جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

نوعی از سیاست، نوعی از رویکرد به موقعیت کنونی رژیم – احمد مجد

این نوشته بخش عمده یا تمام محتوایش به نقد یادداشت سیاسی اخبار روز (به تاریخ بعد از ظهر امروز۱۳دیماه۹۸) اختصاص دارد. گو این که هدف یا سرشت آن نقد عام یک رویکرد و سیاست است

رویکرد سانتریستی رفرمیسم «چپ» از کجا می آید و به کجا می رسد؟

این نوشته بخش عمده یا تمام محتوایش به نقد یادداشت سیاسی اخبار روز (به تاریخ بعد از ظهر امروز۱۳دیماه۹۸) اختصاص دارد. گو این که هدف یا سرشت آن نقد عام یک رویکرد و سیاست است. نوشته یادشده درباره عملیات امروز صبح نظامی آمریکا در فرودگاه بغداد و هلاکت قاسم سلیمانی و دیگر همدستان و نوکران نظامی رژیم است. اما نقد این نوشته، نقد دیدگاه و سیاست حاکم بر جمع گونه گونی از نیروهای موسوم به «چپ» ایران است.

این سیاست یا دیدگاه یک طیف نظری را در بر می گیرد که مثلا در منتهی الیه راست آن نشریه اینترنتی «هفته» قرار دارد (در سکوت سیاسی نسبت به رژیم حاکم بر ایران، حامی آشکارا و صریح الهجه حکومتهای سرکوبگر ارتجاعی مثل سوریه در منطقه و مجارستان و بلاروس و روسیه تزاری جدید پوتین در اروپا و برخی دیگر در آمریکای لاتین) تا آن سوی تر، انواعی از محفل های کنونی که در گذشته عضو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بودند و اکنون با پسوند و پیشوندهای گوناگونی از نام «فدایی» ادامه می دهند و تا مثلا «راه کارگر» را هم در بر می گیرد.

از آن جا که یادداشت مشخص اخبار روز نمونه میانگین یا شسته رفته یی از این نظریه یا رویکرد این نحله سیاسی (طیف) را در یک مسأله مشخص نمایندگی می کند، نقد جزییات آن به ویژه پس از تحولات اخیر سیاسی در ایران و منطقه، بهترین راه به نظر می رسد. با این امید که اخبار روز از انتشار آن دریغ نورزد.

البته می شد در یک بحث گسترده تر به نوشته و مقاله ها یا بیانیه ها و ارزیابی های انتشار یافته تقریبا همه این افراد یا نشریات یا گروهها هم پرداخت. ولی هدف نه نقد این و آن (که کاری بیهوده است) بلکه تمرکز بر یک تغییر فضا و شرایط سیاسی تازه در ایران است که نگرشها و رویکردهای همه ما را به آزمایش می کشد.

نوشته یادشده که در چهار محور سامان یافته، تقریبا همه محورهایش برای این بحث پرداختنی است. تردیدی نیست که حاوی جمله ها و اشاره ها و بررسی های خوبی هم هست که اشاره به آنها به مثابه پرداختن به بدیهیات و خارج از حوصله نقد حاضر است و هرگز نمی تواند نادیده انگاشتن حقیقت نام بگیرد.

  • ضربه نظامی یا شکست استراتژیک-سیاسی بازگشت ناپذیر؟

در محور اول بر آن است که، هلاکت سلیمانی «پایه های افسانه ی «قدرت نظامی» رژیم را «دست کم در منطقه لرزانده است».

آن روی دیگر سکه این سخن آن است که پایه های قدرت این رژیم به طور بین المللی و داخلی هنوز برقرار است و آسیب اساسی ندیده است! آیا چنین است؟ به ویژه بعد از دوسال تشدید و گسترش تحریمهای بین المللی و بعد از خیزش های دیماه۹۶ و آبانماه۹۸ و نیز سیاست خامنه ای برای هر چه محدودتر کردن انتخابات و ترکیب مجلس آینده به وابستگان الیگارشی خودش؟

 هم چنین: «دنیا فهمیده است که این حکومت در داخل کشور از پایگاه و اعتبار چندانی برخوردار نیست»!

