جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

مانیفستِ کفِ خیابان
نوریل روبینی، ترجمه: ا. مانا

همه می دانند آنچه برای «وال استریت» خوب است، نفعی برای همگان دربر ندارد و به همین دلیل است که درهمان حال که طبقهٔ متوسط ازهستی ساقط و درنومیدی عمیق تری فرو می رود شاخص های بازار بورس به رکورد تازه ای دست یافته است. ثروتمندترین ۱۰٪ جامعه، مالکِ ۸۴٪ سهام بازار بورس است در حالی که ۷۵٪ فقیرتر جامعه مطلقاً فاقد سهام بوده، و افزایش شاخص بهای سهام بازار بورس هیچ دستاوردی برای دو سومِ آمریکایی ها در بر نخواهد داشت

نیویورک – تظاهرات توده ای که در پی کشته شدن جورج فلوید به دستِ افسرِ پلیس مینیاپولیس به راه افتاد در کنارِ نژادپرستی و بی رحمی پلیس در ایالات متحدهٔ آمریکا، موضوعات بیشتری را هدف گرفته است. آنانی که در بیش از ۱۰۰ شهر آمریکا به خیابانها آمده اند، فراتر از پرِزیدنت دونالد ترامپ و آن چیزی که او نمایندگی می نماید، را نقد می کنند. طبقهٔ محرومانی  که هر روز بدهکارتر گردیده و تحرک اجتماعیشان را از دست می دهند؛ آفریقایی – آمریکایی ها، لاتین تباران، و تعداد فزاینده ای از سفید پوستان، به شورش علیه سیستمی برخاسته اند که آنان را به دست فراموشی سپرده است.

البته این پدیده محدود به ایالات متحده نیست. فقط در سال ۲۰۱۹ تظاهرات توده ای عظیمی؛ بولیوی، شیلی، کلمبیا، فرانسه، هنگ کنگ، هندوستان، ایران، عراق، لبنان، مالزی، پاکستان و کشورهای دیگری را فراگرفت. گرچه هرکدام از این موارد دلایل متفاوتی داشتند، ناخشنودی از رکود، فساد، و نبود فرصت های اقتصادی در همهٔ آنها نمود داشت.

همین عامل کمک می کند تا رشدِ پایگاه انتخاباتی رهبران پوپولیست (عوامگرا) و خودکامه قابل توضیح گردد. پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸، بسیاری از شرکت ها با کاستن از هزینه ها، که با کاهش هزینه نیروی کار آغاز گردید، در صددِ افزایش سودشان برآمدند. به جای استخدام کارکنان با قراردادهای رسمی با دستمزد و مزایای بسنده، مدلی از استخدام های؛ پاره وقت – ساعتی – گیگ۳، آزاد، و کنتراتی را در دستورِکار قرار دادند، که آن چیزی را آفرید که «گای استاندینک»guy standing، اقتصاددان، «پِریکِریتاریا»Precariat۴ نامید. او توضیح می دهد که در میان این گروه، «تقسیمات داخلی به «شَرور انگاری» مهاجران و دیگر گروه های آسیب پذیر منجر گردیده، که برخی از آنان در معرضِ خطراتِ افراط گرایی های سیاسی هستند».

«پِریکِریتاریا» نسخهٔ معاصرِ پرولتاریای مارکس است: طبقه ای از خود بیگانه شده، کارکنانِ «بی ثبات کار» که آمادهٔ بنیادشکنی و به حرکت در آمدن علیه حاکمیت توانگران (یا آنچه مارکس بورژوازی نامید) می باشند. این طبقه بار دیگر در حال گسترش بوده، بخصوص حالا که شرکت های به شدت حمایت شده در حال پاسخگویی به بحرانِ کووید ۱۹ بوده، چنانکه بدنبالِ بحران ۲۰۰۸،  با دریافت کمک های مالی دولت و دستیابی به اهداف درآمدی با کاستن از هزینه های نیروی کار، عمل نمودند.

بخشی از این طبقهٔ جدید جوانانی هستند، کمتر تحصیل کرده، مذهبی و محافظه کار، در شهرهای کوچک و مناطق نیمه روستایی که در ۲۰۱۶ به ترامپ رأی دادند، و امیدوار بودند که برای مقابله با قتل عامِ اقتصادی که در مراسم سوگندِ ریاست جمهوری از آن یاد نمود، اقدامی به عمل آورد. برغمِ تبلیغات پوپولیستی، ترامپ مثل یک ثروتمند حکمرانی نمود، مالیات ثروتمندان را کاهش داده، به کارگران و اتحادیه ها تاخت، طرح درمانی اوباما برای بیمه های مقرون به صرفه را تضعیف نموده و به طُرقی دیگر سیاست هایی را در پیش گرفت که به بسیاری از رای دهندگانش آسیب رساند.

