جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

پیشروان اندیشه چپ در ایران – رحیم اکبری

گرایش به "تحلیل طبقاتی " جامعه سنتی ایران و "فئودالی" نامیدن آن و درنتیجه انقلاب مشروطه را نوعی انقلاب "بورژوازی علیه فئودالیسم" شناختن و اینکه باید این انقلاب به "انقلاب بورژوا-دموکراتیک" ارتقا یابد باعث بروزاولین شکاف نظری در میان طیف های متفاوت چپ ایران می شود که تا قبل از آن همگی جبهه مشترک "تجدد طلبان" و روشنفکران جامعه را تشکیل میدادند
پیشروان اندیشه ی چپ در ایران

نگاهی نو به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
۶- پیشروان اندیشه چپ در ایران 
(از آغاز تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷)
“قطعاتی برای تفکر”


حزب دموکرات ایران
(نخستین حزب چپ ایران)

در سال ۱۹۰۹ محمد علی شاه از سلطنت خلع شده و احمد شاه بعنوان شاه معرفی می شود که بعلت صغر سن  او ناصرالملک  بعنوان نایب السلطنه تعیین شده  و در همین سال مجلس دوم  نیز تشکیل می گردد.

هدف مبارزین سیاسی و روشنفکران ایرانی در این مرحله جدید تشکیل احزاب و فعالیت های پارلمانی و انتخاباتی و تشکیل فراکسیون های اکثریت-اقلیت به سبک پارلمان های اروپایی است .

هر چند در مجلس اول دو گرایش عمده محافظه کاران و تندروها وجود داشتند  ولی عملا با شیوه حزبی کار نمی کردند. تنها در مجلس دوم بود که دو حزب تازه تاسیس دموکرات و اعتدالی وارد شدند و بخصوص حزب دموکرات از لحاظ ساختار تشکیلاتی بیشتر به احزاب اروپایی نزدیک بود هرچند که در مجلس در اقلیت قرار داشت

حزب دموکرات ایران از رهبرانی سرشناس تشکیل شده بود:

سید حسن تقی زاده  و محمد امین رسول زاده (عضو گروه همت بود. بعد ها حزب مساوات در باکو را تشکیل داد و نخستین رهبر جمهوری آذربایجان گردید)

حیدرخان عمو اوغلی  و سلیمان میرزا اسکندری و شیخ ابراهیم زنجانی  و مساوات  دو ارمنی سوسیال دموکرات (ترهاکوپیان و پیلوسیان)

همانگونه که دیده می شود حزب دموکرات ایران شامل افرادی با  خاستگاه سیاسی و سازمانی مختلف اعم از اجتماعیون-عامیون ایرانی و گروه همت در باکو و سوسیال دموکرات های ارمنی و روحانیون آزاداندیش و روشنفکران و ملی گرایان ایرانی بود که میخواستند با دوری از روشهای مبارزات مسلحانه و قهرآمیز قبلی  این بار با انتخاب روش مبارزه پارلمانی و انتخابات آزاد اهداف انقلاب مشروطه را پیگیری کنند.

حزب دموکرات در حقیقت یکنوع “جبهه متحد” از گروهها و تشکل هایی بود که  محور مشترک آنها اولویت فعالیت دموکراتیک در ایران بود.

  • تقی زاده و بسیاری از روشنفکران آنروز نظیر ملک الشعرا بهار معتقد بودند که فعالیت های سوسیالیستی در جامعه عقب مانده آنروز ایران هنوز زود است و باید اولویت را به مبارزات دموکراتیک داد.
  • امین زاده به فعالیت های دموکراتیک معتقد بود  و می گفت: “در مملکتی که نه سرمایه داری وجود دارد و نه پرولتاریا و هنوز به معیشت قرون وسطایی روزگار می گذراند در مملکتی مانند ایران سوسیالیسم خیالی است بی حقیقت”.
  • پیلوسیان و هارکوپیان نمایندگان اقلیت گروه سوسیال دموکرات های ارمنی تبریز بودند که معتقد بودند بدلیل عدم شکل گیری سرمایه داری در ایران و عدم وجود پرولتاریای صنعتی باید سوسیالیست ها وارد صفوف دموکرات ها شده و اولویت را به فعالیت های دموکراتیک دهند.
  • حیدرخان عمو اوغلی و همفکران او در گروه “اجتماعیون-عامیون” ایرانی نیز بر پیشبرد مبارزات دموکراتیک در ایران تکیه میکردند.

فریدون آدمیت در کتاب “فکر دموکراسی اجتماعی” خود می نویسد:

“متفکر برجسته دموکرات ایران محمدامین رسول زاده بود. وتشکیلات حزبی نسبتا منظم آن در درجه اول کار حیدرخان (عمو اوغلی) متفکر انقلابی. هر دو تعلیمات حزبی را در حزب سوسیال دموکرات آموخته بودند. دو شخصیت ممتاز بودند و در ایران بی نظیر… رییس فرقه در مدت هشت ماهه اول مجلس دوم سید حسن تقی زاده بود و پس از آن سلیمان میرزا اسکندری”.

همانگونه که دیده می شود در این زمان چپ ایران که در حزب دموکرات متشکل می شود برای اولین بار در تاریخ خود  به سه بخش مختلف تقسیم میشود ( چپ لیبرال دموکرات- چپ سوسیال دموکرات-چپ کمونیستی )

هرچند چپ سوسیال دموکرات نیروی اصلی و عملیاتی مبارزات مسلحانه بوده اما نیروی اصلی چپ ایران در این زمان را “چپ  دموکرات” تشکیل می دهد که  رهبری جریان چپ ایران را در مرحله فعالیت های پارلمانی از طریق حزب دموکرات ایران بر عهده دارد.

 میتوان گفت چپ  ایران در این دوره بیش از آنکه هویت “سوسیالیستی ” داشته باشد دارای هویت “دموکراتیک” است و حتی چپ ترین بخش آن یعنی نمایندگان ارمنی که به سوسیال دموکراسی روسیه و تحلیل های مارکسیستی گرایش داشتند نیز بر عمده کردن “مبارزات دموکراتیک و پیوستن به صفوف دموکرات ها” تکیه میکردند.

حیدر خان عمو اوغلی و اجتماعیون-عامیون ایران نیز هرچند که با سوسیال دموکرات ها در روسیه دوستی و همکاری داشتند ولی فعالیت سیاسی آنها در دوران مشروطه را هرگز نمی توان در چارچوب فعالیت های مارکسیستی و کمونیستی ارزیابی نمود با وجود آنکه تمایلات آنها به سوسیالیسم مشهود بود.

در واقع نماینده شاخص “تقکر کمونیستی ناب” در این دوره را آن عده از گروه ارمنی ها تشکیل میدادند که معتقد بودند باید سازمان کارگری بوجود آورند و فقط به فعالیت های سوسیالیستی به پردازند و نباید با دموکرات ها متحد شوند. برخی از اینان حتی جنبش مشروطه را “ارتجاعی و مشکوک” دانسته  که نباید در آن شرکت کرد. روشن بود که این تفکر در آندوره بسیار محدود و کم اثر  بود و در حاشیه قرار داشت.

