پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

دیکتاتوریِ ‌دروغ، نظامی دروغ‌پرداز – علی طایفی

بزرگ‌نمایی اخلاق برای پنهان سازی بنیان‌های دروغ در نظام استبداد دینی چنان تربیتی بدنبال دارد که با فروریختن هر قطعه از عمارت دروغ در این نظام، تیر خلاصی به بقا و مشروعیت سیاسی مستبد می‌خورد. نظام ولایی تک‌سالار باهمه قدرت، بشدت نیز آسیب پذیر است بطوریکه با رسوایی دیکتاتور بزرگ، همه ارکان نظام بی اعتبار و بی‌ابرو می‌گردد
علی طایفی

ساختار قدرت توتالیتر یا تمامیتخواه، ساختاری است که بدنبال تفویض مشروعیت کاریزماتیک به رهبر این نظام و حقیقت یا صداقت زدایی از دشمن خود است. انقلاب موسوم به اسلامی در سال ۵۷ نیز با همین منطق و سازوکار آغاز شد. بزرگنمایی و دادن هاله تقدس به چهره اصلی رهبر مذهبی انقلاب در ذات خود همآمیخته با دروغ بود: چهره خداییساختن از یک انسان. در این فرایند، نظام سلطانی با رهبری دیکتاتور وقت در لباس شاه/پهلوی محکوم به اتهامات دروغ گردید.

ساخت و پرداخت دوگانه فرشتهدیو در ساختار توتالیتاریزم نیز چنین الزام آور بود که بتواند در فرایند ستیز انقلابیون با توتالیتر موجود پیش از انقلاب، اهتمام اصلی را بر حقیقت زدایی و صداقت زدایی از سلطان گذارده و رهبر دینی معاند با سلطان، با نام خدا و دین، بتواند سخنانش گونه آرمانیِ صداقت، جلوه نماید. در چنین مکانیزمی، دروغ، بنمایه اصلی انقلاب شد و انقلاب یک توتالیتر علیه توتالیتر دیگر جنگ میان دروغ با دروغ بود: هردو رهبران استبداد شاهی و استبداد شیخی با دروغپردازی، بدنبال دروغگو جلوه دادن دشمن خود بودند تا قدرت را حفظ کنند.

رهبر انقلاب ۵۷ اگرچه چهره دینی بود ولی با شعارها و وعدههای دروغین، قدرت توتالیتر جدید مبتنی بر نظام دینی را شکل داد. دروغ که ابزار مبارزه علیه سلطان بود، به بنیان شکل گیری و ساختار رسمی قدرت نوین استبداد دینی مبدل شد: نخست با دروغ، احزاب و سازمانهای سیاسی ودگراندیشان بتدریج سرکوب و حذف شدند، سپس با دروغی بزرگتر جریان ملیمذهبی نیز از قدرت خلع و حاشیه نشین شدند. در مرحله بعد با دروغ، آتش جنگ تحمیلی حکومت بر مردم شعلهور شد و هشت سال تمام با دروغ ساختاریافته و آشکار، دشمنتراشی شد تا ایدیولوژی قدرت توتالیتر بتواند فرصت تثبیت بیابد. فاز بعدی دروغ به میدان کشتار ملی توسط توتالیتر دینی کشانده شد و با دروغ، رقبای قدرت مانند قایممقامرهبری حذف شد. پایان جنگ و جام زهر نیز شکست یکدروغ بزرگ بود.

با رویکار آمدن رهبر جانشین پس از فوت رهبر انقلاب، مستبد جدید بدلیل نداشتن مشروعیت رهبر اصلی انقلاب که ایستاده بر شانه های دروغ بود، به تعمیق و توسعه دروغ برای بقای خود و نظام توتالیتر ادامه داد: نظام استبداد دینی با دروغی سازمانیافته بدنبال مشروعیت سازی دروغین و قدسیسازی های کاذب برای رهبر کنونی جمهوری اسلامی پرداخت. تمامی رسانه های موجود با سازوکار دروغ بدنبال این هدف بود. از کتب درسی مدارس تا دانشگاهها، از رسانه روزنامه تا رادیو و تلویزیون همگی درپی تئوریزه کردن دروغ پیرامون نظام توتالیتر و بطور مشخص رهبر ناکاریزمای آن بودند.

