جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

محمدجواد ظریف: شرکت در رأی گیری، تأئید رژیم است – امیرحسین لادن

محمدجواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی می گوید: “مردم ایران با انقلاب اسلامی، انتخاب کرده اند که اینگونه زندگی کنند”. در ضمن گفته که مردم با شرکت در تشیع جنازه قاسم سلیمانی نشان دادند موافق روشِ رژیم هستند. ظریف می گوید، اگر مخالف این روش هستید چرا در مراسم تشیع جنازه شرکت کردید؟ سپس خودش پاسخ می دهد: “یک دلیل وجود دارد و این است که ما خودمان انتخاب کردیم یک جور دیگر زندگی کنیم.”

چرا باید به این دو گفته توجه ویژه داشت؟ زیرا، نباید خودمان را گول بزنیم! محمدجواد ظریف، از مُهره های اصلی و سیاست گذارِ رژیم است. دید و برداشت و نظر او، دید و نظر حکومت است. او، به درستی، شرکت در رأی گیری را، انتخابِ مردم و تأئید برنامه های رژیم بوسیله ی مردم می داند. ظریف می گوید، چون مردم جمهوری اسلامی را انتخاب کرده اند، زندگی در رژیم فقاهتی را انتخاب کرده اند. چون در تشیع جنازه ی سلیمانی شرکت کرده اند؛ روش و برنامه های رژیم را تأئید کرده اند. سر خودمان کلاه نگذاریم – سیاست گذارِ حکومت، در این دو جمله شفاف بیان می کند که شرکت در رأی گیری، تأئید رژیم می باشد.

آن هم میهنانی که تا بامروز به هر دلیلی در رأی گیری های رژیم شرکت کرده اند، آیا اقراری از این شفاف تر نیاز دارند تا بدانند که رژیم، شرکت در رأی گیری را نه تنها تأئید حکومت، بل که تأئیدِ سیاست، روش و برنامه های خود می داند. آیا زمان آن فرا نرسیده که بیش از این اغفالِ حکومتگران نشوند و خودشان را فریب ندهند؟ بیش از چهار دهه وعده های تو خالی و دروغ، و سخنان پوچ و بیهوده، کافی نیست؟

آیا با شرکت در رأی گیری های چهار دهه ی گذشته، از زندگیِ بهتری برخوردار شده اید، و اوضاع مالی تان بهبود یافته است؟ آیا درآمدتان افزایش پیدا کرده و زندگی تان را تأمین می کند؟ آیا از ارزش و احترام انسانی، و حقوق شهروندی برخوردار شده اید؟ برخی از دست اندرکاران حکومت می گویند: جمهوری اسلامی دموکرات ترین کشور جهان است! آیا شما نیز از این دموکراسی، برخوردار هستید؟ چنانچه پاسخ هایتان مثبت می باشد، در رأی گیری بعدی حتماً شرکت کنید.

یک بانوی جوان ایرانی که به تازگی به اروپا آمده، می گوید: کمبودها و مشکلات چنان از مرزهای عادی فراتر رفته و عرصه ی زندگی را بر مردم تنگ کرده اند، که راهِ حل و علاج و فرارهایِ غیرقابل تصوری را پیشِ پایِ مردمِ بیچاره و گرفتار ایران قرار داده است: خود فروشی، اعتیاد (برای فراموشی)، فروش کُلیّه و اعضای بدن، فروختن فرزند و حتی خودکشی!؟ در ادامه می گوید، مشکل در ایرانِ جمهوری اسلامی، تأمین نیازهای اولیه انسان و نیازهای ابتدائی و روزمره ی زندگی است، نه آزادی و دموکراسی و جامعه ی مدنی!؟ این هم میهن در جمع بندی می گوید: جامعه ی مدنی، یعنی صاحب اختیار بودن، مردم در جمهوری اسلامی، هیچ اختیاری ندارند؛ و جمهوری اسلامی در بین جوانان، از کوچکترین مشروعیتی برخوردار نیست. 

ظریف می گوید: “ما خودمان انتخاب کردیم یک جور دیگر زندگی کنیم”. از محمدجواد باید پرسید: آیا مردم انتخاب کردند، خودفروشی کنند؟ انتخاب کردند، از فشار زندگی دست بدامنِ مواد مخدر، برای فراموشی شوند؟ کُلیّه و اعضای بدنشان، یا فرزند و جگرگوشه شان را برای ادامه ی حیات بفروشند؟ آیا خودکشی، یک انتخاب و گزینه ی آزادانه است؟ آقای ظریف آیا این نوع نگرش، اوج یک بُعدی گری و بی شرمی نیست؟

