جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

رویای آمریکایی، رقیب سندرز- رضا فانی یزدی

با رویای آمریکایی نمی توان مقابله کرد. این رویا به بخشی از وجود هر آمریکایی تبدیل شده، و همین رویاست که راه را بر شعارهای سوسیال دمکراسی در امریکا تنگ کرده است. رویای موفقیت فردی بدون توجه به بدبختی دیگران، بدون توجه به فقر، نابرابری، و تبعیض. در امریکا موفقیت با فردگرایی پیوند یافته و تعریف می شود
رضا فانی یزدی

برنی سندرز امروز از مبارزات انتخاباتی برای ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ کناره گیری کرد.

این دومین باری است که برنی سندرز کاندید سوسیال دمکرات آمریکایی و یا به قول خودش سوسیالیست، از ادامه کارزار انتخاباتی کنار می کشد و راه را برای رقیب خود از حزب دمکرات باز می کند.

برنی سندرز در تاریخ امریکا یکی از معدود کاندیداهای ریاست جمهوری است که با شعار های رادیکال و نسبتا چپ به میدان کارزار قدم گذاشته و از استقبال میلیونی بر خوردار بوده و هنوز هم میلیون ها نفر در امریکا هوادار او هستند. قبلا در سال ۱۹۷۲ جورج مک گاورن نیز با شعارهایی مشابه و کمابیش رادیکال به میدان آمد ولی متاسفانه به نیکسون رقیب جمهوریخواه باخت. او در مقابل نیکسون که  در ۴۹ ایالت از ۵۰ ایالت پیروز شده بود فقط در یک ایالت موفق شد که آرای بیشتری به دست آورد. سندرز گرچه در انتخابات گذشته به مرحله نهایی نرسید و در این دوره هم باز کناره گیری کرد اما به جرات می توان گفت که اگر به مرحله نهایی راه پیدا می کرد بزرگترین چالش سیاسی را در تاریخ ایالات متحده رقم زده بود و شوک بزرگی به نظم سرمایه داری کنونی در امریکا وارد می آورد که پیامدهای آن تا حدودی غیر قابل پیش بینی بود.

برنی گرچه در میان جوانان و بخش قابل ملاحظه ای از اقلیت ها در جامعه امریکا، مهاجرین، رنگین پوستان  و همچنین نیروهای مترقی و سوسیالیست و سوسیال دمکرات از حمایت قابل توجهی برخوردار است، اما مخالفان فراوانی نیز در جامعه امریکا دارد. شاید دلیل اصلی کنار کشیدن او پیش از رسیدن به مرحله نهایی شناخت خود او از مردم در امریکا و تحلیل دقیق او از طیف های گوناگون مخالفان اش باشد.

سوال اینست که مخالفان برنی در آمریکا چه کسانی هستند و چرا او شانس خود را برای بار دوم نیز نمی آزماید و کارزاری را که میلیون ها نفر شبانه روز برایش تلاش می کردند بار دیگر داوطلبانه و نیمه کاره رها می کند و از ادامه مبارزات انتخاباتی کناره گیری می کند.

برنی سندرز در سال ۱۹۴۱ در یک خانواده یهودی در نیویورک به دنیا آمد . پدراو، الیاس بن یهودا سندرز، مهاجری یهودی بود که با جیب خالی پس از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۲۱ از اروپا به امریکا مهاجرت کرد و زندگی را در سرزمین رویاها و فرصت ها با فروشندگی رنگ گذراند. حاصل ازدواج او با همسرش دورتی گلاسبرگ،  برنی و برادر بزرگترش لورنس هستند.

برنی سالهای اولیه زندگی را در خانواده ای نسبتا کم درآمد گذراند و همین تجربه زندگی در شکل گیری ایده های انسانی او نقش مهمی بازی کرد. علاقه او به سیاست به قول خودش از آنجا شکل گرفت که دیده بود در آلمان، هیتلر توانست از طریق انتخابات رهبری کشوری را در دست بگیرد و در نتیجه پیروزی او، در جنگ جهانی دوم بیش از ۵۰ میلیون انسان کشته شدند. تقریبا تمام خانواده پدری و مادری او که در اروپا در دوران جنگ زندگی می کردند در اردوگاه های فاشیسم در دوران هلوکاست قربانی شدند.

