جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

نشانه شناسی شعار علیه نئولیبرالیسم در تظاهرات دانشجویان در ۱۶ آذر – مهرداد درویش پور

بهت انگیز است که بخشی به نام اپوزیسیون به جای خرسندی از تظاهرات دانشجویان که اراده حکومت در به سکوت واداشتن جامعه را درهم شکست، از آن وحشت زده شدند! بدتر از آن، برخی چنان اندیشه های پارانوئید و دایی جان ناپلئونی خود را به پرواز درآوردند که بی هیچ آزرمی آز دست داشتن حکومت در پشت اعتراضات دانشجویی در ۱۶ آذر سخن گفتند؟ آیا این است عیار دمکرات منشی و مدارجویی اپوزیسیون دست راستی ایران؟
مهرداد درویش پور

قصدم از این یادداشت پشتیبانی از طرح همه شعارهای اعتراضات دانشجویی در ۱۶ آذر امسال و سنجیده و دقیق دانستن تک تک آنها نیست. برآنم که متمرکز شدن بر خواست های عمومی و ایجابی علیه نظام حاکم در تظاهرات ها به جای شعار علیه این و آن یا شعارهای “خاص”  معمولا از قدرت بسیج  بیشتری برخوردار است. اما در شرایطی که جریان های دست راستی در اپوزیسیون کوشیدند خیزش آبان ماه را مصادره به مطلوب کنند نمیدانم برای دانشجویان چپ گرا که پرچمی هم جز شعارهای خود ندارند، چه راهی باقی مانده بود تا نشان دهند خواست بسیاری از معترضان از جنس دیگری است؟ وانگهی، این چه عیار دمکراسی خواهی است که بخش مهمی از اپوزیسیون راست تاب شنیدن صدای مستقل چپ در جامعه را نداشته و از آنان می خواهد از شعارهای خود بگذرند تا مبادا وفاق پوپولیستی تحت رهبری این و آن مدعی قدرت خدشه دار شود؟  شخصا از برآمد صدای مستقل چپ در تظاهرات دانشجویی در ۱۶ آذر با تمام فراز و نشیب های آن به وجد آمدم.

دانشجویان در ۱۶ آذر یکصدا و پر صلابت به سرکوب خونین خیزش آبان ماه اعتراض کردند؛ از ایستادگی در مبارزه همچون طریقت زندگی در برابر “قضایی جلادان” که “مقدمشان خونباران” است سخن گفتند؛ فروتنانه از پیوند زحمتکشان و دانشجویان سخن به میان آوردند؛ مسالمت جویانه گفتند “پاسخ ما تفنگ نیست، این همه کشته بس نیست؟” از فقر، کشتار گرانی و نان، کار، ازادی سخن گفتنند؛ نه یک شعار انتقام جویانه و خشونت آمیز سر دادند؛ نه یک شعار گذشته گرایانه و نه دستی به سوی “ناجی” که با حمایت خارجی به مسند قدرت دست یابد دراز کردند. آنان تنها علیه استبداد و شکاف طبقاتی و تبعیض علیه زنان و پیوند آزادی و عدالت سخن گفتند.

چه مشکلی در این شعارها وجود داشت که برخی با چسبیدن به یکی دو شعار، تخطئه را بر حمایت ترجیح دادند؟ جز آن که برخی این شعارها را آنقدر رادیکال یافتند که نظیر آن در جنبش های اجتماعی پیشین به این عریانی مطرح نشده بود؟

این که جمهوری اسلامی از برآمد اعتراضات دانشجویی – به ویژه پس از تلاش خونبار خود برای درهم کوبیدن هر نوع صدای اعتراض – وحشت زده شد، عجیب نبود. عجیب هم نبود که در پی عقب نشینی ضمنی خامنه ای که “اشرار” دیروز را “شهدای” امروز نامید و فرمان به “دلجویی” از برخی از خانواده های آنان داد، حکومت در وضعیتی قرار نداشت که بتواند قتل عام دیگری در ۱۶ آذر براه اندازد. به ویژه آن که چون و چرا درباره دلایل این کشتار و پیامدهای آن حتی از درون بخشی از اصلاح طلبان نیز فزونی گرفت. هم ازاین رو حکومت تنها به تهدید و دستگیری های گسترده قبل از ۱۶ آذر و ایجاد جو امنیتی بسنده کرد. اما این نیز نتوانست مانع از تظاهرات دانشجویان شود.

اما بهت انگیز است که بخشی به نام اپوزیسیون به جای خرسندی از تظاهرات دانشجویان که اراده حکومت در به سکوت واداشتن جامعه را درهم شکست، از آن وحشت زده شدند! بدتر از آن، برخی چنان اندیشه های پارانوئید و دایی جان ناپلئونی خود را به پرواز درآوردند که بی هیچ آزرمی آز دست داشتن حکومت در پشت اعتراضات دانشجویی در ۱۶ آذر سخن گفتند؟ آیا این است عیار دمکرات منشی و مدارجویی اپوزیسیون دست راستی ایران؟

پیام دانشجویان چپ گرا در ۱۶ آذر آن روشن بود: نئولیبرالیسم پاسخ شکاف های طبقاتی در ایران نیست. آنها خواستند در متن گرایش فزاینده ناسیونالیستی نوستالژیک در ایران، اشاره ای – به جا یا نا به جا- به شکاف های طبقاتی همچون ریشه مشترک اعتراضات در چهار گوشه جهان از لبنان وعراق و ایران گرفته تا شیلی و فرانسه داشته باشند. بسیار خوب، گیرم حتی برخی از شعارهای آنان رویایی یا نابه جا بوده باشد. پرسش این جا است پاسخ اپوزیسیون راست برای کاهش شکاف های طبقاتی و فقر فزاینده در ایران که هچون بمب ساعتی عمل می کند چیست؟

این نوشته را در پاسخ به انتقاد دوستی بس گرامی از سخنانم در دفاع از تظاهرات ۱۶ آذر نوشتم که هم نامه ایشان و هم پاسخ ویرایش و کوتاه شده خود را در اینجا درج می کنم:

“مهرداد گرامیم، نقد به نئو لیبراسیم به جای خود, اما آدرس عوضی دادن به نئو لیبراسیم ما را به هیچ جا نمیرسند. پست فیس بوکی شما را دیدم و بسیار تعجب کردم و به اختصار توضیح خوهم داد چرا.

