد.
روستاییان پیکر رفقا را از آب بیرون کشیده و به ریش سفید ده -آقای صیاد- می‌گویند دو جنازه را آب به روستا آورده، خبرچین روستا به اهالی می‌گوید که این‌ها باید جنازه خرابکاران باشد. آقای صیاد می‌گوید هرچه هستند، فرزندان این خاک‌اند و باید برایشان مانندِ اهالی این روستا مراسم خاکسپاری برگزار کنیم.
اما نمی‌تواند رضایت متولی مسجد و قبرستان را جلب کند و قطعه‌ای از زمین شخصی خود را که در کنار تالاب قرار داشت به محل دفن رفقا اختصاص می‌دهد و رفقا سماعی و اسحاقی با حضور اهالی روستا به‌خاک سپرده می‌شوند.

آرمان اسماعیلی

پاورقی:
۱٫ رفیق پرویز جهانبخش (کاک نادر)؛ ،سال ۱۳۲۹ در روستای زاکله‌بر به‌دنیا آمد.پس از اخذ دیپلم، در لباس سپاهی دانش راهی کردستان شد. سال ۱۳۵۰ در ارتباط با گروه جنگل دستگیر و دی ۱۳۵۷ با شکسته‌شدن در زندان‌ها از بند رها شد. در سال ۱۳۵۸ به سازمان راه کارگر پیوست و سرانجام در ۱۴ آذر ۱۳۶۰ در درگیری با پیشمرگان کُرد، به‌خون خُفت.


۲٫ معرفی حماسه‌سازان سیاهکل:

۱- رفیق غفور حسن پور اصیل متولد سال ۱۳۲۱در لاهیجان بود . پس از اتمام تحصیلات متوسطه ، سال ۱۳۴۱وارد دانشگاه پلی تکنیک تهران شد و در سال ۱۳۴۴ به گروه جزنی- ضیاظریفی پیوست . پس از وارد آمدن ضرباتی به این گروه ، رفیق غفور با همت تمام به بازسازی گروه پرداخت و فرمانده گروه جنگل شد. او در سال ۱۳۴۸ بعد از دستگیری تعدادی از مبارزین که به فلسطین می رفتند توسط ساواک شناسایی و تحت تعقیب قرار گرفت .
رفیق غفور در ۲۳ آذر ۱۳۴۹ در ارتباط با زیر شاخه یی که با او در ارتباط بود ، دستگیر و پس از تحمل چند ماه شکنجه، به‌همراه ۱۲ رفیق دیگر در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به جوخه اعدام سپرده شد .

۲- علی اکبر صفایی فراهانی از رزمندگان حماسه سیاهکل ؛ سال ۱۳۱۸ در تهران و در یک خانواده ی زحمتکش متولد شد . در حالیکه دوران تحصیل دبیرستان را می گذراند برای تامین مخارج زندگی به کار در چاپخانه نیز مشغول بود .
در همین دوران با رفیق سعید کلانتری آشنا شد و با گروه جزنی – ضیاظریفی ارتباط برقرار کرد . رفیق علی اکبر پس از پایان تحصیلات ، مشغول تدریس در هنرستان ساری شد و همزمان در دانشکده علم و صنعت نیز به تحصیل پرداخت . رفیق صفایی به همراه رفیق کلانتری و … تیم کوه را به وجود آوردند . پس از بازداشت گروه جزنی – ضیاظریفی برای کسب تجارب انقلابی جنبش خلق فلسطین به اتفاق رفیق صفاری آشتیانی عازم فلسطین شدند . در آنجا با نام مستعار ” ابو عباس ” فرماندهی یک پایگاه مهم چریکی را بر عهده گرفت . سال ۱۳۴۸ برای تماس با رفقا به ایران بازگشت و برای تدارکات مجددا به فلسطین رفت و در اوایل ۱۳۴۹ به ایران بازگشت ، در این زمان رهبری عملیات جنگل را بر عهده گرفت .
وقتی که رفیق هادی بنده خدا لنگرودی توسط ماموران پاسگاه ژاندارمری سیاهکل دستگیر شد ، رفیق علی اکبر ۱۹ بهمن را برای حمله به پاسگاه سیاهکل برگزید و بدینسان حماسه ی سیاهکل آغاز و جاودانه شد .
رفیق صفایی چند روز پس از حمله به پاسگاه سیاهکل ، در روستای ” گلستانک زاکله بر ” دستگیر شد و زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت .
به روایت بعضی از رفقا ، رفیق صفایی فراهانی زیر شکنجه های وحشیانه ساواک جان باخت ولی رژیم پهلوی نام او را به همراه ۱۲ نفر رفیق دیگر و در بین شهدای ۲۶ اسفند اعلام کرد .

