پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پری بلنده – مهدی اصلانی

اعدام پری بلنده پیام حکومت جدید به جامعه‌ای بود که باید کنترل می‌شد. خمینی به ذات نگرشی نسق‌گیر و ضعیف‌کش را با حکومت اسلامی‌اش بنیان نهاد. از اعدام پری بلنده تا انداختنِ آفتابه بر گردن «اراذل و اوباش»، میراثی است که از او بر جای مانده است. اما در این بازی نیز رسم مروت به جا نیاورد. خمینی برای نسق‌گیری از جامعه، ضعیف‌کشی پیشه کرد. مجازات را بر حس انتقام بنا نهاد و بی پناه‌ترین‌ها را از دم چک گذراند

مهدی اصلانی

زاد‌گاهم سه‌راه اکبرآباد یکی از سنتی‌ترین و قدیمی‌ترین محلاتِ تهران محسوب می‌شود. این محله به داشتن چند مکان از جمله کارخانه‌ی آب‌جو‌سازی­ی شمس شهره بود. نوروز ۱۳۵۷ مجتمع مهتاب که تازه‌ساز بود و شیک، و روکاری یک‌دست از سنگ مرمرِ خاکستری جلایش داده بود پذیرای مهمانی بالابلند و مغرور شد. تازه‌‌وارد به هم‌راه دختری خردسال ساکن طبقه‌ی دوم یکی از آپارتمان‌های مجتمع نوساز مهتاب شد. دخترک می‌توانست نوه‌ی تازه‌وارد محسوب شود.

کشفِ هویت و نامِ شناسنامه‌ای تازه‌وارد برای بچه‌های کوچه شاهین و برزین در محله‌ی سه‌راه‌ اکبر‌آباد چندان به درازا نکشید. روی زنگ در منزل این عبارت به چشم می‌خورد: قاسمی.

از بهار ۱۳۵۷ خانم قاسمی با ما سه‌راه اکبر‌آبادی‌ها بچه‌محل شد. کنج‌کاوی و فضولی‌ی بچه‌های محله برای بیشتر دانستن در مورد تازه‌‌وارد هنوز پاسخی درخور نیافته بود. در هفته‌ی اول کاشف به عمل آمد که نام کوچک خانم قاسمی که چونان قویی سبک‌بال و مغرور به هنگامِ استراحت در بالکن مجتمع مهتاب آتش به آتش سیگار می‌گیراند و خسته‌گی کاری که بر هیچ‌کس دانسته نبود از تن به در می‌کرد، سکینه است؛ سکینه قاسمی.

و ما هنوز نمی‌دانستیم که سکینه‌ی قاسمی همان «پری بلنده» معروف است و بین سال‌‌های ۵۲-۱۳۵۰ را به حبس بوده است. شخصیتی که گذشتِ ایام نیز نتوانسته گردی بر خاطره‌اش بنشاند، چونان که ملکه‌ی ذهنِ پاره‌ای زن‌های چریکِ خانه‌های تیمی نیز می‌باشد.

چریک فدایی خلق عاطفه جعفری، که در دهه‌ی ۵۰ به حبس بوده، در نقل خاطرات خود از آن روزگاران روایتی این‌گونه از شخصیت این زندانی غیرسیاسی ارائه می‌دهد: «ما به زندانی‌های جنحه و جنایی می‌گفتیم زندانی‌های عادی، زنان عادی هم به ما می‌گفتند سیاسیا (سیاسی‌ها). پری بلنده زیبا و با دل و جرأت و آدم قابل اعتمادی بود. زندانیان عادی یک‌بار که با خانم دکترِ زندان بگومگو داشتند و معترض که به اندازه‌ی کافی داروی مُسکن نمی‌دهد و به آن‌ها نمی‌رسد، در میان فحش‌های رکیک یک‌باره پری بلنده فریاد زد: خوبه ما هم مثل سیاسیا عکسِ شاه رو لوله کنیم و بچپونیم تو کونمون تا به ما هم مثل اونا برسین؟» (۱)

به راستی چه جاذبه‌ای در شخصیت این نام وجود داشت که او را به موضوع ادبیات نیز بدل می‌کند، آن‌گونه که نویسنده‌ی صاحب سبک هوشنگ گلشیری، یکی از پرسوناژهای داستان بلندش به وی اختصاص می‌‌دهد‌: «پری بلنده چه تن و بدنی داشت. پشت به او استکان را می‌گذاشت روی پیشانیش و ریزریز چین‌های دامنش را می‌لرزاند و دست‌هایش را در هوا می‌چرخاند و کمرش را رو به او خم می‌کرد و حلقه به حلقه موهایش می‌آمد پایین تا پیشانیش می‌رسید به جلوی سینه میرزا» (۲)