۱. نخست آنکه اقتصاد در ایران امروزی کوچکترین شباهتی نه به یک اقتصاد نئولیبرال و نه حتی به یک اقتصاد لیبرال دارد. در کشوری که بزرگترین منبع درآمد ان دولتی است, و بخش بزرگی از اقتصاد (بر اساس آمار های متفات) بخش دولتی و چهار نهاد ستاد اجرایی فرمان امام، قرارگاه خاتم، آستان قدس و بنیاد مستضعفان مجموعا چیزی بیش از ۷۰ درصد اقتصاد ایران را تشکیل میدهند و به علاوه آنچه به عنوان خصوصی سازی مطرح شده است شما و من میدانیم که تقریبا تماما در اختیار شرکتهای وابسته سپا ه و مافیای حاکم بر اقتصاد ایران قرار دارد. اقتصاد ایران یک اقتصاد مافیایی است , که. این هیچگونه ارتباطی به لیبرال یا نئولیبرال ندارد.

۲. اما تعجب من از آن است که شما پژوهشگر سوسیال دمکرات, که سالهاست در غرب و در سوئد زندگی کرده و الگوهای اقتصادی را میشناسید , و احتمال قریب به یقین برای بسیاری از دانشجویان چپ گرا درون ایران , منبع به حساب میایید و آنها شما را دنبال میکنند, از شما شاید الهام میگیرند, و حرفهای شما را قبول دارند از این جهت روشنگری شما بسیار مهم است, که آنچه در ایران میگذرد یک الگوی مافیایی اقتصاد است و هیچ ارتباطی به لیبرال و نولیبرال ندارد. نه اینکه شما نولیبرال را تایید کنید. اما لازم است آدرس درست داد. و شاید با یک پست فیس بوکی دیگر در ادامه بتوانید این کار انجام دهید.

۳. جدای از این مورد, فکر میکنم ضروری است یک بحث تئوریک در مورد آینده ایران در این زمینه پا بگیرد. و شما به عنوان یک سوسیال دمکرات, و دوستان هم نظر, توضیح دهند که عدالت اجتماعی مورد نظر شما , از کدام طریق بدست می اید, آیا از طریق دولتی شدن بیشتر است؟ در این صورت باید پاسخگو باشید که در جهان امروز کدام الگوی آزادی دمکراسی و توسعه پایدار را سراغ دارید که از طریق دولتی کردن یا دولتی ماندن بیش از ۶۰ درصد اقتصاد به ان حد از دمکراسی و توسعه رسیده است؟

۴. من در مورد حیاتی بودن عدالت اجتماعی در کشوری مانند ایران که نزدیک به چهل درصد از جمعیت در فقر بسر میبرد, شکی ندارم, من هم احتما لا با شما هم نظرم, چون بدون ان ایران به توسعه نخواهد رسید. نکته من در مورد دولتی شدن منابع تولید است.”

در پاسخ ضمن سپاسگزاری و افزودن یادداشت یاداوری کردم براستی نمی دانم حوزه تاثیر گذاری نظراتم در داخل ایران و از جمله در دانشجویان تا کجا است. اما به قصد احترام یاد داشت زیر را نوشتم:

۱ هرچند اقتصاد دان نیستم اما با مفاهیم آن کاملا بیگانه نیستم. مشکل اصلی سیاست اقتصادی در ایران امروز را نمی توان نئولیبرالیسم خواند. با این همه برخی نقدها درباره الهام پذیری دولت روحانی در پیش گرفتن  سیاست های نئولیبرال به قصد تغییر وضع اسفناک کنونی درخور توجه است  و نمی توان منکر آن شد. یک نمونه آن مقاله تصاحب به‌مدد سلب مالکیت در کالایی‌سازی آموزش عالی از محمد مالجو است که به نقد سیاست دولت روحانی در حوزه خصوصی سازی آموزش عالی پرداخته است. البته  شخصا در گفتگوی با کامبیز غفوری (منتشر شده در سایت زمانه) تاکید داشته ام که به گمان من همچنان اقتصاد رانتی و مافیایی ایران سرمنشا ظهور “الیگارشی مالی نوین” در ایران است که در کنار “اقتصاد مقاومتی”، عمده ترین مانع شکوفایی اقتصادی و رفاه اجتماعی همگانی در ایران امروز است.

۲٫ گرچه معضل اصلی کنونی اقتصاد ایران نئولیبرالیسم نیست، اما باور ندارم نقد نئولیبرالیسم هیچ شان نزولی در فرایند طرح آلترناتیو های اقتصادی پیش رو برای آینده ایران نداشته باشد. برای من بهت انگیز است که به شناورسازی قیمت بنزین درایران که به سه برابر شدن بهای آن و خیزش آبان منجر شد انتقاد کرد، اما هر نوع رابطه ای بین آن با سیاست های نئولیبرالیستی را رد کرد. منظور این نیست که اقتصاد فاسد و مبتنی بر اختلاس، انگلی، تجاری، رانتی و “مقاومتی” و الگیارشیک ایران که با گسترش تحریم ها بیش از هر زمان دیگر بخت هر نوع توسعه اقتصادی در ایران را سلب کرده است، محصول نئولیبرالیسم است. اما شوک های اقتصادی از نوع شناورسازی قیمت بنزین و سه برابر ساختن آن و برخی دیگر از سیاست های اقتصادی خصوصی سازی و پیامدهای آن در دولت روحانی تنها در این راستا قابل فهم هستند. با این همه، بیش از آن که خصوصی سازی یا مداخله فعال دولت در اقتصاد به خودی خود مرز نئولیبرالیسم با دیگر اشکال توسعه اقتصادی را روشن سازد، کاهش تعهد دولت به رفاه شهروندان شالوده سیاست نئولیبرال است. پرسش اینجا است که از منظر عدالت اجتماعی دولت باید مبلغ و تضمین کننده تامین حداقلی از رفاه اجتماعی و کاهش فاصله های طبقاتی باشد یا ابزاری برای تحمیل ریاضت اقتصادی به شهروندان برای سرو سامان دادن به اوضاع اقتصادی کشور؟ این دو آلترناتیو کاملا متفاوتی است که الگوهای توسعه فردای ایران پیش روی وضعیت اسفناک امروز قرار می دهند. من طرفدار راه حل نخست هستم که توسعه را با عدالت درهم می آمیزد.