برنی همزمان با تجربه های گوناگون شغلی از معلمی گرفته تا نجاری همیشه در حاشیه در حوزه سیاسی فعال بود. او از جوانی با عضویت در گروه های مترقی و رادیکال چپ وارد سیاست شد و در دوران مبارزات مدنی در دهه ۶۰ از حامیان مارتین لوترکینگ و مبارزات آزادیخواهی و ضدنژاد پرستی بود. در ۱۹۸۱ به شهرداری شهر برلینگتون انتخاب شد و ۴ دوره متوالی در این سمت باقی ماند. در ۱۹۹۱ به مجلس نمایندگان امریکا انتخاب شد و در سال ۲۰۰۷ به عنوان سناتور به مجلس سنای ایالات متحده وارد شد که هنوز در همین سمت  باقی است.  مجلس سنا بالاترین نهاد قانون گزاری در آمریکاست که همه قوانین این کشور پس از تصویب مجلس نمایندگان برای تصویب نهایی باید به تصویب مجلس سنا برسد و همین مجلس است که با مجموع  دوسوم آرا قدرت برکناری رئیس جمهور را نیز دارد.

برنی با تجربه زندگی خود، از فرزند مهاجری که با جیب خالی به امریکا می آید تا نشستن در مجلس سنا، بالاترین نهاد قانون گزاری در ایالات متحده بهترین نمونه از رویای آمریکایی است. رویای آمریکایی یا همان America Dream  آن نیروی محرکه ای است که هر آمریکایی را روزانه به بازار کار فرستاده و میلیونها مهاجر را به سوی امریکا می کشاند. امریکا از این نظر سرزمین فرصت هاست. در این رویا هر کسی می تواند روزی خود را در کاخ ریاست جمهوری ایالات متحده ببیند. با این رویا هر کسی می تواند تصور کند که اگر کوشش کند او هم می تواند روزی صاحب یکی از کمپانی های چند صد میلیارد دلاری شود.

“اگر استیو جابز توانست کمپانی اپل را بنا کند، اگر بیل گیتس توانست بزرگترین کمپانی نرم افزار جهان را بسازد و اگر مارک ذاکربرگ توانست با ساختن فیس بوک در جوانی در کلوپ بیلیونرهای آمریکایی قرار گیرد و شهره جهان گردد، چرا من نتوانم؟” این سوالی است که هر جوانی در آمریکا شاید بارها و بارها از خود پرسیده و در رویای خود برایش پاسخی پیدا کرده که فردای آن روز سخت کوش تر از روز قبل به محل کارش رفته و یا در صدد اختراع پدیده ای جدید برآمده و یا در میدان های ورزشی ساعت های طولانی عرق ریزان خود را برای آن روز موعود آماده کرده است.

رویایی آمریکای قدرت محرکه ایست که در درون هر فرد پتانسیل یک میلیاردر چون زاکربرگ، یک ورزشکار مثل مایکل جوردن، یک خواننده مثل مایکل جکسون و یا یک رئیس جمهوری مثل اوباما را به او نشان می دهد. هر آمریکایی فکر می کند که اگر اراده کند او هم می تواند یکی از همین افراد باشد. دروغ هم نیست، در امریکا هر روز شما شاهد ظهور این پدیده ها هستید. دیروز نوبت هنری فورد، کارنگی و ادیسون و جورج واشنگتن بود و امروز نوبت استیو جابز، بیل گیتس، وارن بافت و اوباما است. هر روز شاهد ظهور یکی هستی که این شعله امید را در درونت روشن نگه می دارد.

