پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

علی شریعتی چه می گوید، چه می خواهد؟ – پرویز دستمالچی

در این بخش، می خواهم به یک جنبه دیگر از اندیشه های شریعتی در"ما و اقبال" بپردازم، به موضوع زن، عشق و آزادی، زیرا او همواره به نقد زن مدرن در جوامع پیشرفته می پردازد

(“راه سوم” یا بی راهه واپسگرایی؟ ۳)

پرویز دستمالچی
پرویز دستمالچی

در دو نوشته پیشین در نقد اندیشه های شریعتی در “ما و اقبال*، گفتم که او در آثارش با ربط و بی ربط  در باره هر “چیز” سخن می گوید، سخنانی که عمدتا بی جا و نادرست هستند. او برای اثبات نظریه و فرضیه هایش که بهرمند از هیچ پایه علمی- منطقی نیستند، نه تنها مغلطه و تحریف می کند، بل زمین و زمان را به هم می بافد و آشکارا حتا در کلام الله اش نیز تقلب می کند. او که خود را سوسیالیست “ابوذری” می داند و با جا و بی جا به نظم سرمایه داری ناسزا می گوید (انتقاداتی بسیار سطحی و پوپولیستی) و بر سوسیالیسم خداناباورانی چون مارکس و انگلس شدیدا می تازد که گویا آنها با نگاه ماتریالیستی خود به  انسان او را به سطح “جانوران” تنزل داده اند (برگ ۲۴۰)، در اثبات برتری اخلاقی- انسانی سوسیالیسم “الهی” خود به دو آیه ۲۷۴ و ۲۷۵  از سوره بقره استناد می کند که خداوند در قرآن گفته است ” آنها که سود می خورند، بی استنثناء همچون کسی رفتار می کنند که شیطان خود را بر او زند و منگش کند (آیه ۲۷۴). نابود کند خدا سود سرمایه را… و خدا هیچ حقکش سیه کار را دوست نمی دارد. ای کسانی که باور دارید، خدای را پروا گیرید و خویشتن بدارید و آنچه را از سود سرمایه باقی مانده است رها کنید، اگر دین باورید. پس اگر نکردید: با خدا و پیام آورش، آشکارا، اعلان جنگ دهید” (آیه ۲۷۵، برگ های ۲۵۲ و ۲۵۳).

یکم، حقیقت جویی نمی تواند بر اساس ایمان و اعتقاد باشد، و ایمان به یک “چیز” به معنای وجود آن “چیز” یا درستی آن نیست. به علاوه،  اگر قرار است به قرآن به عنوان کلام ازلی و ابدی” الله” و منبع حقیقت استناد شود، در آنصورت باید به پرسش های زیادی پاسخ گفت، از جمله اینکه خداوند می گوید: “… هیچ پیامبری را به قومی نفرستادیم مگر آنکه زبان او زبان همان قومی باشد که برای آن فرستاده شده است (سوره ابراهیم، آیه ۴)… برای هر قومی پیامبری فرستادیم تا بدانان بگوید که خدای یگانه را بپرستند و از طاغوت دوری گزینند. در جمع اینان اقوامی بودند که به یاری خدا راهمنایی شدند، و اقوام دیگری که به گمراهی رفتند (نحل، ۳۶)… برای هر قومی راهنمایی فرستادیم (رعد) برای موسی تورات را فرستادیم و او را به هدایت قوم بنی اسرائیل مامور کردیم (سجده، ۲۳)… به قوم عاد، برادری از خودشان را به نام هود به رسالت فرستادیم (هود ۵۲-۵۰)… ما این قرآن را به زبان عربی بر تو وحی کردیم تا با آن مردم ام القری (مکه) و پیرامون آن را هشدار دهی (شوری، ۷)… ” (۱). یعنی اگر آنچه در آنجا آمده است عین حقیقت و خدشه ناپذیر است، پس به همین دلیل اسلام به ایرانیان هیچ ربطی ندارد، مگر خداوند نمی گوید برای هر قومی به زبان خودش پیامبری فرستاده است؟ آیا زبان ایرانیان عربی است؟