 ۳ وانگهی شعار علیه نئولیبرالیسم الزاما و همیشه به معنای ضدیت با سرمایه داری نیست. نه تنها چپ گرایان بلکه حتی بسیاری از مدافعان لیبرالیسم هم منتقد نئولیبرالیسم هستند که توسط صاحب نظرانی همچون هایک ارائه شد و شاید بتوان آنرا زمخت ترین ایدئولوژی سرمایه داری آزاد نام نهاد که در یک معنا عروج آن با تاچریسم و ریگانیسم که بیشتر مبلغ کنسرواتیسم بود آغاز شد. از جمله این منتقدان، “لیبرالسم اجتماعی” است که همچون خط میانه ای بین سوسیال دمکراسی و لیبرالیسم کلاسیک در دفاع از برخی ایده های دولت رفاه ، بسر می برد. حتی برخی از اقتصاددانان لیبرال نظیر دنیدنی رادریک، در مقاله ای با همین نام خواستار “نجات علم اقتصاد ازچنگال نئولیبرالیسم” شده اند. ویلیام دیویس نیز در کتاب “لیبرالیسم در عصر نئولیبرالیسم” در روشن سازی تفاوت این دو مفهوم توضیحات مبسوطی داده که چکیده ای از آن در مقاله “نئولیبرالیسم چه فرقی با لیبرالیسم می‌کند؟” نیز آمده است:

“اول این‌که نئولیبرالیسم هیچ‌گاه به دنبال دولتی ضعیف‌تر نبوده است؛ در واقع می‌توان آن را فلسفه‌ای سیاسی و برنامه‌ و سیاستی دانست که همواره از دولت انتظار دارد تا جامعه را حول ایده ال‌هایش شکلی تازه ببخشد. نئولیبرالها بیش از همه به لیبرال‌های برابری‌طلب و خوش‌بین بدگمان هستند که بازارها و جامعۀ مدنی را به مثابه فضاهایی بالقوه برخوردار از خودقانونی و خودنظارتی می‌دانند.  دوم این‌که، نئولیبرالیسم برداشتِ لیبرال “جدایی حوزه‌های اقتصادی و سیاسی” زندگی را کنار می‌گذارد. دستِ آخر (از نظر نئولیبرالیسم) همه چیز را می‌توان از دریچۀ اقتصاد دید که دولت، قانون، دموکراسی، رهبری، و جامعۀ مدنی نیز از آن جمله است. ایده ال‌ها و ارزش‌های سیاسی (فرایندهایی) خطرناک پنداشته شده که احتمال منتج شدن آن به استبداد وجود دارد. از دریچۀ نئولیبرال بهتر است همۀ فضاهای رفتار انسانی را اقتصادی بپنداریم و فضاهای سیاسی و فرهنگی را حول الگوی بازار سامان دهیم…. دست آخر، مسائل شهروندی و عدالت به راحتی در چارچوب نئولیبرال نادیده گرفته شده و با سؤالات تکنوکراتیکِ کارایی، انگیزه‌ها، ریسک و بازده سرمایه‌گذاری جایگزین می‌شوند. سوم آن که نئولیبرالیسم رقابت را مهم‌ترین و با ارزش‌ترین خصیصۀ کاپیتالیسم می‌داند.از نظر آنان رقابتْ، رهبران را از رهروان متمایز می‌کند؛ برندگان را از بازندگان، تلاش‌گرها را از تنبل‌ها: مهاجری پویا، مولد، و انگلیسی زبان را از مهاجر مفت‌خور… در سطح کلان، کشورها نیز می‌بایست خود را از دیگران متمایز کنند”

دیوید هاروی نیز در “تاریخ مختصر نئولیبرالیسم” که یکی از پرارجاع‌ترین‌ کتاب‌ها دراین باره است به اندازه کافی به بررسی پیامدهای منفی نئولیبرالیسم در جهان (واز جمله در چین!) پرداخته است. به رغم تشتت های فکری درباره مفهوم نئولیبرالیسم می توان گفت نئولیبرالیسم بیش از ان که بر کاهش مداخله‌ی دولت در اقتصاد تاکید داشته باشد برکاهش تعهدات آن در مورد تامین رفاه شهروندانش تاکید می ورزد و پژوهش ها نشانگر آنند که قصابی دولت رفاه در غرب و افزایش شکاف های طبقاتی درجهان ازجمله پیامدهای سیاست های اقتصادی جهانی شدن نئولیبرال هستند.

۴٫ با شما سخت موافقم که می بایست در حوزه اقتصادی، بحث و طرح های مربوط به گسترش عدالت اجتماعی در آینده ایران غنا یابند. به نقد می دانم که گذشته از تعرض جهانی نئولیبرالیسم که حتی دولت رفاه در سوئد را نیز به عقب نشینی های گسترده واداشته است، پدیده “شبه دولت رفاه” و مالکیت دولتی و اقتصاد رانتی در جمهوری اسلامی، تا حدودی چپ را نیز در دفاع از ایده دولت رفاه و تامین رفاه شهروندان تحت فشار قرار داده است. اما برآنم نه سیاست ریاضت اقتصادی و نه گسترش خصوصی سازی و نه گسترش بخش دولتی هیچ یک به خودی خود بازدارنده شکاف های طبقاتی فزاینده در کشور نیست. تامین رفاه اجتماعی بدون توسعه اقتصادی حرفی پوچ و عبارت پردازی رمانتیکی بیش نیست. اما برنامه توسعه اقتصادی از طریق خصوصی سازی بدون در پیش گرفتن سیاست تامین رفاه اجتماعی نیز راه حلی برای کاهش شکاف های طبقاتی و فقر فزاینده در کشور نیست. پرسش اصلی دفاع از مالکیت دولتی و برنامه ریزی یا خصوصی سازی نیست. در سوئد آن هنگام که بهترین الگوی دولت رفاه در جهان به شمار می رفت، حداکثر ۱۰ درصد اقتصاد و صنایع کشور تحت مالکیت دولت قرار داشتند. آنچه سوئد را در چشم طرفداران بازار آزاد مطلق، “سوسیالیستی” جلوه می داد، نه سیاست “اقتصاد مختلط”، بلکه “خانه مردم” یا دقیقتر بگویم سیاست دولت رفاه آن و تعهدش به گسترش رفاه اجتماعی شهروندان و کاهش فاصله طبقاتی از طریق سیاست مالیاتی و تضمین های دولتی در حوزه بهداشت، آموزش و نظارت بر بازار کار از طریق تنظیم قوانین کار بود.

