سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

سازمان اتحاد فدائیان: با بسی اندوه و دریغ باخبر شدیم که مادر قائدی درگذشت

او از مادران یادگار ایران است, مادرانی که  زیباترین , عزیزترین و  گرانبهاترین داشتهای خود ,عزیزتر از جان خویش (فرزندانشان ) را در راه رهایی مردم و سربلندی ایران دادند.

خانواده ای  از بازاریان سرشناس رشت با چهار فرزند. هنگامی که فرزندان کوچک بودند, پدر درگذشت, برادر بزرگ ادامه اقتصاد خانواده در بازار را بدست گرفت و سه دیگر باکوشایی و فراست درس خواندند, به دنبال پایان دوران دبیرستان و گرفتن دیپلم و شرکت در کنکور سراسری دانشگاه, در تهران قبول شدند.بخاطر دانشگاه فرزندان خانواده به تهران کوچ کرد.

هر مادری می تواند رویاهای مادرانه,  از آینده فرزندانش را تصور کند. اما زمانه راه دیگری داشت. فرزندان به جنبش انقلابی پیوستند.    جواد که در بالاترین رشته دانشگاهی یعنی رشته مهند سی برق دانشگاه آریامهر قبول شده بود, در همان سال اول دستگیر وبه یکسال محکوم شد.   سال بعد, ما در را در آغوش کشید، با وی بدرود گفت  و  به خانه سازمانی رفت و مخفی گردید. مادر سالی در فراق جواد بود که صادق در پیشگاهش زانو زد و رخصت بدرود خواست. صادق نیز به زندگی مخفی مبارزه حرفه ای پیوست. 

درآن دوره معروف بود که عمر  متوسط چریک شش ماه است. اما خوشبختانه جواد و صادق با هوشیاری و مبارزه از مهلکه ها رژیم  جستند. دریکی از شبهای زمستان سال ۱۳۵۷, ساعت ده شب زنگ خانه مادر به صدا در می اید درآستانه درب, جواد و صادق همراه با   همسر جواد (از رفقای سازمانی او)! آغوش ها و اشک ها, و سپس شادی!(که می دانستند پایدار نخواهد بود ).

 در سال ۶۱, رژیم با کینه توزی بی نظیری رفقا: مرسده , صادق، جواد قائدی ومنیره هاشمی (همسرجواد)  را دستگیر کرد. دستگیر شدگان با اینکه به عمق کینه جمهوری اسلامی آگاه بودند, با جسارت و شهامت تمام بی پرده و آشکارا رودروی رژیم اسلامی ایستادند و مرتجع بودن, ضد خلق بودن, ضد مردم ایران بودن آنها را برویشان فریاد زدند, گفتند ما درراه رهایی مردم مان , از جان خویش دریغ نداریم. پس از شکنجه های وحشیانه, محمدصادق در ۳۰ بهمن ۱۳۶۱ در زندان اوین اعدام شد. محمدجواد به همراه همسرش منیرالسادات هاشمی نیز در ۲۲ مرداد ۱۳۶۲ در زندان اوین اعدام و در گورستان خاوران به خاک سپرده شدند. رفیق مرسده پس از سالها زندان، در سال ۱۳۶۹ از زندان آزاد شد.

مادر قائدی ایستاد! چون کوه فولاد! درسال ۶۱, هنگامیکه پاسدارها با درندگی و وحشیانه  به خانه ریخته  و هر چهار جوان را با ضرب و شتم کین توزانه به اسارت گرفته بودند , نزدیکان و آشنایان  به دور مادر گرد شدند تا پشتیبانی اش کنند, از آن میان کسی به گمان “دلداری ” گفت : “فلانی گفته است که امیدواراست که دستگیر شدگان  چیزی بنویسند تا که  تنها به زندان محکوم شده و زندگی شان نجات یابد  ” مادر که درغمی ژرف از حال رفته می نمود به تندی به خروش آمد و به صدای بلند گفت ” آنان که از سینه های من نوشیده اند و عروسم, محال است به چنین ننگی تن دهند “

  در زندان جواد و صادق  به زندانبان و شکنجه گران و “قضات ” رژیم   آشکارا و با صدای بلند می گفتند که حکومتشان ارتجاعی است و یقینا توسط قیام مردم سرنگون خواهد شد آنان به مادر دلشکسته و نگران خود گفته بودند که ایستادگی و پرخاششان نه از روی بی باکی و شورزدگی است بلکه آنان آگاه اند که مردم ما برای دوباره سربرافراشتن به پرچم وروح ایستادگی نیاز دارند و اینان (سرفرازان دهه ۶۰) با جان خویش این شعله را فروزان نگه می دارند و ستاره خواهد دمید.

مادر بنا به وجدان پاک خود، به آرمانهای فرزندان و عروسش  باور داشت, او ۳۷سال, هر صبح دمیدن آن  ستاره را رصد می کرد. تا در آبان برآمد. پاسداران ظلمات از خون جویها ساختند, مادر دیگر نیارست, گویی به ستارگان آبان پیوست و به سوی فرزندان و عروسش بال  کشید.  یادش و یاد همه “مادران”, جاودانه باد.

ما غم از دست رفتن خانم سجودی (مادر قائدی) را به همه بویژه  خانواده ایشان و به رفیق مرسده تسلیت میگوییم .      

۰۳/۰۱/۲۰۲۰

سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران

https://akhbar-rooz.com/?p=17060 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x