قبل از کووید ۱۹ یا حتی پیش از آنکه ترامپ در صحنه ظاهر شده باشد، سالانه ۸۰،۰۰۰ آمریکایی بر اثرِ مصرف زیاده از حد مواد مخدر جان باخته، و تعداد به مراتب بیشتری قربانی خودکشی، افسردگی، الکلیسم، چاقی مفرط، و دیگر بیماریهای ویژهٔ نحوهٔ زندگی آمریکایی می گردیدند. اقتصاددانان، اَن کیس (Anne Case) و اَنگِس دیتن (Angus Deaton) در کتابشان «مرگهای ناشی از سرخوردگی و آیندهٔ سرمایه داری» نشان می دهند که پیامدهای این بیماریها همیشه و به طرزی فزاینده ناامیدان، کم مهارت ترها، و سفید پوستانِ بیکار یا کم کار را تحت تأثیر قرار می دهد – گروهی که میزانِ تلفات در میانسالی در میان آنان رو به فزونی بوده است.

اما این طبقه در آمریکا شاملِ تحصیلکرده های دانشگاهی غیر مذهبی و مترقی شهری نیز می باشد که در سالهای اخیر پشت سرِ سیاستمداران چپگرایی چون سناتور برنی ساندرز در ورمانت و الیزابت وارن در ماساچوست متشکل گردیده اند. این گروه است که به خیابانها آمده است تا نه تنها برابری نژادی، بلکه خواهانِ فرصت های اقتصادی نیز گردد (و در واقع این دو به صورتی تنگاتنگ در هم تنیده اند).

با توجه به اینکه نابرابری  درآمد و ثروت برای دهه ها در حال افزایش بوده است، و به دلایل بسیارِ دیگری از جمله؛ جهانی سازی، تجارت، مهاجرت، ماشینی کردن تولید، تضعیف نیروی کار سازمان یافته، ظهور رویکردِ «برنده همه بازارها را در اختیار خواهد داشت»، و تبعیضات نژادی، این امر نباید مایهٔ تعجب گردد. سیستمِ آموزش و پرورشی که با معیارهای نژادی  اجتماعی جداسازی شده است برغمِ تقویت موضعِ نخبگانی که فرزاندشان مرتباً به بهترین مؤسساتِ آموزشی دسترسی دارند و سپس بهترین موقعیت های شغلی را اشغال می کنند، افسانهٔ شایسته سالاری را می پروراند. نخبگانی که با ازدواج با هم شرایطی را که خود از آن سود بردند برای فرزنداشان باز تولید می نمایند.

این گرایشات، در همانحال، چرخه های بازخوردِ سیاسی را از رهگذر لابیگری۵، حمایت مالی از مبارزات انتخاباتی و دیگر شکل های تأثیرگذار به وجود می آورند که رژیم مالیاتی و مقررات گذاری را در جهت منافع ثروتمندان سمت و سو می دهد. جای تعجب نیست که وارن بافت (از ابرثروتمندان بازار بورس آمریکا – م.) با ریشخند می گوید که منشی اش به نسبت درآمدش، بیش از او مالیات می پردازد.

یا تیتر طنز آمیزی از The Onion چنین اظهار می دارد: «تظاهر کنندگان موردِ انتقاد قرار گرفتند، که بدون تأسیس یک شرکتِ خصوصی سهامی، کسب و کارها را غارت نمودند». توانگرانی چون ترامپ و دوستانِ نزدیکش، دهه هاست ایالات متحده را با استفاده از ابزارهای مالی با تکنولوژی بالا، روزنه هایی در قوانین مالیاتی و ورشکستگی، و روشهایی دیگر غارت نموده اند تا ثروت و درآمد طبقهٔ متوسط و کارگران را تملک نمایند. در چنین شرایطی، خشمی که گزارشگران «فاکس نیوز» برای چند موردِ غارت در نیویورک و دیگر شهرها برزبان آورده اند نشانهٔ بالاترین میزان ریاکاری است.

همه می دانند آنچه برای «وال استریت» خوب است، نفعی برای همگان در بر ندارد و به همین دلیل است که در همان حال که طبقهٔ متوسط از هستی ساقط و در نومیدی عمیق تری فرو می رود شاخص های بازار بورس به رکورد تازه ای دست یافته است. ثروتمندترین ۱۰٪ جامعه، مالکِ ۸۴٪ سهام بازار بورس است در حالی که ۷۵٪ فقیرتر جامعه مطلقاً فاقد سهام بوده، و افزایش شاخص بهای سهام بازار بورس هیچ دستاوردی برای دو سومِ آمریکایی ها در بر نخواهد داشت.

چنانچه اقتصاددان، تامَس فیلیپان، در اثرش «وارونگی بزرگ» یادآور می شود، تمرکز قدرت اولیگاپُلیستیکی۶ در دستانِ شرکتهای عمدهٔ ایالات متحده به نابرابری بیشتر دامن زده و شهروندان عادی را به حاشیه می راند. چند کسب و کارِ خوش اقبال که با سرمایهٔ اولیه یک میلیارد یا بیشتر شروع به کار می نمایند (نویسنده مقاله از کلمهٔ یونیکورن – اسب افسانه ای تک شاخ – برای معرفی آنان استفاده نموده است – م.) که توسط تنی چند از بیست و چند ساله های خوش شانس اداره می شوند، این حقیقت را تغییر نمی دهد که اکثر آمریکاییهای جوان به صورتی روزافزون زندگی های بی ثباتی داشته و اشتغال های  گیگِ بی آتیه ای دارند.