۵٫ البته برای آینده ایران نه باید به دنبال الگوپردازی از مدل سوئد بود و نه چندان خوش بین به کپی بردازی از الگوی “ببرهای آسیا”. روشن است که این به معنای در سایه قرار گرفتن ضرورت گسترش روابط اقتصادی و سیاسی با جهان یا از آن بدتر اتخاذ سیاست پروتکسیونیستی و انزواجویانه نیست. خوشبختانه در ایران اقتصاددانانی جدی بسیاری که میانه چندانی هم با “گفتمان های ضد امپریالیستی” برای چاره جویی اقتصادی اینده کشور ندارند بحث های درخوری در این زمینه دارند که به مراتب از من ذیصلاح تر برای اظهارنظر در این باره هستند. اما یک چیز را خوب میدانم یا بهتر بگویم به آن باوردارم. تحت هیچ بهانه ای نباید به خواست کاهش شکاف های طبقاتی و گسترش رفاه همگانی را به بوته فراموشی سپرد. شاید تنها از این رو هم که شده  شعار دانشجویان در ۱۶ آذر علیه نئولیبرالیسم که آب در خوابگه مورچگان انداخته است، باید مورد توجه قرار گیرد که می تواند بحث های جدی در ایران برای یافتن راه حلی برای جهانی بهتردر ایران را دامن زند!

https://akhbar-rooz.com/?p=14720 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شاهو
شاهو
4 سال قبل

با احترام به آقای درویش پور

اگر درست باشد که در شعار ها مخالفت با مجاهدین خلق هم بوده است اجازه بدهید که بدون متهم شدن به پارا نویا عرض کنم که
که احتمال سوء استفاده آدمکشان جمهوری اسلامی منتفی نیست به خصوص که چنین شعاری با سنت دها ساله ۱۶ آذر همخوانی
ندارد.انتقاد از مجاهدین جای دیگری دارد نه شانزده آذر همواره ضد حکومتی.
دوم اینکه با دفاع چند سال پیش شما از چپ احمدی نژادی سیرزا در یونان که در اءتلاف با فاشیست های گروه شفق سرخ به حکومت رسیده بود و بعد جاده صاف کن دست راستی های فعلی شد من خیلی مطمئن نیستم که درک شما از چپ چیست.
با این همه اعتراضات دانشجویان با هر نا رسایی که در این یا آن شعار بود خاری است در چشم جلادان و سرمایه داران رانتی مافییاییجمهوری اسلامی و قابل ستایش