برنامه حزب دموکرات  در واقع ترجمانی از برنامه یک حزب سوسیال دموکرات است  که رهبران این حزب بخاطر نگرانی از آنکه مردم کلمه سوسیالیست را در ردیف انقلابی و اشتراکی میگذارند از نام آن حذف گردید.

در مرام نامه حزب بر تساوی همه ملت در برابر قانون بدون فرق نژاد و مذهب و ملت  و آزادی های عمومی و تعلیم و و تربیت اجباری و مجانی و توجه مخصوص به تربیت زنان و نیز تفکیک قوا و تمرکز بر قدرت مجلس در انتخاب دولت و وزرا و جدایی کامل دین از سیاست تاکید شده بود. برنامه اقتصادی حزب دموکرات با سمت گیری بر منافع طبقات محروم و برداشتن امتیاز های طبقاتی بود.

پر چالش ترین بخش مرام نامه حزب دموکرات ایران “جدایی دین از سیاست” و “برنامه اصلاحات ارضی” بود  که با مخالفت اعتدالیون و محافظه کاران و روحانیون مذهبی مواجه بود.

حزب دموکرات ایران از همان آغاز فعالیت های خود از سال ۱۹۰۹ در مناطقی از شمال و جنوب کشور که در اشغال روس و انگلیس بود از امکان فعالیت علنی محروم بود. همچنین ناصرالملک (نایب السلطنه) در سال ۱۹۱۱ فعالیت حزب را در تهران نیز ممنوع کرد که تا سال ۱۹۱۴ و آغاز جنگ جهانی اول ادامه یافت و در این دوره حزب دموکرات ایران به فعالیت زیرزمینی پرداخت.

سلیمان میرزا اسکندری بیان نامه پارلمانی فرقه دموکرات ایران که  درسال ۱۹۱۱ به مجلس شورا ارائه داد (که رییس مجلس اجازه قرائت آن در مجلس را نداد) میگوید:

” فرقه ما فرقه دموکراسی ایران یعنی فرقه عموم است. فرقه عموم دهاتیان، فرقه رنجبران، فرقه کسبه و فرقه طبقاتی است که بواسطه دسترنج خود امرار معاش می نمایند.”

سلیمان میرزا اسکندری سیاست داخلی فرقه دموکرات را بر پایه سه اصل معرفی می کند:

مرکزیت- پارلمانتاریسم- دموکراتیسم

” نظر اساسی فرقه ما بر آنست که امروز اگر ایران در حالت بحران خطرآمیز است و دارد دست و پا میزند همانا از عدم مرکزیت است …هرایالتی مثل یک مملکتی تلقی میگردید و هر حاکمی هم دارای حقوق و اختیارات غیر محدود..  لذا اولین وظیفه هر فرقه مملکت تشکیل یک قوه مرکزی است که کلیه قوای ملتی را در دست خود داشته باشد”.

فرقه دموکرات که شدیدا از اصل حاکمیت ملی و متمرکز در سراسر ایران پشتیبانی میکند این مرکزیت را تنها از طریق نهادها و موسسات ملی میداند  که مظهر آن مجلس شورای ملی است و میگوید:

“کلیه قوای دولتی فقط در دست دارالشورای ملی است و تنها اوست که برای مملکت قوانین وضع می نماید و یگانه اوست که وزرا را به بحث مسئولیت می کشد”.

فرقه دموکرات تاکید میکند که به اصل دوم یعنی پارالمانتاریسم وفادار بوده و هر گز از چارچوب آن خارج نخواهد شد.

و سرانجام فرقه دموکرات اینگونه نتیجه گیری میکند:

“مرکزیت و پارلمانتاریسم” بشرط اینکه اکثریت عظیمه این ملت در او اشتراک داشته باشند. به شرط آنکه دموکراتیسم (یعنی عامه دوستی ها) باید اساس اداره این مملکت گردد. هر قانونی که از این مجلس می گذرد باید از نقطه نظر منافع اکثریت عظیمه این ملت یعنی رنجبران و دهاتیان و کسبه و اصناف بگذرد. …

“فئودالیسم که نمونه ای است از اصول معیشت قرون وسطی باید به وسائل قانونی منحل گردد… دوره ما دوره تمدن و سرمایه داری است. هیچ مملکتی نمی تواند پایه وجود خود را در فئودالیزم بگذارد. اساس پوسیده فئودالیزم رو به انحلال است و دولت را لازم است که وسائل انحلال آنرا تسریع نماید و بهمین جهت فرقه ما این مسئله را از فرایض مهمه میتینگ اجتماعی خود میداند.”

حزب دموکرات از تساوی همه ملت در مقابل دولت و قانون بدون تفاوت آنها در نژاد و مذهب و یا ملیت و آزادی کلام و مطبوعات و اجتماعات و جمعیت ها پشتیبانی میکند.

هر چند که مرام نامه حزب دموکرات با مرام نامه اجتماعیون –عامیون بسیار شبیه بود ولی باید گفت که حزب دموکرات توانست در  نشر اندیشه های سوسیالیستی و دموکراتیک در جامعه ایران موفق تر عمل کند. در روزنامه “ایران نو” ارگان حزب دموکرات مقالاتی در تبلیغ اندیشه های مارکسیستی و سوسیالیستی منتشر می شود. اخبار اعتصابات کارگری و جنبش های سوسیالیستی در اروپا نوشته می شود. در تمجید از کتاب “سرمایه” مارکس سخن گفته می شود.

حزب دموکرات از “فوریت جذب مستشاران خارجی” برای اصلاح نظام اداری کشور پشتیبانی می کند.

جالب است که حتی انتخاب نام “دموکرات” برای این حزب نیز مورد مناقشه قرار میگیرد. پیلوسیان در نامه ای به تقی زاده درخواست میکند که ایرانیان واکنش مناسبی نسبت به واژه های بیگانه ندارند و بهتر است واژه ای فارسی انتخاب شود تا از شبهه یکی بودن آن با نام سوسیال دموکرات جلوگیری شود و نیز با نام گروه اجتماعیون –عامیون (سوسیال دموکرات).

حزب دموکرات را میتوان نخستین حزب سیاسی ایران دانست که از یک برنامه نسبتا منسجم حزبی برخوردار بود و تشکیلات حزبی آن از حوزه های حزبی در ولایات و ایالت تا کمیته مرکزی برقرار بود. حزب چندین نشریه منتشر میکرد.

حزب دموکرات کمیته پارلمانی در مجلس دوم دایر کرد که رهبری آنرا تقی زاده بر عهده داشت.

پس از کشته شدن آیت الله بهبهانی، روحانیون و اعتدالیون آنرا به حزب دموکرات نسبت دادند. این ترور در واقع بدست یک گروه تندرو و معتقد به ترور انجام گرفت در حالیکه تقی زاده بارها مخالفت خود را با شیوه ترور اعلام کرده بود. دو نفر ار مراجع شیعه حکم  کافر بودن  تقی زاده را صادر کردند و او بناچار تهران را ترک کرد. پس از او سلیمان میرزا اسکندری رهبری حزب دموکرات ایران را بعهده میگیرد.

