جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

عواقب نابرابری می تواند کشنده باشد – ریچارد ولف، ترجمه: پروین اشرفی

سرمایه داری پاندامیکی باعث گسترش رشد پول سازی توسط بانک های مرکزی گردیده است. پولی که بازارهای سهام را رشد داده و در نتیجه ثروتمندی را که دارای بیشترین سهم است، توانگر می کند. همزمانی افزایش بازارهای سهام و بیکاری انبوه، به همراه افت دستمزدها، فقط به نیروی حرکت به سوی وخیم تر شدن نابرابری می افزاید

همانگونه که توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم نشان می دهد سرمایه داری نابرابری ثروت و در آمد را بی امان بدتر می کند. این گرایش ذاتی فقط زمانی گاها متوقف شده یا معکوس می شود که توده های مردم علیه آن برخیزند. به عنوان مثال در اروپای غربی و ایالات متحده در طول رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ همین اتفاق افتاد. اتفاقی که سوسیال دمکراسی را در اروپا و نیودیل را در ایالات متحده به پیش راند. با این همه اما در تاریخ سرمایه داری ثابت شده است که توقف و یا چرخش معکوس در سرتاسر دنیا موقتی است. نیم قرن اخیر شاهد عکس العملی نئولیبرالی بود که سوسیال دموکراسی و همینطور نیو دیل را به عقب راند. سرمایه داری همواره قادر شده است حرکت جانبدارانه خود به سوی نابرابری بزرگتر را از سر بگیرد.   

بسیاری از عواقب یک سیستم با این چنین گرایشی، بسیار وحشتناک است. اکنون ما در میان این چنین سیستمی زندگی می کنیم، با در نظر گرفتن اینکه همه گیری کووید – ۱۹ بطور  نامناسبی توسط سیستم ایالات متحده کنترل می شود. سیستمی که بطور جدی ای وحشیانه به آمریکایی های با درآمد و دارایی متوسط و کم، بیشتر از ثروتمندان حمله می کند. ثروتمندان مراقبت های بهداشتی و رژیم غذایی بهتر، خانه دوم برای دوری از ازدحام شهرها، روابط بهتر برای دریافت وثیقه و غیره را می خرند. اما بسیاری از فقرا بی خانمان هستند. نصیحت بی مزه “در خانه بمانید” برای آنها بی معناست. مردم کم درآمد اغلب در خانه های شلوغ و شرایط کاری متراکم به سر می برند که خود نیز ابتلاء به بیماری را تسهیل می کند. ساکنان فقیر کم درآمد خانه های مراقبت از سالمندان، به طور بی تناسبی فوت می کنند، همینطور زندانیانی که اکثرا فقیر هستند. سرمایه داری پاندامیکی، مرگ را به نسبت معکوس ثروت و درآمد تقسیم می کند.

فاصله اجتماعی، مشاغل بخش خدمات با دستمزد کم را بویژه نابود کرد. مدیران ارشد به ندرت از کار بیکار شدند، و اگر هم کارشان را از دست دادند، افراد دیگری را به جای آنها پیدا کردند. حاصل آن یک شکاف گسترده بین حقوق های بالا برای برخی و حقوق های کم و یا عدم دستمزد برای بسیاری از افراد دیگر می باشد. بیکاری، کارفرمایان را دعوت می کند که دستمزد آنهایی را که هنوز به کار مشغول اند، کاهش دهد. زیرا آنها قادر به این کار می باشند. سرمایه داری پاندامیکی باعث گسترش رشد پول سازی توسط بانک های مرکزی گردیده است. پولی که بازارهای سهام را رشد داده و در نتیجه ثروتمندی را که دارای بیشترین سهم است، توانگر می کند. همزمانی افزایش بازارهای سهام و بیکاری انبوه، به همراه افت دستمزدها، فقط به نیروی حرکت بسوی وخیم تر شدن نابرابری می افزاید.    

توزیع اقتصادی ناموزون (از درآمد و ثروت)، نابرابری سیاسی را تأمین می کند. هر زمان که یک اقلیت کوچک، از ثروت متمرکز در جامعه متعهد به حق رأی همگانی، برخوردار می شود، ثروتمند آسیب پذیری خود را به سرعت در می یابد. اکثریت غیر ثروتمند می تواند رأی همگانی خود را برای چیرگی سیاسی بکار گیرد. سپس قدرت سیاسی اکثریت می تواند نتایج اقتصادی، از جمله توزیع نابرابر درآمد و ثروت آن را خنثی کند. ثروتمندان با پول خود سیاست را به فساد می کشانند تا دقیقا از این چنین نتایجی جلو گیرند. سرمایه داری بخشی از ثروت خود را برای حفظ (و بسط) همه ثروت خود، هزینه می کند. 