غروب نهم بهمن ماه ۱۳۵۷ سه‌راه اکبر‌آباد را آتش و دود در برگرفت. در اقدامی هم‌آهنگ کارخانه‌ی آب‌جوسازی شمس در غرب تهران و آب‌جو‌سازی مجیدیه در شرق تهران به آتش و غارت کشیده شد. ابتدا کسانی به آب‌جوسازی شمس حمله کرده و سپس دیگرانی که کم نبودند رمه‌وار، رگ گردن کلفت کردند و نعره‌کشان «تا خون در رگ ماست» سر دادند. روزنامه‌ی اطلاعات در دهم بهمن ماه در تیتری بزرگ خبر از به آتش کشیده شدنِ «شهرنو، شکوفه‌نو، دو آبجو‌سازی و ده‌ها مشروب فروشی» داد.

به جراًت می‌توان گفت از انبار و زیرزمین این کارخانه چند روز متوالی آب‌جو شیشه‌ سرطلایی شمس و آب‌جو قوطی خارج می‌شد و بچه‌های محلات اطراف به تناسب قوا و تیغ‌دار بودنِ نفرات‌ِ محله‌شان ساعاتی از شبانه‌روز کارخانه را در اشغال و اختیار خود داشتند. هم‌راه با نابود کردن قوطی‌های آب‌جو در وسط خیابان و عربده‌ی «به گفته‌ی خمینی نهضت ادامه دارد.» بخشی از قوطی‌ها نیز برای روز مبادا که دور نبود ذخیره می‌شد. هنوز تا شب دودانگی مانده بود و دهان‌ها نمی‌بوییدند.

«از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف «قلعه‌ی شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. … حدود ساعت شش بعد از ظهر چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آن‌ها به خیابان‌های داخل «قلعه» ریختند. … خانه‌ها و مغازه‌های داخل قلعه به آتش کشیده شد… تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شدند… آتش‌سوزی ساعت‌ها «محله‌ی غم» را می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد. مأموران آتش‌نشانی پیرو اعلامیه‌ی قبلی ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نمی‌خواهند، خودداری خواهند کرد، در نتیجه اقدامی برای خاموش کردن این آتش‌ها صورت ندادند» (۳) 

ما سه راه اکبر‌آبادی‌ها سرگرم انقلاب بودیم و از سرنوشت خانم قاسمی و دخترک خردسال بی‌خبر. و تا هنوز و همیشه، پری بلنده را ندیدیم.

پری نه فرار کرد و نه جایی برای پناه بردن داشت. شده بود همان دخترک بالابلندِ قزوینی که پدرِ وامانده‌اش وی را به دوران طنازی‌اش با چند سکه در محله‌ی «راسته وزیر» قزوین تاخت زده بود. خانه‌ی طبقه‌ی دوم مجتمع مهتاب مورد هجوم و غارت واقع شد و کمی بعد نامِ پری به عنوان اولین زنِ اعدام‌شده‌ی حکومت الله پس از انقلاب در تاریخ ثبت شد.

اولین‌ها همیشه اعتباری تاریخی با خود دارند، هرچند کسانی با تاریخ‌سازی و روایاتی مجعول نام خانم فرخ رو پارسا را به عنوان اولین زن اعدام‌شده ثبت کرده باشند. عدالت تاریخی حکم می‌کند تا برای ثبت در تاریخ گفته آید که اولین زن اعدام‌شده‌ و اعلام‌شده‌ی پس از انقلاب سکینه قاسمی (پری بلنده) بوده است.

