شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

دلم می خواهد مثل ارنستو چه گورا باشم

مستند کوتاه چه گورا، با کارگردانی پويان شاهرخی برشی است از زندگی سراسر مبارزه و همبستگی انسانی اين اسطوره ی جهانی. چهره ای که همه او را به عنوان نماد سوسياليسم، عشق به انسان، مبارزه عليه استبداد، سرمايه داری و جهانی عاری از نابرابری و استثمار می شناسند

ارنستو چه‌گوارا انقلابی بزرگ آمریکای لاتین در نهم اکتبر ۱۹۶۷ در سن ۳۹ سالگی در بولیوی تیرباران شد.

با گذشت چندین دهه از این رویداد، چه گورا همچنان به خاطر آرمان های انسانی، شخصیت انقلابی فراملی و حضورش در کنار نیروهای آزادی خواه و عدالت جوی آمریکای لاتین و آفریقا، چهره ی محبوب جوانان پرشور و انقلابی جهان است.

مستند کوتاه چه گورا، با کارگردانی پویان شاهرخی برشی است از زندگی سراسر مبارزه و همبستگی انسانی این اسطوره ی جهانی. چهره ای که همه او را به عنوان نماد سوسیالیسم، عشق به انسان، مبارزه علیه استبداد، سرمایه داری و جهانی عاری از نابرابری و استثمار می شناسند.

https://akhbar-rooz.com/?p=50131 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیثی حبیبی - م. تلنگر

من نمی دانم جناب “بردیا” به من اعتراض دارند یا به ارنستو چه گوارا که حالا دیگر جهانی شده است. چپ، راست، میانه، همه به او احترام می گذارند. حد اقل علنی کسی علیه او نمی گوید.
اگر به من اعتراض دارند، من که حرف بدی نزده ام؛ منی که چون هزارانِ دیگر هم در گذشته و هم در حالِ حاضر خود قربانی نبود دمکراسی و حضور شدید قانون شکنی هستم؛ پس پیوسته برای روشنگری می گویم؛ می نویسم. می گویم و می نویسم تا زشتِ قانون شکنی هم متوقف شود، و هم تکرار نگردد، و هم دادرسی انجام گیرد(روی نام من کلیک کنید تا ببینید).
خوشبختانه سرشارم از شرم و وجدان بشری؛ پس هنگام نوشتن در هیچ حالی وجدان زیر پا نمی نهم. این شرم و وجدان بسیارگاه حتی اجازه نمی دهد علیه زشتکاران بنویسم. مَزگ و خردِ جان به من می گوید: «صبر کن؛ آن ها هم انسان اند. بگذار آگاه شوند، بگذار بیندیشند و یقه ی خود گرفتن را بیاموزند.»
پس بار ها بسیار سال صبر کرده ام در سکوت. ولی متأسفانه بسیاری دلیل آن سکوت را وارونه فهمیده اند.
آن را وا می گذارم به وجدان شان.
ولی خودم خوشبختانه با گذر زمان و رنج زندگی و کسب دانش و آگاهی به جایی رسیده ام که دیگر وجدان و شرم و خرد اجازه نمی دهد چیزی بجز حقیقت بگویم. یعنی حتی اگر خود بخواهم، دیگر نمی توانم. «چو ما شوی، بدانی»
به همین خاطر هرچه بوده، فقط همان را در منگفتِ پر از دلسوزی خود نوشته ام.
در ضمن کینه توزانه نمی نویسم؛ برای روشنگری و تجربه شدن می نویسم تا مفید آید. تا در آینده نادرستی ها تکرار نشود. آیا این جرم است که برای کینه توزی یا سرگرمی نمی نویسم؛ بلکه با صداقت نزدیک به مطلق می نویسم تا صفحه ای بر حقیقت تاریخ در مسیر روشنگری و زیبایی گشوده شود؟!