ثروتمندان و کسانی که در آمریکا مایل به ملحق شدن به آنان اند، در هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات حاکم هستند. ثروتمندان بیشترین کمک های مالی برای حفظ نامزدها و احزاب را فراهم می سازند، از جمله کمک مالی برای لشگر لابیست های “توصیه” قانونی، رشوه ها، و بسیاری از کمپین های عمومی معطوف به برخی موضوعات . قوانین و مقرراتی که از واشنگتن، ایالت ها و شهرها سرچشمه می گیرد، بیانگر نیازها و علایق ثروتمندان است و به مراتب بیشتر از نیازها و علایق ما می باشد.  ساختار عجیب مالیات بر املاک ایالات متحده نمونه ای از آن را به دست می دهد. املاک در ایالات متحده به دو نوع تقسیم شده اند: مرئی و نامرئی. املاک مرئی شامل زمین، ساختمان، انبار کالاها و ماشین آلات و غیره می باشد. املاک غیر مرئی عموما به شکل سهام و اوراق بهادار است. اکثر ثروتمندان البته بخش اعظم دارایی خود را در قالب املاک غیرمرئی نگه می دارند. قابل توجه است که در ایالات متحده فقط املاک مرئی مشمول قانون مالیات بر املاک می گردند.  املاک غیرمرئی مشمول هیچ نوعی از مالیات بر املاک نمی باشند.   

بر آن نوع ملکی که بسیاری از مردم صاحب آن هستند (املاک مرئی) مالیات بسته می شود ولی به آن نوعی که عمدتا اقلیت ثروتمند مالک آن هستند (املاک نامرئی)، هیچ مالیاتی تعلق نمی گیرد. اگر شما صاحب خانه ای باشید که اجاره داده اید، به شهرداری منطقه ای که خانه در آن است، مالیات بر املاک می پردازید. شما همچنین یک مالیات بر درآمد هم بخاطر کرایه ای که از مستأجر دریافت کرده اید، به دولت فدرال و همچنین احتمالا به دولت ایالتی که در آن زندگی می کنید نیز می پردازید. بنابراین دوبار مالیات به شما تعلق می گیرد: یک بار مالیات بر ارزش ملکی که صاحب آن هستید و یک بار هم مالیات بر درآمدی که از آن ملک کسب کرده اید. چنانچه یک خانه ۱۰۰ هزار دلاری را بفروشید و بعد سهامی به ارزش ۱۰۰ هزار دلار خریداری کنید، هیچ مالیاتی به هیچ بخشی از دولت در ایالات متحده بدهکار نمی شوید. فقط بدهکار مالیات بر سود سهامی که به شما پرداخت می شود، می گردید. شکل ملکی که شما صاحب آن هستید تعیین می کند آیا شما باید مالیات بپردازید یا نه.   

این سیستم مالیات بر املاک برای کسانی بسیار خوب هست که به اندازه کافی ثروت دارند تا مقدار قابل توجهی سهام بخرند. ثروتمندان ثروت خود را بکار می گیرند تا قوانین مالیاتی طوری نوشته بشود که به نفع آنهاست. بقیه ما بیشتر مالیات می دهیم چون ثروتمندان کمتر می پردازند. از آنجائی که ثروتمندان پول پس انداز می کنند –  زیرا املاک نامرئی آنها مشمول مالیات نمی شود – همانقدر هم پول بیشتری دارند تا سیاستمدارانی را که این چنین سیستم مالیاتی را برای آنها تضمین می کنند، بخرند. و آن سیستم مالیاتی، نابرابری در ثروت و درآمد را وخیم تر می کند.