روزنامه‌ی کیهان در تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۳۵۸ با چاپ تصویری از پری بلنده و منصور باقریان بر پیشانی صفحه‌ی اول خود خبر از اعدام سه زن و چهار مرد می‌دهد: اسامی زنان اعدام شده سکینه قاسمی معروف به پری بلنده، زهرا مافیها ملقب به اشرف چهارچشم و صاحب اختیاری معروف به ثریا ترکه است که به همراه منصور باقریان به حکم شعبه‌ی اول دادگاه انقلاب اسلامی به قتل می‌رسند. در کیفرخواست منصور باقریان اتهام وی «وارد کردن مجلات پورنوگرافی و آلات تناسلی مردانه و زنانه از اسرائیل» اعلام می‌شود. هم‌چنین در گزارش اسفند ماه ۱۳۵۸ سازمان عفو بین‌الملل، دادگاه انقلاب سکینه قاسمی (پری بلنده) را به «‌‌دایر کردن عشرت‌کده‌های مختلف و گول زدن زنان و دختران معصوم و بیگناه، ایجاد شبکه فحشاء و کشاندن زنان به این مراکز» متهم کرد، مفسد فی‌الارض تشخیص داده و به اعدام محکوم کرد. حال آن‌که در این تاریخ (۲۱ تیرماه ۱۳۵۸) خانم فرخ رو پارسا هنوز دست‌گیر نشده و به زندگی مخفی روی آورده بود. خانم پارسا هفت ماه پس از اعدام پری بلنده در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۵۸ و در منزل مسکونی‌اش در شمال تهران به همراه هم‌سرش سپهبد احمد شیرین سخن دست‌گیر می‌شود. (۴)

 به جهتِ سنگینی‌ی بارِ مذهب و شریعت بر قوانین، صدور و اجرای حکم اعدام برای زنان هماره با دشواری‌ی بیش‌تری‌ مواجهه بوده است. باورهای مردسالارانه‌ در تدوین و اجرای قوانین چه در دوران پهلوی دوم و نیز پس از آوار بهمن‌کش ۵۷ و نگاه اسلام شیعی، اعدام زنان را همواره با محظوراتی از این دست مواجهه کرده است. چنان‌چه در اوج مبارزات چریکی در قدرقدرتی پهلوی دوم، فارغ از کشت‌شدن در درگیری‌ها تنها نام سه زن به عنوان اعدامی ثبت شده است: منیژه اشرف‌زاده کرمانی به عنوان اولین زن اعدامی به تاریخ سوم بهمن ۱۳۵۴. اعظم‌السادات روحی‌آهنگران در هفتم شهریور ۱۳۵۵. و زهرا آ‌قا‌نبی ‌قلهکی در ۲۹ آذر ۱۳۵۵(۵)

مرادم از نقل تمامی آن‌چه گفته آمد، حرف اصلی این مکتوب است. هیچ‌کس در عزای پری پیراهن سیاه بر تن نکرد و هیچ صدای اعتراض از حلقوم کسی برنیامد. ما همه اعضای ارکستری شدیم که در یک هم‌نوایی شوم در حرکتی توده‌وار و جمعی حقوق انسانی نادیده انگاشتیم. ما مغلوب صدای غالب شدیم. ما در مقابل حرکت توده‌ای که به ذات تخریب‌گر بود سر خم کردیم؛ در مقابل شکستن شیشه و آتش زدن‌ها. بسیاری از آتش‌زننده‌گان شهرنو، که انقلاب بر کاکل‌شان می‌چرخید، خود در زمره‌ی مشتری‌های قلعه بودند و در رده‌ی تن‌خران، و با روسپیان هم‌تنی کرده بودند. صداهای کم‌زور نیز در گفتمان سکوت مستحیل شد. دفاع از حقِ انسانی پری بلنده به جهت اخلاقی برای‌مان چرک بود و چندش‌آمیز. ما در نهایت برای پری دل سوزاندیم اما آن بی‌قدر را شماره نکردیم تا لیست‌مان مخدوش نشود. ما با پشت کردن به قربانی شاًن و حرمت انسان خدشه‌دار کردیم. هنوز بسیارانی حاضر نیستند یک استکان چای از دستِ امثال پری بگیرند و بنوشند، که آن نفرینی را نجس می‌دانیم، چرا که پری بلنده در ذهن‌مان ناچیز بود و هست و ما هنوز نمی‌خواهیم مخالفت‌مان را با ناچیزی توضیح دهیم. ما گیریم با سکوت‌مان با توده‌ی ماه‌زده‌ای که رگ گردن بر افروخت هم‌صدا شدیم.

