شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شکاف در صفوف هیولاها – فواد عبداللهی

«به پناهگاهت برگرد!» – واکنش خانم «جنی دورکان» شهردار سیاتل به تهدیدات ترامپ است.

اما پیش از واکنش ایشان، این کیفرخواست میلیون ها مردم به تنگ‌آمده از فقر و محرومیت و نژادپرستی و تبعیض در آمریکا بود که ترامپ و  کاخ سفید، حزب جمهوری‌خواه و کل هیئت حاکمه آمریکا را نشانه گرفت! جنبش و تحرکی که به بهانه قتل فجیع «فلوید» در سراسر آمریکا و بلافاصله تبعات آن، اروپا را به غلیان در آورد. ظرف کمتر از چند روز همه طرفدران نظام، مسئولین آن در پارلمان‌ها و وزارتخانه‌ها و ارتش و پلیس و کل دستگاه مخوف سرکوب را وادار به خزیدن در پناهگاهایشان کرد.

پایین افسار بالا را کشید و اولین بارقه‌های این تحول را باید در تغییر توازن قوا و تحمیل شرایط جدید به ساختار حاکمیت در آمریکا جستجو کرد. حزب جمهوری‌خواه دو نصف شده است؛ شهردار سیاتل جسارت یافته است که به ساحت مقدس قدرتمندترین فرد جهان بورژوایی بتازد، فرماندهان «مجهزترین زرادخانه نظامی جهان» از اوامر پرزیدنت سرپیچی می‌کنند، اولین کارزار انتخاباتی ترامپ در ایالت اوکلاهاما به مناسک اختتامیه زمام حکمرانی‌اش شبیه می‌شود، تلاش بالایی‌ها در جهت «تطبیق» خود با شرایط جدید دیدنی می‌شود. کمپین جمهوری‌خواهان تحت عنوان «پروژه لینکلن» با شعار «دوباره ترامپ؛ هرگز!» اعلام موجودیت می‌کند؛ «میت رامنی» حتی پا را فراتر گذاشت و در اعتراضات ضدنژادپرستی که دولت ترامپ را هدف قرار داده است، شرکت می‌کند؛ از «جورج بوش» و «کالین پاول» تا «جورج کونوی»، «ریک ویلسون»، «جان ویور» و «لیزا مورکووسکی» ناگهان همه «دوستان مردم» می‌شوند!!

این میزان اختلاف در میان جمهوری‌خواهان آمریکا بر سر حمایت و یا مخالفت با رئیس‌جمهوری حاکم در این کشور از این حزب، اگر نگوییم بی‌سابقه، اما بسیار کم‌سابقه است.

در این میان، پربیراه نیست اگر گفته باشیم که مضحک‌ترین تحلیل از روند اوضاع کنونی در آمریکا را در صفوف بخشی از شخصیت‌های کندذهن سیاسی از جمله در میان اپوزیسیون راست ایرانی طرفدار ترامپ مشاهده می‌کنید. نزد اینها اوضاع کمافی سابق در آمریکا آغاز دور دیگری از روند مبارزه انتخاباتی و درون خانوادگی بین دو حزب و چند ایالت است.  درست همانگونه که تصور می‌کنند تحولات در ایران نیز نهایتا دعوا و کارزار بین این و آن جناح بورژوازی، یا اختلاف میان اصلاح‌طلبان و اصول‌گریان است. 

شکاف در صفوف هیولاها…                                                                                                                                        

«به پناهگاهت برگرد»، عقب‌نشینی و شیفت بالا در مقابل جنبش «نمی‌توانم نفس بکشم» در اعماق جامعه آمریکا است. جهت‌گیری شهردار سیاتل و انشقاق در صفوف جمهوری‌خواهان، بلاواسطه محصول جدید فشار پایین در جامعه آمریکا است و این تازه آغاز تولید محصولات جدیدی است که توسط محرومان به حاکمان تحمیل می‌شود. 