۳- رفیق” احمد فرهودی ” از رزمندگان سیاهکل ؛ سال ۱۳۲۰ در ساری متولد شد . او که کارمند اداره دارایی ساری بود سال ۱۳۴۶ در گروه احمد زاده فعلیت خود را آغاز کرد . پس از تعیین مشی سیاسی – نظامی گروه ، همراه سه رفیق دیگر ( رفقا کاظم سلاحی ، احمد زیبرم و حمید توکلی) موجودی بانک ملی ونک را مصادره انقلابی کردند .
چهار ماه بعد رفیق احمد به عنوان معاون تیم کوه به گروه رزمندگان سیاهکل پیوست .چند روز پس از حماسه ی ۱۹بهمن به همراه چهار رفیق دیگر در محل یک انبارک آذوغه که آدرس آن لو رفته بود ، به محاصره دشمن درآمده و پس ا

ز چهل و هشت ساعت نبرد در حالیکه بر اثر شرایط نامساعد جوی کاملن از پای در آمده بودند ، دستگیر شد .
رفیق احمد در سپیده دم بیست و ششم اسفند ۱۳۴۹ به همراه دوازده رفیق دیگر به جوخه اعدام سپرده شد .

۴- رفیق جلیل انفرادی چهارم تیرماه ۱۳۱۹ در شیراز و در یک خانواده کارگری متولد شد . او کارگر جوشکار در کارخانه های خاور ، یخچالسازی ارج و دبیر سندیکای کارگران فلزکارمکانیک بود . رفیق جلیل از سال ۱۳۴۴ در ارتباط با گروه جزنی – ضیا ظریفی قرار گرفت و پس از دستگیری اعضای گروه در سال ۱۳۴۶ ، گروه را سازماندهی کرد و به فعالیت ادامه داد .
او ازاولین رفقای گروه جنگل بود . در جریان نبرد سیاهکل به همراه رفیقی که مجروح شده بود (هوشنگ نیری ) و فرمانده ی عملیات ( علی اکبر صفایی فراهانی ) در روستای ” گلستان ذاکله ” بر محاصره و دستگیر شدند . رفیق جلیل در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به همراه دوازده رفیق دیگر به جوخه اعدام سپرده شد

۵- هادی بنده خدا لنگرودی سال ۱۳۱۹ در لنگرود متولد شد . پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۴۲ وارد دانشگاه پلی تکنیک تهران شد . در سال ۱۳۴۶ به دلیل شرکت در اعتصابات دانشجویی از دانشگاه اخراج و به سربازی فرستاده شد .سال ۱۳۴۸ توسط رفیق غفور حسن پور به عضویت گروه جزنی-ضیا ظریفی در آمد ؛ و در بخش خارج از شهر شروع به فعالیت کرد . سال ۱۳۴۹ به اتفاق تیم کوه به جنگلهای شمال رفت و دوره شناسایی آموزشی را تحت فرماندهی رفیق صفایی به پایان رساند .
روز ۱۹ بهمن در ده شب خسلات ( شاغوزلات ) هنگامی که برای ارتباط با ایرج نیری می‌رفت ، دستگیر شد . رفیق هادی پس از شکنجه های بسیار به همراه دیگر رفقای فدایی در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ تیرباران شد .

۶-رفیق مهدی اسحاقی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۴ در تهران متولد شد . تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ” جهان دانش ” مشهد به پایان رساند و در سال ۱۳۴۵ وارد دانشگاه شیراز شد . از همان ابتدای ورود به دانشگاه ، فعالانه در مبارزات صنفی – سیاسی شرکت کرد . در ۱۳۴۶ به علت شرکت در اعتصابات دانشجویی ، شش ماه از تحصیل محروم شد . رفیق مهدی قبل از پیوستن به گروه جنگل ، مدتی با گروه ” ستاره سرخ ” فعالیت داشت . پس از ضرباتی که به این گروه وارد آمد ، زندگی مخفی خود را آغاز نمود .
او از طریق رفیق رحیم (سماعی) در ارتباط با گروه [ سیاهکل ] قرار گرفت و از اولین اعضا دسته جنگل بود . پس از آغاز درگیری های سیاهکل ، هنگامی که عده یی از رفقا در محاصره بودند تا آخرین گلوله جنگید و با یک نارنجک خود را به میان مزدوران پهلوی انداخت ، رفیق مهدی قهرمانانه نبرد کرد و در اول اسفند ۱۳۴۹ جان‌باخت .