دوم، متن دقیق آیه های ۲۷۴ تا ۲۷۶ سوره بقره چنین است: ” کسانی که اموال خویش را شب و روز، نهان و آشکارا، انفاق می کنند، پاداش آنها پیش پروردگارشان است، نه بیمی دارند و نه غمگین می شوند (برگ ۲۷۴) کسانی که ربا میخورند برنمیخیزند مگر چون آن کس که شیطان بجنون آشفته اش میکند. از آنرو که گویند: معامله چون رباست و بس. ولی خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است، هر که را از پروردگارش پندی بیاید و بازایستد، آنچه گذشته از اوست و کار او با خداست، و هر که تکرار کند آنها جهنمیانند و خودشان در آن جاودانند (برگ ۲۷۵) خدا ربا را کاهش میدهد و صدقه ها را فزون میکند که خدا هیچ ناسپاس بد نهاد را دوست نمیدارد (برگ ۲۷۶)” (۲). یعنی آیه ۲۷۴ اصولا در باره آنچه شریعتی می گوید نیست، بل آیه ۲۷۵ است. به علاوه، در آنجا سخن از رباخواری است و نه “سود سرمایه”. رباخواری شکل ویژه ای از بهرگیری از سرمایه مالی است. سرمایه می تواند اشکال بسیار گوناگونی به خود بگیرد: از رباخواری تا صنعتی، زمین خواری تا سرمایه گذاری در پژوهش و تحقیقات یا تجاری و خرید و فروش کالا و…، در همین آیه آمده است که خدا “معامله را حلال و ربا را حرام کرده است”. یعنی سود سرمایه، حداقل در شکل معامله (تجارت) آن حرام نشده است. با توجه به این مهم که در آن دوران نظم سرمایه داری و در پی آن اشکال مدرن “سرمایه” به معنای امروز نه وجود داشته است و نه اصولا می توانسته است وجود داشته باشد. پس تا اینجا، شریعتی سخنی بی هوده می گوید و تقلب و مغلطه می کند.

سوم، آیا شریعتی واقعا نمی دانسته در قرآن چه آمده است؟ در یک آیه بعد، در آیه ۲۷۶، ” خدا ربا را کاهش می دهد و صدقه ها را فزون میکند”. یعنی: نخست اینکه، رباخواری کاملا حرام نیست، زیرا خدا به  مومنان قول می دهد از یکسو ربا را “کاهش” و از سوی دیگر صدقه ها را افزایش دهد. پس، از نگاه الله او، هم “سود” منصفانه سرمایه وجود دارد و هم بخشی از مومنان در چنان شرایط بدی زندگی می کنند که محتاج “صدقه” هستند. کمک به فقرا و مستمندان فضیلتی خوب است، اما قرار نبود که در جامعه عادلانه سوسیالیستی- ایمانی- اسلامی شریعتی میان مومنان چنان فاصله طبقاتی و اختلاف ثروت وجود داشته باشد که عده ای برای ادامه زندگی محتاج “صدقه” باشند. می شود باور کرد شریعتی اینها را نمی دانست؟ میدانست، اما وارونه جلوه می داد.