از این پس سرکوبی اجتماعیون-عامیون  که بدنه اصلی و رادیکال حزب دموکرات بودند که متهم به قتل بودند شروع می شود. دستگیری ها و قتل رهبران فرقه در دستور کار قرار میگیرد. مجاهدین قفقازی ناچار به خروج از ایران می شوند. اورژنیکیدزه انقلابی معروف روسی که در گیلان و آذربایجان با مشروطه خواهان همکاری داشت و عکس او با ستارخان موجود است از ایران می رود. حیدرخان عمواوغلی رهبر اجتماعیون عامیون که بشدت تحت تعقیب است به اروپا میرود و با لنین ملاقات میکند. یکی دیگر از انقلابیون گرجی بنام ولاسو تریا که در سنگرهای انقلابیون مشروطه در تبریز زخمی می شود نیز به ارو پا میرود.

حزب سوسیال دموکراسی کارگری (لنین) در اروپا کارزار تبلیغاتی و میتینگ ها و کنفرانس های متعددی پیرامون افشای ارتجاع ایران و مداخلات روسیه تزاری و انگلیس و سرکوبی مشروطه خواهان بر پا میکند. لنین در مرکز این برنامه ریزی است و در ارگان مرکزی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در ژانویه  ۱۹۱۲(۱۲۹۰) و در قطعنامه کنفرانس حزب در پراگ چنین می نویسد:

” حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه علیه سیاست راهزنانه دار ودسته تزاری که تصمیم به اختناق آزادی خلق ایران گرفته و از هیچ عمل وحشیانه و نفرت انگیزی دریغ ندارد اعتراض میکند. کنفرانس تایید میکند. اتحاد دولت روسیه با دولت انگلستان که از هر نوع حمایت لیبرال های روس برخوردار است قبل از هر چیز علیه جنبش انقلابی دموکراسی آسیایی است و این اتحاد دولت لیبرال انگلستان را شریک وحشی گری خونین تزاریسم می کند. کنفرانس همدردی کامل خود را نسبت به مبارزه خلق ایران با زور گویان تزاری که این قدر شهید داده است اعلام می دارد.”

(لنین – مجموعه آثار – ص ۴۳۴)

در سال ۱۹۱۲ در گیلان جمعیتی بنام “اتحاد اسلام” برای مبارزه با بیگانگان تشکیل می شود که اندکی بعد میرزا کوچک خان هم بدان پیوسته و در راس آن قرار میگیرد. 

حزب دموکرات در این دوره مظهر  چپ ایران بود. اکثریت روشنفکران و ملی گرایان و چپ های سوسیالیستی همگی در این حزب جمع شده بودند. حزب دموکرات توانست در انتخابات مجلس سوم پیروزی چشمگیر بدست آورد و اکثریت کرسی های مجلس را از آن خود کند.

دموکرات ها توانستند در خراسان و اصفهان و فارس و کرمان نیز اکثریت را بدست آورند.

ترکیب مجلس سوم عبارت بود از: دموکرات( ۳۱ نفر)   و اعتدالی ( ۲۹ نفر) و هیئت علمیه (۱۴ نفر) و بیطرف (۲۰ نفر) که اینان با دموکرات ها ائتلاف کردند.

سلیمان میرزا اسکندری رهبر فراکسیون اکثریت در مجلس سوم شد و سکان هدایت مجلس بدست دموکرات ها افتاد.

اما در همین اوقات جنگ جهانی اول آغاز گردید و ایران علیرغم اعلام بیطرفی توسط قوای روس و انگلیس اشغال شد. دولت های روس و انگلیس به دولت ایران اخطار دادند که روزنامه نوبهار ارگان حزب دموکرات تعطیل شود و دولت آنرا بست و مدیر آن ملک الشعرا بهار را به خراسان تبعید نمود.

اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس شرائط جدیدی در کشور بوجود می آورد. این بار قدرت های خارجی در کشور حضور مستقیم داشته و مستقیما اقدام به دستگیری و بازداشت و تهدید آزادی خواهان میکنند و درنتیجه “روحیه ملی گرایی و ضدخارجی” در میان ایرانیان تشدید می یابد. از طرف دیگر در این مقطع در میان روشنفکران و آزادیخواهان ایران در مقابل این سئوال که  سیاست ایران در جنگ جهانی اول  چگونه باید باشد؟ چهار گرایش متفاوت به چشم میخورد:

  • ۱- گروهی بر این باورند که ایران  در این جنگ باید “بیطرف “بماند و از هیچ یک از طرفین جنگ پشتیبانی نکند. این سیاست خیلی زود به شکست می انجامد زیرا ایران علاوه بر دخالت های سنتی روس و انگلیس با دخالت ها و اعمال نفوذ دو قدرت آلمان و عثمانی نیز در خاک خود رویرو بوده و در نتیجه در مدت کوتاهی پس از آغاز جنگ ایران از شمال و جنوب توسط سربازان روسیه و انگلیس اشغال می شود و عملا چیزی از “بیطرفی” باقی نمی ماند. ولی به مثابه یک سیاست رسمی حکومتی دنبال میگردد. مشروطه خواهان سرشناس حکومتی ایران همچون مستوفی الممالک از این سیاست پشتیبانی میکردند.
  • ۲- تعدادی نیز براین عقیده بودند که ایران بنا بر موقعیت مهم استراتژیکی آن در معرض برخوردها و نفوذ قدرت های جهانی است و نمی تواند بیطرف بماند ونیز بیطرفی خود را حفظ کند. حال که چنین است بهتر است ایران بنفع یکطرف جنگ وارد شود و در منافع پیروزی های جنگ شریک شود و این قدرت برتر و آینده دار جهانی  انگلیس است. چهره سرشناس این طرز تفکر سید ضیا الدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد است.

“من معتقد بودم در این موقع که روس و انگلیس مستاصل هستند بهترین فرصتی است که ما با این ها تفاهم حاصل کنیم برای نجات خودمان. یکی از معتقدات من این بود که ما باید با این ها عهد و پیمان به بندیم و متحد این ها بشویم. برای اینکه اگر ما بخواهیم اسلحه پیدا کنیم یا خودمان را مجهز کنیم بدون کمک اینها که نمیشود. در همین موقع بود که من اطلاع پیدا کردم از آلمان دستورالعمل هایی رسید به ایران که ما باید جنگ کنیم با روس و انگلیس. من بکلی بر خلاف جنگ با روس و انگلیس بودم. برای اینکه روس ها به همه چیز مسلطند. انگلیس ها به همه چیر مسلط هستند. با مرحوم مستوفی الممالک صحبت کردم و یک صورت عهد نامه ای نوشتم و به ایشان تقدیم کردم که اگر این عهدنامه را روس و انگلیس ها با ما قبول بکنند ما متحد آنها می شویم. یکی از شرائط آن عهد نامه این بود که تمام حاکمیت ایران بر خلیج فارس و جزایر خلیج فارس باید مسجل شود و خیلی شرائط دیگر. مرحوم مستوفی الممالک موافق بود. تمام عقلا هم موافق بودند ولی اختیار دست آلمان ها بود. پول خرج می کردند مثل ریگ و انقلابی را فراهم کردند (موضوع مهاجرت)…من مخالف مهاجرت بودم. بنده و عده ای کوشش کردیم. نگذاشتیم احمد شاه ملحق به آنها شود. و همین موضوع سبب شد ایران نجات پیدا کند. به عقیده بنده بعد از مهاجرت روس ها دیگر مسلط شدند بعد بین روس ها با انگلیسی ها توافق شد”.

سید ضیا خود را “دوستدار انگلیس” و نه “نوکر انگلیس” میداند.