۷-رفیق هوشنگ نیری از رزمندگان سیاهکل متولد ۱۳۲۷ در لاهیجان بود . پس از پایان تحصیلات بعنوان سپاهی دانش ، آموزگار روستاهای خرم آباد ِ لرستان و دهکده ی شاقوزلات ( در نزدیکی سیاهکل ) شد . رفیق هوشنگ چندبار بهمراه رفیق صفایی فراهانی به خارج از کشور مسافرت کرد و در ایجاد و تدارک اسلحه نقش بسزایی داشت . در جریان حمله به پاسگاه سیاهکل از ناحیه کتف زخمی شد و سرانجام بهمراه رفقا صفایی فراهانی و جلیل انفرادی در خانه یی روستایی واقع در گلستانک ذاکله بر دستگیر شد . پس از شکنجه های بسیار بهمراه ‍۱۲ رفیق فدایی دیگر در ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شد .

۸-رفیق محمد هادی فاضلی سال ۱۳۲۳ در فیروزآباد فارس متولد شد . پس از اتمام تحصیلات متوسطه در رشته ی مهندسی برق وارد دانشکده پلی تکنیک تهران شد ، در سال ۱۳۴۱ فعالانه در مبارزات دانشجویان شرکت داشت . پس از اتمام دانشگاه در سال ۱۳۴۵ دوره ی سربازی را آغاز و پس از اتمام آن ، بعنوان کارمند وزارت آب و برق شروع به کار کرد . رفیق در سال ۱۳۴۶ به گروه جزنی – ضیاظریفی پیوست و در گروه شهر فعالیت می کرد و در عملیات مصادره ی موجودی بانک ملی ونک نیز شرکت داشت در تاریخ ۱۲ بهمن ۴۹ در محل کارش دستگیر شد و پس از ۴۴ روز شکنجه در ۲۶ اسفند همان سال با دیگر رفقای فدایی به جوخه اعدام سپرده شد .

۹- رفیق محمدعلی محدث قندچی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۴ در شهر تبریز و در خانواده یی زحمتکش متولد شد . در دوران کودکی بهمراه خانواده به تهران آمد و تحصیلات متوسطه خود را در تهران به پایان برد و در سال ۱۳۴۲ وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شد . در این دوران در مبارزات دانشجویی با همرزمش رفیق عباس دانش بهزادی شرکت فعال داشت ، رفیق محمد دوبار در این زمان دستگیر ولی چون مدرکی علیه او نداشتند پس از مدتی آزاد شد . از اوایل آذر ماه ۱۳۴۹ زندگی مخفی خود را آغاز کرد . رفیق قندچی در تیم کوه عضویت داشت ، پس از اینکه موفق می شود خط محاصره را بشکند ، بعلت شرایط نامساعد از پای درآمده و به عنوان آخرین رفیق دسته ی کوه در ۸ اسفند دستگیر شد . رفیق محمد علی در ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شد .

۱۰- رفیق عباس دانش بهزادی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۱ در شهر بم متولد شد . در سال ۱۳۴۰ وارد دانشکده ی دا

مپزشکی دانشگاه تهران شد و در همین دوران به مبارزات سیاسی و صنفی روی آورد . رفیق جزء آخرین افرادی بود که در سیاهکل دستگیر شد .پس از دستگیری زیر شکنجه های شدید ساواک قرار گرفت تا اینکه در روز ۲۶ اسفند ۴۹ بهمراه دیگر رفقای فدایی با سری افراشته به جوخه اعدام سپرده شد .

۱۱- رفیق اسماعیل معینی عراقی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۱ در اراک متولد شد . پس از اتمام دوران متوسطه در سال ۱۳۴۱ وارد دانشکده پلی تکنیک تهران گردید . در سال ۱۳۴۵ در رشته ی برق فارغ التحصیل شد ، سال ۱۳۴۶ به گروه جزنی – ضیاظریفی پیوست . رفیق اسماعیل در ارتباط با رفقای سیاهکل در گروه شهر فعالیت می کرد . در تاریخ ۱۲ بهمن ۴۹ در محل کارش ، شرکت سهامی تلفن ، بازداشت شد و در روز ۲۶ اسفند همان سال بهمراه دیگر رفقای فدایی به جوخه اعدام سپرده شد .

