شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

طبقه ی کارگر ایران نیرو و سوبژکت تاریخی تغییرات بنیادین در ایران!- فرهاد عاصمی

طبقه ی کارگر ایران نیرو و سوبژکت تاریخی تغییرات بنیادین در ایران!

در ابرازنظری به مقاله ی انتشار یافته در اخبارروز با عنوان مناظره ی خودی ها با غیرخودی ها نشان داده شد که اندیشه ی حاکم در مقاله ی تکرار مصنوعی تاریخ در شرایط نوین، تلاشی است عبث و مخرّب،  که منبع اصلی مقاله ی انتشار یافته در اخبارروز را تشکیل می‌دهد و  در نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران انتشار یافته است، شناخت دقیقی از جایگاه طبقه ی کارگر ایران در مبارزه برای تغییرات دمکراتیک و ملی در شرایط کنونی ندارد.

همانجا ذکر شد که به طور مجزا با اینموضوع پرداخته خواهد شد. نوشتار زیر کوششی در این زمینه است به منظور شفاف سازی «سوبژکت تاریخی تغییرات بنیادین در ایران» و جایگاه «طبقه ی کارگر ایران» در روند ترقی خواهی در ایرانِ ج ا در دوران کنونی.

به منظور پاسخ به پرسش ها که نباید تنها بر پایه ارایه نظرهای تئوریک عملی گردد، بلکه با توجه به مواضع مشخص طیف چپ ایران و نظرات حاکم بر برداشت «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران مورد بررسی قرار گیرد، مضمون دو مقاله ی دیگر در نامه مردم نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت. جمع بند این مواضع را می‌توان همچنین جمع بندی نظرات طیف چپ ایران پذیرفت، گرچه نوسانات بسیاری در آن قابل شناخت است.

برای طیف چپ ایران نیز پاسخ به پرسش درباره ی عنصر و حامل تاریخی برای تغییرات بنیادین در ایران و جایگاه تاریخی طبقه کارگر ایران در آن با ناروشنی های نظری بسیار همراه است که در سیاست مبهم و دو دل در دفاع از نبرد طبقاتی جاری در ایران نزد این طیف تظاهر می کند.

اعلامیه کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران (شهریور ۱۳۹۹) با عنوان برامد جنبش اعتراضی کارگران و دورنمای مبارزه با دیکتاتوری، وظیفه ی توضیح و تفهیم موضع کمیته ی مرکزی حزب توده ایران را نسبت به شرایط «نوین» ایجاد شده به دنبال رشد و َژرفش نبرد طبقاتی در ایران ذکر می شود. در عنوان «اعلامیه» به درستی وضع جدید به مثابه ی «برآمد نوین جنبش اعتراضی کارگران» در ایران ارزیابی می شود. اعلامیه هدف توضیح و تفهیم ارتباط و «دورنمای» مبارزه ی کارگران با «دیکتاتوری حاکم» را دنبل می کند.

ولی آنچه در «اعلامیه» ذکر شده است، مضمون یک اعلامیه را تشکیل نمی دهد، بلکه یک مقاله ی توصیفی از شرایط است. توصیفی که تنها ظاهر نبرد طبقاتی را در ایران کنونی بازتاب می دهد.

وظیفه ی روشنگرانه ی یک اعلامیه تئوریزه کردن پدیده «نوین» و نشان دادن مضمون آن است. با این ابزار تئوریک می بایستی سپس به بیرون کشیدن وظیفه و شعارهای برای جنبش و نبرد طبقاتی پیش روی عملی گردد. در این سردرگمی نظری کلیه طیف چپ ایران شریک است.

در زیر نشان داده خواهد شد که مضمون «اعلامیه» نه تنها به چنین هدفی دست نمی یابد، بلکه نوشتار را در خدمت ترمزِ جنبش «نوین» نیز قرار می دهد. زیرا جایگاه نبرد اعتراضی- اعتصابی کارگران را از موضع مبارزه برای دو خواست اساسی و سراسری که به پرچم کلیه مبارزات جاری زحمتکشان در ایران بدل شده است، و دورنمای پایان دیکتاتوری سرمایه را قابل شناخت می سازد، از مد نظر دور می دارد.

کلمه‌ای دربازه ی جایگاه این مبارزات که «نوین» می نامد، در روند رشد ترقی خواهانه ی جامعه ی ایرانی، در روند نبرد برای احراز آزادی و دفاع از منافع ملی ایران در «اعلامیه» ذکر نمی شود.

ذکر نمی شود که دو شعار سراسری در همه ی اعتراض و اعتصاب های زحمتکشان ایران، خواست و شعار پایان دادن به «خصوصی سازی» و پایان دادن به «نظم پیمانکاری» است که به پرچم مبارزه برای «نان، کار، آزادی» در ایرانِ ج ا بدل شده است. خواستی هایی که در کارکرد انقلابی خود، «پیوند» واقعی و عینی- ماتریالیستی و ذهنی- احساسی را میان مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی زحمتکشان و دورنمای جامعه که زحمتکشان خواستار آن هستند، دورنمای سوسیالیستی جامعه، تشکیل می دهد!