اگر دو نمونه از این «دنیای فهمیده» را مثلا روزنامه لوموند فرانسه و رادیو دویچه وله آلمان در نظر بگیریم که در حمایت و بازارگرمی برای قدرت و پایگاه داخلی رژیم هرگز کم نگذاشته اند و پیوسته برای تسهیل معاملات اروپا با رژیم، چهره سیاسی آن را بزک کرده اند؛

هم چنین اگر ایران را هم بخشی از این دنیا بدانیم و اگر اظهارات کارشناسان اقتصادی و سیاسی گوناگون و تنها به عنوان یک نمونه برجسته، به نامه بیش از صد تن از هواداران دانشگاهی و کارشناسان وابسته به خامنه ای (به سرمداری سعید زیباکلام) که آکنده از گفتگو درباره نفرت اجتماعی از رژیم است توجه کنیم، چرا به جای تعبیر کشدار «اعتبار چندان» نگوییم که دیگر در داخل و خارج ایران امیدی به برپا ماندن این رژیم در میان نیست.

پس هلاکت قاسم سلیمانی، تنها یک نمونه از رسیدگی شرایطی است که انباشت ویرانگریهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی این رژیم ایجادش کرده است.

اگر رژیم می توانست، با سایر کشورهای جهان بر سر بدیهی ترین مسائل سیاسی بین المللی و قواعد زندگی جمعی جهانی به توافق برسد، دیگر چه نیازی به این دخالتهای خونریزانه و دیوانه وار در کشورهای منطقه داشت؟

اصلا چرا باید یک قاسم سلیمانی و یک نیروی قدس می داشت؟

هلاکت قاسم سلیمانی در یک عملیات نظامی آمریکا که به مدت بیش از دو دهه در عراق به همین رژیم دست باز داده بود تا به قول اوباما به یک بازیگر بد، مسئولیت بدهد تا دست از شرارت بردارد؛ گویای آن است که رژیم حتی از این فرصت نیز بعد از سه دور مذاکره سه جانبه در بغداد با آمریکا و دو سال مذاکره با آمریکا تا رسیدن به برجام، توانایی کمترین تغییری در سیاست خود را ندارد.

هلاکت قاسم سلیمانی، یک ضربه نظامی است، اما مظهر یک شکست بزرگ بازگشت ناپذیر سیاسی است.

  • موضع سانتریستی در هنگامه نبرد خلق با ضدخلق

رویکرد مورد نقد هم چنین «کشته شدن سلیمانی در عراق» را یک سویه و به تأکید «در امتداد تنش و زورآزمایی طولانی مدت آمریکا» قلمداد کرده تا ساده تر نتیجه بگیرد که مردم ایران در این هلاکت و همانند آن سودی ندارند و «ذینفع نیستند».

آیا واقعا چنین است؟ جدای از این که قاسم سلیمانی را چه کسی و در کجا و به چه دلیل و در میانه چه دعوایی کشته است؟ مردم از هلاکت او سودی نمی برند و «ذینفع نیستند»؟ اگر رژیم در حد «به لرزه درآمدن پایه های قدرت منطقه یی» اش، زیان دیده، آیا منطقی و دیالکتیکی است که مردم ایران، «ذینفع» نباشند؟

هم چنین با پیش کشیدن یک حرف حق یعنی «ادعاهای گمراه کننده و دروغ» آمریکا برای روانه کردن نظامیانش به عراق(سال ۲۰۰۳)؛ وضعیت کنونی عراق را با جمهوری اسلامی که «رشته ی بی پایانی از جنگ و ترور و ناآرامی بر عراق و سرتاسر منطقه» حاکم نموده بالمناصفه تقسیم کرده است.