نه فقط امروز اینگونه ام؛ بلکه در نوزده سالگی که از زیر «هشت» ساواک به خانه برگشته بودم، وقتی دیدم سران ساواک یا کشته شده اند و یا دررفته اند؛ و ساواکی های ۳۰۰ تومانی گیر افتاده اند. تا زن و بچه شان یتیم نشود، رفتم دروغ گفتم و آن ها را نجات دادم؛ هنوز زنده اند.۱ به سود آن ها و به زیان خود دروغ گفتم. به سود کسانی دروغ گفتم که برایم پرونده ای کلفت و کاملن ناحق ساخته بودند.
به یکی از آن ها که قلمی چون سعدی داشت، گفتم: «بنویس، قصد داشتند مرا سر به نیست کنند، شما مرا نجات داده اید. بعد می آیم و شهادت می دهم.»
روی دوزانوی خود کمی برخاست به سوی من و گفت: «لیثی جان تو این کار را می کنی؟!»
گفتم: «آری، برای زن و بچه تان می کنم.»
بعد از آن نامه(گواه)، هرگز دیگر آن ها را به دادگاه فرا نخواندند.
از خود گفتن یکی از زشت ترین کار هایی ست که بشر می تواند بکند.
بسیار بسیار بد به حال آنان که آدم را مجبور به زشتگویی می کننند.

اگر به ارنستو چه گوارا اعتراض دارید، من نمی توانم جای او جواب دهم.
پس چه باید کرد؟
باید بروید و از خود او پرسش کنید. هرچه زودتر بهتر.

بردیا
بردیا
3 سال قبل

بدا به حالت

لیثی حبیبی - م. تلنگر

جوانِن مَندینَه ریجَه بَه ریجَه
تیرَه مَیدُون درِه ویجَه بَه ویجَه
جوانُون تیر ژَنن دیل کَرع سُوجَه
نَنِن نالَه کَرن، وان چَمَه کیجهَ!

جوانان ایستاده اند ردیف به ردیف
در میدان های تیر وجب به وجب
به جوانان تیز می زنند، دل آدم می سوزد
مادر ها فریاد می کنند: آه! جوجه هایمان

از دوبیتی های سال های پنجاه برای بچه های چریکی که به خاک و خون می افتادند.
پیش از این نوشته ام و باز تکرار می کنم: که در آن بیش از چند سد دوبیتی و اشعار بلند و کوتاه غلو هم دیده می شود. آن غلو گناهِ من دانش آموز مدرسه را ترک کرده و فریاد شده نبود. روشنگری به صفر رسیده بود؛ در نتیجه شایعه حکم می راند. گاه گفته می شد چند هزار زندانی سیاسی داریم؛ و گَه می گفتند نزدیک به سد هزار حتی بیشتر اند.
هیچ یادم نمی رود اعلامیه ای دراز متن در باب زمین لرزه ی طبس(تَبَس) پخش کرده بودند که گویا علت زمین لرزه انفجار زباله های اتمی است که شاه به ایران آورده و آنجا دفن کرده. در حالی که اگر کمی آزادی بود، می شد تحقیق کرد و حقیقت را به مردم گفت. کسی جرئت پرسش نداشت – رجوع شود به شعر «زمستان» مهدی اخوان ثالث. به یاد دارم آن اعلامیه ی مزخرف را داشتم برای جمعی می خواندم؛ ناگهان کسی در درون نهیب زد که پسر! این مزخرفات چیست که می خوانی و به خورد مردم می دهی؟! خواندن را قطع کردم و پاره کرده دور ریختم.

کوتاه: هرچه بیشتر در جامعه بستگی باشد، همان اندازه خشم و تنفر و خستگی ایجاد می کند که در نهایت انفجار حاصل آن است. و جالب است که اغلب رژیم های تازه نفس از حاکمان قبلی درس نمی گیرند. زیرا قدرت و ثروت خاصیت کور کنندگی عجیبی دارد. و البته دغل “دوستانِ” دور شیرنی نیز نقش خود دارند – از جمله همینک ده ها هزار از آنان لباس حکومت و مذهب را پوشیده اند و مشغول غارات، ویرانی و جنایات بی حساب اند. حرف هم بزنی، برای بستن دهان تو می گویند: «هرچه باشد ما مسلمانیم». آری، اینان نقشی عظیم دارند برای گور کنی. و فردا که رژیم دیگری آمد، فورن لباس آن رژیم را می پوشند. آن ها ثروت مفت هنگفت باد آورده می خواهند، و برایشان اصلن اهمیتی ندارد که ارباب کِه باشد. این سخنان شعار نیست؛ حاصل تجربه ی تاریخ است. هزاران هزار کتاب و مقاله است که در این اندک خلاصه شده.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x