طبقه ی کارگر ایران با «پراتیک انقلابی» خود (مارکس)، جایگاه خود را به عنوان عنصر و سوبژکت تاریخی در «مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب» در ایران احراز کرده است! پیوند واقعی میان آزادی، عدالت اجتماعی و حفظ منافع ملی ایران را در «پراتیک انقلابی» خود به نمایش می‌گذارد و می آموزاند!

برای تحقق بخشیدن به وظیفه ی تاریخی حل مساله ی آزادی- دمکراسی و ملی- ضد امپریالیستی که مضمون نبرد لایه‌های مردمی و میهن دوست ایران در دویس سال اخیر است، هنوز همه ی شرایط لازم ایجاد نشده است و باید برای تحقق بخشیدن به آن آبدیده تر و سازمان یافته تر شد. این واقعیت تلخ ولی چیزی از اهمیت شناخت طبقه ی کارگر ایران به رسالت تاریخی خود نمی کاهد!

این ارزیابی یک ارزیابی ذهنی نیست! مستدل است، زیرا طبقه ی کارگر ایران است که به منظور دفاع از منافع قانونی و دمکراتیک خود در «پراتیک انقلابی» جاری، به دفاع از منافع «کلیت» جامعه ی ایرانی می‌پردازد که نیازمند تحقق بخشیدن به خواست تاریخی آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی و همچنین تعیین سرنوشت ملی و حفظ منافع و حق حاکمیت ملی ایران در برابر تجاوزات امپریالیستی است. خواستار دفع پیامدهای تاریخی وابستگی نواستعماری ایران به اقتصاد امپریالیستی استْ!

 نیازمند تحقق بخشیدن به خواست تاریخی آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی و همچنین تعیین سرنوشت ملی و حفظ منافع و حق حاکمیت ملی ایران در برابر تجاوزات امپریالیستی است. خواستار دفع پیامدهای وابستگی نواستعماری ایران به اقتصاد امپریالیستی است!

در این برداشت انقلابی، طبقه کارگر ایران که رهبری مبارزه علیه دیکتاتوری ولایی، و همچنین رهبری مبارزه علیه نظام سرمایه داری را در ایران احراز نموده است، نشان می‌دهد که تنها نیروی انقلابی است که «کلیت» هستی جامعه را مورد توجه قرار می‌دهد و مبارزه ی خود را برای تغییر انقلابی این «کلیت» بغایت ارتجاعی و قهقرایی و وابسته با اقتصاد امپریالیستی در طول زمان بهبود و تحکیم می بخشد!

مبارزه با شکل دیکتاتوری نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی در ایران کنونی، یعنی با «استبداد ولایی» و همچنین مبارزه علیه نظام سرمایه داری در عین حال «کلیت» مشترک را میان هستی ارتجاع داخلی و ارتجاع امپریالیستی  بر ملا می‌سازد و قابل شناخت می کند!

طبقه کارگر ایران با هشیاری و آگاهی طبقاتی خود «پیوند» درونی و مضمونی دو «کلیت» نبرد طبقاتی از پایین و از بالا را در ایران درک کرده است، دست رد به سینه انواع کوشش های انحرافی زده است که می‌خواهد مبارزه با دیکتاتوری حاکم را از مبارزه با سرمایه داری جدا سازد، با مبارزه ی ظاهری با اولی، دومی را نجات دهد! شکل را تغییر دهد، و مضمون را حفظ کند!

سرشت انقلابی نبرد طبقه ی کارگر، آنطور که بانیان سوسیالیسم علمی خاطرنشان می سازند، ناشی از دیدگاه تاریخی این طبقه است که «کلیت» هستی اجتماعی را در بر می گیرد! خواست و شعار پایان دادن به‌خصوصی سازی و نظم پیمانکاری، مضمون تاریخی این «کلیت» را در ایران کنونی تشکیل می دهد.

ایجاد شرایط شرکت عملی زحمتکشان در سرنوشت خود و جامعه که مضمون نبرد دمکراسی خواهی و آزادی طلبی را در دویست سال اخیر در ایران تشکیل می دهد، بخشی جدایی ناپذیر از این «کلیت» هستی اجتماعی در ایران است. نمی‌توان آن را به طور مصنوعی جدا نمود و تنها خواستار «جمهوری سکولار دمکراتیک» شد که طیف چپ سردرگم ایران طرح می کند.

نادرستی جداسازی میان خواست آزادی- دمکراسی و عدالت اجتماعی، تنها ناشی از نادرستی تئوریک در این برداشت نیست. نکته ی مرکزی در ارزیابی نادرست را این نکته ی عینی- ماتریالیستی تشکیل می‌دهد که به طور عملی نیروی اصلی تغییرات را در ایران، در خارج جنبش ترقی خواهی قرار می دهد! از این طریق طیف چپ سردرگم چنین می کند که خواست و پرچم نیروی اصلی، پرچم خواست طبقه ی کارگر را بلند نمی‌کند و به دوش نمی کشد!

این در حالی است که کلیه نیروهای طیف چپ، ازجمله «جناح راست» در حزب توده ایران، به قرار داشتن طبقه ی کارگر در مرکز مبارزه، به اهمیت بلاتردید نبرد طبقاتی طبقه ی کارگر برای گذار از دیکتاتوری و ایجاد شرایط بهیود زندگی انسان در ایران اذعان دارد.