در حالی که چند سطر بالاتر نوشته بود، پایه های «قدرت منطقه یی» رژیم در منطقه با کشته شدن قاسم سلیمانی و ۱۰نفر دیگر به لرزه درآمده، باز بر آن است که مردم ایران و عراق نگران «اقدامات تلافی جویانه ی متقابلی باشند که امنیت منطقه را بیشتر زایل کرده و خطر جنگ را افزایش می دهد».

فهم این که سرشت این نوشته در ورای محتوا و جمله هایش موضعی سانتریستی است، به هوش سرشاری نیاز ندارد. اگر رژیم، تنها با هلاکت ۱۱نفر که یکی از آنها قاسم سلیمانی است، ضربه سنگینی خورده که «پایه های قدرت»اش به لرزه درآمده، دیگر به روشنی قبل از هر دلیل و ریشه و منشأ دیگری باید دریافت که نظریه حاکم بر این یادداشت، دست کم در این موضوع، در اتمسفر سیاسی پیش از هلاکت سلیمانی و خیزش آبان۹۸ است.

به قول فردریک انگلس، وقتی نیمی از یک سیب را خورده اید، دیگر نباید تصور کنید تمام سیب را دارید!

هدف مته به خشخاش گذاشتن درباره همه بندها و جمله های این نوشته نیست. ولی چه کسی  انتظار داشته که «آزادی خواهان در ایران … کوچکترین همدلی و هم رایی با چنین جنایتکارانی و تاسفی نسبت به مرگ کسی که از جمله افراد موثر گسترده شدن و تقویت پایه های این حکومت جنایتکار در ایران و سرتاسر منطقه بوده»، داشته باشند؟ حتی قبل از این ضربه و حتی قبل از خیزش آبانماه؟

آن روی دیگر آن «سانتریسم ناب» مورد نقد چنین است: «ما در کشته شدن قاسم سلیمانی در عراق نه همراه با پایکوبی طرفداران حمله ی نظامی آمریکا به ایران هستیم و نه همداستان با کسانی که اکنون در غم «سردار عارف» نشسته اند و می کوشند از او چهره ای محبوب و «ملی» بسازند».

پایکوبی احتمالی در هلاکت قاسم سلیمانی با همه چهره پردازی که از او در همین نوشته انجام شده، به معنی قرار گرفتن در صف «طرفداران حمله نظامی آمریکا به ایران» نیست. ولی چرا بلافاصله باید توضیح داد که با «سردار عارف و چهره محبوب و ملی ساختن از قاسم سلیمانی همداستان» نیستند؟

چه چیزی جز درد و زخم وجدان ناخودآگاهی که در چنبره این سیاست و رویکرد گیر کرده و با چرخاندن شمشیر چوبی اش یک بار به راست و یک بار به چپ، تلاش میکند خود را از این گیر و دار برهاند؟

  • کابوس قدرت نمایی پوشالی رژیم و ندیدن قوت خلق و ضعف دشمن

این حرف را دیگر چه بنامیم که «جمهوری اسلامی خواهد کوشید شکست نظامی خود را در کنار  وعده ی انتقام، در سطح ایران و منطقه به یک پیروزی سیاسی تبدیل کند».

حتی در عالم تبلیغات و شامورتی های آخوندی پنداشتنی است که یک «شکست نظامی» را با «وعده انتقام» به «پیروزی سیاسی» تبدیل کند؟ شاید بتوان آن را از انظار مردم پنهان کرد. ولی احساس یا هراس  از تبدیلش به پیروزی سیاسی، چه آبشخوری دارد؟

از واکنشهای خود به خودی و عکس العملی پاسدار و بسیجی جماعت که بگذریم، از این امر ساده و روشن تغافل می شود که «وعده انتقام» که بلافاصله از سوی خامنه ای و روحانی مطرح شد، تنها پرده دود استتاری است تا در پناه آن فرصتی بیابند.