برنی سندرز را همین رویای آمریکایی بود که به کارزار انتخابات برای ریاست جمهوری کشاند، همین رویا بود که او را به مجلس نمایندگان برد و همین رویا بود که از او یک سناتور ساخت. برنی سندرز گرچه خود این رویا را در تمام زندگی در سر داشت اما حالا در مقابله با آنهایی که این رویا برایشان به واقعیت مبدل شده بود و عضو کلوپ میلیاردرها شده بودند، با شعارهایی که این رویا را در هم می ریخت دست به گریبان شده است. او نه فقط شعار آمریکای بزرگ، ملت بزرگ، مالک جهان، ملت برتر، حق سروری جهانی آمریکا را دیگر چون پیشینیان تکرار نمی کند که در سیاست داخلی اش نیز از انسان های کوچک و بزرگ، سروران و بردگان و امتیازهای ویژه حرفی نمی زند. برنی از تحصیل رایگان برای همه در همه سطوح  می گوید، برنی از حق بهداشت و درمان برای همه حرف می زند، برنی از حداقل دستمزد و دستمزد برابر زن و مرد صحبت می کند و از حق زندگی برای همه دفاع می کند. آنچه برنی می گوید رویایی جدید است که در آن انسانها بیشتر فرصت های برابر با هم دارند. برنی به جنگ وال استریت رفته، به ثروت آنها چشم دوخته و سودای محدود کردن آن را در سر دارد. وال استریت همان بهشت موعود در رویای آمریکایی است که همه را یک شبه بطور معجزه آسایی می تواند بر قله شهرت و ثروت بنشاند. وال استریت همان جایی است که طبقه متوسط آمریکایی را با کلوپ میلیاردرها پیوند زده و همه را هم سرنوشت کرده است. وال استریت قلب تپنده همان دنیای رویای آمریکایی است که بدون آن نبض زندگی انگار متوقف خواهد شد و کوچکترین تهاجمی به آن در زندگی روزانه هر آمریکایی محسوس تر از ضربان قلب خود اوست. برنی به وال استریت دهن کجی کرده است.

با رویای آمریکایی نمی توان مقابله کرد. این رویا به بخشی از وجود هر آمریکایی تبدیل شده، و همین رویاست که راه را بر شعارهای سوسیال دمکراسی در امریکا تنگ کرده است. رویای موفقیت فردی بدون توجه به بدبختی دیگران، بدون توجه به فقر، نابرابری، و تبعیض. در امریکا موفقیت با فردگرایی پیوند یافته و تعریف می شود. عدالت اجتماعی هنوز یک خواست گسترده در جامعه امریکایی نیست. مبارزه برای بالا بردن سطح زندگی برای همگان، از داشتن بیمه بهداشت و امکان تحصیل گرفته تا دستمزد بالای خط فقر، در کارزار انتخاباتی برنی مطرح شد و هواداران بسیاری هم یافت، اما محدود باقی ماند. چرا که گذشتن از کنار بی عدالتی اجتماعی بدون کمترین احساس شرم و ناراحتی در ازای داشتن رویای امریکایی توجیه می شود. هنوز اهمیت فرصت های برابر انکار می شود انگار که همه آنها که موفق شده اند و در آسایش نسبی زندگی کنند قبل از هر چیز فقط و فقط مدیون تلاش شخصی خود هستند. گویا هر کسی خود مسئول خوشبختی و یا بدبختی خویش است و به جامعه ربطی ندارد. انتظار از جامعه برای هزینه کردن برای حق تحصیل رایگان همگانی، بهداشت و درمان و رفاه اجتماعی تبلور مفت خوری و انگل صفتی است. به زحمتکشان و آنها که در حاشیه قرار گرفته اند به چشم مشتی تنبل و بیکاره و فرومایه نگاه می کند و به ثروتمندان و میلیاردرها به چشم سروران، انسانهای برتر، باهوش تر و زرنگتر که توانسته اند آنچه را که تصور کرده اند بدست آورند و کسی هم نباید به ثروت انباشته آنها چشم طمع داشته باشد.