اکنون هزیمت ترامپ و راست افراطی در جامعه آمریکا، موضوع داغ صاحب نظران و رسانه‌های اصلی جهان در چند ماهه مانده به انتخابات ریاست جمهوری در این کشور شده است؛ اما این هزیمت تنها اتفاقی در سطح جابجایی ترامپ و تعویضش با یک مهره «میانه رو» از میان حزب جمهوری‌خواه یا حزب دمکرات نخواهد بود؛ این هزیمت حتی قرار نیست موقعیت مستاصل دمکرات‌ها را در کوتاه‌مدت دستی بکشد.  باید به عروج و افول ترامپ در مقیاس به مراتب اجتماعی‌تر و دینامیسم طبقاتی تحولاتی که امروز این شکست و عقب‌نشینی را به کل هیٸت حاکمه آمریکا تاکنون تحمیل کرده است، نگاه کرد. باید دید که چه شرایطی و چه محرکی باعث شده است که از شهردار سیاتل تا فرماندهان ارتش و هاردکورهای حزب جمهوری‌خواه یکی پس از دیگری پشت رٸیس جمهور را خالی می‌کنند. باید دید که اینبار، اوضاع به نفع کدام جنبش برقص درآمده است.

علاٸم شکاف در دیوار «بازار» و بن‌بست نظام «دمکراسی پارلمانی» زمانی آشکارتر شد که ترامپ در روز ۹ نوامبر ۲۰۱۶، رٸیس جمهور «منتخب» آمریکا شد. همان زمان «تحلیلگران»، رسانه‌های غربی و حتی سران دول حاکم در اروپا و آمریکا روی این نکته اشتراک نظر داشتند که دوران اعتماد به دمکراسی پارلمانی و ساختارهای کاپیتالیستی حاکم در جوامع غربی، نزد توده وسیع مردم بسر رسیده است. مردمی که بیش از یک دهه است بار بحران اقتصادی سرمایه داری تحت عنوان ریاضت اقتصادی را بدوش می‌کشند و بعد از گذشت سه دهه از فروپاشی دیوار برلین، وعده وعیدهای دروغین رفاهی و معیشتی را بیش از این از احزاب رسمی بورژوازی در غرب نمی‌خرند.

در غیاب کمونیسم و بر متن عبور توده‌های میلیونی مردم عاصی و سردرگم از احزاب و ساختارهای سنتی حاکمیت بورژوازی در جوامع غربی، ترامپ و راست افراطی تحت نام «تقابل با ساختار»، میداندار شد. ترامپیسم بعنوان آلترناتیوی خارج از قاعده و بستر احزاب اصلی بورژوازی، به جامعه فروخته شد تا موج ساختارشکنانه‌ای را که تفسیر رادیکال و حق‌طلبانه مردم از مطالبات‌شان براه انداخته بود در هم بشکند؛ همه حتی سخنگویان بورژوازی به این مسٸله اذعان داشتند که انتخاب ترامپ تنها یک معنی سیاسی داشت و آن فروپاشی آخرین خشت‌های دیوار اعتماد به الگوها و سیاست احزاب سنتی در کنگره‌ها، پارلمان‌ها و دولت‌های «خودی» بود.  هیٸت‌حاکمه آمریکا هرچند با بی‌میلی اما گزینه بهتری از ترامپ برای ساکت کردن توده مردمی که از دو حزب اصلی حاکم عبور کرده اند، در آستین خود نداشت؛ این تنها  ترامپ بود که با ضرب پول و سرمایه کارتل‌ها، دستگاه کلیسا و تحمیق، در لباس یک «ضد ساختارگرا» می‌توانست با دامن زدن به عرق ناسیونالیستی، شوینیسم ضد زن، و تبلیغات جنگ‌سردی علیه سوسیالیسم در میان روستاییان ناآگاه و مستاصل سفیدپوست ملقب به Redneckها، انتخاب شود و اوضاع داخلی آمریکا را هرچند کوتاه مدت اما بطور نسبی مهار کند. 