ارکان سازمان دروغ درساختار قدرت توتالیتر نیز مبانی دروغ را با توجیهاتی نظیر تقیه، مصلحت دین، تفکیک کتمان واقعیت با دروغ و مَحرم ونامَحرم دانستن مردم از آگاهی از حقیقت، پیریزی کردند. سازمان دروغ زیر نام تبلیغات اسلامی بدنبال ساختاری کردن پروپاگاندای دروغ و شوهای تبلیغاتی شخصیتها، وقایع، تاریخ، اماکن، و تقویم زمان پرداختند: «اختراع سنت» به تعبیر هابسباوم بتدریج شکل رسمی یافته و هویتها بازسازی شدند و با دروغ، دروغ در جان و هستی واقعیت تزریق شد.

در چنین ساختاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به تئوریزه کردن دروغ پرداخت و ممیزیهای گسترده در عرصه فرهنگ و هنر به قیچی دروغ مبدل شدند. انقلاب فرهنگی که خود نیز دروغ را مانیفست انقلاب میدانست با تصفیه دانشگاه از علم و دانش ساختار توتالیتر پیشین خود در پیش از انقلاب، درپی سازماندهی مجدد علم ایدیولوژیک بود همچنان ادامه یافت. وزارت آموزش/پرورش و آموزش عالی در همین راستا به تکمیل تیوریزه کردن دروغ در ساختار علم، پژوهش و امور کارشناسی پرداختند. گروههای استراتژیک به تعبیر کاستلر در همین راستا طراحی شدند: تربیت نهادها و کارگزاران دروغمایه ایدئولوژیک همسو با تربیت نظام دینی در دستورکار قرار گرفت.

دربدنه اداری و ساختار سازمانی در عرصه های مختلف نیز نظام فیلترینگ و گزینش عقیدتی سیاسی تعبیه شد که قیچی دروغ در آن محور سنجش و گزینش شد. هرآنکه چون ما نمیاندیشد، از ما نیست علاوه براینکه تئوریزه شد، به سازوکارهای عملی و رویه های اجرایی مبدل شد. کمیته های انضباطی، انجمنهای اسلامی، دفاتر تحکیم وحدت، بسیج چندمیلیونی که طرح و ایده آنها از زمان پیروزی رهبران دروغ در سالهای نخست پس از ۵۷ ریخته شده بود، در سالهای پس از جنگ و رهبری دوم انقلاب قوت بیشتری یافت.

هانا آرنت معتقد بود هنگامیکه نظامی به دروغگوییِسازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلی شود، «صداقت» به خودیخود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گویندهحقیقت، حتی اگر بهدنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب میشود!

در چنین شرایطی فرد نمیتواند از سیاست کناره بگیرد و راه خود را برود!

فرد در چنین ساختاری ناچار است یکی از این دو راه را انتخاب کند: یا به وزارت دروغ میپیوندد، یا یک مخالف سیاسی محسوب میشود!

تداوم توتالیتاریزم دروغ، نظام استبداد دینی مبتنی بر تحریق واقعیت ناگزیر از تولید مکرر دروغ است: از دشمنتراشی های دروغ تا کابوسهای دروغینی که گاه به واقعیت هولناکی مبدل میگردد که ارکان نظام استبداد و توتالیتر را نیز به هراس میاندازد. دروغ به چنان عنصر ازلی و ذاتی مبدل میشود که در چرخشهای قدرت نیز اصلی مسلم تلقی شده و جای حقیقت مینشیند. طول عمر جمهوری دروغ چنان میشود که نسل پس از انقلاب با آگاهیازمناسبات اجتماعی دیگر، گزینههای دیگر حیات اجتماعی، آموزههای ازادی، دمکراسی، برابری، مشارکت، انتقادگری و تغییر بتدریج به ماشین دروغ بی اعتماد میشود.