بطور قطع و یقین، «رویای آمریکایی» همیشه بیش از واقعیت، یک آرزو بوده است. جنبشِ ادغامِ اقتصادی، اجتماعی همیشه کمتر از آن چیزی در چنته داشته است که افسانهٔ مرد یا زنِ «خودساخته» به ما می باوراند. ولی با سقوطِ هم اکنونی جنبش اجتماعی در حالی که نابرابری افزایش می یابد، جوانان امروز حق دارند که عصبانی باشند.

پرولتاریای جدید – پِریکِریتاریا – به شورش برخاسته است. چنانچه کارل کارکس و فردریک انگلس در مانیفست کمونیست گفته بودند: «بگذار که توانگران از انقلابِ پریکریتاریا بهراسند. پریکریتاریا، جز زنجیرهایش،  چیزی برای از دست دادن ندارد. و قادر است دنیا را از آنِ خود نماید. بی ثبات کاران همهٔ جهان، متحد شوید». 

ا. مانا

۳۰ ژوئن ۲۰۲۰

یادداشت ها:

  1. در ادبیات رایج روز Main Street در مقابل Wall Street آنچه را به توده های مردم مربوط می شود بیان می دارد.
اقتصاددان بدبین در آینده چه می‌بیند؟
Nouriel Roubini
  1. نوریل روبینی Nouriel Roubini، که یک اقتصاد دان ایرانی- آمریکایی است، در فروردین ١۳۳۷ در استانبول ترکیه و از پدر و مادر کلیمی ایرانی متولد شد. او در خردسالی به همراه خانواده اش به مدت کوتاهی در ایران و اسرائیل زندگی کرد. وی از ١۳۴١ تا ١۳۶۲ در ایتالیا، و عمدتا در میلان، زندگی کرد و در مدرسه محلی کلیمیان و بعد از آن دانشگاه باکونی تحصیل کرد. او از این دانشگاه لیسانس اقتصاد گرفت. نوریل پس از مهاجرت به آمریکا دکترای خود را در اقتصاد بین الملل در سال ١۳۶۷ از دانشگاه هاروارد گرفت.  او مسلط به زبانهای انگلیسی، فارسی، ایتالیایی، عبری و محاوره فرانسه است. آقای روبینی سقوط بازار ملک آمریکا و رکود جهانی اقتصاد را که از سال ۲۰۰۸ آغاز شد و در ۲۰۰۹ به پایان رسید پیش بینی کرده بود. او در دانشکده بازرگانی دانشگاه نیویورک تدریس می کند و رئیس موسسه مشاوره اقتصادی “اقتصاد جهانی روبینی” است. از آنجا که پیش بینی های روبینی در مورد بحران کنونی اقتصاد صحیح بودند، او امروز به چهره عمده ای در گفتگوهای درون آمریکا و گفتگوهای جهانی در مورد اقتصاد بدل شده است و بیشتر وقت خود را به سفر برای شرکت در جلسات مختلف با بانکهای مرکزی اروپا و آسیا اختصاص می دهد. نوریل روبینی در سالهای ۲۰١١ و ۲۰١۲ توسط مجله “سیاست خارجی” (فارین پالسی) به عنوان یکی از ١۰۰ اندیشمند برتر جهان معرفی شد.
  2. گیگ: Gig – فعالیتهای درآمد زا بیرونِ دایرهٔ عرفِ اشتغال بلندمدتِ کارفرمایی – کارمندی
  3. بر وزنِ پرولِتاریا – – Precariat (به عاریت گرفته شده از اشتغال پُر مخاطره یا بی ثبات در ادبیات مارکس که در آن کارمندان از هیچ حق و مزایایی برخوردار نبوده هر لحظه امکان از دست رفتن شغلهایشان وجود دارد)
  4. لابیگری: گروههای رابط میان صنایع، مؤسسات مالی و … از یک طرف و پارلمانها، دولتها و یا سایر مراکز تصمیم سازی از طرفِ دیگر –  برای تصویب، یا جلوگیری از تصویب قوانینی که مد نظر این بنگاهها است. لابیگری عموماً برای تأمین منافع سرمایه داران و ثروتمندان جوامع است.
  5. اولیگاپُلیستیکی: انحصار هر رشتهٔ صنعت یا تجارت توسط چند شرکت عمده و تعیین کننده، که به رقابت در عرصهٔ قیمت ها دامن نمی زنند.

منبع: https://www.project-syndicate.org/commentary/main-street-manifesto-for-covid19-crisis-by-nouriel-roubini-2020-06/german

https://akhbar-rooz.com/?p=38662 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x