بسیاری می پرسند که چه کسی، کدام نیرو و یا کدام طبقه برنی را از کارزار انتخاباتی به بیرون پرتاب کرد؟

عده ای بر این باورند که کارتل های بزرگ اقتصادی نقش اصلی را داشتند، و بعضی مافیای قدرت و ثروت در دو حزب دمکرات و جمهوریخواه را دلیل اصلی شکست او و وادار کردنش به  کناره گیری از کارزار می دانند. به نظرم حتما این دو جریان که در حقیقت صدای سرمایه داری افسار گسیخته امریکا ست نقش مهمی در مقابله با کمپین انتخاباتی برنی سندرز بازی کرده اند. اما مشکل از این بزرگتر است. 

مشکل در امریکا فقط ‌کارتل های بزرگ اقتصادی نیستند، مشکل فقط مافیای قدرت و ثروت نیست، گرچه آنها با تمام توان به جنگ با برنی رفته و در مقابل او صف آرایی کردند. مشکل در امریکا توده های بزرگی از مردم هستند که آرزوی سرمایه دار شدن دارند و به سیستم اجتماعی و اقتصادی در این ‌کشور به عنوان سیستمی نگاه می کنند که برای همه فرصت برابر برای سرمایه دار شدن و خوشبختی گذاشته است. اینجا شیوه زندگی را، نگاه به آینده را، مثل بلیط بخت آزمایی و یا لاتاری که هر کسی فکر می‌کند که روزی شانسی برای برنده شدن اش دارد، به همه می فروشند و هر کس خیال می کند که نوبت او هم خواهد رسید. غیر واقعی هم نیست، هر چند هفته یکبار یک نفر بلیط اش برنده می شود و باز همه می بینند که شانس میلیونرشدن برای آنها هم هست. گرچه احتمال آن یک در چند صد میلیون است که به صفر نزدیک است.

در امریکا مردم زیادی در آرزوی ترامپ شدن، اوباما شدن و یا استیو جابز شدن و میلیاردرشدن هستند. آنها در خیال خود صاحبان آینده کمپانی هایی چون آمازون، فیس بوک، گوگل و مایکروسافت هستند. ترامپ و این سیستم شاید بیشتر بر شانه های این مردم سوار است.

برنی سندرز با شعارهای عدالت خواهانه و با سوسیالیست نامیدن خود رویای آمریکایی را به چالش کشید. طبقه متوسط، فرزندان من و شما، مهاجرینی که با هزاران آرزو به سرزمین فرصت هایی طلایی آمده اند و رویای سروری در سر دارند و سروران  و میلیاردرهایی که خود را صاحب این سرزمین می دانند، برنی را بر نتابیدند. برنی سندرز را رویای آمریکایی از صحنه مبارزات انتخاباتی بیرون کرد. 

رضا فانی یزدی

۸ آوریل ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=25564 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
3 سال قبل

“ننگ غنی و مرگ فقیر صدا ندارد”.

گرچه نتیجه گیری جناب فانی یزدی ظاهرا معقول به نظر میرسد ولی ایشان فقط سطح را برسی و به عمق توجه نکرده اند. میگویند ننگ غنی و مرگ فقیر صدا ندارد. جامعه آمریکا چنان تحت تاثیر تبلیغات و مغز شوئی قرار دارد که که کثافت های عمق به سطح نمی آیند.

یک نمونه کوچک, تعداد زندانیان در آمریکا ست که بالاترین رقم جهانی را دارد و این تنها مصیبت نیست, مصیبت آنست که زندان ها اغلب خصوصی شده و هرسال این شرکت ها میزان سود حاصله را به سهام داران خود گزارش می دهند و کک کسی هم نمیگزد. در حقیقت نه تنها باید تعداد زندانیان به حدی باشد که معامله را سودمند کند بلکه دولت برای تخت های خالی نیز تا حدودی مساعدت مینماید. و میدانیم که زندان بهترین دانشگاه برای ترویج همه گونه آلودگی و جرم و جنایت و ادامه دور معیوب است.