کوشش به منظور محدود کردن دیدگاه طبقه ی کارگر ایران نسبت به «کلیت» هستی اجتماعی جامعه ی ایرانی، کوشش برای انحراف آن به سوی مبارزه تنها برای گذار از دیکتاتوری ولایی که تنهــا گام نخست ضروری را در تغییرات در پیش در ایران تشکیل می‌دهد، کوششی ارتجاعی، ضد کارگری و ضد منافع ملی ایران است.

 هدف جدا سازی مبارزه علیه دیکتاتوی ولایی و علیه دیکتاتوری سرمایه که توسط «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران در «اعلامیه» دنبال می شود که خواست مشترک را در طیف چپ ایران نیز تشکیل می دهد، مضمون این کوشش ارتجاعی را تشکیل می دهد. سکوت درباره ی پیوند مبارزه ی دمکراتیک برای پاسخ به نیاز آنی و مبرم برای گذار از دیکتاتوری و مبارزه ی سوسیالیستی برای دورنمای ترقی خواهانه ی جامعه ی ایرانی، سیاستی ارتجاعی و قهقرایی است! در زیر این نکته شکافته خواهد شد و درستی ارزیابی به ثبوت رسانده خواهد شد.

اذعان به سرشت سوسیالیستی نبرد زحمتکشان

در آخرین جمله در مقاله ی طولانی سه صفحه‌ای – «اعلامیه -، مقاله به واقعیت سرشت نبرد طبقاتی در مبارزه «نوین جنبش اعتراضی کارگران» در  ایران به عنوان یک جنبش «سوسیالیستی» اذعان دارد. اذعان می‌شود که نبرد طبقاتی کنونی در ایران «بخشی از پیکار جبههٔ جهانی علیه ستم و استثمار سرمایه داری» است!

به درستی گفته می شود: «.. مبارزه ی طبقه کارگر و زحمتکشان میهن ما در چشم انداز وسیع‌تر بخشی است از پیکار جبهه جهانی کار با جبهه جهانی سرمایه [تکیه ف ع]. کارگران و زحمتکشان ایران بخشی جداناپذیر از مبارزه‌ای هستند که امروزه در چهار گوشه جهان علیه ستم و استثمار سرمایه داری، مداخله جویی و جنگ طلبی امپریالیسم، و پیامدهای شوماجرای نسخه های نولیبرالی به شکل‌هایی گوناگون جریان دارد»!

متأسفانه ولی «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران در «اعلامیه» و در نوشتارهای دیگر – ازجمله در  تکرار مصنوعی تاریخ در شرایط نوین، تلاشی است عبث و مخرّب، که با نامی دیگر در اخبارروز نیز انتشار یافت – علیه توضیح دقیق خود از جایگاه طبقه ی کارگر ایران که به آن در «اعلامیه» اذعان دارد قد علم می‌کند. می‌خواهد توصیف و توضیح های درهم و مبهم خود را که در آن منطق و دیدگاه ماتریالیسم تاریخی جای ندارد، به عامل ترمز نبرد طبقاتی جاری در ایران بدل سازد!

در مقاله ی تکرار مصنوعی ..، که پاسخ بجایی به حرافی های تهی از مضمون توسط فرخ نگهدار ها و تاج زاده ها است، «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران، با جایگزین ساختن تعریف زحمتکشان یدی و فکری و مبارزات آن‌ها، با جایگزین ساختن «طبقه ی کارگر» در مبارزه به «افراد جامعه»، به پرسش درباره ی نیروی تاریخی تحول در ایران پاسخی انحرافی می دهد‍!

گفته می شود: «هم اکنون عمده ترین تهدید علیه بقا و دوام حاکمیت مطلق ولایت فقیه» توسط «افراد جامعه»‌ عملی می شود که خواستار «زندگی بهتر و شایسته» برای خود هستند! مضمون مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب که هدف مبارزه ی دویست ساله مبارزان میهن دوست و ترقی خواه است، تقلیل گرانه و غیرمستدل و اراده گرایانه خدشه دار می‌شود و به انحراف کشانده می شود!

به طور ارداه گرایانه، همانند طیف چپ سردرگم ایران، «جناح راست» جایگاه تاریخی طبقه ی کارگر ایران را در نبرد طبقاتی کنونی که محور نبرد علیه دیکتاتوری و برای دستیابی به عدالت اجتماعی را در ایران تشکیل می‌دهد و برای آن می رزمد، به گمان خود از این طبقه ی آگاه بازپس می گیرد!

نتیجه‌گیری در پایان مقاله  که «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران به آن نام «اعلامیه» برای ارزیابی از «برآمد نوین جنبش اعتراضی کارگران» میهن ما انتشار داده است که در سوم شهریور و پس از بیش از ۶۰ روز از آغاز اعتصاب هفت تپه و سه هفته پس از پیوستن  اعتصاب های دیگر ازجمله در بخش صنایع نفت ایران انتشار می باید، با هدف بیرون کشیدن وظیفه، شعار و پرچم ادامه ی این نبرد از شرایط حاکم بر مبارزات کارگری دنباال نمی‌شود که آن را «نوین» نیز ارزیابی می کند.