رشد اعتراضهای اجتماعی، سرکوب و خفقان، افشاگریهای خواسته وناخواسته در و از درون نظام دروغ، سبب میگردد شکاف تاریخی میان حاکم و محکوم، حکومت و ملت، و بخصوص مستبد با مستمع افزایش یابد. فروریزی مستمر مشروعیت مستبد دینی و رنگباختن هالههای نور کاذب پیرامون شخصیت انسانی آنان، پیرسالی و سالمندی مستبدان و ایدئولوژیست‌‌های پیرامون آن، و ظهور نسل  جدید در درون ساختار قدرت نیز سبب بروز خطاهای راهبردی و انتقادگریهایی میگردد. این انشقاق در درون ساختار قدرت در جای خود سبب انعکاس و بروز حقایقی میگردد که همواره در پس پرده دروغ، پنهان مانده بود.

جمهوری استبدادِ دروغ، دیگر توانایی مراقبت از دروغپردازان نامشروع را نداشته و شکاف های درون قدرت از یکسو و شکافهای برون ساختی میان صاحبان قدرت و فاقدان آن، سبب شد مستبد دیگر نتواند زیر چادر دروغ، عفاف کذب خود را حفظ کند. برنمایی چهرهدروغین و رسوایی رهبران دروغپرداز با گسترش فضاهای اطلاعرسانی دیجیتالی و ابزارهای دسترسی بدان در حوزههای فردی توسط آحاد جمعیت در کشور نیز زمینه این بیاعتمادی و ناپدید شدن سرمایه اجتماعی گردید. وقوع جنبش های اجتماعی هدایت شده از درون ساختار قدرت و تعالی این جنبش ها به مطالبات فراساختاری در طول رشد خود سرانجام به برملاشدن خطاهای مکرر نظام قدرت و رسوایی بیشتر در دروغپردازی منجر شده و مشروعیت نظام مقدس! بشدت رنگ باخت.

بزرگنمایی اخلاق برای پنهان سازی بنیانهای دروغ در نظام استبداد دینی چنان تربیتی بدنبال دارد که با فروریختن هر قطعه از عمارت دروغ در این نظام، تیر خلاصی به بقا و مشروعیت سیاسی مستبد میخورد. نظام ولایی تکسالار باهمه قدرت، بشدت نیز آسیب پذیر است بطوریکه با رسوایی دیکتاتور بزرگ، همه ارکان نظام بی اعتبار و بیابرو میگردد. بزرگنمایی اخلاق پس از افشاگری ماهیت این نظام، در قاعدهای دیالکتیک سبب بزرگنمایی بیاخلاقی نظام نیز میگردد و صدای مرگ مشروعیت مستبد بهگوش میرسد. در واپسین دروغپردازیهای ماشین دروغ در بزرگنمایی سردار نظامیگرای نظام و تبدیل آن به قهرمان ملی وتهییج افکار و احساسات عمومی در دشمنتراشی ها دروغهای مکرر و افشاگری آن در سقوط هواپیمای اوکراین وکشتن مردم بنام مردم، چهره دروغین نظام استبداد دینی را کاملا علنی میسازد. در جنگ میان دروغ و حقیقت، اینبار چرخه حقیقتطلبی چنان دارای قدرت ضدساختاری شده است که استبداد دروغ را به سراشیبی سقوط خواهد کشاند.     

پایان

سنجشگری مسایل اجتماعی ایران

https://t.me/alitayefi1

https://akhbar-rooz.com/?p=17722 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
4 سال قبل

درود بر آقای طایفه
برای نوشتار مفیدش
و سپاس از انتخابگران آن برای ارائه
در اخبار روز
که زحمتکشان اخبار روزی هستند

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x