اگر مملکتی از بدبختی گروه عظیمی از شهروندان خود چنین استفاده و سوء استفاده کند – و برای ملت اهمیتی نداشه باشد – حساب کار بقیه تیره بختان و فقرا با کرام الکاتبین است. و این ریشه فساد “رویای آمریکایی” ست.

peerooz
peerooz
3 سال قبل
پاسخ به  peerooz

جرج دنیس پاتریک کارلین (به انگلیسی: George Denis Patrick Carlin) (زاده ۱۲ مهٔ ۱۹۳۷ – درگذشته ۲۲ ژوئن ۲۰۰۸) استندآپ کمدین، منتقد اجتماعی، بازیگر و نویسندهٔ آمریکایی و برندهٔ پنج جایزهٔ گرمی برای جنگ‌های کمدی است.Wikiped
این چند نمونه از گفتار های او در باره صاحبان آمریکاست. ترجمه دست و پا شکسته من حق مطلب را ادا نمیکند.

“Dumb Americans”
There’s a reason for this, there’s a reason education sucks, and it’s the same reason it will never ever ever be fixed. It’s never going to get any better. Don’t look for it. Be happy with what you’ve got… because the owners of this country don’t want that. I’m talking about the real owners now… the real owners. The big wealthy business interests that control things and make all the important decisions. Forget the politicians. The politicians are put there to give you the idea that you have freedom of choice. You don’t. You have no choice. You have owners. They own you. They own everything. They own all the important land. They own and control the corporations. They’ve long since bought and paid for the Senate, the Congress, the state houses, the city halls. They got the judges in their back pockets and they own all the big media companies, so they control just about all of the news and information you get to hear. They got you by the balls. They spend billions of dollars every year lobbying. Lobbying to get what they want. Well, we know what they want. They want more for themselves and less for everybody else, but I’ll tell you what they don’t want. They don’t want a population of citizens capable of critical thinking. They don’t want well-informed, well-educated people capable of critical thinking. They’re not interested in that. That doesn’t help them. That’s against their interests. That’s right.
“Dumb Americans”
They don’t want people who are smart enough to sit around a kitchen table and think about how badly they’re getting fucked by a system that threw them overboard 30 fuckin’ years ago. They don’t want that. You know what they want? They want obedient workers. Obedient workers, people who are just smart enough to run the machines and do the paperwork. And just dumb enough to passively accept all these increasingly shittier jobs with the lower pay, the longer hours, the reduced benefits, the end of overtime and vanishing pension that disappears the minute you go to collect it. And now they’re coming for your Social Security money. They want your fuckin’ retirement money. They want it back so they can give it to their criminal friends on Wall Street. And you know something? They’ll get it. They’ll get it all from you sooner or later ’cause they own this fuckin’ place. It’s a big club and you ain’t in it. You and I are not in the big club. …The table is tilted, folks. The game is rigged and nobody seems to notice. …And nobody seems to notice. Nobody seems to care. That’s what the owners count on. The fact that Americans will probably remain willfully ignorant of the big red, white and blue dick that’s being jammed up their assholes every day, because the owners of this country know the truth. It’s called the American Dream, ’cause you have to be asleep to believe it.

peerooz
peerooz
3 سال قبل
پاسخ به  peerooz

ترجمه سطر آخر: به آن “رویای آمریکایی” میگویند زیرا شخص باید در خواب باشد که آنرا باور کند.

علیرضا حلاج
علیرضا حلاج
3 سال قبل

متن خوبی بود

اما «شانس برابر» حتا در بین خود اقتصاددانان کینزی و نئوکینزی آمریکایی این روزها به شدت مورد مواخذه و چه بسا نفی قرار دارد! شما با پیش فرض قرار دادن و پذیرفتن شانس برابر، و تنها قرار دادن نقد اخلاقی بر «رویای آمریکایی» و سرمایه‌داری حاکم جامعه امریکا، متن را در موضع ضعف قرار داده‌اید…

موید باشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x