پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

آبان… ابوالفضل حسنی

بر شیب ِ هزارشیب ها و…

بر فراز و فرودها،

برف عینن برف بود!

و گوشی ِ آبان،

گاهی خط می داد؛

گاهی قطع می شد!

بخدا من اهل ترس نبودم…

و نوشابه های سیدخندان را؛

بارها خورده ام و بارها بالا آورده ام!

و پوست کلفتم؛

جای همه استخوانهای شکسته ام را پر کرده است …

و در خوابهای من در این سالها؛

میدانهای زیادی منفجر شده است!

اعماق مرا بکاوید،

به لایه های نامتقارن می رسید؛

من به زور دارم تعادل نفت کش های درونم را حفظ می کنم!

و برف عینن همان برف بود،

گاهی بر سر ِ چتر ها …

کلاه می گذاشت و می بارید،

گاهی کلاهی را باد می برد؛

در صف ِ طویل ِ بی آرتی ها…

همین جا بود ؛

که من ایمان آوردم:

هر زباله ای را این به بعد اگر بگردید

صدای زوزه ی گرگ می آید!

و بوق ِ ممتد ماشین ها؛

هم ستارخان را بند آورده بود…

هم گلوبندک را به چالش کشیده بود!

سیگاری گیراندم و برف را تماشا کردم،

عینیت برف را تماشا کردم!

گفتم نامه ای بنویسم به خواجه نظام الملک،

و بگویم سیاست نامه ی ترا؛

از کجا بخوانم که بوی بنزین ندهد؟!

و فهرست مطالب ترا؛

چگونه هضم این معده ی دیر پسند بکنم؟!

گفتم و خوابیدم…

و گوشی ِ آبان

روی ویبره رفته بود و…

دستم در تاریکی؛ هیچ عینیتی را لمس نمی کرد!

https://akhbar-rooz.com/?p=93306 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x