موفق باشید

احمد صلاحی
احمد صلاحی
4 سال قبل

پاسخ به نسیم
امیدوارم آقای درویش پور خودش به شما پاسخ دهد ولی ما خوانندگان نیز در رسانه های اجتماعی می توانیم در مورد نظرات یکدیگر تبادل اندیشه کنیم.امیدوارم با نگارنده همراه باشید.
در این ۴۰ سال، نکبت حکومت اسلامی گروه های سیاسی و آحاد مختلف مردم در سراسر ایران مقاومت و مبارزه ی جانانه ای علیه حکومت واپسگرای ولایت مطلقه فقیه نموده اند. شما بهتر است احساساتی نشوید و بر اعصاب خود مسلط باشید .
آن اکثریت مردم که در اول انقلاب خیال میکردند خمینی و روحانیون می توانند موهوماتی مثل حکومت عدل علی را پیاده کنند و جامعه ای بدون بهره «ربح» و فساد و برده کشی ایجاد کنند بتدریج و با تجربه زندگی در یافتند که نه ! تداخل دین و حکومت در ایران فاجعه ای جبران ناپذیربود و روسیاه اش ماند برای کسانی که بر خلاف تمام تجربیات ملی و بین المللی از این آدمخواران حمایت کردند.
در این ۴۰ سال هزاران حرکت کوچک و بزرگ صنفی ، سیاسی ، ملی و قومی ، فرهنگی ، مذهبی ، مدنی ، زیست محیطی ؛، دانشجوئی ، بخصوص جنبش زنان ، مادران خاوران ( نماد هزاران جان باخته در سراسر ۴۰ سال که توسط حکومت فاسد صورت گرفت) جنبش کارگری ، معلمان و……………صورت گرفته که هر کدام جایگاه و ویژگی های خود را خود را داشته است .
در نتیجه ی این همه مبارزات که فقط بیش از ۴۰۰۰ مورد انواع حرکت اعتراضی با شعار ها و خواسته های مختلف بعداز خرداد ۱۳۸۸ صورت گرفته است .
نگارنده اطمینان کامل دارد که آقای درویش پور استاد جامعه شناسی دانشگاههای سوئد از تنوع خواسته های اجتماعی مردم ستم دیده ایران مطلع ست و نیازی نیست که حقایق امروز ایران را بدون ارتباط منطقی به وقایع دیروز بعداز انقلاب به چسبانیم.
برایتان خیلی روشن عرض میشود که بخاطر ۲۵ سال حکومت سرکوب و نبود امکان انتخابات ادواری مثل تمام کشورهای مشروطه سلطنتی که مردم نمایندگان مجلس را انتخاب می کنند و احزابی که کرسی های بیشتری در مجلس داشته باشند مامور تشکیل کابینه میشوند .( همین الان در انگلستان مردم در حال رای دادن هستند . به ملکه الیزابت هم ربطی ندارد که چه کسی نخست وزیر شود .از بعداز جنگ جهانی دوم تا حالا ۱۰ تا ۱۵ نخست وزیر داشته است . نه مثل ایران که آقای هویدا ۱۳ سال رئیس دولت بود ، بر کنار شد .و دستگیر گردید و خمینی او را اعدام کرد)
ببینید ، در انگلستان دولت ها میایند و میروند و حکومت پارلمانی سلطنتی پابرجا ست.
در ایران چنین نبود چون شاه همه کاره بود. مردم ، نماینده مجلس ، وزیر ، نخست وزیر ، همه و همه هیچ کاره بودند…..
در نتیجه چاره ای نبود جز بر کناری شاه . ولی چرا گذار از حکومت مطلقه پادشاهی به از بین رفتن استبداد کمک نکرد و بازسازی شد؟
«اکثریت» نیروهای حامی حکومت جمهوری اسلامی که برهبری آقای خمینی به قدرت رسید و در یک رفراندوم غیرقانونی و بدون وجود و حضور یک مجلس نمایندگی توسط «دولت موقت» برگزار شد و اکثریت مردم پاسخ «آری» دادند. چرا چنین شد؟
«اقلیت»ی که به کل این وقایع و همه‌پرسی به اشکال مختلف اعتراض کرد کم نبودند . میلیونها نفر بودند . در راس آن سازمان چریکهای فدائی خلق که بزرگترین سازمان سیاسی چپ بعداز انقلاب بود . جبهه دموکراتیک مردم ایران نیز بود . هزاران بلکه میلیونها انسان مستقل ، متمدن و عرفی نیز بودند. زنان آزاده که با تظاهرات علیه حجاب چُرت خمینی را از سرش پراندند.
ببینید تحت چه مکانیسمی خمینی رهبر انقلاب ایران شد .
اولا ـ ار پیش از انقلاب روحانیون برهبری آقای خمینی حق و حقوقی برای دگراندیشان قائل نبودند و همه چیز را موکول به بعداز پیروزی کردند.
ثانیا ـ در ۱۴ بهمن ۵۷ آقای خمینی حکم نخست‌وزیری آقای بازرگان برای تشکیل دولت موقت را بعداز ورود به تهران صادر کرد و از او خواست برای تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدیدی که آرزوی مردم ست بکوشد…….
ثالثا ـ «دولت موقت» و شورای انقلاب مسئول تمام اعدام‌های غیرقانونی در بالای سر آقای خمینی در مدرسه رفاه بودند. اعمال وحشیانه‌ی بعداز انقلاب با هیچ معیار ملی و بین المللی در مورد دولت موقت (گذار) مطابقت نداشت.
نتیجه : این «دولت موقت»، شورای انقلاب و روحانیون به رهبری آقای خمینی و تمام نیروها و کسانی که با «کف زدن» و چماق از آنها حمایت کردند می باشد که حق «ا قلیتی» که میلیونها نفر بودند را به زیر پا گذاشتند ، و به انجام نشدن قول و قرار های پیش از انقلاب اعتراض داشتند چون را نادیده گرفتند و شخص خمینی «خدعه » کرد.
واقعیت این بود که بعداز همه پرسی کذائی و نتایج مخدوش آن نتیجه «۹۸،۲ درصد» را چون چماقی بر سر هر دگراندیشی کوبیدند و از روسری یا توسری شروع شد تا بستن روزنامه ها و اشغال سفارت آمریکا تا فاجعه ۱۳۶۰ ..
در ایران اقلیتی توسط حکومت دینی ضایعات جانی و مالی جبران ناپذیری تحمل کرد. طرفه آنکه حکومت دینی به همراهان و همفکران و پایه گزاران این حکومت واپسگرا نیز رحم نکرد. صحبت از دموکراسی و شعار های بعداز انقلاب طرفداران جمهوری اسلامی «دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق است» اصلا با هم جور در نمی‌آید.
اصلا نسبت دادن لیبرال به «دولت موقت» و بازرگان و امثال او بیشر به مزاح شبیه می ماند و حاملان آن باید پاسخ دهند .
مسئول و متهم اصلی پیامدهای بعداز انقلاب «دولت موقت» و روحانیون برهیری آقای خمینی و شورای انقلاب می‌باشد و بقیه نیروها بهر شکلی و با هر عملکردی در مقایسه با مقام رهبران اصلی و خود خواسته انقلاب اسلامی قرار نمی‌گیرند که در یک فرصت تاریخی و دخالت غرب و آمریکا سوار بر قدرت شدند. جای حاکم و محکوم یا ظالم و مظلوم را نباید مخدوش کرد..
در این باره صحبت کنیم که امروز دیگر آن اکثریت حامی حکومت وجود ندارد و زحمات مردم به بار نشسته است.
شعار ها متنوع است در مورد نبود آزادی بیان و قلم و اجتماعات حرف بزنیم .
تا اینها تحقق نیابد پراکندگی وجود خواهد داشت .
تنوع شعار ها فقط می تواند با آزادی احزاب سر و سامان بگیرد.
دیگر دیر ست که شاهدوستان خواهان پیوستن همه به حزب رستاخیز باشند.
دیگر تمام شد که خمینی بخواهد همه حزب الهی باشند
باید احزاب مدرن چپ و راست و میانه نهادینه شود و این همه گروه چپ و راست حول برنامه های جدید گرد آیند.
در آن روز هم شما مبارزه علیه نئولیبرالیسم را از احزاب چپ خواهید شنید.
نگران نباشید این خاصیت چپ بودن است.

نسیم
نسیم
4 سال قبل

جناب درویش پور کسی مخالف تظاهرات ضد استبدادی دانشجویان نیست که شما در نقش وکیل مدافع آنها داستان های ۴۰ ساله حمایت از رژیم را در لفافه دیگری تکرار کنید، پس بهتر است به اصل موضوع بپردازیم.
در کشوری که ۴۱ سال از تسلط سیاهترین حاکمیت مذهب بر آن میگذرد، در کشوری که حداقل ۷۰ درصد اقتصاد دست ولی فقیه یا دولت ذوب در ولایت فقیه است، مبارزه با نئولیبرالیسم خیالی منحرف کردن افکار از واقعیت سیاه امروز بخاطر کینه کور روسوفیلی از امریکاست.
افراد و سازمان های ضد نئولیبرال یک جمله آموزشی در مخالفت با سرمایه داری ندارند و فقط مثل شریعتی ها و آل احمد ها هپروت های ضداستحمار و ضد غربی بی معنی را تکرار و تکرار می کنند. نئولیبرال پردازان امروزی نسخه جدید ضد لیبرال های ۵۸ و ۵۹ هستند که در سقوط دولت بازرگان و دستگیری امیرانتظام ها پادوی خمینی “ضدامپریالیست” بودند و سلاح های سنگین برای پاسداران تقاضا می کردند، همان پاسدارانی که مافیای امروزی هستند.
۳۴۰۰ میلیارد تومان بودجه رسمی روحانیت در مقابل ۳ ملیارد بودجه مدارس مناطق محروم است و شما از مردم می خواهید که با فراموش کردن تئوکراسی ارتجاعی حاکم بر علیه نئولیبرالیسم آنهم نه فقط در ایران بلکه در شیلی و بولیوی مبارزه کنند؟؟
لااقل بعد از ۴۱ سال نفرت اکثریت جامعه از عاملان روسیه در ایران را درک کنید، همان ها که علت اصلی بدبینی و نفرت مردم از سوسیال دموکرات ها هستند.
هنوز هم باید در کنار رژیم، بخوان در رکاب رژیم، برعلیه امپریالیسم امریکا مبارزه کنیم؟؟؟؟