هدفِ ترمزِ این مبارزات دنبال می شود. هدف اتصال آن با جنبش سوسیال دمکراتیک در کشورهای امپریالیستی دنبال می‌شود که بکلی در شرایطی دیگر برای سوسیالیسم مبارزه می کنند! در زیر این نکته شکافته می شود.

ارزیابی مکانیکی از دو شرایط متفاوت در بریتانیا و ایران

در مقاله ی منظور مارکس از «لغو نظام مُزدی» چه بود؟ «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران که با شغل اصلی خود استادان دانشگاه‌های کشور امپریالیسم انگلیس هستند، و هر سه ماه یک کتاب در رشته ی تخصصی خود انتشار می دهند، «منظور مارکس» را در خدمت ارایه تئوری نبرد طبقاتی کنونی در ایران قرار نمی‌دهند که وظیفه ی نخست یک مسئول عالیرتبه ی در رهبری حزب توده ایران است که برای پیروزی طبقه کارگر میهن خود مبارزه می کند!؟

«جناح راست» که در یک جدل نظری- سیاسی دمکراتیک به سلطه ی سی ساله بر رهبری حزب طبقه کارگر ایران دست نیافته است، بلکه به دنبال قتل عام رهبری انقلابی حزب توده ایران «وارث» بلامنازع آن شده است، با بستن دّر حزب بر روی توده‌ای ها به برنامه سوسیال دمکراتیک کردن حزب طبقه ی کارگر ایران ادامه می‌دهد که کنگره ی سوم حزب توده ایران آن را افشا کرد و به کنار زد!

در مقاله ی منظور مارکس ..، در ابتدا به درستی مورد اذعان قرار می گیرد که مارکس «لغو این نظام» را دنبال می کند.  مارکس «لغو این نظام، یعنی پایان دادن به استثمار» را پیش شرط گذار از آن می‌داند و ارزیابی می کند. امری که تنها با تصاحب قدرت سیاسی و برقراری سلطه ی هژمونی طبقه کارگر ممکن می گردد.

مقاله همانجا با تردستی و با طرح مساله های جنبی مانند سودورزی و پول سازی فیسبوک و پدیده‌های مشابه در انگلستان که شیوه ی رایج در بی بی سی و امثال آن نیز است، به یک‌باره  «لغو این نظام، یعنی پایان دادن به استثمار» را در نظر مارکس به کنار می گذارد! مدعی می‌شود که منظور مارکس تنها ایجاد «نظارت دمکراتیک مردمی» بر ابزار تولید، توزیع موهبات و مبادله است که گویا در سرمایه داری قابل دسترسی است!

در مقاله ی منظور مارکس .. گفته می‌شود و می خوانیم: «لغو این نظام، یعنی پایان دادن به استثمار [را مارکس] مستلزم نظارت دمکراتیک مردمی بر چیزی [اعلام می کند] که مارکس ٬٬وسایل تولید، توزیع و مبادله٬٬» می نامد.

مقاله با خالی کردن مضمون و محتوای انقلابی نظر مارکس که تصاحب قدرت سیاسی را گام نخست و ضروری برای پایان دادن به استثمار اعلام می کند، به انتقال «نظارت دمکراتیک مردمی» در برداشت مارکس برای جامعه ی پساسرمایه داری، به شرایط سرمایه داری می پردازد.

در زیر نشان داده خواهد شد که مقاله منظور مارکس ..، با طرح «مانیفست حزب کارگر انگلیس» که کوربین آن را در سال ۲۰۱۹ اعلام نمود، کنترل دمکراتیک ٬٬وسایل تولید، توزیع و مبادله٬٬ را که مارکس آن را «نظارت دمکراتیک مردمی» در سوسیالیسم می‌نامد، بدون هر توضیح و استدلالی، و با مسکوت گذاشتن مقوله ی هژمونی در یک کشور سوسیالیستی که مورد نظر مارکس است، به شرایط سرمایه داری در کشور امپریالیستی بریتانیا انتقال می دهد.

به خاطر دارم نشستی را در کمیته ی برون مرزی در برلن که با دعوت قبلی، بابک امیر خسروی نیز در آن شرکت داشت. او در آن نشست که پس از یورش ها به حزب و پیش از برگزاری پلنوم هیجدهم حزب برگزار شد، خواستار انتقال مرکز حزب به «غرب» شد! رفیق عزیز علی خاوری با رگ گردن برافروخته فریاد کشید و با لبه ی دست نشان داد که «اگر گردنم را هم بزنید، مرکز حزب را به غرب منتقل نخواهم کرد»!

رفیق خاوری علت را خوب می دانست. او می‌دانست چرا با انتقال رهبری به «غرب» مخالف است! با ناممکن شدن دیدار و گفتگو با رفیق خاوری در سال‌های اخیر، «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران همه ی راه‌های ممکن را مسدود ساخته است، بتوان با توضیح و استدلال، نادرستی انتقال مکانیکی شرایط نبرد طبقاتی را در بریتانیا به شرایط ایران نشان داد و آن را به مثابه ی برداشتی انحرافی به مسئولان حزبی تفهیم نمود.