چهارم، اگر معیار سنجش کلام الهی باشد، در آنصورت به داعش و القاعده و… چه ایرادی می توان گرفت؟ زیرا کسی که خدایش به او گفته باشد “بکش”، بی تامل خواهد کشت، زیرا از فرمانی اطاعت می کند که برای او “مقدس” است. به آیه های زیر توجه کنید: “و خدا می خواست با کلمات خویش حق را استقرار دهد و بنیاد را قطع کند. تا حق استقرار یابد و باطل زایل شود و گرچه بدکاران کرامت داشته باشند (۳)… هر که جز اسلام دینی جوید از او پذیرفته نشود وهمو در آخرت از زیانکاران است (۴)… شما که ایمان دارید! سوای مؤمنان، کافران را به دوستی مگیرید، مگر خواهید برای خدا بر ضد خودتان دلیلی روشن پدید آرید (۵)… کسانی که با خدا و پیغمبر او می ستیزند و در زمین به فساد می کوشند، سزایشان جز این نیست که کشته شوند یا برادرشوند، یا (یکی از) دستها و (یکی از) پاهایشان به عکس یکدیگر، بریده شود یا از آن سرزمین تبعید شوند، این رسوائی آنها، در این دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ دارند. مگر کسانیکه پیش از آنکه برآنها دست یابید، توبه کنند، بدانند که خدا آمرزگار رحیم است (۶)… با کافران کارزار کنید تا فتنه نماند، و دین ها یکسره خاص خدا شود (۷)… مؤمنان فقط آن کسانند که به خدا و پیغمبر او ایمان آورده، آنگاه شک نیاورده اند و با مالها و جانهای خویش در راه خدا جهاد کرده اند، آنها خودشان، راست گویانند (۸)… خدا کسانی را که در راه وی به صف، کارزارمی کنند، که گویی بنائی استوارند، دوست دارد (۹)… و چون به آنکسان که کفر می ورزند برخوردید گردن زدن هاست و چون بسیار بکشیدشان، بندها محکم کنید (و اسیر گیرید) و پس از آن یا منت نهید یا فدا گیرید تا حالت جنگ ازمیان برخیزد، اگر خدا می خواست از مشرکان انتقام می کشید ولی (نکرد) تا شما را بهمدیگر بیازماید و کسانیکه در راه خدا کشته شده اند اعمالشان نابود نشود (۱۰)… و چون ماههای حرام به سر رسیدمشرکان راهرجا یافتید بکشید و  اسیرشان کنید و بازشان دارید و برای(دستگیر کردن) ایشان درهر کمینگاه بنشینید. اگر توبه آوردند و نماز کردند و زکات دادند، راهشان را خالی کنید که خدا آمرزگار و رحیم است (۱۱)… ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر. جایشان جهنم است که سرانجامیست بد (۱۲)… خدا به مردان منافق و زنان منافق و کافران آتش جهنم وعده داده است که درآنند جاودانه همان بس اشان است، خدا لعنتشان کرده وعذاب دایم دارند (۱۳)… منافقین در طبقه زیرین جهنمند وهرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت، مگر آنها که توبه کرده و به اصلاح گراییده و به خدا متوسل شده و دین خویش برای خدا خالص کرده اند. آنها قرین مؤمنان اند و خدا مؤمنان را پاداشی بزرگ خواهد داد (۱۴)… چرا در باره مؤمنان که خدا به سبب اعمالی که کرده اند سرنگونشان کرده است دو گروه شده اید مگر می خواهید آنرا که خدا گمراه کرد هدایت کنید! هرکه را خدا گمراه کند راهی برای او نخواهی یافت. دوست دارند شما نیز کافر شوید، و یکسان باشید، از آنها دوست مگیرید تا در راه خدا مهاجرت کنند، اگر پشت بکردند هر کجا یافتیدشان بگیرید و  بکشیدشان و از آنها دوست و یاور مگیرید (۱۵)… کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید. بل، زندگانند و نزد پروردگار خویش روزی می برند (۱۶)… اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحت خدای، از آنچه جمع می کنندبهتر است. اگربمیرید یا کشته شوید، در پیشگاه خدامحشور می شوید (۱۷)… خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید (در مقابل این) که بهشت از آنهاست در راه خدا  کارزار کنند، بکشند و کشته شوند، وعده خواست که در تورات، انجیل و قرآن بعهده او محقق است و کیست که به پیمان خویش از خدا وفادارتر است، به معامله (پرسود) خویش که انجام داده اند شادمان باشید، که این کامیابی بزرگ است (۱۸) …” و…، در قرآن همه “چیز” هست، از خوب تا بد، بسته به نظر و درک خواننده و میزان “تعصب” و “خوانش”اش.