توزیع اقتصادی نابرابر، پیامدهای فرهنگی نابرابر را تضمین می کند. به طور مثال هدف یکپارچه سازی و دموکراتیزه کردن سیستم مدارس دولتی، همیشه توسط نابرابری اقتصادی تخریب شده است. بطور کلی (به غیر از چند استثناء) حضور در مدارس بهتر، بیشتر هزینه برمی دارد. ثروتمندان، دارای استطاعت مالی تأمین معلمان مورد نیاز برای کمک به دانش آموزانی که با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند، میباشند، درحالیکه برای دیگران این امکان کمتر است. فرزندان ثروتمندان مدارس خصوصی ، کتاب، اطاق های آرام، کامپیوتر، سفرهای آموزشی، هنرهای جانبی، هنر و موزیک و تقریبا هرچیزی را که برای دستیابی به آموزش عالی ضروری است، در اختیار دارند.    

توزیع اقتصادی نابرابر، پیامدهای “طبیعی” نابرابر را تضمین می کند. در ایالات متحده اکنون دودسته مواد غذایی که بطور متفاوت قیمت گذاری شده اند، عرضه می شود. مردم ثروتمند از پس مواد غذایی “ارگانیک” برمی آیند در حالیکه بقیه ما اگرچه نگران هستیم ولی هنوز به دلیل بودجه مان غذای “معمولی” می خریم. مطالعات بیشماری حاکی از خطرات علف کش ها، سموم دفع آفات، کودهای شیمیایی، روش های پردازش مواد غذایی و مواد افزوده می باشد. به هرحال سیستم غذایی دو نرخی، غذای بهتر و سالم تری را به ثروتمندان تحویل می دهد و نه به سایر افراد. به همین ترتیب، ثروتمندان اتومبیل های ایمن تر می خرند، خانه هایشان را به ایمنی بیشتری مجهز می نمایند، آبی را که می خورند و هوایی را که تنفس می کنند، تمیز و تصیفه می کنند. جای تعجبی نیست که ثروتمندان به طور متوسط سال های بیشتری نسبت به سایر افراد زندگی می کنند. نابرابری غالبا کشنده است، نه فقط در دوره همه گیری.

در یونان باستان، افلاطون و ارسطو درباره تهدیدی که نابرابری ثروت و درآمد بر جامعه و انسجام اجتماعی وارد می کرد، نگران بوده و در مورد آنها صحبت کردند. آنها بازارها را به مثابه نهادها مورد نقد قرار دادند، زیرا به دیده آنها، بازارها نابرابری در ثروت و درآمد را تسهیل و تشدید کردند. اما سرمایه داری مدرن، بازارها را تقدیس کرده و احتیاط ها و هشدارهای افلاطون و ارسطو را در مورد بازارها و نابرابری، به راحتی فراموش کردند.

هزاران سال پس از انتقادهای بیشماری که افلاطون و ارسطو دیده اند، اصلاحات و انقلاباتی برعلیه نابرابری ثروت و درآمد صورت گرفت، اما به ندرت موفق شده اند و حتی به ندرت هم ادامه یافته اند. بدبین ها، درست مانند کتاب مقدس، با این خیال پاسخ داده اند که “فقرا همیشه با ما خواهند بود”. ما ترجیح می دهیم سئوال کنیم که چرا این همه تلاش های قهرمانانه بسوی برابری شکست خورد؟

پاسخ به این امر به سیستم اقتصادی بستگی دارد و این که این سیستم مردمی را که کار می کنند تا اجناس و خدمات مورد نیاز جامعه را تولید و توزیع نمایند، چگونه سازمان می دهد. چنانچه سازمان اقتصادی این سیستم، شرکت کنندگان در آن را به یک اقلیت کوچک دارا و یک اکثریت بزرگ نادار تقسیم بکند، احتمالا اقلیت کوچک دارا، با گذشت زمان مصمم به بازتولید همان سازمان خواهد بود. برده داری (برده دار در مقابل برده) این کار را کرد، فئودالیسم (ارباب در مقابل سرف) این کار را کرد، و سرمایه داری (کارفرما در مقابل کارگر) هم اینکار را می کند. نابرابری اقتصادی ریشه اصلی ای است که به نابرابریهای سراسر جامعه کمک می کند.

بنابراین می توانیم استنتاج کنیم که یک سیستم اقتصادی جایگزین، که متکی است بر سازماندهی دموکراتیک تولید اجناس و خدمات در جامعه – نه اینکه به یک اقلیت حاکم و یک اکثریت فرودست تقسیم شده باشد –  ممکن است سرانجام به نابرابری اجتماعی پایان ببخشد.

منبع: Counterpunch

۳۱ ژوئیه ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=42386 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x