لذا عجیب نیست که رفقایی که در نامه مردم مجاز هستند مقاله بنویسند و به نام کمیته ی مرکزی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران «اعلامیه» صادر بکنند، نسبت به شرایط ایران بیگانه باشند و «به راه خود بروند»! این رفقا که در شغل اصلی خود که شغل تمام وقت ریاست دانشکده است که با فعالیت‌های علمی و انتشار کتاب هر سه ماه یک کتاب، غرق در شرایط و روابطی هستند که کوچکترین ارتباط مضمونی و حتی در شکل نیز با شرایط و روابط در ایران ندارد، عجیب نیست که  از شرایط لازم برای نگرش همه جانبه از دیدگاه مارکسیستی- توده‌ای به شرایط ایران نداشته باشند. عجیب نیست که این رفقا دل برای کوربین گرم کنند و از او برای شرایط ایران نقل کنند!

پدیده ی برشمرده شده ی دوری و بیگانگی از شرایط ایران که در آن پدیده ی «دستمزد عقب افتاده» پدیده‌ای روزانه است که طرح آن توسط کارگران با شلاق و زندان و شکنجه توسط طبقات حاکم سرمایه دار پاسخ داده می شود، در مقاله ی منظور مارکس .. با شفافیت قابل شناخت می شود. در آنجا، در گام بعدی در سناریوی برنشتین گونه، در ابتدا این ادعا مورد انتقاد قرار می‌گیرد که گویا می‌توان با ایجاد ثبات در تعیین «٬٬مزد روزانهٔ عادلانه در ازای کار روزانهٔ عادلانه٬٬»، با موفقیت به هدف نبرد طبقاتی دست یافت. گفته می‌شود که مارکس در نشست ژوئن ۱۸۶۵ «انجمن بین‌المللی کارگران» هشدار داد که «کارگران نباید منحصراً غرق در این پیکارهای چریکی اجتناب‌ناپذیر شوند ..».

مقاله ی منظور مارکس ..، در نامه ی مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران در کلیت خود نکته‌های درستی را از نظرات مارکس مطرح می‌سازد. می توان آن‌ها را کوشش برای انتقال آگاهی سوسیالیستی به درون هواداران حزب طبقه ی کارگر ایران ارزیابی نمود و خشنود شد. نگارنده نیز به نوبه ی خود از مطالعه ی این بخش از مقاله که لابد به علت اهمیت آن در نویدنو نیز بازانتشار یافته است، خشنود شد و لذت برد. به ویژه آن که همانجا و از قول مارکس بر این نکته تأکیدمی شود که به «سرمایه داری که به طور سرشتی و ذاتی استثمار گر و ستم گر است، باید پایان داد، خودش از میان نمی رود»!

احساس خشنودی و لذت ولی از این رو نزد خواننده مقاله ادامه نمی یابد که مقاله در ادامه ی خود به نبرد طبقاتی جاری در ایران نمی پردازد. انگار که ایران و مبارزه ی اعتصابی ۷۴ روزه ی سندیکا و کارگران هفت تپه پدیده یی نیست که ذهن نویسنده ی مقاله هنگام توضیح نظر مارکس با آن مشغول است. نویسنده، در عوض، ذهن خواننده ی ایرانی را به نبرد در جریان در انگلستان می‌برد و به توجیه سیاست دو دل و یکی به میخ و یکی به تخته زدن سوسیال دمکراسی بریتانیا می‌پردازد و آن را برای ایران نیز تجویز  می‌کند و به طبقه ی کارگر ایران پذیرش آن را توصیه می کند!

سیاست سوسیال دمکراسی بریتانیا که قادر نشد خواست  زحمتکشان بریتانیا را برای خروج انقلابی و از ٬٬چپ٬٬ از اتحادیه اروپا دریابد و آن را به پرچم مبارزه علیه خواست ارتجاع راست که همین هدف را از موضع فاشیست گونه سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی بریتانیا دنبال می‌کند بدل سازد، به نمونه سیاست و مبارزه برای شرایط ایران بدل می‌شود و در ارگان مرکزی حزب توده ایران انتشار می یابد. چه دردی برای رفیق عزیز خاوری و دیگر توده‌ای ها!

شناخت نادرستی سیاست سازشکارانه و مذبذب و دو دل سوسیال دمکراسی بریتانیا که مانند همکاران خود در یونان، خواست و رأی زحمتکشان و توده های زیر فشار مردم را زیر پا گذاشت و خواست به جای خروج انقلابی آن‌ها را از اتحادیه اروپا  فدای دستورات دیکته شده ی سرمایه مالی امپریالیستی نمود و به بندهای خفه کننده به دست و پای مردم تن داد، تنها با توجه به کلیت هستی اجتماعی در این کشور ها ممکن می گردد. تحمیل خرده کاری به نبرد حزب توده ایران آن خطر اصلی است که رفیق عزیز خاوری را به مخالفت با انتقال حزب به «غرب» برانگیخت و اکنون ظاهراً می‌خواهد سلطه ی خود را به سرنوشت مبارزات حزب توده ایران ابدی سازد!

ناتوانایی سیاسی- تئوریک سوسیال دمکراسی بریتانیایی در تصاحب قدرت سیاسی در مقاله در نامه مردم از این طریق تعدیل داده می شود و نسبی مورد تأیید قرار می گیرد که با عزایم خوانی گفته می شود «اگر [چنانچه] حزب کارگر در آن انتخابات پیروز شده بود، این پیروزی می‌توانست نخستین گام مهم در پیشروی به سوی سوسیالیسم در بریتانیا باشد»!