الیاس کانتی در کتاب توده و قدرت چنین می‌گوید: «توده هنگامی ساخته می‌شود که کمیت جای کیفیت را می‌گیرد. توده در همه‌ی اشکال خویش چه تماشاچی‌ی مسابقه‌ی فوتبال باشد چه طرف‌دار یک اندیشه‌ی سیاسی، پدیده‌ای است که در آن فردیت جایی ندارد. بر مبنای همین فقدان فردیت است که توده می‌تواند ابزار همه‌ی خشونت‌ها نیز باشد» (۶)

اعدام پری بلنده پیام حکومت جدید به جامعه‌ای بود که باید کنترل می‌شد. خمینی به ذات نگرشی نسق‌گیر و ضعیف‌کش را با حکومت اسلامی‌اش بنیان نهاد. از اعدام پری بلنده تا انداختنِ آفتابه بر گردن «اراذل و اوباش»، میراثی است که از او بر جای مانده است. اما در این بازی نیز رسم مروت به جا نیاورد. خمینی برای نسق‌گیری از جامعه، ضعیف‌کشی پیشه کرد. مجازات را بر حس انتقام بنا نهاد و بی پناه‌ترین‌ها را از دم چک گذراند، و پری نمادِ بی‌پناهی‌ی محض بود. پرسش آن است چرا هیچ‌کس صدا بلند نکرد؟ زنان روشن‌فکر و شجاعی که در اولین تظاهرات علیه حجاب اجباری به خیابان ریختند به‌هنگام اعدام پری کجا بودند؟ چرا سکوت اختیار کردند، چون اعدام حق پری بود؟

زدنِ پری اعدامِ جسمیت زن و حقنه کردن جهان‌نگری واپس‌مانده‌ای بود که زن را پرده‌نشین می‌خواست. کاربه‌دستان اسلامی برای حفظ بنیان خانواده‌ای که مرادشان بود با پری آغازیدند. اعدامِ پری فتح‌الفتوحِ آئینی بود که بعدتر بازتابِ تحمیل حجاب اجباری شد. اعدامِ پری زدنِ نماد برهنگی‌ی زنانه بود. و جرمِ پری تن‌فروشی بود و نه تن‌خری. خداسالارانِ دین‌خویِ به قدرت رسیده، قوادان و پاندازان و جاکش‌های مرد را اعدام نکردند، اما پری بلنده را چرا. و پری همان شیطانِ روایت و احادیث اسلامی بود که با جسم اغوا می‌کرد. جسم گناه‌کار و خارج از چهارچوب خانواده را باید زد. و این‌گونه بنیان گفتمان اسلامی را برساختند. سکینه قاسمی تنها ده ماه بچه‌محل‌ ما بود. این مکتوب شاید ادای دینی باشد به بچه‌محلی که دیگر نیست.

ویراست اول  بهمن ۱۳۹۲

ویراست دوم تیر    ۱۳۹۹

پانوشت‌ها

۱- نگاه کنید به داد بی‌داد جلد اول، به کوشش ویدا حاجبی، صفحه۷۳

۲- نگاه کنید به «در ولایت هوا» طنزنوشته‌ای از هوشنگ گلشیری

۳- نگاه کنید به اطلاعات دهم بهمن ۱۳۵۷

۴- نگاه کنید به خانم وزیر” منصوره پیرنیا

۵- نگاه کنید به داد بی‌داد، به کوشش ویدا حاجبی جلد دوم ص ۴۲۴

 ۶- نگاه کنید به بهروز شیدا: “بهمنی رها شده است پشت‌اش ایستاده‌ایم یا زیرش” گفت‌و‌گو با حسین نوش‌آذر رادیو زمانه

https://akhbar-rooz.com/?p=39617 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
باقر شیخ الاسلامی
باقر شیخ الاسلامی
3 سال قبل

به نظر من ، نقد دیروز کار سهل و ساده ای است . همه ما انبانی پر از این تجربه ها داریم ( اصلآ به معنی آن نیست که دیروزیها را دستکم بگیریم و یا فراموش کنیم ) . جوان بودیم . دیگرانی هم که در آن شلوغیها با ما همراه بودند ، جوان بودند . آنچه بیشتر اهمیت دارد ، نقد عملکرد همین امروز ماست تا به روشنی سئوال شود آیا با این روند به فردای بهتر و مطمئن تری خواهیم رسید . به چه دلیل ؟
و اگر کسی یا کسانی اندیشه امروزی مرا زیر سئوال بردند ، حکم قتل او و آنها را صادر نمی کنم و با انواع تکفیر و توهین و تحقیر سعی نمی کنم که آن صداها را خاموش کنم ( گیرم که خیلی هم صادقانه ) ؟ .