“رابطه با انگلیس ها از غلام خانه زاد بودن تا دشمن مادرزاد بودن وسعت دارد.”

“تاریخ سیصد ساله اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر میکند … اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی می شود… من بعنوان یک آدم عاقل در تمام مدت زندگی ام ضرر این دوستی را کشیده ام اما حاضر نشده ام که  محو شوم”.
(سید ضیا: عامل کودتا – صدرالدین الهی)

  • ۳-  گروه کوچکی از چپ کمونیستی  و سوسیالیستی ایران براین نظر بودند که نباید از هیچ طرفی در این جنگ پشتیبانی نمود بلکه باید طبقات زحمتکش ایران را علیه جنگ امپریالیستی بسیج کرد. آنان در واقع تز لنین را دنبال میکردند که میگفت:

” …آلمان نه بخاطر آزادی ملت ها بلکه برای ستم کردن بر آنهاست که جنگ میکند. وظیفه سوسیالیست ها این نیست که به راهزن جوانتر و نیرومندتر (آلمان) کمک کنند تا راهزنان پیر و چربی گرفته را غارت کنند. سوسیالیست ها باید با استفاده از جنگ غارتگران با همدیگر همه آنها را از پای بیندازند. بدین منظور سوسیالیست ها باید پیش از همه حقیقت را با مردم در میان بگذارند. یعنی بگویند که این جنگ… جنگ راهزنان است برای افزایش و تداوم بردگی…”
(لنین – مجموعه آثار – ج۲۱، ص ۳۰۹، ۱۹۱۵)

این گروه با خط مشی حزب دموکرات ایران برهبری سلیمان میرزا اسکندری که از آلمان ها پشتیبانی می نمود به مخالفت برخاستند. آنان حزب دموکرات را نماینده بورژوازی ایران میدانستند که در صفوف آنها بورژوازی متوسط و کوچک و روشنفکران دموکرات و نیز بخشی از زحمتکشان شهری وارد شده اند.

چپ کمونیستی بر آن بود که عناصر بورژوا و مالک در راس حزب دموکرات بوده و در کنار امپریالیست آلمان قرار گرفته اند و بنا براین به خلق ایران و مبارزه ضدامپریالیستی آنها  خیانت کرده اند.

البته سازمان حزب دموکرات در تبریز یک خط مشی جداگانه در پیش گرفت و به حمایت از آلمانی ها وارد نشد هرچند که  دو عامل در اتخاذ چنین خط مشی موثر بنظر میرسید یکی نفوذ قدرتمند ترک های عثمانی در منطقه آذربایجان و دیگر ارتباطات گسترده با انقلابیون ایرانی مهاجر در باکو که تحت تثیر سوسیال دموکراسی کارگری روسیه بودند.

  • ۴-گروهی که علیه استعمار روس و هم انگلیس موضع مخالف داشتند و از طرف دیگر مواضع دوستانه و پشتیبانی نسبت به آلمان (نظیر سلیمان میرزا اسکندری و گروهی از دموکرات ها) و عثمانی (گروهی از اعتدالیون مذهبی طرفدار اتحاد اسلام  برهبری مدرس) داشتند با اشغال ایران توسط روس و انگلیس بمبارزه بر خاستند و بنوعی همکاری با آلمانی ها و عثمانی ها تمایل از خود نشان میدادند. دولت مهاجرت نماینده این طرز تفکر بود. هنگامیکه در سال ۱۹۱۵ روس و انگلیس مجددا طرح تقسیم ایران به دومنطقه نفوذ را اجرا نموده و نیروهای نظامی آنها از شمال و جنوب  وارد خاک ایران  شدند  قیام های مردمی در شیراز، کرمان و کرمانشاه و اصفهان و.. توسط دموکرات ها و ملی گرایان و اعتدالیون و برخی روحانیون و با پیوستن نیروهای ژاندارمری آغاز میشود که در بیشتر آنها دموکرات ها نقش رهبری کننده را بعهده دارند. حزب دموکرات تبلیغات شدیدی علیه دخالت روس و انگلیس در ایران را شروع میکند و در انتخابات مجلس در سال ۱۹۱۵ پیروزی چشمگیر بدست می آورد.

همچنین دموکرات ها در پیشاپیش حرکت اعتراضی مهاجرت از تهران قرار میگیرند و همراه با تعدادی از نمایندگان حزب اعتدالی و هیئت علمیه و سفیر آلمان و تعداد زیادی روزنامه نگار تهران را ترک میکنند و “کمیته دفاع ملی” را در قم تشکیل می دهند (۲۰ نفر دموکرات و ۸ نفر اعتدالی و ۸ نفر بیطرف و ۵ نفر از هیئت علمیه)  که منجر به تشکیل دولت ملی در مهاجرت در کرمانشاه میشود. رهبری کمیته عبارتست از: سلیمان میرزا اسکندری (دموکرات) و محمد صادق طباطبایی (اعتدالی) و سید حسن مدرس (هیئت علمیه) و نظام السلطنه (بی طرف).

شعار کمیته دفاع ملی اعلام “جهاد مقدس اسلامی “علیه روس و انگلیس بود.

در قشون نظامی ایران نیز شکاف می افتد. بریگاد قزاق که تحت فرماندهی افسران روسی است بطور کامل تحت حاکمیت روسها قرار میگیرد اما نیروهای ژاندارمری اکثرا از آلمانی ها پشتیبانی میکنند.

کمیته دفاع ملی در حقیقت  جبهه مشترک  از چپ دموکرات ایران- اعتدالیون – روحانیت اسلامگرا بود که از پشتیبانی غیررسمی مشروطه طلبان حکومتی در پایتخت نظیر مستوفی الممالک و مشیرالدوله و دولت مستقر در پایتخت نیز برخوردار بود.

از طرف دیگر تشکیل این کمیته خود نشاندهنده نوعی مرز بندی جدید در درون جبهه مشروطه خواهان سابق بود.

کمیته دفاع ملی پس ار یکسری جنگ و درگیری های نظامی با قوای اشغالگر روسی و بریگاد قزاق به اصفهان عقب نشسته و سپس ناچار به عقب نشینی بسمت کرمانشاه می شوند که از حمایت ایل سنجابی برخوردار باشند. این کمیته نیز از حمایت آلمانی ها برخوردار است که نفوذ قابل توجهی در مناطق داشتند و همچنین عثمانی ها که بصره و بغداد را در تصرف خود داشتند. اما پس از شکست عشمانی و تصرف عراق  و بین التهرین توسط انگلیسی ها دولت کمیته ملی در کرمانشاه از دو سوی روس و انگلیس در محاصره قرار گرفته و تحت تعقیب و فشار قرار میگیرد. دو حزب دموکرات و اعتدالی تصمیم میگیرند برای نشان دادن وحدت، احزاب خود را منحل کرده و دوباره یکی شوند .در کرمانشاه شکاف مابین دوجناح دموکرات و اعتدالی بوجود می آید. در حالیکه دموکرات ها به نزدیکی و همسویی با آلمان ها تکیه میکنند ولی اعتدالی ها بر نزدیکی با عثمانی و جلب پشتیبانی آنها.