فرصتی برای ترمیم حفره ها و شکافهای سیاسی و امنیتی ژرف و ناشناخته یی که از آن بی خبر بودند و به گفته خودشان در برخی منابع، بر اساس آن ردیابی حرکت قاسم سلیمانی از تهران صورت گرفته بود. نه خلق الساعه که به سرعت پس از پیاده شدن سلیمانی از هواپیما در جاده پشت فرودگاه با چنان دقتی آن هم در تاریکی بزنند.

یک عملیات نظامی با چنین ابعاد و پیامدهای سیاسی خرد کننده، دست کم از نظر مراحل شناسایی، ترکیبی از عنصر نفوذی انسانی و تکنیک های ماهواره یی و جاسوسی را به دیده می آورد. آن پرده دود استتار و فرصتی که در جستجوی آنند، برای چاره جویی است تا بلکه از ضربات بیشتر جلوگیری نمایند؟

بنابراین طبیعی ترین و ساده ترین نتیجه این عملیات نظامی فروبردن رژیم درکلیت و سپاه قدس به طور مشخص در لاک دفاعی و بازسازی شرایط امنیتی است که طی بیش از دو دهه با دست باز هر چه خواسته در معادلات سیاسی پیشین در منطقه کرده است.

دستگاه سیاسی و نظامی رژیم بیش از هر زمان دیگر و بیش از هر چیز اینک نیاز به بازنگری دارد تا بر خلاف گفته خامنه ای (در پیام انتصاب قاآنی)، که خط سپاه قدس ادامه همان سیاست و خط قاسم سلیمانی است، راه کارهای ارتباطی و عملیاتی خود را بازبینی کند.

گو این که از برخی عملیات محدود نظامی مثل پرتاب خمپاره به این جا و آن جا در عراق هم برای این دود استتار کمک بگیرند. اما تداوم این نوع عملیات نظامی آمریکا در عراق، بیش از آن که فرصت عملیاتی یا بازبینی به رژیم بدهد، باید او را به فکر یافتن فرصت و راهی برای عقب نشینی بیندازد تا زیانها و تلفات کوبنده کمتری نصیب کند.

اما چرا این نحله سیاسی یا رویکرد و نگرشی که هدف این نوشته، نقد آن است، این همه از کابوس دیرینه «احساسات ناسیونالیستی و ضدآمریکایی … و از این موقعیت برای تحکیم پایه های حکومت خود، گسترش فضای اختناق و سرکوب و به فراموشی سپردن خواست ها و مطالبات مردم، فشار بر زندانیان سیاسی و… بهترین فرصت … تا صفوف تکه پاره شده ی عوامل خود بعد از قیام آبان ماه را نیز به یکدیگر نزدیک کند و … بار دیگر و از نو جان تازه ای بدهد و برای کشتارهای بعدی» رنج می برد و و از این رنج خود سخن می گوید؟

از یک نگاه روانشناسانه، هراسان است، چون نمی خواهد دوچار خودباختگی در برابر آن چیزی شود که «ناسیونالیسم» می نامد و در واقع آچمز در برابر عوامفریبی آخوندی است (از پیشینه گروهها و احزابی از این نوع به دلیل پیش گفته می گذریم).

  • رهنمود این سیاست و رویکرد از کجا می آید و به کجا می رود؟

نوشته یادشده راه حل و راه کار «پایان سیاست های تجاوزکارانه»، در پیش گرفتن «سیاست مسئولانه ایرانی» و «همراهی و هم گامی با همه ی نیروهای آزادی خواه، صلح طلب و مسئول در سرتاسر منطقه و جهان» را پیشنهاد می کند. تا چه بشود؟

تا «مردمان کشورهایمان بتوانند خود بر سرنوشت خود حاکم شوند…اگر آن ها[مردم کشورهای منطقه] بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند، آن گاه این بساط دهشت آور جنگ و ترور و کشتار و ناامنی در منطقه نیز برچیده خواهد شد».