مقاله می‌خواهد این امید را برای ایران نیز به خواننده تلقین کند که با گذار تنها از دیکتاتوری ولایی، گویا راه «پیشروی به سوی سوسیالیسم» در ایران نیز گشوده خواهد شد!

زیرا به نظر مقاله در نامه مردم، «دگرگونی ها و اصلاحات محدود در درون نظام سرمایه داری امکان‌پذیر است. در دهه های پس از جنگ جهانی دوّم، جنبش کارگری و اتحادیه یی نیرومندی که وجود داشت توانست افزایش چشم گیر در ٬٬مزد اجتماعی٬٬، به ویژه در زمینهٔ خدمات درمانی و تأمین اجتماعی و آموزش و پرورش به دست آورد.»

برای جلوگیری از هر نوع سوتفاهم باید همین جا بیان شود که منظور این نیست که بررسی نبرد طبقاتی در بریتانیا کاری عبث است و نباید به آن پرداخت. مقاله برای خواننده نکات آموزنده ی در این زمینه در بر دارد. مطالعه ی آن لذت بخش است. خشمی که در دل خواننده توده‌ای با مطالعه ی مقاله بوجود می آید، به خاطر این آموزش‌ها نیست. بلکه ناشی است از آن که نویسنده و رفیق گرامی نویسنده هیچ نیازی نمی بیند، مضمون نظر مارکس را در ارتباط با ایران و نبرد طبقاتی کنونی در ایران قرار دهد و از آن به نتیجه‌گیری نظری و سیاسی برای ایران بپردازد!!

مقاله هیچ نیازی احساس نمی‌کند بگوید که کدام تجربه از نبرد در بریتانیا به درد مبارزه کنونی طبقه کارگر ایران می‌خورد و چه درسی می‌توان از آن گرفت؟ برای «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران گویا دو دنیای متفاوت و در دو سوی صحنه در برابر هم پهن هستند! در مقاله ی برایند نوین …، ذهن نویسنده به این سو می نگرد و در مقاله ی منظور مارکس ..، به سوی دیگر می نگرد. هیچ ارتباطی میان دو مقاله و مضمون آن‌ها ایجاد نمی شود. می‌خواهد این شیوه ی نظاره‌گر ظاهربین را به توده ای ها منتقل کند! شیوه ی مورد انتقاد دائمی مارکس! شیوه متضاد با برداشت دیالکتیک ماتریالیستی در اندیشه بانیان سوسیالیسم علمی!

مقاله ها در نامه ی مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران می‌خواهد نگرش خرده کارانه را جایگزین دیدگاه از منظر «کلیت» به واقعیت سازد! می‌خواهد از این طریق ویژگی انقلابی طبقه ی کارگر را نقض کند! خرده کاری و «سوزن دوزی بی انتها» (اط)، در برابر نگرش به «کلیت» روند در جریان! اندیشه ی برنشتین گونه سوسیال دمکرات راست، در برابر اندیشه ی انقلابی مارکسیستی!

ریشه ی نظری- تئوریک سردرگمی طیف چپ ایران نیز در سلطه ی اندیشه مشابه نزد گروه‌های آن قرار دارد.

با همین فاجعه در مقاله‌ای که به عنوان «اعلامیه کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران» نگاشته شده است نیز روبرو هستیم!

«جناح راست» حاکم با سواستفاده از امکان انحصاری در اختیار گرفته ی خود با سماجت از کنار «پراتیک انقلابی» طبقه ی کارگر ایران می‌گذرد که با دو خواست پایان دادن به‌خصوصی سازی و پایان دادن به نظام پیمانکاری که جز با گذار از سرمایه داری ممکن نخواهد شد، جنبش طبقاتی کارگری را با «اصلاحات» دمکراتیک، یعنی با گذار از دیکتاتوری ولایی، ولی نه گذار از دیکتاتوری سرمایه سیرآب کند!

«اعلامیه» در حالی که اذعان دارد که «جنبش کارگری در مبارزهٔ ضد استبدادی عاملی مهم در دورهٔ گذار به مرحلهٔ ملی- دمکراتیک است» و لذا خواستار «تقویت و تحکیم موقعیت» آن می شود، قادر به درک جنبش کارگری به عنوان «تکانه» و موتور تغییرات بنیادین در ایران نمی شود.

مقاله از یک سو جنبش کارگری و «پراتیک انقلابی» آن را که زیر فشار واقعیت نبرد اعتراضی- اعتصابی کارگران برجسته می سازد، ولی از سوی دیگر آن را به عنوان محور و حربه ی تغییرات بنیادین در نبرد طبقاتی امروز درک نمی کند، طبقه ی کارگر را به عنوان طبقه و سوبژکت تاریخی تحول و نوسازی جامعه و میهن انقلابی بازنمی شناسد!