به هم میهنان مان پیشنهاد می کنم، مسئولیت و نقش خودمان را نیز نادیده نگیریم. اجازه بدین ببینیم، ماجرا چگونه آغاز شد و نقش و مسئولیت ما چیست؟ چهل و دو سال پیش، در همه پرسی خمینی – جمهوری اسلامی آری یا نه؟ ۹۸.۲ در صد از مردم، رأی آری دادند! آیا این ۹۸.۲ در صد می دانستند به چه رأی می دهند؟ می دانستند جمهوری اسلامی یعنی چه؟ چهارچوب و ضوابط آن برای مردم روشن بود؟ آیا با بحث و گفتگو، و بررسی و بازبینی، حق و حقوق مردم و مسئولیت حکومت، شفاف شده بودند؟ آیا مردم آگانه و با چشم باز، سیستم فقاهتی را انتخاب کردند؟ سیستمی که پایه هایش بر جهل و موهومات، اَجنه و عوامل غیبی بنا شده؛ حکومتی که از یکسو، دست اندرکارانش عقب افتاده ترین قشر جامعه یعنی آخوندها هستند و از سوی دیگر، خودشان را سرورِ مردم می دانند و نه خدمتگزار آنان. حکومتی که مدعی مشروعیت الهی است، بنابراین نه نیازی به مردم دارد و نه ارزش و اهمیتی برایشان قائل می باشد.

حتی چنانچه بپذیریم که “کم دان” بودیم، گول خوردیم، و اغفال دروغ های خمینی در مورد آزادی و دموکراسی اسلامی شدیم؛ پس از آنکه خمینی در مورد وعده هایش گفت، خُدعه کرده؛ پس از آنکه در مورد مجلس مؤسسان، پیمان شکنی کرد و گفت آنروز گفتم مجلس مؤسسان، امروز می گویم مجلس خُبرگان؛ پس از آنکه گفت بشکنید این قلمهای مسموم چرندیات بنویس را؛ پس از اآنکه هزاران تن از بهترین فرزندان میهنمان را در زندانها، اعدام دسته جمعی کرد؛ و پس از دهها و دهها فاجعه ی دیگر؛ آیا نمی بایستی “دوزاری مان میافتاد” که با چه شیادهای دروغگو وفاسد و شارلاتی روبرو هستیم؟؟؟

مشکل اینجاست که تأئید رژیم، یعنی “شرکت در رأی گیری”، یکبار و دو بار و سه بار نبوده؛ بیش از چهار دهه است که مردممان مرتب در رأی گیری های حکومت شرکت کرده اند!؟ بنابراین سخنان زُمُختِ ظریف (برعکس نام زنگی نهند کافور)، خالی از حقیقت نیست. باید عادل باشیم، حقیت را نمی توان پایمال کرد، و واقعیت ها را نباید زیر پا گذاشت. چنانچه با گفته های او همراه نیستید و مخالف هستید، بجای اعتراض کردن – در رأی گیری بعدی رژیم – شرکت نکنید؛ و بار دیگر، حکومت و سیاست و برنامه هایش را مورد تأئید قرار ندهید.

طیِ دو سال گذشته، مردم تنفر و انزجار خود را از رژیم آخوندی، با شعار هایِ “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا” و “نه شاه میخوایم نه رهبر، نه بد میخوایم نه بدتر”، بطور شفاف بیان کردند و به نمایش گذاشتند. رژیم، برایِ رَد گم کردن و تمرکز را از روی ملاهای حاکم برداشتن؛ برایِ ادامه ی کنترل ابزارهای قدرت و ثروت؛ وحذفِ مخالفان درونیِ حکومت، قصد دارد در رأی گیری بعدی از ترفند جدیدی استفاده کند: “عَلَم کردنِ یک سپاهی برای مقامِ ریاست جمهوری”. حیله و شعبده بازیِ جدید آخوندها اینستکه به مردم بقبولانند، این بار به کسی رأی می دهند، که نه طرفدار اصلاح طلب و نه طرفدار اصولگرا است.

از سوی دیگر، یک سری مصاحبه و مقاله در رابطه با توانائی های یک رئیس جمهور سپاهی، منتشر کرده اند. در این کمپین، چنین ادعاهائی کرده اند: – کاندیدای نظامی در عرض یک سال، ایران را از بحران ها نجات می دهد؛ – “مشکل این مملکت را با کلمه ای ۵ حرفی تولید حل می کند”؛ و – مردم دنبال رهائی از مشکلات روزمره هستند. آنچه غیر قابل انکار است اینستکه سپاه، طی چهار دهه ی گذشته آرام آرام در تمام شئون مملکت رخنه کرده. افراد و عوامل سپاه در درون قوای سه گانه، درون حکومت و دولت حضور گسترده و پویا دارند.

درسی از تاریخ

صد سال پیش، زمانی که میهنمان دچار مشکلات شدید مالی و ضغف حکومت در اداره ی کشور بود؛ مردممان جان به لبشان رسیده بود، خسته شده و دنبال رهائی بودند. مقاله ها و شایعات در کشور گسترش یافت که برای رهائی از این آشفتگی و نابسامانی، کشور نیازمند به قدرت نظامی است. قدرتی متکی بر ارتش نیروند و این کار به دستِ رضاخان سردار سپه، می تواند انجام گیرد. تصور می کنم که اکثر هم میهنانمان با فاجعه ی دیکتاتوری نظامی رضاخان و برقراری حکومت وحشت و ترور، آشنائی دارند. حکومت سکوت و اختناقی که ۲۰ سال بدرازا کشید، و زمانی که سقوط کرد، مردم در سراسر کشور جشن گرفتند و چراغانی کردند. تاریخ را تکرار نکنیم!