آیا در  جامعه امت- امامتی شریعتی با دگراندیشان و دگرباشان اینگونه رفتار خواهد شد که خداوند “امر” کرده است؟ اینگونه تعصبات بی جا و هویت طلبی های ارتجاعی که ما باید به گذشته خود بازگردیم، به خویشتن خویش،  اینکه ما مسلمان و شرقی هستیم و باید “راه سومی” برویم که پشت به فلسفه و علم و خرد مستقل از دین و مذهب کند، که چه و برای چی؟ ما همه انسان هستیم، به دلیل بیولوژیک. در نتیجه باید تعهد ما در درجه اول به شرف، حیثیت و کرامت انسان باشد و نه دین و مذهب یا یک جهان بینی (ایدئولوژی) ویژه. ملیت، دین و مذهب، جنسیت، اصل و نسب، مقام و موقعیتی که فرد در آن متولد می شود، یعنی تمامی آنها یک اتفاق هستند و انسان هیچ مسئولیتی در برابر آن ندارد. در نتیجه نه کسی می تواند با استناد به آنها خواهان امتیاز باشد و نه می توان در رابطه با آنها کسی را مورد تبعیض قرار داد و از حقوق اش محروم کرد. شریعتی اتفاقی مرد، اتفاقی در ایران، اتفاقی در خانواده مذهبی- مسلمان- شیعه و… به دنیا آمده است. اگر در اروپا و در خانواده مسیحی یا یهودی به دنیا می آمد، دیگر چنین نمی گفت و نمی نوشت. اندیشه درست، شمالی و جنوبی یا شرقی وغربی ندارد، یا درست است یا نادرست. معیار باید جهانشمول باشد، یعنی تنها معیاری می تواند درست و مورد پذیرش باشد که در هر “جا” معتبر است، مثلا فضیلت کمک به دیگران یا انصاف در قضاوت. باید یک سوزن به خود زد و یک جوالدوز به دیگران. یعنی “چیزی” را که برای  خود روا نمی داریم، برای دیگری روا نداریم. اگر قتل دگرباش و دگراندیش، یا ایجاد تبعیض به دلیل دین و مذهب درست باشد، پس، اگر پیروان سایر ادیان و مذاهب یا مرام و مسلک ها با ما عین همین اصل رفتار کردند، دیگر نمی توان شاکی شد، زیرا خود چنین می کنیم و درستی و نادرستی یا خوبی و بدی انسان ها را بر اساس معیارهایی می گذاریم که جهانشمول نیستند. ما انسانی را محکوم به مرگ یا محروم از حقوق می کنیم که او را هرگز ندیده ایم، با آنها همانند یک “شئی”، مثل یک “چیز” رفتار می کنیم. تنها معیار درست سنجش انسان ها شخصیت و کردار افراد است: نیکوکار است یا متجاوز به حقوق دیگران؟ به مال دیگران دست اندازی می کند یا درستکار و امین و صادق است؟ مسئولیت فردی- اجتماعی دارد یا بی خیال همه “چیز” است؟ یعنی یک روشنفکر انسان را تنها بر اساس رفتاراش قضاوت می کند و نه اموری که محصول او نیستند، نه بر اساس قوم و قبیله یا دین و مذهب یا جنسیت، اینها همگی اتفاقی اند. هویت انسان را نباید در حد یک آری یا نه کاهش داد: مسلمان هستی یا نه؟ شیعه هستی یا نه؟ هر عمل خلافی در دنیا از “سر” شروع می شود، یعنی نخست باید کژ اندیشید تا در پی آن گفتار و کرداری نادرست داشت. باید “بهایی” را نجس نامید تا سپس آمادگی برای تجاوز و تعرض به حقوق و جان و جسم او داشت. 