Esfandiar Tabari
4 سال قبل

مهرداد درویش پور عزیز
در ارتباط با نولیبرالیسم شما به نکات درستی اشاره کرده اید. اما شاید آنچه که موجب سوتفاهم است عدم تمایز بین دو مفهوم نولیبرالیسم است:
در علوم سیاسی، در چارچوب موج دومی از نولیبرالیسم، بین لیبرالیسم “رول بک” و رول اوت” تمایز گذاشته می‌ شود. لیبرالیسم رول بک تلاشی است برای در هم شکستن نظم اقتصادی اجتماعی و اقتصاد برنامه ای و تضعیف نهادها اجتماعی و اتحادیه های کارگری، که در درجه اول ریگان و تاچر بانی‌ آن بودند. لیبرالیسم رل اوت اما روی توافق ها و رهیافت هایی برای برپایی نظم اقتصادی و اجتماعی تازه عمل می‌ کند. نمونۀ نولیبرالیسم رول اوت، بیل کلینتون در ایالات متحده، تونی بلر در انگلستان و گرهارد اشرودر در آلمان می‌ باشند. این نولیبرالیسم رول اوت یا چپ در عرصۀ اقتصادی نولیبرالیسم چپ، حتی پیگیرتر از نولیبرالیسم رول بک یا راست بوده است: مقررات زدایی در امور مالی‌ و بازاری و به ویژه در عرصۀ مخابرات و سخت گیری در تنظیم بودجه دولتی.
در تمامی این موارد، نولیبرال های چپ بسیار پی گیرتر از نولیبرال های راست بوده ا‌ند. کلینتون حتی در زمان ریاست جمهوری خود به بودجه مازاد رسید. تاچر و ریگان با رفورم های مالی‌ خود تا اندازه ای به رؤیای خود، کاپیتالیسم مردمی، رسیدند، زیرا شهروندان به طور فزاینده ای به جای پس انداز کردن پول خود آن را به اشکال مختلف بورس، سرمایه گذاری کردند. چنین روندی که یک شهروند را به جای پس انداز کننده به سرمایه گذار تبدیل می کند، از سوی همه جریان های نولیبرالی تقویت می‌ شود. بنابراین در عرصۀ اقتصادی تفاوت چندانی بین نولیبرالیسم چپ و راست نیست. اما در عرصۀ سیاست اجتماعی و سیاسی تفاوت های مهمی‌ وجود دارد. نولیبرال های چپ در آمریکا با رفورم خدمات درمانی، برنامه های اجتماعی، ساختن زندان های مدرن، تقویت نقش اتحادیه ها و اطمینان شغلی‌ و مبارزه با فقر اجتماعی قدم های مهمی‌ برداشتند. این ویژگی های کمونیتاریستی، نولیبرالیسم چپ را از راست متمایز می‌ سازد. اما در کل می‌ توان گفت که یک اصل مهم نولیبرالی، اعتقاد به آزادی فردی و مقررات زدایی بازار است.
سپاس
اسفندیار طبری

هوشنگ فرخجسته
هوشنگ فرخجسته
4 سال قبل
پاسخ به  Esfandiar Tabari

آقای طبری شما بیشتر در باره ی آمریکا نوشتید . ولی نگفتید از پرزیدنت رونالد ریگان ( ۱۹۸۰) تا پرزیدنت دونالد ترامپ ( ۲۰۱۹ ) ایالت متحده دستخوش چه تغییرات اساسی در کلیه زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ونظامی و….. گردید ؟ آیا استاندار زندگی ، معیشت ، کار و مسکن ، تامین اجتماعی و……بهتر شد یا بدتر ؟ راهکارهای اجزاب جمهورخواه و دموکرات در انحلال یا اعتلای دولت رفاه چگونه بود ؟ آیا هردو حزب در تضعیف دولت رفاه به یک اندازه سهیم هستند یا نقش کمی و کیفی متفاوت داشته اند؟
اگر بناست از « نئولیبرالیسم چپ و راست » صحبت کنید نیز بهتر است در مورد جناح های «چپ و راست » دو حزب ایالات متحده بنویسد که قابل فهم تر است در کشور ی که از بعداز جنگ جهانی دوم و مک کارتیسم با « لولوی کمونیسم» هر آزادیخواه و مترقی ضد نژاد پرستی را تحت فشار قرار میداده صحبت از « لیبرالیسم چپ راست » یا « نئولیبرالیسم چپ و راست » شباهت غجیبی به روحانیت چپ و راست ایران دارد که متاسفانه فقط آبروزیزی بوده است.
بهتر نیست مواضع سیاستمداران دو حزب آمریکا را در ارتباط با سیاست های و سمتگیری های مشخص آنها در هر زمینه که مایل هستید را مثال بزنید . «نئولیبرالیسم چپ و راست» در هر صورت دردی از بلاهائی که نئولیبرالیسم در مقیاس جهانی بر سر مردم آورده است دوا نخواهد کرد و بسیار توجیه گرایانه ست.
با پوزش و آرزوی پاسخ مشخص
هوشنگ فرخجسته

اسفندیار طبری
4 سال قبل

ممنون جناب فرخجسته از توجه شما،
من در این مقاله در همین مورد هم بیشتر توضیح داده ام:
http://falsafeh.com/%d9%86%d9%88%d9%84%db%8c%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%b3%d9%85-%d9%88-%d8%af%d9%85%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c/