در ضمنی که مردم مان بخوبی میدانند که سپاه پاسدارن، پاسدارِ آخوندها و نگهدار نظام و حربه ای در دست حکومت بوده برای سرکوبِ صدایِ حق طلبانه ی آزادیخواهان. روحانیون برای تشویق و ادامه ی همراهی سپاه، “باج بزرگی” به آنان دادند: سپاهیان بدون گذراندن دوره های تخصصی و آموزشی دانشکده نظامی، درجه های افسری دریافت کردند، و تعدادی از آنان نیز، بدون طی سلسله مراتب، به درجه های سرداری رسیدند!؟

طی ده سال گذشته، بارها در مورد کودتای سپاه، صحبت و نظرپردازی شد. این سخنان تا حدی پیشرفت که چند تن از سرداران سپاه، به پاسخگوئی پرداختند و علناً گفتند، تا زمانی که منافع ما حفظ شود، نیاز به کودتا نیست. رژیم نه تنها منافع آنان را حفظ کرده، بل که بزرگترین سهم از ثروت های ملی، سیستم اقتصادی و درآمدهای مالی و تولیدی کشور را در اختیار آنان قرار داده است. انتخاب بین حکومت آخوندی و حکومت سپاه، مرا به یاد شعر مولانا میاندازد:

رهی جز کعبه و بت خانه می پویم که می بینم   گروهی بت پرست ابنجا و مشتی خودپرست آنجا

یک هم میهنِ نویسنده و حقوق دان، در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ در نامه ای به خمینی، می نویسد:

“جمهوری اسلامی یعنی آن که حاکمیت متعلق به روحانیون باشد. این برخلاف حقوق ملت ایران است  که با فداکاری ها و جان بازی های بسیار در انقلاب مشروطیت به دست آورد که “قوای مملکت ناشی از ملت است”. “قانون اساسی ما با قبول اصل حاکمیت ملی به بحث “ولایت شاه” و “ولایت فقیه” پایان داده است”.

او در نامه توضیح می دهد، چند قرن است که غربیان می گویند ملت های مشرق زمین لیاقت آزادی و دموکراسی بی قید و شرط را ندارند و همیشه باید در پای عَلَم خودکامه‌ای سینه بزنند. باید به این یاوه‌ها در میدان عمل پاسخ داد. آیا نوبت ایران نرسیده است؟

سه هزار سال حکومت استبدادی، در وجود همه ما دیو مستبدی پروارنده است که خواه ناخواه بر قسمتی از اعمال و اندیشه های ما سایه میاندازد. چنین است که نه تنها توده مردمان نیازمند تربیت و آموزشی تازه‌اند بلکه هر یک از ما نیز نیازمند چنین پرورشی هستیم. اگر این کار صورت نگیرد چیزی در عمل تغییر نمی یابد. تعصب جای تفکر را می گیرد، مردم به جای تقویت استعداد های نهفته خود متوجه تقویت رهبران خواهند شد. چیزی که بالمال آنان را زبون و خطرپذیر می سازد.

“مشکل هنگامی آغاز شد که برخی از طرفداران، مسئله جمهوری اسلامی را به عنوان خواست کلیه مردم این مملکت مطرح کردند. من به عنوان نویسنده و حقوقدان با جمهوری اسلامی مخالفم. سالهاست به این نتیجه رسیده ام که راه رهائی بشر پیوند دو اندیشه است: دموکراسی و سوسیالیسم، که هر دو ظاهرا از غرب آمده اند. اما در واقع، همه ملتها و همه فرهنگ ها در تکوین آن دو سهم داشته اند. پیوند سوسیالیسم و دموکراسی کار آسانی نیست و رسالت آن به عهده همه اندیشمندان و همه ملتهاست.  مصطفی رحیمی

این هم میهن آگاه، شجاع و با شهامت، به درستی مرض را تشخیص داده: “ولایت شاه” و “ولایت فقیه”. راه علاج را نیز در حاکمیت ملی، یعنی حکومت مردم می داند. پیشنهادش برای میهن مان: پیوند دموکراسی و سوسیالیسم می باشد.

ما در اندیشکده آگاهی و شناخت نبز با ولایت فقیه و ولایت شاه همراه نیستیم، و آنرا مغایر با حاکمیت ملی و مخالفِ منافع جمعی و ملی می دانیم. اندیشکده، با تکیه به ارزش و آبروی انسان، بر این باور است که همه چیز باید، برای مردم و در خدمت مردم باشد. دستیابی به چنین هدف مقدس، تنها با پیوند اخلاقی دموکراسی و سوسیالیسم، امکان پذیر می باشد.

از اینرو، هدف اندیشکده برپائی یک دولت مردمسالار ملی ایرانی است.

امیرحسین لادن

جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۹

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=102544 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x