محمّدرضا مهجوریان
محمّدرضا مهجوریان
3 سال قبل

آقای اصلانیِ عزیز!
این، بارِ دوّم است که شما، “زن” را بهانه کرده‌اید که تا مخالفتِ‌تان را با انقلاب به طورِکلّی و با انقلابِ ۵۷ ایران به‌طورِ ویژه، و مخالفتِ‌تان را با همه‌ی شرکت‌کننده‌گان در آن انقلاب، و هم‌چنین، موافقتِ‌تان را با نقدِ “توده‌ی انسان‌ها”، “مُستَنَد” سازید: بارِ پیش، “فرّخ‌رو پارسا” بود، و این بار، “پَری بُلَنده”.
دوستِ عزیز!
شما – به نظر می‌رسد- دارید هم “ف. پارسا” و هم “پَری بُلَنده” را “ابزار” می‌کنید برای اثباتِ نه‌تنها مخالفتِ‌تان با انقلاب بل‌که هم‌چنین برای اثباتِ نظریه‌های اجتماعیِ‌تان در باره‌ی “توده‌ی مَردُم”.
البتّه این حقّ شما است که از دیدگاهِ تان به هر نحوی که خود می‌پسندید دفاع کنید. ولی یادآوریِ دوستانه‌ی من به شما این است که شما اگر چنان‌چه زحمتِ بیش‌تری بکشید، آن‌گاه می‌توانید برای مخالفت‌کردنِ‌تان با انقلاب و برای دفاعِ‌تان از دیدگاه‌های اجتماعیِ‌تان، دلایلِ بسیاری بیابید که هم کمی سنگین باشند، و هم کمی اندیشه‌ورزانه، و هم کمی سودمند و مؤثّر.
یادآوریِ دیگرِ دوستانه‌ی من به شما این است که بهتر است در این‌گونه استدلال‌ها و استنادها، از ضمیرِ “من” بهره بگیرید؛ و از “خودِ”تان انتقاد کنید. استفاده‌کردن از ضمیرِ “ما”، در این مورد، نه در صلاحیتِ شما است و نه در شأنِ شما.
در انقلابِ ۵۷- یا هر نامی که به آن داده شود-، انبوهِ بی‌شماری از انسان‌هایی شرکت داشته‌اند که هم با شاه مخالف بودند و هم با شیخ، و بسیار بهتر از شما با “پَری بُلَنده”ها آشنایی داشتند، و شخصیتِ آن‌ها را از شخصیت‌های روشن‌فکرانِ اَشراف‌مَنِش بسیار بهتر می‌دانستند؛ و مخالفِ جدّیِ آن سرنوشتِ غم‌باری بودند که به دستِ “رهبرانِ” تازه‌نَفَسِ خطّ خمینی برای آن‌ها رقم زده شده بود.
آقای اصلانی!
اگر به فرضِ محال بتوانیم تصوّر کنیم که روح می‌تواند مستقل وجود داشته باشد، آن‌گاه، بیمِ آن دارم که روحِ “پَری بُلَنده”، با دیدنِ این “ابزارسازیِ” شما از او، با همانِ لحن و گفتارش، چیزی در حدِّ همان که در زندانِ شاه، بارِ زندانبانان کرده بود، بارِ شما هم بکند.

باران آذر مینا
باران آذر مینا
3 سال قبل

آقای مهجوریان مسئله برسر موافقت یا مخالفت با انقلاب ۵۷ نیست سخن برسر نگاه واقع بینانه به رویداد مهمی در۴۰ سال پیش است شما اقای اصلانی را می نکوهید که چرا از ستمی که برخانم پارسا یا خانم پری بلنده رفته است ابزاری برای نقد ان انقلاب ساخته است نخست اقای اصلانی به گواه نوشته هایشان نیازی به پنهان کاری و ابزار سازی از این وان ندارند وهمیشه سخن خود را بی پروا گفته اند دوم می فرمایید انقلاب ایران علیه شاه وشیخ بوده است شما یا ان دوره یا در ایران نبودید یا خردسال بودید یا می خواهید پندارهای خود را جای واقعیت بنشانید کلیدانقلاب ایران با انتشارنامه ی انتقادی درباره ی خمینی زده شد سپس بمناسبت چهلم جان باختگان قم تبریز زیر سرپرسی اسلامیان بپاخاست و ……. در تابستان ۵۷ اخوندهای سیاسی در دردست ملی مذهبی های ان زمان رهبری تطاهرات را بدست گرفتند و با رفتن خمینی به پاریس او رهتر بی چون وچرا انقلاب شد و توده های اسلامزده به پیروی از او رواوردند میلیون ها نفر با شعارعای دینی به خیابانها می امدند و متاسفانه بخش مدرن و سکولار حامعه نتوانست در برابر این موج بنیان کن بایستد و ناچار با ان همراه شد . شما به چه دلیل می گویید انقلاب علیه شیخ بود درحالی که میلیون ها نفر شبها فریاد الاه اکبر سر میدادند وعکس امام را ماه دیدند قدری واقع بین باشیم