آبشخور این رویکرد و دیدگاه و سیاست که این یادداشت تنها یکی از بروزهای آن است، اندیشه و راهبرد «رفرمیستی» است. این «اگر» چگونه باید محقق شود؟ جز با سرنگونی و برچیدن بساط این رژیم؟ پس چرا این نوشته درباره امری تا این اندازه بسیط و منطقی ساکت است؟

اما رفرمیسم هم مثل هر پدیده دیگر و سیاست و اندیشه دیگر، پدیده ایستایی نیست و هنگامی که حتی به عنوان «رفرمیسم» نتواند خودش را با واقعیتهایی که در جهان خارج از ذهن و تئوری، به گونه یی دم افزون در حال دگرگونی اند، همگام کند، نه تنها به پیش نمی رود بلکه به ظاهر در سکون باتلاق گونه یی فرو می رود که پسرفت جای پیشرفت را می گیرد.

این رهنمودها را یک جریان «سوسیال رفرمیست» یا حتی «بورژوا رفرمیست» می توانست در سالهای ۵۸تا۶۰ هم بگوید و همین نصیحت ها را مطرح کند. چرا پس از حدود ۴۰سال که بر اقتصاد و سیاست ایران، سرفصل های بسیار گذشته و نیروهای بسیاری از درون حاکمیت ولایت فقیه ریزش کرده اند و این رژیم ازجمله به مدد دو جنگ ویرانگر در کشور همسایه اش عراق و با حداکثر سودجویی از آن توانسته بر سر کار بماند، ما حتی یک کلمه درباره ضرورت سرنگونی این رژیم و جایگزینی یک قدرت سیاسی دیگر نمی یابیم؟

در رویکرد و سیاستی که می خواهد آن قدر سنگین و رنگین باشد که «خدای نکرده» هم با آنها که برای حمله نظامی آمریکا پایکوبی می کنند، همراه و همسان پنداشته نشود و هم با سوگواران «سردار عارف»، اشتباهش نگیرند، اشاره نکردن به امر ناقابل سرنگونی این رژیم امری تصادفی یا از سر فراموشکاری بوده است.

بی تردید این سیاست و رویکرد، از «رفرمیسم» ریشه می گیرد و در سر بزنگاه، به بقای همین رژیم با همه پیشینه جنایتکارانه و خونبارش رضایت می دهد. ولو به اسم یا بهانه ی تغییراتی که تنها خودش می تواند با فریب دادن خودش، اساسی بودن یا ساختاری بودنش را باور کند.

احمد مجد

کالیفرنیای شمالی-۳ژانویه۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=16981 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Iman
Iman
4 سال قبل

انتشار این باصطلاح نقد از جانب سایت اخبار روز کار بسیار هوشمندانه‌ای است.
باشد که جوانان خواننده با محصول مناسبی از اَدای نقد درآوردن آشنا شوند. محصول میانمایگی، فقدان درک انضمامی از شرایط عینی در ایران و منطقه و در نهایت، ابتذال.

همايون فرزاد
همايون فرزاد
4 سال قبل

یعنی این آقای مجد که این طور مو را از ماست می کشد برای اولین بار است به اخبار روز مراجعه کرده و مواضع این سایت در مورد حکومت جمهوری اسلامی را نمی داند؟ نمی داند که در طیفی که منظور ایشان است (به درست و غلطش کار ندارم) اخبار روز جزو اولین ها بوده که به مناسبت های مختلف موضوع سرنگونی جمهوری اسلامی را مطرح کرده و یعنی به آن اعتقاد داشته و دارد؟ اگر این ها را نمی داند چطور به خودش اجازه ی قضاوت می دهد و اگر می داند که کل تحلیلش به قول خودش در مورد «سانتریست ها» به هوا می رود.
من اما اعتراف می کنم یک چیز را نفهمیدم، او حقیقتا دنبال چه می گردد؟ آیا هرکس به مجاهدین و شورای ملی مقاومت اش بله نگفت سانتریست و رفرمیست است؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x