هیچوقت زنگ خانهی زنی که قرنهاست منتظر نشسته را زدی؟
فکر میکنی چه میشود؟
مثل غنچه در بهار، ناگهان شکفته میشود؟
یا به سان باد میوزد به سوی در؟
نه.
با تأنی و درنگ، مبل را
ترک میکند
مدتی پی عصا و عینکش
لحظههای خویش را خراب میکند
عین ساعتی که روبهروی مرگ ایستادهاست
بیشتاب میرود
پشت در که میرسد
با تعجب از خودش سؤال میکند:
من کنار در چه کار میکنم؟
…..
آه،
دیرکردن از نیامدن هزار بار بدتر است.
۱۱/۶/۹۳ ونداربن