اشاره کنم که نولیبرالیسم چپ اشرودر در المان در دوره ای به رشد و رفاه طبقه متوسط کمک کرد. همینطور کلینتون در رابطه با بازار کار. خوشحال می شوم آن نوشته مرا بخوانید و نظر دهید. بحث‌ اصلی اما در اینجا این بود که آیا در ایران نولیبرالیسم داریم یا نه. به نظر من نولیبرالیسم در ایران آدرس غلطی است و به همین دلیل از چپ و راست هم نمی توان سخن گفت. سیاست اقتصادی در ایران چپاولگری و رانت خواری است زیر نظر سپاه و ولایت
سپاس
اسفندیار طبری

هوشنگ فرخجسته
هوشنگ فرخجسته
4 سال قبل

مجددا با سلام ،
جناب طبری ، خوشبختانه در کشورهای چند حزبی مثل آلمان ، سوئد ، نروژ تا حدی انگلستان بهتر می توان در باره برنامه سیاست و عملکرد احزاب بحث کرد و دید که چگونه رای دهندگان خشنودی یا نا خشنودی خود را نسب به احزاب نشان میدهند.
حزب سوسیال دموکرات سوئد بعداز ترور اولاف پالمه دستخوش انحرافات بزرگ برنامه ای و سیاسی گردید. در سال ۱۹۸۸ رهبر این بزرگترین حزب سوئد با بیش از ۴۵ در صد از کل آرای به صندوق ریخته برنده انتخابات شد و آقای اینگوار کارلسون قانونا نخست وزیر شد. در کمال ناباواری به بهانه ی کسری بودجه سالانه دولت و بدهی های حکومت سوئد دست به یک سری رفوم های نئولیبرالیستی و همسو با تاچریسم و ریگانیسم نمود. بطور مشخص کم کردن «فلّه ای » ّنیروی انسانی در بخش های مختلف بهداشت ، آموزش ، مراقیت خردسالان و سالمندان و تمام نهاد های بخش عمومی در شورای های شهر و استانها و ادارات دولتی.. موج خصوصی سازی های بخش های عمومی نیز شروع گردید…
مردم سوئد که کشورشان در تمام سالهای بعداز جنگ دوم جهانی با رهبری حزب سوسیال دموکرات در حال رشد و توسعه بود و در ریف مرفه ترین کشور های جهان قرار گرفته بود و استاندارد زفاه زندگی بسیار بالا و اختلاف طبقاتی بسیار ناچیز بود. در دوره ی ۳ ساله ی ۱۹۸۸ ـ ۱۹۹۱ زیر و رو شد . مردمی که بیکاری را تجربه نکرده بودند با موج بیکاری های احمقانه ی دولت سوسیال دموکرات روبرو شدند که صرفا از نئولیبرالیسم جهانی دنباله روی کردند .
در انتخابات ۱۹۹۱ ائتلاف سه حزب دست راستیی با اختلاف کمی از حرب سوسیال دموکرات و چپ پیشی گرفت. موضوع مهم حمایت بخشی از مردم بیکار شده و ناخشنود از سیاست های حزب سوسیال دموکرات به حزب جدید التاسیس ضد خارجی بود که وارد مجلس سوئد گردید و با سه حزب دست راستی توانستند بسیاری دیگر از رفورم های نئولیبرالیستی و ضد دولت رفاه را قانونی کنند. یکی از مخّرب ترین آنها انحلال «وزارت مسکن» بود که دیگر دولت نتواند به آپارتمان سازی و مهار بازار مسکن ادامه دهد . پروزه های «برنامه ی میلیونی مسکن » که در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی موضوع مسکن در سوئد را با خانه های اجاره ای بکلی حل کرده بود متوقف شد و فاجعه ای در سوئد بنام مسکن کلید خورد که امروز معضل لاینحل سوئد است . بازار مسکن در اختیار بانک های بزرگ و شرکت های ساختمانی قرار گرفت نسبت ساختن خانه های اجاره ای به خانه های خریدنی بشدت کاهش یافت. بسیاری از خانه های اجاره ی بفروش رفته و مسکن معضل تمام جوانان ست که می خواهند زندگی مستقل شروع کنند یا با بچه دار شدن قصد تعویض با خانه ا ی بزرگتر دارند..
اینها همه حکایت مشخص از تاثیر نئولیبرالیسم در جامعه مرفه سوئد ست که مردم براحتی حّس می کنند و فحش می دهند.
خلاصه کلام : در یک پروسه ۳۰ ساله چه دولت های متشکل از احزاب سوسیال دموکرات و چپ و چه دولت های دست راستی در خصوص سازی رقابت و دعوا داشتند و با تغییر قوانین کار و دستمزد ها و افزایش اجاره ها و قیمت مسکن و تمام نیازهای معیشتی، مردم افزایش اختلاف دستمزدها و استانداردهای زندگی بو شکاف طبقاتی را به خصوص بعداز پیوستند سوئد به اتحادیه اروپا ( ۱۹۹۴) می بینند.
در اینجا بحث نئولیبرالیسم راست و چپ معمول نیست. ولی در مورد دعواهای درونی حرب سوسیال دموکرات تا حد اشاره به این یا آن وزیر و وکیل چپ یا راست خیلی عامیانه برگزار میشود. در مورد احزاب دست راستی نیز بیشتر از محافظه کار تر یا راست افراطی استفاده میشود.
موضوع گذار از دولت رفاه به وضعیت کنونی و تسلط نئولیبرالیسم بر دوبت ، جامعه و بازار کار سوئد یک واقعیت عینی ست و تلاشی برای پس زدن نئولیبرالیسم دیده نمیشود.
و ظهور حزب پوپولیستی و بیگانه ستیز « دموکرات های سوئد» که در سال ۲۰۱۰ با بیش از ۵ در صد آرا وارد پارلمان گردید و امروز حدود ۱۷ در صد رای دارد و سومین حزب بزرگ سوئد می باشد.دلیلی به پّشت کردن مردم سوئد به حزب سوسیال دموکرات ( ۴۵ در صد آرا در سال ۱۹۸۸ ـ امروز فقط ۲۷ در صد می باشد بقیه احزاب تقریبا در همان سطح گذشته اند) مردم از سوسیال دموکرات ها ناراضی هستند که با راست ها سازش کرده است و با حمایت احمقانه ـ مثل سایر کشور ها ـ از پوپو لیست ها حمایت می کنند. مثل فرانسه !
نتیجه :
قضاوت در مورد احزاب بدون توجه به نظر مردم و عکس العمل های آنها در کشور های دارای احزاب متعدد چندان دقیق نیست.در خاتمه تاکید می کند که موضوع کسر بودجه ی د.ولت و بدهی حکومت سوئد هنوز وجود دارد و فقط بهانه ای بود برای توجیه و شروع رفورم های نئولیبرالیستی ، خصوص سازی ها و «صرفه جوئی » و بیکار کردن صد ها هزار شاغلین بخش عمومی ( شاید سوئد کارنامه ی خوبی در بانک جهانی داشته باشد ولی در بین مردم خود رفوزه شد)
نگارنده همیشه معتقد بوده که حزب سوسیال دموکرات و چپ سوئد می بایست خیلی قبل از تاچر و ریگان جهت اصلاح بوروکراسی در بخش های عمومی اقدام و صرفه جوئی کنند و اساسا بر خلاف مهدی بازرگان و دست راستیها ی ایران که همیشه می گفتند «دولت کار فرمای خوبی نیست» باید گفت این گندیدگی مناسبات بوروکراتیک در هر بخشی از دولتی و خصوصی ست که نا کار آمد خواهد بود . باید سازمانها و نهادهای اجتماعی اعم از عمومی و خصوصی بطور دائم بروز بشوند. گورباچف در این باره خیلی نوشت ولی دیر شد همه چیز بوروکراتیزه شده بود .
در ضمن نگارنده عمری در صنایع بزرگ و مدرن ایران و سوئد کار کرده و استحاله ی این سیستم ها را در دو کشور زیر «سایه » نئولیبرالیسم دیده است . حالا اگر دوست دارید بگوئید تضاد عمده در ایران نئولیبرالیسم نیست . من با شما هستم. ولی این به آن معنی نیست که صنایع ایران بشکل دیگری زیر سلطه ی نئولیبرالیسم نیست. وقتی خانم سپیده قلیان استحاله ی صنایع فعال ایران به یک مشت آهن پاره را تشریح می کند که ناشی از همخوانی های و دنباله روی های کارفرمایان این واحد ها از مهندسین مشاور دوب شده در نئولیبرالیسم جهانی ست مثل ملخ از آمریکا ، آلمان ، فرانسه ، ایتالیا ، انگلستان ، سوئد ، نروژ و……. به کشورهای با دستمزد پائین هجوم بردند .
هم از توبره خوردند و هم از آخور
یک نتیجه منطقی هجوم ملخ ها به کشور های دستمزد پائین.
بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ به پرزیدنت اوباما خیر مقدم گفت.
پرزیدنت اوباما «جنازه» ی صنایع خودرو سازی آمریکا را با مرگ صنایع خودروسازی سوئد تاخت زد کارخانه «ولوو» با سرمایه و لیسانس فورد و کارخانه ی سآ ب با سرمایه و لیسانس جنرال موتورز ادعا نمودند که کارخانه های خودرو سازی بیش از ظرفتی بازار توسعه یافته اند و مازاد ظرفیت را باید تعطیل کرد.( خطر از بیخ گوش اوپل آلمان گذاشت)
کسی قدرت نداشت بگوید پدر سوخته ها مگر فولکس واگن مجبور بود برود اسپانیا و چک کارخانه بزند یا در کره جنوبی و مکزیک ؟ آنوقت مشاوران نئولیبرالیسم پوزخند میزنند و می گویند در سوئد و آلمان دستمزد ها بالاست !
آری با تعطیل کارخانه های خودروسازی در سوئد ( ولوو و سآب) کار و بیکاری و بازار کار و رفاه اجتماعی و در امد مالیاتی دولت همه دستخوش تغییرات شد این ها مشت نمونه ی خرواز ست