باران آذر مینا
باران آذر مینا
3 سال قبل

اقای اصلانی درود بر شما که شجاعانه به انتقاد ار خود و از ما نشستید توده پرستی و خلق ستایی که در ده ی ۵۰ باتاثیر پذیری از نظریات پوپولیستی مائو به حان حامعه ی ما افتاد چشم انتقادی رزمندگان سیاسی و روشنفکران را برای نقد فرهنگ جامعه و توده ها بست وهنگامی که توده ی لگام گسیخته گله وار در پی رهبران اسلام سیاسی روان شدند نه کسی را دل رویارویی و نه امکان رویارویی با ان بود ونه کسی در این اندیشه بود که خرمت انسان ها را از هر گروه و طبقه و صنفی پاس باید داشت. متاسفانه پس از گذشت چند دهه هنوز در برهمان پاشته می جرخد گلشیری عزیز در واکنش به رمان بامداد خمار که به دو فرهنگی جامعه ی ایران پرداخته بود نوشت من نجارم . واکنش مردم مشهد به دستگیری و اعدام خفاش شب که بیش از ۱۰ زن تهیدستی راکه از روی مستمندی روسپیگری می کردند خفه کرد این بود که مجاهد بود و جامعه را پاکسازی می کرد ( مستندی از این جنایت چند سال پیش در تلویزیون آرته پخش شد ) . درمیان نویسندگان ایرانی صادف هدایت و چوبک از کم شمار نویسندگانی بودند که از نمایاندن زشتی هاو پلیدی های جامعه ی ما نهراسیدند و حقیقت را فدای ایدئولوژی یا سیاست روز نکردند . پاینده باشید

بهرام خراسانی
بهرام خراسانی
3 سال قبل

درود بر شما
یادآوری خوب و بسیار هشدار دهنده‌ای بود
سپاس
بهرام خراسانی

peerooz
peerooz
3 سال قبل

جناب مهدی اصلانی در سال ۱۳۵۷ ظاهرا کودکی بوده اند که با همبازی های لابد ۱۲-۱۰ ساله خود متوجه ورود تازه واردی به محله خود میشوند و در سال ۱۳۶۳ بمدت چهار سال در ایران زندانی بوده اند. این تمام معلومات من در باره ایشان پس از گشتی در اینترنت و مانند موارد مشابه نشانه فقر فرهنگی ما در مقایسه با فرهنگ از ما بهتران است که شرح حال افراد درجه سه و چهار آنها در ویکیپدیا به سهولت قابل دسترسی ست. ایشان چون “در قید حیات” اند لابد در خارج ایران زندگی میکنند؛ چند سال را نمیدانم. این مقاله حدود ۲۵ سال پس از خلاصی ایشان از زندان نوشته شده و ۷ سال بعد ویراستاری شده است.

پاراگراف “مرادم از نقل تمامی آن‌چه گفته آمد………..” شرح اوضاع روحی ایشان در ۴۵ -۴۰ سال پیش است که در تضاد با پاراگراف نهایی مقاله و مقوله حقوق بشر میباشد. به گمان من این تحول فکری بیشتر نتیجه زندگی در جوامع متمدن تر و کمتر ناشی از بلوغ جسمی و روحی و آگاهی های حاصله از برکت اینترنت میباشد. آیا آنها که هنوز در ایران زندگی میکنند نیز به همین اندازه تغییر کرده اند؟ و ما ساکنین خارج گاه و بیگاه برای آنها از راه دور نسخه مینویسیم؟ نمیدانم.

اسفندیار منفردزاده

«اعدام پری بلنده پیام حکومت جدید به جامعه‌ای بود که، «» من و مردمان با سکوت اعلام کردیم، پس:- «باید کنترل می‌شد.»…که شد و همواره می شود! اسفند، یار پری و بی پرواها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x