جمعیت هند و چین روی هم حدود بیش از دو نیم میلیارد نفر می شود. این جمعیت عظیم دارای بیش از دویست و پنجاه دین و آئین یا مرام و مسلک یا پیامبران گوناگون و کتاب های “مقدس” متفاوت است که با مدارا یا تساهل و تسامح در کنار هم و با هم زندگی می کنند و نزاع دینی- مذهبی میان آنها به ندرت اتفاق می افتد. در جامعه مسلمانان که یک دین، یک پیامبر و یک کتاب مقدس دارد،هر کس در حال جنگ با دیگری است که اسلام او درست و مال آن دیگری نادرست است. مسلمانان اگر بکشند به بهشت می روند و اگر کشته شوند باز هم به بهشت می روند. پس، از آنجا که هدف دست یازی به بهشت است، می کشند و کشته می شوند و در پی آن سنگ روی سنگ نمی ماند و نمانده است. تفاوت ما با “غرب” درست درهمین جا نهفته است: در آزادی اندیشه و بیان! در ایده موسی به دین خویش و عیسی به دین خود! بپذیریم که انسان ها متفاوت اند و “حقیقت” می تواند حتا به تعداد آنها باشد. تفاوت فلسفه ما با فلسفه “غرب” این است که یکی می گوید “من می دانم که هیچ نمی دانم، و این را هم نمی دانم” (پوپر) و در پی آن به دنبال پژوهش و تحقیق و علم می رود و دیگری مدعی می شود که تمام حقیقت آشکار و پنهان نزد او است و همه چیز را می داند، زیرا در کتاب مقدس اش آمده است. او اگر “چیزی” را نداند، می رود و در محدوده همان کتاب جستجو می کند، و نمی خواهد از آن “حدود” بیرون بیاید. یکی پیشرفت می کند، دیگری عقب می ماند و گناهش را به گردن کسانی می اندازد که به اندیشه نشستند و فکر کردند و یافته های خود را با معیار قابل اثبات علم و منطقی چون منطق ریاضیات به بوته آزمایش گذاشتند، و حتا آزمایش و خطاهای خود را نیز به آزمایش گذاشتند تا سرانجام موفق شدند. باید جامعه ای ساخت که در آن همه با پندارها و تصورات خویش بتوانند با حقوق یکسان در برابر قانون، در کنار هم در مسالمت زندگی کنند. یا دین من را بپذیر یا بر رویت شمشیر خواهم کشید، که چه؟ مگر ما در دوران جاهلیت زندگی می کنیم؟ خود را از پندارهای بی حاصل هزار ساله بزدائیم و پاک کنیم تا راه ما نیز به سوی روشنایی و نور باز شود و تاریکی ها را پشت سر گذاریم. دیگران (“غرب”) با روشنگری شروع کردند! و ما؟ روشنفکر که نمی تواند توهم دانش داشته باشد. یعنی او باید بداند که واقعا هیچ نمی داند و نه ایمانی- اعتقادی  “بیاندیشد” و نه گروهی. آزادگان کسانی اند که مرجعی برای حقیقت ندارند، نه به آیه استناد می کنند و نه به متنی “مقدس”. گالیله یک روشنفکر است، چرا؟ زیرا جرات می کند به حقیقت هزار ساله کلیسا شک کند، شک کند به این دگم کلیسا که گویا زمین، ثابت و بی حرکت، در مرکز جهان قرار دارد.

شریعتی در ادامه همان آیه ها می گوید: “… این همه خشم و نفرت و اعلان جنگ با خدا… در نظام قبایلی بدوی و در مرحله اقتصاد دامداری که سرمایه دارش چند شتردار قریش اند و استثمارگرش چند نفری که مشهورترینش – که پیامبر در آخرین پیامش حجته الوداع- از او به اسم نام میبرد و در برابر صدهزار زائر در عرفات، رسوایش میکند، عبای بن عبدالمطلب، عموی بزرگ او است! امروز که عباس نزول خوار و ابوسفیان شتردار و امیه بن خلف برده دار و عبد یالیل باغدار و ابولهب کاسبکار که به مثابه چند دکاندار ده و گله دار بیایان و پولدار قبیله اند، به خانوده های راکفلر و فورد و مورگان و کمپانیهایی چون ژنرال موتور و ژنرال وستینگ هاوس و کروپ و مانهاتایم و استاهداراویل و آرامکو و کرایسلر و ناسیونال… تبدیل شده اند…” (۱۹). او که آشکارا در حین دست رد زدن به سینه جنبش سوسیالیستی، از اندیشه های مارکس در زمینه ماتریالیسم تاریخی و مبارزه طبقاتی کپی برداری سطحی و بی مایه می کند و اندیشه های این فیلسوف بزرگ را به دوران محمد و مبارزه محمد با شترداران و نزول خواران تنزل می دهد و مناسبات آن دوران را با جهان صنعتی پیشرفته سده بیست قیاس می کند، سرانجام به خواننده نمی گوید که سازماندهی اقتصاد در جامعه امت- امامتی او که نه مدل شترداری دوران محمد است و نه دوران صنعتی سده بیست، چگونه خواهد بود؟ چه کس یا کسانی باید به تولید کالا بپردازند و چگونه و با کدام ابزار؟ اندیشه های اقتصادی محمد کدام اند؟ یا مدل اقتصادی خود شریعتی چیست؟ برای سیر کردن شکم مردم و رفع نیازهای ابتدایی و عالی آنها، چه باید کرد؟ فرض کنید هم شتر را از شتردار گرفتیم و هم املاک راکفلر را از دستش درآوردیم، پس از آن چه باید کرد؟ امروز، پس از تجربه هزار و چهارسد ساله جهان اسلام و وجود انواع و اقسام حکومت های اسلامی در اشکال مختلف خلافت و امامت و ولایت فقیه و سودان و سومالی و… و پندارهای مخرب داعش و طالبان و… روشن و آشکار است که مدل اقتصادی به نام “اقتصاد اسلامی” نه وجود خارجی دارد و نه می تواند داشته باشد. او که استاد انشاء نویسی های بی مایه و مغلطه است، با انتقال جامعه مدرن صنعتی امروز و روابط و مناسبات کار و سرمایه به دوران ایلی- قبیله ای دوران محمد، با قیاس دمکراسی های مدرن امروز با جامعه قبیله ای دوران محمد و امت او، “دکاندار” قبیله را با شرکت های فورد و ژنرال موتور و… مقایسه می کند، مانند قیاس میان شتر و ماشین، زیرا هر دو وسیله “نقلیه”اند.