عروج ترامپ و راست افراطی در صحنه سیاست آمریکا و جهان، نه آغاز یک روند اصلاح یا برگشت به الگوهای امتحان پس‌داده نظام سرمایه‌داری، بلکه ته کشیدن و از نفس افتادن متاخرترین الگوی حاکمیت آن یعنی «دمکراسی پارلمانی»، بویژه در دو سوی اقیانوس آتلانتیک را بار دیگر برجسته کرد؛ برزخی که ریگان و تاچر تحت نام جهان «آزاد» بازار، سوت آغاز آن را زدند و ترامپ نقطه پایان گندیدگی آن را رقم زد. ظاهرا هیچ‌یک از مدعوین عربده‌جوى مراسم پرشکوه افتتاح عصر دمکراسى و بازار آزاد در سه دهه قبل، رغبت زیادى به شرکت در مراسم اختتامیه آن ندارند.

گلدمن ساکس در گزارشی که اخیرا منتشر کرده است، نرخ بیکاری در آمریکای پسا – کرونا را ۲۵٪ محاسبه کرده است که در تاریخ فقط قابل مقایسه با رکود بزرگ دهه ۳۰ است. همین الان ۴۰ میلیون نفر برای گرفتن بیمه بیکاری در ثروتمندترین کشور جهان اقدام کرده‌اند. پس بلحاظ تاریخی یکی از بدترین نرخ‌های بیکاری را مردم آمریکا تجربه می‌کنند. بدتر اینکه سرعت کاهش اشتغال و افزایش بیکاری با بحران اقتصادی سال ۱۹۳۰ و بحران اقتصاد سال ۲۰۰۸ قابل مقایسه نیست. بیشتر اقتصاددانان مطرح بر این باور اند که نرخ بیکاری در یکسال آینده در آمریکا دو رقمی باقی خواهد ماند و بستر اصلی برای ادامه اعتراضات را فراهم می‌کند. آمریکا هیچگاه تجربه سرعت سقوط به این شکل را در دوران معاصر نداشته و این پتانسیل عمیق‌ترین تحولات طبقاتی در جامعه را در بطن خود دارد.

همان جنبش ساختارشکنانه‌ای که توسط ترامپ برای مدتی کمتر از چهار سال مهار شده بود، هم اکنون دوباره و به بهانه قتل «فلوید» شعله کشیده است؛ دینامیسم تحولات اجتماعی را کماکان نه در بالا بلکه باید در پایین جستجو کرد. تا هم اکنون این سمبه پر زور جنبش ساختارشکنانه است که صفوف حزب جمهوری‌خواه را دو شقه کرده است؛ زوری که ناچارشان کرده است افسار ترامپ را از بالا بکشند؛ ترامپی که مردم آمریکا پایینش کشیده باشند محال است در صفوف حاکمیت در بالا خریداری پیدا کند؛ این شرایط بویژه برای جامعه ای که با ۱۲۰ هزار قربانی کرونا و بی مسٸولیتی مطلق دولت در مقابل مردم دست و پنجه نرم می‌کند، گرزچرخانی ترامپ و راست افراطی در سیاست آمریکا را تاکنون متوقف کرده است. درست همانگونه که ویروس کرونا و قتل «فلوید»، آخرین توهمات در ته ذهن انسان معاصر به خوشبختی و رفاه در نظام سرمایه داری، بیوژه در غرب و در دل جهان صنعتی را زدود، افول ترامپ نیز به همان میزان، دروازه تغییرات ریشه‌ای و عمیق از پایین را گشوده است. معلوم شد که کانون ماکرو و اصلی بحران‌های سرمایه‌داری در خود غرب ریشه دارند و باید در خود غرب پاسخ بگیرند؛ هر تغییر و تحولی در این جغرافیا، بلاواسطه چهره ژٸوپلیتیک جهان را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. اوضاع امروز از نظر عینی به نفع جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در غرب به رقص درآمده است. دنیای کهنه مرده است و تحرک سیاسی توده‌های میلیونی محرومان در میدان است؛ تندیس هیولاها یکی پس از دیگری بزیر کشیده می‌شوند؛ کمونیسم کارگری بیش از همیشه شانس چفت شدن به جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر را دارد. مارکس و لنین، اقبال بازگشت به قرن بیست و یکم را دارند.

۲۵ ژوٸن ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=38213 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x