اما انگلیسی ها با تشکیل پلیس جنوب و حمایت از شیخ خزعل و بسیج نیروهایشان توانستند عثمانی را در عراق شکست داده و کرمانشاه را تصرف کرده و دولت کمیته ملی را از بین ببرند.  سلیمان میرزا اسکندری رهبر حزب که نقش رهبری کمیته دغاع ملی و سازماندهی مقاومت را داشت توسط انگلیسی ها دستگیر و به هندوستان فرستاده میشود. پس از آنست که حزب دموکرات ایران با این ضربات سنگین بکلی تضعیف میشود.

از سال ۱۹۱۵ مجددا  حرکت های اعتراضی علیه اشغال ایران توسط روس و انگلیس  آغاز می شود. شاخص ترین آنها جنبش جنگل است که توسط یک مشروطه خواه، میرزا کوچک خان، شروع می شود که در گروه “اتحاد اسلام” پیروان سید جمال الدین اسد آبادی فعال بوده و در انقلاب مشروطه زخمی می شود. حرکت  مسلحانه وی با اقبال مردمی در گیلان روبرو شده و دو گروه دیگر نیز بدان می پیونددند:

گروه مشروطه خواهان کرد (برهبری خالو قربان)

گروه احسان الله خان (یک انفلابی رادیکال با گرایشات سوسیالیستی –انقلابی) و با سابقه عضویت در سازمان تروریستی “کمیته مجازات”.

در جنبش جنگل برای نخستین بار یک جبهه متحد انقلابی (اسلام گرایان – سوسیالیست های انقلابی) برهبری اسلام گرایان  با خط مشی مبارزات مسلحانه چریکی در گیلان و مازندران تشکیل می شود که از وجود مستشاران نظامی آلمانی و عثمانی  و اتریشی نیز برخوردار است. (آلمانی ها سه نفر افسر و یک پزشک ویک هواشناس و عثمانی ها سه نفر افسر فرستاده بودند. ضمنا چندین افسر اتریشی که از اردوگاه باکو فرار کرده بودند به اردوی میرزا کوچک خان پیوستند).

جنبش جنگل پس فراز ونشیب های گوناگون سرانجام با پیروزی بلشویک های روسیه در آذربایجان و ورود ارتش سرخ به بندر انزلی  در سال ۱۲۹۹ جمهوری شوروی گیلان را تشکیل می دهد.

از دیگر وقایع مهم در دوره جنگ جهانی اول تشکیل کمیته مجازات در سال ۱۹۱۷ است که توسط گروهی از روشنفکران انقلابی برای ترور عناصر سرشناس وابسته به انگلیسی ها و خائنین و ایجاد موج وحشت در میان مرتجعین تشکیل شد که پس از هفت ماه و ترور چندین نفر سرکوب شدند.

رهبران سرشناس کمیته مجازات ابراهیم منشی زاده و ابوالفتح زاده بودند و احسان الله خان دوستدار نیز ابتدا فعالیت های خود را از این کمیته آغاز نمود.

سرنوشت گروه همت

پس از سرکوبی انقلاب ۱۹۰۵ روسیه گروه همت نیز سرکوب شده و بسیار ضعیف می شود تا اینکه در سال ۱۹۰۹ برنامه خود را اعلام میکند که در آن شعار های کمونیستی وجود ندارد ولی همچنان از منافع کارگران و فقیران و پیشه وران دفاع میکند. “گروه همت” در سال ۱۹۱۱ منحل می شود و برای مدتی طولانی وقفه ای در فعالیت اجتماعیون-عامیون ایرانی اتفاق می افتد که تا آستانه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ ادامه دارد.

در سال ۱۹۱۲ برخی از فعالین گروه همت برهبری امین رسول زاده “حزب مساوات” را تاسیس میکنند که برنامه آن با گروه “همت” کاملا متفاوت است.

“حزب مساوات” از ایده “وحدت جهان اسلام” و تاسیس یک دولت مستقل آذربایجانی حمایت میکند.

حزب مساوات در قفقاز و باکو خیلی زود به حزب نیرومندی تبدیل و از حمایت گسترده ای در میان آذربایجانی های مسلمان برخوردار می شود.

شکست انقلاب مشروطه

انفلاب مشروطه هر چند در آغاز از حمایت ضمنی انگلیس برخوردار بود ولی در مرحله دوم و با رادیکال شدن انفلاب و ظهور نیروهای دموکرات در صحنه تغییر و تحولاتی هم در جبهه مشروطه خواهان و هم در درون حاکمیت اتفاق می افتد که صف بندی ها را بهم میزند. از یکطرف انگلیس و روس بعنوان یک عامل خارجی نیرومند از گسترش و تعمیق انقلاب مشروطه نگران می شوند. انگلیس که در ابتدا خود را طرفدار انقلاب مشروطه نشان داده بود و از آن می خواست بعنوان اهرم برای  تضعیف جایگاه روسیه در ایران و همچنین نفوذ قدرت جدید رقیب یعنی آلمان استفاده کند از تضعیف سلطنت استبدادی (که عصر قاجار اساسا به روسیه وابستگی داشت) پشتیبانی می نمود. ولی کم کم در این سیاست خود تغییراتی داد. آنان از تقابل شدید مجلس –شاه  و شدت گرفتن جو ملی گرایی و ضدسلطنتی و دوقطبی شدن جامعه نگران شده و در پی نوعی همکاری و تقسیم منافع با رقیب خود روسها بر آمدند.

بعنوان مثال سفیر انگلیس در تهران در گزارش خود به وزیر امور خارجه میگوید:

“ایران برای داشتن مجلس نمایندگان هنوز آمادگی ندارد و حتی طی دو نسل دیگر نیز برای این منظور آماده نخواهد شد.”
(جامعه ایران در دوران رضا شاه – احسان طبری –  ص ۲۰)

بعلاوه انگلیسی ها قرارداد ۱۹۰۷ تقسیم ایران را با روس ها امضا کرده بودند و میخواستند برای مقابله با قدرت تازه ظهور آلمان در اروپا با روس ها کنار بیایند.

در نتیجه سیاست خارجی انگلیس بر مبنای کند کردن شتاب جنبش مشروطه و در نهایت متوقف کردن آن  از طریق  سازش رهبران آن با شاه و دربار قرار گرفته بود.

اما دولت روسیه بدنبال آن بود که بتواند دوباره قدرت اصلی در پایتخت و مناطق شمالی کشور گردد.

محمد علی شاه با درک این شرائط و چراغ سبزهایی که دریافت میکند دست بیک کودتای پیمان شکنانه زده و مجلس را توسط لیاخوف به توپ می بندد و کشتار و دستگیری آزادیخواهان را شروع میکند. از این لحظه است که انقلاب مشروطه وارد مرحله دوم خود می شود.

درس آموز است که علت های شکست مرحله اول انقلاب مشروطه منصفانه بررسی شود تا روشن گردد که پیروزی بزرگی که ملت ایران با کمترین تلفات و یا تخریب اجتماعی و با استفاده از روش های مدنی مسالمت آمیز بدست آورد و منجر به صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه گردید چگونه به کودتای محمدعلی شاه و سرکوب خونین مشروطه خواهان منجر می شود؟

آیا علت آنرا فقط میتوان به توطئه خارجی ها (انگلیس و روس) نسبت داد؟

آیا فقط محمد علی شاه و در بار مقصر بودند که مشروطه را بر نتافته و رویای بازگشت استبداد مطلقه را داشتند؟

چپ گرایان ایران و بسیاری از تاریخ نویسان اسلام گرا و ملی گرای ایرانی تاکنون بیشتر این دو عامل را بررسی کرده و آنر عامل شکست مرحله اول انقلاب مشروطه دانسته اند، اما آسیب شناسی مشروطه خواهان بندرت صورت گرفته و اشتباهات آنها کمتر زیر ذره بین قرار گرفته است.