آیا اصولاً اقتصاد، به عنوان علم، می تواند ارزشی و مکتبی باشد؟ و آیا اقتصادی به نام اقتصاد اسلامی وجود خارجی دارد؟ نگاهی کوتاه به مجموعه کشورهای اسلامی مبین این واقعیت است که در این جوامع یا روابط و مناسبات اقتصادی پیشاسرمایه داری، یا دوران گذار از پیشاسرمایه داری به سرمایه داری، یا سرمایه داری حاکم است. پرسش در این جا است که اگر اقتصاد اسلامی واقعیت خارجی دارد، چرا هیچکدام از این کشورها اقتصاد خود را بر اساس آن بنا نکرده اند؟ و چرا مجموع حکومت ها و کشورهای اسلامی (در گذشته و حال) با وجود اینکه علم اقتصاد آنها الهی، جهانشمول و دارای سابقه ۱۴۰۰ساله است، همگی از جمله کشورهای عقب مانده، یا عقب مانده ترین هستند؟ چرا اقتصاد الهی و اسلامی توانائی حل مشکلاتی مانند بیکاری، تورم، چند نرخی ارز، توسعه و رشد، کمبود کالا، مدیریت غلط، کادر کارشناس، فساد دزدی رشوه خواری و… را ندارد؟  اگر اقتصاد اسلامی و قوانین آن الهی اند، نمی توان پذیرفت که احکام و قوانین الهی توانایی حل مشکلات مخلوق خود را نداشته باشند؟ آیا اقتصاد رابه عنوان یک علم، می توان بر اساس ارزش های اخلاقی یا احکام الهی (اسلامی)، یاهر ایدئولوژی دیگری سازماندهی کرد؟ جمهوری اسلامی یکی از بهترین نمونه های بی هودگی چنین اندیشه هایی است: رهبران حکومت، همه فقیه و مجتهد یا مسلمانان مومن مکلا. قوانین، از سر تا پا اسلامی و در چهار چوب احکام و موازین شرع مقدس. آموزش و پرورش از مهد کودک تا دانشگاه و حوزه اسلامی. رادیو و تلویزیون و سایر رسانه ها در دست مسلمانان مومن. همه چیز بر اساس اسلام و تمام قدرت متمرکز در دست پیروان ناب شیعیان دوازده امامی و…، در چنین حالتی واقعیت موجود جامعه چیست؟ شکست در تمام زمینه ها: از اخلاق تا اقتصاد، فساد و فحشاء و دزدی و رشوه خواری دروغ و ریا در یکسو، و در سوی دیگر بانک های ورشکسته و صندوق های بازنشستگی خالی و بیکاری و ورشکستگی واحدهای صنعتی و…، و فرار میلیون ها ایرانی به خارج، فرار مغزها به خارج، فرار سرمایه به خارج و… اگر “خدا” اقتصاددان بود، در همان هزار و چهار سد سال پیش مشکلات بشریت تماما از بین رفته بودند. شریعتی به علم کاری ندارد، ایدئولوژیک- ایمانی- اعتقادی- اسلامی- شیعه عمل می کند.