موفق باشید
هوشنگ فرخجسته

مهدی
مهدی
4 سال قبل

با سلام و احترام، به آقای درویش پور و دوست فیس بوکی ایشان مطالعه مقاله جامع زیر را که کارشناسان داخل کشور نگاشته اند توصیه می کنم تا ببینند اقتصاد رانتی و فاسد نتیجه طبیعی نولیبرالیسم در ایران است یا خیر.
https://www.google.de/amp/s/pecritique.com/2019/02/24/%25D8%25B3%25D9%2587-%25D8%25AF%25D9%2587%25D9%2587-%25D9%2587%25D9%2585%25D9%2586%25D8%25B4%25DB%258C%25D9%2586%25DB%258C-%25D8%25AF%25DB%258C%25D9%2586-%25D9%2588-%25D9%2586%25D9%2588%25D9%2584%25DB%258C%25D8%25A8%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2584%25DB%258C%25D8%25B3%25D9%2585-%25D8%25AF%25D8%25B1-%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25B1/amp/

نسیم
نسیم
4 سال قبل
پاسخ به  مهدی

مورد توجه مجدد آقای درویش پور:
مقاله پیشنهادی مهدی در تائید نظر شما را خواندم. نتیجه رک و پوست کنده ضدامپریالیسم و ضد نئولیبرالیسم شما را بصراحت فرمول بندی کرده است:
“جمهوری اسلامی (متاسفانه یا خوشبختانه) اگر هزار سیاست و عملکرد غلط ضد ملی و یا هر اسمی که می خواهید روی آن بگذارید داشته، در همین یک نقطه یعنی در سیاست دفاعی و اهمیت به بنیه نظامی، خوب و درست عمل کرده.”

این نظر بخودی خود اشکالی ندارد و مثل هر نظر و عقیده دیگری حق انتشار و تبلیغ آزادانه دارد، فقط باید صادق باشد و مثل نویسندگان مقاله (یا مثل اکثریت و حزب توده سالهای ۵۹ تا ۶۱ یا مثل مهاجرانی و نگهدار فعلی) بصراحت در کنار جمهوری اسلامی بایستد.
مخالفت با دیکتاتوری و گذر از جمهوری اسلامی و تمرکز روی مبارزه با نئولیبرالیسم موهوم قابل جمع نیستند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x