«اعلامیه» با اشاره به «ناکامی خیزش عمومی ۸۸ ..  و به نتیجه نرسیدن  خیزش های مردمی دی ماه و آبان ماه ۹۸»، برجسته می‌سازد که «حضور متشکل و اثر گذار طبقهٔ کارگر و زحمتکشان همراه با سلاح موثرشان یعنی اعتصاب [تکیه ف ع]، در ابعاد منطقه ای، استانی و سراسری آن، بویژه در صنایع کلیدی کشور می‌تواند حرکت ماشین سرکوب حاکمیت را کنُد و ارادهٔ سرکوبگری اش را در رویارویی با نیروی مرم سست، کم اثر و ناکار آمد کند».

به سخنی دیگر «اعلامیه» تا مرز شناخت عنصر تاریخی در لحظه ی کنونی در نبرد طبقاتی پیش می رود، ولی بلافاصله پا پس می کشد، تحول انقلابی را برای تغییرات بنیادین مسکوت می‌گذارد و نقش طبقه ی کارگر را محدود به «مبارزه با دیکتاتوری ولایی» می‌کند و می نویسد: «به همین دلیل مبارزه برای ارتقای سطح سازماندهی در جنبش کارگری و تقویت جایگاه این جنبش در مبارزه با استبداد [تکیه ف ع] پیش از پیش مهم می شود»!

برای توجیه این موضع ارتجاعی و ترمز کننده، «جناح راست» نه استدلالی ارایه می‌دهد و نه به انتقادی پاسخ می دهد. انگار اجرای سناریویی را برنامه خود اعلام کرده است که از بحث و گفتگو و بررسی آن سی سال پس از عمل به آن وحشت دارد! آیا قطع امکان بحث درونی در حزب توده ایران، می‌تواند هدفی دیگر را دنبال کند؟ باید تردید داشت!

تاکتیک پا گذاشتن بر رویِ ترمزِ رشد کیفی و ژَرفش نبرد طبقاتی در جریان که در پشت مقوله ی «ارتقای سطح سازماندهی در جنبش کارگری» نهفته است، در پاراگراف بعدی در «اعلامیه» عیان می شود. با تکرار غیرضرور آنکه «حزب توده ایران .. در بررسی .. ازجمله برآمد نوین جنبش اعتراضی کارگران، همواره بر اهمیت بی چون و چرای ارتقای سطح سازماندهی، همبستگی و تشدید مبارزه تأکید داشته است»، «اعلامیه» با این ترفند برنشتین گونه کوشش خود را برای ترمز نبرد طبقاتی در ایران پوشش می دهد.

به یک باره، بحث و بررسی که تا پاراگراف پیش در حول نقش عنصر و سوبژکت تاریخی، نقش طبقه ی کارگر برای «دورهٔ ملی- دمکراتیک» انقلاب مطرح است، قطع می شود. بحث و بررسی ای که در آن به درستی به نقش «اعتصاب»های کارگری اشاره می شود قطع می شود. از بررسی ضرورت «مبارزه برای ارتقای سطح سازماندهی در جنبش کارگری ..» به نتیجه‌گیری نظری- تئوریک و سیاسی نمی پرداز، رشته ی درست اندیشه به یک‌باره قطع می شود.

ضرورت «مبارزه برای ارتقای سطح سازماندهی در جنبش کارگری  و تقویت جایگاه این جنبش در مبارزه [به یک‌باره] به مبارزه با استبداد» محدود می شود. آری همه این مواضع درست به یک‌باره در مقاله ی پر دست انداز که به آن نام »اعلامیه» داده اند، ترک می‌شود. باری دیگر با به خدمت گرفتن نام حزب توده ایران و تکرار غیرضرور یک اصل درست، توجه خواننده از محور اصلی مبارزات کارگری به عنوان محور تغییرات بنیادین در ایران دور می شود.

گفته می شود: «حزب توده ایران بر این اعتقاد راسخ بوده و هست [!؟] که فقط و فقط نیروی متشکل و سازمان یافتهٔ توده های میلیونی [ت از ف ع] ضامن تحقق تحول های بنیادین به سود حق حاکمیت ملی، استقلال ملی، عدالت اجتماعی، حقوق و اراده های دمکراتیک فردی و اجتماعی و بر قراری حکومتی متکی به ارادهٔ مردم ایران است.»

«اعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران» که به منظور ارایه ی تئوری درباره ی جایگاه «برآمد نوین جنبش اعتراضی کارگران» و نشان دادن ارتباط آن با «دورنمای مبارزه با دیکتاتوری حاکم» تنظیم و انتشار داده شده است، در ادامه به وظیفه ی تعیین شده در برابر خود پاسخ نمی دهد.

برعکس، با انحراف از موضع درست در دفاع از «پراتیک انقلابی» طبقه ی کارگر ایران و متحدان نزدیک آن در دیگر لایه‌های زحمتکش یدی و فکری که با خواست سراسری و یکپارچه خواستار پایان دادن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی و پایان دادن به نظم نئولیبرال پیمانکاری هستند، که به معنای خواست گذار از نظام سرمایه داری است که «دیکتاتوری ولایی» شکل حاکمیت آن را در شرایط کنونی در ایران تشکیل می دهد، مسکوت گذاشته می شود. به انحراف کشانده می شود، همانطور که با طرح «مانیفست سال ۱۳۹۸/۲۰۱۹ حزب کارگر بریتانیا (زیر رهبری جرمی کوربین)» که در مقاله ی منظور مارکس از ٬٬لغو نظام مُزدی٬٬ چه بود؟، بحث درباره ی منظور مارکس از محتوانی انقلابی تهی می‌شود و به انحراف کشانده می شود!