  • برخورد مشروطه خواهان با مشروعه طلبان (شیخ فضل الله نوری)

در ابتدای جنبش مشروطه شیخ فضل الله نوری (مرجع با نفوذ و سنتی شیعه) با کمی تاخیر به بست نشینان حرم عبدالعظیم می پیوندد و در کنار بهبهانی و طباطبایی از جمله رهبران جنبش قرار میگیرد.

هزینه این بست نشینی از طرف بازار و تجار و کسبه و حتی برخی از خانواده شاه و درباریان نظیر محمدعلی میرزا ولیعهد که با مشروطه و حکومت قانون چندان میانه ای نداشته و انگیزه اصلی آنها مخالفت و دشمنی با با عین الدوله صدراعظم قدرتمند مظفرالدین شاه بود، تامین می شد.

شیخ فضل الله نوری تا مرحله صدور  فرمان مشروطیت کم و بیش در کنار سایر رهبران مذهبی مشروطیت و همسو با آنان بود. اما تشکیل اولین مجلس شورا و بحث های آن شیخ فضل الله نوری را نسبت به اهداف مشروطه طلبان و نفوذ تجددگرایی و سکولاریسم و تضعیف پایگاه سنتی مذهب نگران میکند و شاه هم از قدرت زیادی که قانون اساسی به مجلس داده است ناراضی است.

بنا براین نخستین صف بندی در صفوف مشروطه خواهان آغاز می شود و شیخ فضل الله نوری پرچم “مشروعه” را در برابر “مشروطه” علم میکند و با شاه و دربار و اشراف محافظه کار سازش کرده و  جبهه مخالف را تشکیل میدهد.

در این مرحله تندرویهای برخی مشروطه خواهان در راندن شیخ فضل الله نوری به اردوی سلطنت طلبان استبدادگرا با طرح برخی شعارهای زودرس و تند و با حرکات تهاجمی موثر بود.

  • تندروی های برخی مشروطه طلبان در بکارگیری روشهای ترور مخالفان:

برخی مورخین تلاش کرده اند که استفاده از ترور را به حیدر خان عمواوغلی و اجتماعیون –عامیون و یا انقلابیون قفقازی که در مرحله دوم انقلاب مشروطه به ایران آمده بودند نسبت دهند در حالیکه این نسبت نادرست است و مدتها قبل از آن از ترور بعنوان وسیله هدفمند سیاسی برای حذف فیزیکی مخالفان استفاده شده است. مثال بارز آن سوء قصد ناکام به ناصرالدین شاه توسط بابیان و پس از آن ترور وی بدست میرزا رضا کرمانی (از مریدان سید جمال الدین اسدآبادی) است و همانگونه که دیده می شود نخستین ترور کنندگان ایرانی وابستگی مذهبی داشته اند. بابیان وقتی دست به ترور ناصرالدین شاه میزنند که جنبش آنان با شدت و خشونت سرکوب میشود و این ترور در حکم انتقام گیری  از شاه است و میرزا رضای کرمانی زمانی که اقدام به ترور میکند  که علاوه بر انتقام گیری شخصی، روحانیت مذهبی در اوج قدرت خود در ایران است  و در فاصله چهارساله پس از قیام تنباکو تا قتل وی روحانیت ایران پس از عقب نشینی های اولیه مجددا  قدرت کم سابقه ای در جامعه ایران بدست می آورد که تا انقلاب مشروطه ادامه دارد.

در مرحله اول انقلاب مشروطه مجددا شیوه ترور مطرح می شود. ترور امین السلطان صدر اعظم توسط عباس آقا تبریزی نقطه شروع یک سلسله ترورهایی است که ادامه پیدا می کند و سرانجام به ترور ناموفق شیخ فضل الله نوری و انداختن بمب به کالسکه شاه منجر می شود و حیدرخان عمو اوغلی به طراحی حمله متهم می شود.

مجلس از محاکمه او جلوگیری میکند و بریگاد قزاق برهبری لیاخوف روسی مجلس را بتوپ می بندد.

نقش مشروطه خواهان در این شکست چه بوده است؟

طالبوف در مکاتبه با دهخدا که در تبعید به سر می برد رفتار متعصبانه و افراطی آرمان گرایان و اوباش را بیک اندازه محکوم کرد.”
( ایرانیان :دروان باستان تا دوره معاصر   همایون کاتوزیان     ص ۲۰۵)

تقی زاده هم سال ها بعد، از موضع گیریهای سیاسی خود در قبال محمدعلی شاه و هنگام تقابل مجلس-شاه انتقاد کرده و آنها را تندروانه دانسته است.

عبدالحیم طالبوف که خود از پیشتازان نهضت تجدد خواهی ایرانیان بود و بدون شک از موثرترین چهره های جنبش مشروطیت محسوب می شد خیلی زود در برابر رشد افکار رادیکال و افراطی در میان مشروطه طلبان ایرانی موضع انتقادی گرفت. طالبوف حتی با پیروزی انقلاب مشروطیت که از طرف همشهریان آذربایجانی خود بعنوان اولین نماینده تبریز در مجلس انتخاب گردید حاضر نشد که به ایران برگشته و در مجلس شرکت کند و تا آخر عمر خود در داغستان باقی ماند.

او بارهای نارضایتی خود را از عملکرد مشروطه خواهان ابراز میکرد که باعث ناراحتی آنان میگردید.

طالبوف نوشت:

“تاکنون ایرانیان گرفتار یک گاو دو شاخ و یا یک شاخ (استبداد) بودند ولی اکنون گرفتار گاو هزار شاخ رجاله های مشروطه شده اند. اگر وضع به همین صورت ادامه یابد دشمنانمان شادی ها میکنند و مستبدان بما می خندند…”

طالبوف در مبارزه با تندروی تا آنجا پیش رفت که حتی از محمدعلی شاه و اتابک نیز با احترام نام میبرد.

برخی مشروطه خواهان تصور میکردند که طالبوف پشیمان شده است.

عبدالله مستوفی نیز می نویسد که از همان آغاز مشروطه و فرمان تشکیل مجلس “افرادی می ترسیدند که گرفتار مشروطه بی تقوایی بشویم که بسیار بدتر از استبداد باشد.”
(عبدالله مستوفی   شرح زندگانی من   جلد دوم  ص ۱۶۴)

این نگرانی ها با ورود جوانان روشنفکر ایرانی که با شروع امواج انقلاب مشروطه با شور و شوق انقلابی، اروپا را بسرعت بسوی ایران ترک کرده و برخی حتی تحصیلات خود را نیمه تمام گذاشته تا به انقلاب ایران ملحق شوند، به اوج خود میرسد.

مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات جو آنروزگار را چنین به تصویر می کشد:

“جوانان بی تجربه هر کدام رساله ای از انقلاب فرانسه در بغل دارند و میخواهند رل روبسپیر و دانتن را بازی کنند و آخر کار آنها را ندانسته اند. گرم کلمات آتشینند. از برودت آخر کار اطلاع ندارند.”