در این بخش، می خواهم به یک جنبه دیگر از اندیشه های شریعتی در”ما و اقبال” بپردازم، به موضوع  زن، عشق و آزادی، زیرا او همواره تقریبا در تمام سخنرانی ها و آثار خود به نقد زن مدرن در جوامع پیشرفته می پردازد. او در نقد نقش زنان در جوامع مدرن و پیشرفته، از جمله چنین می نویسد: “… و بالاخره، زن و عشق؟ این که حل شده است، موسسه معتبر و مشهور و رسمی باغهای رنگین کمان، در شمال محله مانهاتان، درآمریکا نمونه رایجش. برای مردم محروم و به عنوان نمونه حل مشکل، طبقات زحمتکشی که بضاعت خریدن آپارتمان خصوصی، اجاره اطاق های مخصوص هتل، ورود به پارتی های مجلل خانواده های محترم، کلبه های کلید پارتی- که زنان یکدیگر را با قرعه کشی کلید اطاق هاشان برد و باخت میکنند و با هم عوض مینمایند- و یا امکان استفاده از جزایر تفریحی لختی ها و شرکت در شب نشینی های هزار و یکشبی جدید را ندارند، میتوانند به اینجا مراجعه کنند و با پرداخت مبلغ یک دلار، در یک تالار بزرگ از میان صدها دختر رنگارنگ زیبایی که آماده و منتظر ایستاده اند یکی را انتخاب کنند و دختر زیبا و آراسته، بلیت مشتری را میگیرد و در ازای آن، با وی، همراه موزیک بسیار مدرنی که فضا را میکوبد، میرقصد و در همین حال، او را در رسیدن به حالت انزال، کمک میکند. در زبان زن آزاد در این تمدن Shall I help you? یعنی این!.. پول و مختصری منطق علمی مشکل گشای همه است… نرخ عشق را ببین که برای ملت چه ارزان کرده اند؟ با یک دلار یک دفترچه میخرند که شش بلیت دارد و بر روی هر بلیت نوشته برای دوبار رقص تربیتی! یعنی هر دوازده بار عشق آمیخته با هنر و تربیت، یک دلار*… (زیر نویس کتاب) * برخی شرقی ها و عقب مانده های سنتی و مذهبی که با تمدن بزرگ آمریکایی آشنا نیستند، خیال میکنند این جور موسسات هم از نوع اماکن فساد یا روسپی خانه ها است؟ چه اشتباهی، این یک موسسه آموزشی و تربیتی است و این دختران زیبایی که شش قران میگیرند و یک دوره رقص همراه با کمک به مرد برای استمناء انجام میدهند، معلم رقص اند و کار آموزشی و هنری و تربیتی میکنند…” (۲۰).