۱۲- رفیق شعاع الدین مشیدی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۱ در شهر رشت متولد شد . پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۴۰ بعنوان دانش آموز ممتاز در رشته ی مهندسی برق وارد دانشکده پلی تکنیک تهران شد . در همین زمان در مبارزات دانشجویی فعالانه شرکت داشت . بعد از اتمام تحصیلات به سربازی رفت و پس از آن کارمند بخش فنی رادیو و تلویزیون و سپس کارمند شرکت مخابرات شد . رفیق شعاع در سال ۱۳۴۶ در ارتباط با گروه جنگل قرار گرفت ، و هنگام تشکیل گروه مسئولیت شهری تیم را بر عهده داشت و بهمراه رفقا فاضلی و معینی عراقی در جهت تدارک عملیات مسلحانه فعالیت می نمود . در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۴۹ دستگیر و ۲۶ اسفند تیرباران شد .

۱۳- رفیق ناصر سیف دلیل صفایی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۲ در یک خانواده کارگری در سنگسر متولد شد . پس از طی دوره تحصیلات ابتدایی در بندرترکمن و دوره متوسطه در ساری ، سال ۱۳۴۰ در رشته مکانیک وارد دانشکده پلی تکنیک تهران شد .
او که پس از پایان تحصیل و دوران سربازی در کارخانه ” تولیدارو ” به کار مشغول بود ، در سال ۱۳۴۶ با گروه جزنی – ضیاطریفی ارتباط برقرار کرد و پس از بازگشت رفیق صفایی فراهانی از فلسطین ، در گروه شهر و در جهت تدارکات عملیات مسلحانه فعالیت می کرد .
رفیق ناصر در ۱۲ بهمن ۱۳۴۹ دستگیر و پس از شکنجه های فراوان به اتفاق ۱۲ رفیق دیگر در ۲۶ اسفند همان سال تیرباران شد .

۱۴- رفیق محمد رحیم سماعی از رزمندگان سیاهکل سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شد . فعالیت سیاسی خود را از نیمه ی اول دهه ۴۰ آغاز کرد . از سال ۱۳۴۲ عضو گروه کوهنوردی کاوه شد ، این گروه را رفقا صفایی فراهانی ، سعید کلانتری ، جلیل انفرادی و اسکندر صادقی نزاد سازماندهی کرده بودند . رفیق رحیم در سال ۱۳۴۵ وارد دانشگاه پلی تکنیک شد و در انجا با رفیق غفور حسن پور آشنا گردید .
از سال ۱۳۴۷ و پس از آشنایی با رفیق حمید اشرف ، به فعالیت های مخفی روی آورد، در طول تابستان ۱۳۴۸ با دیگر رفقای تیم برای شناسایی منطقه و چگونگی عملیات ، همکاری داشت . رفیق سماعی مسئولیت تهیه لباس و آذوغه برای تیم جنگل را بر عهده داشت . در ۱۵ شهریور ۱۳۴۹ با دیگر رفقای گروه کوه ، تحت فرماندهی رفیق صفایی فراهانی در مانور آمادگی کامل اعضای تیم کوه در جبهه شرقی ، حضور داشت . در روز اول اسفند ، در حالیکه رفقا در محاصره قرار گرفته بودند ، رفیق رحیم که در آن درگیری ها زخمی شده بود با نارنجکی در دست از سنگر خارج شد و آنرا در میان مزدوران رژیم پهلوی منفجر کرد که در نتیجه ی آن تعداد زیادی از مزدوران را به هلاکت رساند و خود در اثر این انفجار در همان روز قهرمانانه جان باخت .

۱۵- رفیق اسکندر رحیمی مسچی از رزمندگان سیاهکل متولد ۱۳۲۶ در لاهیجان بود . دوران متوسطه را در همین شهر به پایان رساند . در سال ۱۳۴۶ زمانی که دوره خدمت سربازی را می گذراند وارد گروه جزنی – ضیاظریفی شد . پس از پایان سربازی به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در شهرستان فومن به تدریس پرداخت . رفیق اسکندر مسول ارتباط گروه با تیم کوه بود .
در روز سیزدهم بهمن ۱۳۴۹ هنگامی که از سر کار به خانه می رفت ، دستگیر شد . او به همراه دیگر رفقا فدایی وار در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به پای جوخه اعدام رفت .

https://akhbar-rooz.com/?p=19654 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیومرث
کیومرث
3 سال قبل

آقای آرمان .من نفهمیدم تکرارهرساله این گزارش چه سودی دارد؟موفق باشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x