عبدالله مستوفی میگوید:

“دو آتشه های مشروطه کتاب های مربوط به حوادث انقلاب فرانسه و… را در دست دارند و دقیقا می خواهند ادای آنها را در آورند و خشونت و ترور را به نهایت برسانند”.

در این زمان افراط گری بیک اصل و گفتمان سیاسی تبدیل شده بود. آزادی و لیبرال بازی و خشونت و فحاشی و افشاگری و روحیات تروریستی نسل جوان و رادیکال انقلاب مشروطه را در بر گرفته بود. مسابقه تندروی شروع شده بود.

انجمن های تازه تاسیس نیز در تشدید این فضا نقش مهمی بازی میکردند.

طالبوف به “حاکمیت ششلول در بین اهل مشروطه” اشاره میکند و میگوید:

“عجیب است که در ایران بر سر آزادی عقاید جنگ می کنند ولی هیچ کس به عقیده دیگری وقعی نمی گذارد. سهل است اگر کسی اظهار رای و عقیده نماید متهم و واجب القتل  مستبد اعیان پرست  خودپسند نمی دانم چه و چه نامیده می شود و این نام ها را کسی میدهد که در هفت آسیا یک مثقال آرد ندارد یعنی نه روح دارد نه علم. نه تجربه .فقط ششلول دارد.”

اگر چه امین السلطان از نمادهای مهم و برجسته دوره استبداد بود ولی پس از بازگشت از مهاجرت حرفهایی می زد و رفتاری از خود نشان میداد که بسیاری از پیشتازان مشروطیت نیز جذب او می شدند.

میرزا ملکم خان و طالبوف بزودی اتابک را از لحاظ افکار مشروطه خواهی مورد تحسین قرار دادند و اظهار داشتند که این امین السلطان آن امین السلطان سابق نیست و باید نگاه تازه و پذیرش گرانه به او انداخت.

اتابک در یک زمان هم میخواست در نقش ناجی مشروطه و هم ناجی محمدعلی شاه ظاهر شود. او در دیدار با محمدعلی شاه بوی میگوید:

“خردمندان اروپا سال ها اندیشیدیده و رنج برده اند و سرانجام به این نتیجه رسیده اند که چه بسا مشروطه بسود دیگران نباشد ولی قظعا به سود پادشاه است. بنا براین باید نواقص مشروطه را از میان برداشت و در جاری کردنش با تمام توان کوشید. اگر کسی بخواهد مشروطه را بر هم بزند پیش از هرکس به دولت و شخص پادشاه خیانت کرده است.”
( تاریخ مشروطه ایران – احمد کسروی – ص ۲۵۴)

اما تقی زاده و یارانش که از این مسئله و حشت کرده بودند تصور میکردند که “اتابک در حال بلعیدن مشروطه است.” رادیکال های انقلابی مشروطه فرمان حذف اتابک را کلید میزنند. اکثریت نمایندگان مجلس در طیف هواداران اتابک قرار گرفته اند. تقی زاده با مخبرالسلطنه ملاقات میکند و باو میگوید که بزودی امین السلطان را میزنند و تو هم در تبعیت از او به بدنام میشوی چرا استعفا نمی دهی؟ مخبرالسلطنه میگوید که قرار است فردا همگی وزرا باتفاق اتابک به ملاقات شاه برویم و حرف هایمان را بی پرده و پوست کنده به شاه بگوییم اگر شاه جواب مساعد داد و دستخطی بر همراهی با مشروطه و مجلس صادر کرد بکار ادامه میدهیم و گرنه همگی استعفا میدهیم.

روزبعد شاه موافقت میکند و دستخط صادر میشود اتابک در مجلس آنرا میخواند و لی هنگام ترک مجلس ترور میشود.

در همان روز ترور امین السلطان، وزیر مختار انگلیس مفاد قرارداد ۱۹۰۷ را در مذاکرات با روسیه توافق نموده و بمرحله اجرا در می آورند و دولت عثمانی نیز مرتبا در مرز های غربی کشور اغتشاش بپا کرده و قصد تصرف برخی نواحی مرزی را میکند.

تحلیل سوسیال دموکراسی ایران از انقلاب مشروطیت و جامعه ایران

مارکس و انگلس در «مانیفست» نوشتند: «تاریخ مدون بشر تاریخ مبارزه طبقاتی ست».

چپ سوسیالیستی و مارکسیستی ایران نیز بر مبنای این دیدگاه  انقلاب مشروطیت را عمدتا بر پایه “طبقاتی” تحلیل میکند. مدل تک خطی تکامل تاریخی مارکس و انگلس را در باب دوران های تاریخی و ضرورت تغییر از نظام فئودالی به سرمایه داری و سرانجام به سوسیالیسم را راهنمای اندیشه پردازی خود میکند وتلاش میکند که جامعه ایران را با آن تطبیق دهد.

 بر این اساس به جامعه سنتی ایران مهر” جامعه فئودالی” میزند و کلیه تحلیل ها و مواضع سیاسی و تاکتیک و استراتژی خود را بر مبنای آن طراحی و اجرا میکند. این روش و مدلسازی ابتدا در تحلیل های نظریه پرداز برجسته گروه ارمنی تبریز تیگران درویش دیده میشود که در کوران مبارزات انقلاب مشروطه نوشته شده است و بعد ها در آثار تاریخ نویسان شوروی همچون پاولوویچ و ایوانف و  ابراهیموف و همچنین احسان طبری و دیگران بخوبی دیده می شود.

بر پایه این تحلیل انقلاب مشروطه یک “انقلاب بورژوایی” در جامعه “فئودالی “ایران بود که رهبری آن در دست لیبرال ها قرار داشت و دو مرحله مشخص را پیموده است:

تیگران درویش

“هنگامیکه ما به روند انقلاب ایران می نگریم می توانیم دومرحله پی در پی در آن تشخیص دهیم. نخستین ایندو از آغاز انقلاب شروع شده تا برکناری روسای روحانی به طول انجامید (مارس تا ژوئن ۱۹۰۶). دومین از آن زمان تا امروز دوام آورده است. در نخستین دوره اغتشاش کامل حاکم بود. مبارزه طبقاتی که هنوز بروشنی شکل نگرفته بود. همه عناصر که از دولت ناراضی بودند و باور داشتند که به توافق خواهند رسید کنار به کنار هم در انقلاب حضور داشتند. ما در کنار بورژوازی روحانیت را می دیدیم. در کنار پرولتاریا و دهقانان  لومپن پرولتاریا و فئودال ها را ملاحظه میکنیم. هر کدام از سمت خود فشار می آورند. هرکدام می خواهند از این روابط سود خود را تامین کنند.
(از مقاله “انقلاب ایران” که در سال ۱۹۰۹ در مجله عصر جدید به ویراستاری کائوتسکی چاپ شده است)

آرداشس شهبازیان

“این انقلاب شهروندان بر علیه مالکیت فئودالی بود. بورژوازی توانست کارگران و دهقانان و خرده بورژوازی و صنعت گران و حتی در مرحله اول بخشی از روحانیت را (که خود در صف اول مبارزه ایستاد تا محبوبیتش را از دست ندهد) در پی خویش متحد کند.”
(آرداشس شهبازیان – جنبش کارگری و کمونیستی ایران – خسرو شاکری و پرویز دستمالچی – ص۴۷)