این تصویر”غربی” است که شریعتی در حسینیه ارشاد به جوانان و مهندسان و دکترها می داد. اگر واقعا مراکز آموزشی، هنری و تربیتی کسانی که به دنبال خرد و علم رفتند و پیشرفت و تمدن را ساختند اینچنین است که در آن مردان می آیند و برای یک دلار می توانند شش بار با کمک دختران زیبا رو “استمناء” و انزال کنند، ببین در مراکز غیرآموزشی، در اماکن فساد و روسپی خانه های آنها چه می گذرد؟ “غرب” در پندار شریعتی یک فاحشه خانه بزرگ است که مردانش شب و روز به فکر سکس و زنانش تنها در خدمت ارضاء امیال شهوانی مردان اند. زنی که در تمام جوامع اسلامی در بی حقوقی محض روزگار می گذراند و در جوامع مدرن صاحب اختیار خویش با حقوقی یکسان با مردان در برابر قانون است. زنی که در جامعه امت- امتی شریعتی یا عامل تولید بچه های خواسته و ناخواسته (بنابر اراده مرد) و آشپز و خانه دار است، و در جوامع پیشرفته (که شریعتی از آنها تنفر دارد) حاکم بر سرنوشت خویش است: حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به بالاترین و عالی ترین مقامات و مناصب کشور را دارد. زمانی که شریعتی این مطالب را در باره زن و عشق در غرب می نویسد، میلیون ها و میلیون ها زن دکتر و مهندس و وکیل و وزیر و… وجود دارند. او آنها را نمی بیند و نمی خواهد واقعیات را ببیند، زیرا از تمدن و پیشرفت تنفر دارد. فرض، آنچه او می گوید درست باشد و نه نتیجه پندارهای او، در یک جامعه سیسد و پنجاه میلیونی (آمریکا)، فرضا چنین افرادی هم وجود داشته باشند، آیا کل جامعه یک روسپی خانه است؟ در همین غرب، بسیاری از افراد نوع زندگی “غربی” را قبول ندارند، هیچ اشکالی به آنها نیست. اشکال در آنجا است که شریعتی برای اثبات اندیشه های خود، به جای اثبات و استدلال، همه چیز و همه کس را به “لجن” می کشد تا حقانیت تزهایش را ثابت کند. در غرب، در جوامع باز، بیشترین انتقادهای اساسی در رابطه اقتصاد و سیاست، یا اخلاق و غیر وجود داشته است و همواره دارد، زیرا آزادی اندیشه و بیان یکی از ستون های آن است. نقدهایی که پندارهای شریعتی در برابر آنها پشیزی نمی ارزند، زیرا دارای هیچ پایه علمی، منطقی نیستند، بل صرفا بیان کینه اند. مگر می توان اینهمه پیشرفت و ترقی را ندید؟ ندید که “غرب” هر سال جوایز نوبل علمی و… را می برد، و ما که از آنها بهتریم بی نصیب از حتا یکی از آنها مانده ایم. نبینیم که آنها با این “بی راهه” ای که رفته اند مرتب “چیز”های نو کشف و اختراع می کنند و ما وابسته به آنها مانده ایم، از سوزن تا نخ خود را باید وارد کنیم. آنها به مریخ می روند و برمیگردند، و ما هنوز در حال نوشتن حاشیه های هزار باره بر متونی هستیم که توانایی گشودن گره از مشکلات ما را ندارند، به بی راهه رفته ایم. ایدئولوژی با وعده آینده بهتر همواره حساس ترین و شکننده ترین بخش توده ها را هدف می گیرد و شریعتی که در تلاش ساختن ایدئولوژی حکومت بر اساس اسلام ناب است، برای جلب نظر توده ها به “راه سوم” خود، به مبارزه اش با “غرب” مرتبا جنبه “ناموسی” می دهد: غرب بد است، زیرا زنانشان آن کاره اند و از بالا تا پائین همه جا سکس و روسپی خانه است. او که مرتب بر طبل احساسات و ناموس جوانان غیور مسلمان می کوبد، باید بداند که انسان تنها با خرد نقاد به عالی ترین سطح تکامل و معرفت دست یافته است، یعنی هنگامی که بتواند از شناخت “حسی” عبور و به شناخت عقلی- منطقی- علمی برسد. چرا بنیادگرایان و “روشنفکران دینی” از آزادی زنان ترس دارند؟ و چه خوب گفته اند که شکلگیری حکومت های خودکامه بدون حضور “روشنفکران” کوته بین و حقیر ممکن نمی شود و اینگونه روشنفکران در عمل به نظمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آن هستند ( نقل به معنی، هانا آرنت).   

منابع و پا نویس ها:  

* علی شریعتی، ما و اقبال، مجموعه آثار ۵، دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار برادر شهید دکترعلی شریعتی در اروپا،  

      شماره ثبت ۳۲۵ – ۱۲/۸/۵۷، تاریخ انتشار ندارد

۱- قرآن مجید، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، نوروز ۱۳۵۴، انتشارات جاویدان

۲- قران مجید، همانجا سوره بقره

۳- همانجا، سوره غنیمت ها، آیه های ۷ و ۸

۴- همانجا، سوره آل عمران، آیه ۸۵

۵- همانجا، سوره زنان، آیه ۱۴۴

۶- همانجا، سوره مائده، آیه های ۳۳ و۳۴

۷- همانجا، سوره غنیمت ها، آیه ۳۹

۸- همانجا، سوره حجرات، آیه ۱۵

۹- همانجا، سوره صف، آیه ۴

۱۰- همانجا، سوره محمد، آیه ۴

۱۱- همانجا، سوره توبه، آیه ۵

۱۲- همانجا، سوره توبه، آیه ۷۳

۱۳- همانجا، سوره توبه، آیه ۶۸

۱۴- همانجا، سوره زنان، آیه های ۱۴۵ و ۱۴۶

۱- همانجا، سوره زنان، آیه های ۸۸ و ۸۹

۱۶- همانجا، سوره آل عمران، آیه ۱۶۹

۱۷- همانجا، سوره آل عمران، آیه های ۱۵۷ و ۱۵۸

۱۸- همانجا، سوره توبه، آیه ۱۱۱

۱۹- همانجا، علی شریعتی، ما و اقبال، برگ ۲۵۴

۲۰- همانجا، علی شریعتی، ما و اقبال، برگهای ۲۵۷ و ۲۵۸

تماس با نویسنده: [email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=11275 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x