درمقاله ی  منظور مارکس از .. گفته می شود: «اما اگر حزب کارگر در آن انتخابات پیروز شده بود، این پیروزی می‌توانست نخستین گام مهم در پیشروی به سوی سوسیالیسم در بریتانیا باشد [ت از ف ع]..»! به سخنی دیگر وضع در بریتانیا آن‌چنان می‌بود و می‌رفت بشود که می‌تواند در ایران بشود، «اگر» طبقه ی کارگر ایران با مبارزات اعتراضی- اعتصابی خود در ارتباط با مبارزات «توده های میلیونی» لابد در انتخابات آینده ی ریاست جمهوری در ایران پیروز بشود، می تواند به «تحقق تحول های بنیادین به سود حق حاکمیت ملی، استقلال ملی، عدالت اجتماعی، حقوق و اراده های دمکراتیک فردی و اجتماعی و بر قراری حکومتی متکی به ارادهٔ مردم ایران» دست یابد!

هر دو استدلال از این موضع حرکت می‌کند که شرایط نبرد طبقاتی در بریتانیا و ایران یکی است. دستیابی به سوسیالیسم در بریتانیا همانقدر یک روند تدریجی و گام به گام است که در ایران گویا چنین است!؟ مبارزه برای دستیابی به هدف در بریتانیا و ایران توسعه «دمکراسی» و فراگیر شدن آن است. نیازمند در برگرفتن «توده های میلیونی» است که با «برقراری حکومتی متکی به اردهٔ مردم»، آنجا «مردم بریتانیا»، اینجا «مردم ایران» به «سوسیالیسم» در شرایط بقای سرمایه داری دست باید!

ایجاد ارتباط میان جنبش کارگری در ایران و جهان که در «اعلامیه» در جمله آخر ذکر می‌شود که به آن اشاره شد، بیان واقعیت عینی موضع «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران است به منظور سوسیال دمکراتیک سازی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران! برای دستیابی به این هدف و برای ادامه ی آن است که «جناح راست» کنونی با سماجت بیمارگونه دّر و راه ورود توده‌ای ها را به حزب توده ایران، امکان شرکت آن‌ها را در نبرد اساسنامه ای در درون حزب بسته است و مسدود ساخته است!

هنگامی که خبر برگزاری کنگره ی هفتم حزب توده ایران در نامه مردم اعلام شد، نگارنده در نامه‌ای خواستار آن شد که شرایط شرکت او به عنوان یک عضو کمیته ی مرکزی حزب توده ایران در کنگره ایجاد شود. خبر دریافت نامه را هم دبیرخانه حزب تذکر نداد. نامه بررسی انتقادی سند ارایه شده توسط هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی (بخش ایران) که توده‌ای ها تنظیم کرد و ارسال نمود، در هیچ جایی بازتابی نیافت. هیچ نشانی برای تغییر شیوه ی «جناح راست» قابل شناخت نیست. تنها پایبندی به مسئولیت توده‌ای ها است که می‌تواند شرایط شرکت فعال مواضع متفاوت را در ارگان های حزب طبقه کارگر ایران بگشاید. این مسئولیتی سنگنین و تاریخی است!

پایان سخن: چنانچه ضروری است با پایان سخنی مضمون نوشتار پیچیده ارایه شده را به طور کلی بازتاب داد، آن وقت باید شیوه ی ژورنالیستیِ سوسیال دمکراتیک را که کوششی است برای پنهان داشن «کلیت که حقیقت است» (هگل) در مقاله های انتشار یافته در نامه مردم و اندیشه‌های طرح شده توسط طیف چپ ایران برجسته ساخت. «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران و طیف چپ ایران در همهی گروهای آن می‌کوشد به نتیجه‌گیری مورد نظر خود از این طریق دست یابد که با انتشار مقاله هایی که در آن‌ها نکته ی درستی نیز طرح می شود، با شیوه ی خرده کارانه و مکانیکی، «کلیت» هستی اجتماعی را در ایران در پرده ی ابهام قرار دهد.

نگرش انقلابی طبقه کارگر ایران به واقعیت ولی «کلیت» هستی اجتماعی را به مثابه ی پدیده ی واحد بازشناخته است و اهمیت برداشت خود را درک کرده است. در سطور پیش کوشش شد تضاد میان دو پدیده خرده کاری که در مقاله های متعددی در نامه مردم دنبال می شود، و نگرش به «کلیت» هستی اجتماعی که توسط طبقه ی کارگر ایران با «پراتیک انقلابی» خود به نمایش گذاشته شده است، برجسته گردد!

آدرس مقاله های انتشار یافته در نامه مردم

تکرار مصنوعی تاریخ ..

https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/4972-2020-08-31-22-55-09

اعلامیه ..

https://www.tudehpartyiran.org/2013-12-03-22-31-04/4971-2020-08-31-22-53-40

منظور مارکس ..

https://www.tudehpartyiran.org/2013-12-03-22-37-25/4967-2020-08-31-22-44-58

https://akhbar-rooz.com/?p=46345 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x