احسان طبری

“در  مرحله اول  روحانیون و اشرافی که بعلل مختلف در اپوزیسیون با حکومت استبدادی قاجار وارد شده بودند یا اقکار لیبرالی ناشی از تعلیمات ملکم خان و سازمان “آدمیت” در آنها تاثیر داشت آنرا بسود مقاصد خود و هدف های دیپلماتیک امپریالیست های انگلیس علیه تزاریسم روسیه و دربار دست نشانده اش سوق دادند و کار سرانجام به عقب نشینی مظفرالدین شاه و تنظیم قانون انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی و توشیح قانون اساسی و متمم آن خاتمه یافت… بورژوازی و اشراف لیبرال و مجتهدانی مانند طباطبایی و بهبهانی کار را ختم شده می یافتند…

با کودتای خائنانه و پیمان شکنانه محمد علی شاه… مرحله دوم انقلاب که در آن دموکراتیسم نقش برجسته ای داشت آغاز گردید… انقلاب مشروطیت… در چارچوب یک انقلاب صرفا بورژوایی محدود نماند و با پیش کشیدن یک سلسله شعارهای خلقی… با ایجاد سازمان های خلقی مانند انجمن ها و دسته های مسلح مجاهد و فدایی با دست زدن به شکل عالی مبارزه یعنی مبارزات مسلحانه با طرح مسئله استقلال ایران و دموکراسی برای مردم چارچوب یک تحول صرفا بورژوایی محافظه کارانه را درهم شکست و بصورت یک انقلاب بورژوا-دموکراتیک در آمد.”
( جامعه ایران در دوران رضا شاه – احسان طبری؛ ص ۱۹-۲۳)

ابراهیموف

“انقلاب سال های ۱۹۰۵-۱۹۱۱(مشروطیت) یک انقلاب بورژوازی بود که جنبه ضدفئودالی و ضدامپریالیستی نیرومندی پیدا کرد. لیکن در مناطقی که توده های وسیع خلق در انقلاب شرکت کردند و در جاهایی مانند تبریز و رشت خود سر رشته رهبری را بدست گرفتند این انقلاب توانست به سطح انقلاب بورژوا-دموکراتیک خلق ارتقاء یابد.”
(پیدایش حزب کمونیست ایران – ابراهیموف – ص ۴۸)

عبدالصمد کامبخش

“عناصر پرولتری و سوسیال دموکرات بویژه در مرحله دوم انقلاب ایران –مرحله ای که انقلاب در آذربایجان و تا حدودی گیلان جنبه دموکراتیک وسیع تری بخود گرفت –نقش سازمان دهنده و تجهیز کننده مهم و موثری ایفا کردند و یا بهتر بگوییم به همت آنها بود که در این نواحی انقلاب مجددا اوج گرفت و به مرحله عالی خود –قیام مسلحانه رسید.”
(نظری به جنبش کمونیستی و کارگری ایران – عبدالصمد کامبخش؛ ص ۱۶)

گرایش به “تحلیل طبقاتی ” جامعه سنتی ایران و “فئودالی” نامیدن آن  و درنتیجه انقلاب مشروطه را نوعی انقلاب “بورژوازی علیه فئودالیسم” شناختن  و اینکه باید این انقلاب به “انقلاب بورژوا-دموکراتیک” ارتقا یابد باعث بروزاولین شکاف نظری در میان طیف های متفاوت  چپ ایران می شود که تا قبل از آن همگی جبهه مشترک  “تجدد طلبان” و روشنفکران جامعه را تشکیل میدادند. این شکاف در دو سر طیف چپ  جبهه دیده می شود:

جناح لیبرال

جناح کمونیستی و مارکسیستی

  • چپ لیبرال که رهبری انقلاب را در کنار روحانیت بر عهده دارد خود به دو جناح لیبرال و لیبرال دموکرات تجزیه میشود. لیبرال ها خواستار محدود شدن جنبش در چارچوب عدالت خانه و برخی آزادی های دموکراتیک و تشکیل مجلس و قانون و عدم گسترش آن به اقشار پایین تر جامعه بوده و در واقع خواستار رفع موانع رشد سرمایه داری در جامعه  و دخالت در مدیریت کشور از طریق همکاری با شاه و دربار  هستند. تا وجه استبدادی نظام سلطنتی کمتر شود. آنها در اساس خواستار نابودی فئودالیسم و حاکمیت نظام سرمایه داری نمی شوند بلکه اصلاحات را در همکاری طبقات بالای جامعه اعم از خوانین و سرمایه داران و تجار و شاه و دربار و از طریق “اصلاحات در بالا” می بینند.

البته در این نوع گرایش نمی توان نقش مهم و رهبری کننده طبقه جدید “نیمه مالک- نیمه بورژوا” را نادیده گرفت طبقه نوظهوری در ایران که هم از منافع سرمایه داری و هم فئودالی بهره مند بود.

طبقه نیمه بورژوا- نیمه مالک: شامل فئودال هایی است که علاوه بر زمین داری در اثر رشد مناسبات کالایی به تجارت نیز رو می آورند و یا تجاری هستند که بخشی از سرمایه آزاد خود را نه در صنعت و تولید بلکه در کار خرید زمین و مستغلات و یا دهات و اراضی کشاورزی وارد میکنند. در واقع اینان طبقه جدید “نیمه مالک-نیمه بورژوا” را تشکیل میدهند که منشاء آنان یا  از فئودال ها بود و یا از میان تجاری است که از این نظر  با طبقه سنتی فئودال و اشراف و همچنین سرمایه داران جدید رفتار های سیاسی و اجتماعی متفاوت دارند.

لیبرال دموکرات ها خواستار حقوق دموکراتیک و عدالت اجتماعی برای اقشار وسیع تر جامعه بوده و بر مشروط کردن سلطنت تاکید میکنند. آنان راه نابودی استبداد را تنها از طریق مشروط کردن و محدود کردن قدرت شاه و واگذاری آن به مجلس و نهادهای انتخابی ملت میدانستند. آنان برعکس لیبرال های قبلی بر توسعه و انکشاف سرمایه داری در ایران و مبارزه با فئودالیسم تاکید دارند.

  • در چپ مارکسیستی و کمونیستی نیز  شکاف بوجود می آید:

یک جناح بر این باور است که در ایران هنور طبقه پرولتاریای صنعتی شکل نگرفته و هنوز سرمایه داری باید توسعه یابد و لذا طرفداران طبقه کارگر باید در مبارزات دموکراتیک  حتی برهبری بورژوازی شرکت کنند و گروه دیگر بر عکس بر این باورند که کمونیست ها تنها باید سازمان های خاص طبقه کارگر را تشکیل دهند و نباید در جنبش هایی که رهبری آن در دست بورژوازی و یا خرده بورژ وازی است شرکت کنند زیرا به مبارزات مستقل طبقه کارگر آسیب می زند. مرزها را مغشوش میکند و برای کارگران توهم آفرینی می شود. برخی از آنان رویای حرکت یکضرب از فئودالیسم به سوسیالیسم را در سر دارند.

https://akhbar-rooz.com/?p=14357 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x