چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

آن که ناموخت از گذشت روزگار… ف. تابان

• از نظر ما امروز، این صدا، صدای اپوزیسیون نیست… آن چه ما گفته ایم و خواسته ایم این است که ارگان های مسئول سازمانی از آقای نگهدار بخواهند به تلاش برای ایجاد سیاست آلترناتیو در برابر سیاست رسمی سازمان خاتمه دهد و بپذیرد که سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، محل مشاوره دادن به دیکتاتور خون ریز و رهبر کودتا و بذل و بخشش یک جانبه به او نیست …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه  ۶ بهمن ۱٣٨۹ –  ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱

یادداشت مشترک با احمد پورمندی
 
«شبح استالین» در حال بازگشت است؟!
یادداشت ما درباره ی آقای فرخ نگهدار، ظاهرا این احساس نگرانی را به وجود آورده است که «فضای دموکراتیک» در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به خطر افتاده و «حذف نظر» بار دیگر قرار است باب شود. برخی از دوستان و رفقا مقالات و نوشته های خود را با همین هشدار همراه کرده اند و آقای نگهدار بر این زمینه، فضایی ایجاد کرده که صحرای کربلا را به یاد می آورد. او مدعی شده است که ما اگر قدرت داشتیم چوبه های دار و میدان تیر و سرب داغ را برای جلوگیری از «اظهارنظر» او فراهم می آوردیم.
علت این مظلوم نمایی حیرت انگیز چیست؟ ما خواسته ایم کدام «خانه» را از او بگیریم؟ ما خواسته ایم کدام چوبه دار را بر پا کنیم؟ ما خواسته ایم کدام دهان را با سرب داغ پر کنیم؟ ما نوشته ایم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) باید راهی برای معضل هر کی به هر کی حاکم بر سازمان بیابد و از وضعیتی که تصمیم گیری در آن را مشکل و گاه حتی ناممکن کرده بیرون بیاید. ما خواسته ایم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) موضع اپوزیسیونی خود در برابر دیکتاتوری مذهبی را حفظ کند و اجازه ندهد بار دیگر آن را به باتلاق سیاست «شکوفایی جمهوری اسلامی ایران» بکشانند، ما خواسته ایم معلوم شود چه کسی اپوزیسیون است و چه کسی به صدای حکومت در اپوزیسیون و سازمان ما تبدیل شده است…

اگر قرار بر رفتن به «گذشته» و برچیدن توشه ای از آن است، خوب است تصویر کاملتری از این «گذشته» پیش روی خواننده قرار گیرد و حاصل آن فقط خوابیدن در زیر نام پراعتبار رفیق بیژن جزنی – که این سال ها شیوه ی مرسوم شده است – نباشد.
پاسداری از فضای پلورالیسم، وظیفه ی تک تک و همه ی ماست. زیرا خوب به خاطر داریم که این پلورالیسم و خیلی از حقوق ابتدآیی دیگر در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) آسان به دست نیامده است. سنگر به سنگر برای آن ها مبارزه شده است. از دوران انشعاب های پی در پی، اخراج ها و تصفیه های فراوان، تهمت زدن ها و «عامل امپریالیسم» خواندن مخالفین در ایران تا دوران مهاجرت در خارج… دوران جنگیدن برای کوچکترین حق سازمانی – و بلکه انسانی – دوران مبارزه برای به کرسی نشاندن آن که هم فکران بتوانند جلسه ای با یکدیگر بی دردسر برگزار کنند، دوران تلاش برای آن که بتوانند نشریه ای در داخل سازمان برای نوشتن داشته باشند، دوران مبارزه و تلاش برای کسب حق رای، برای انتخاب کردن و انتخاب شدن، برای مخالف بودن و ممنوع القلم نشدن، برای تشکیل کنگره… ما امروز از سوی کسی به نقض دموکراسی و خفه کردن نظر مخالف متهم می شویم که در همه ی این روند، در کنار ما نبوده است و نقش مثبتی ایفا نکرده است.

یک سازمان، چند پلاتفرم؟!
اکنون «حق رای» و «ابراز نظر» در این سازمان اموری ساده و پیش پا افتاده است، کمتر امکان دارد کسی را بتوان به دلیل «ابراز نظر» از این سازمان اخراج کرد. اما این ها همه دلیل این نیست که بر دستاوردهای یک مبارزه ی سپری شده که نقش مثبتی نیز در آن نداشته ایم لم بدهیم و ادعا کنیم سازمانی ساخته ایم (واقعا ساخته ایم؟!) که از باد و بارانش نیاید گزند!
آیا آن تلاش ها قرار بود به اینجا برسد که در سازمان ما طرفداران رهبری آقای خامنه ای «خانه» کنند و سیاست پیشه سازند؟ آیا قرار بود در سازمان ما از هواداران سوسیالیسم تا طرفداران نئولیبرالیسم زیر پرچم «پلورالیسم» بر سر یک سفره بنشینند؟
نه! دموکراسی را بهانه ی این ولنگاری و بی مسئولیتی نکنیم. آزادی نظر را دستاورد تبدیل سازمان و یا جناح هایی از آن از سنگر مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی به موافقت با آن نکنیم. همه ی حرف ما همین است. همه ی حرف ما این است که به نام آزادی اظهارنظر سیاست هایی که از بنیاد با هدف های سازمان مخالف هستند، در کنار سیاست های مصوب ارگان های قانونی رواج داده نشوند.
واقعیت امروزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) آن قدر درخشان نیست که آقای نگهدار مدعی آن شده است.
این سازمان اکنون تبدیل شده است به مجمع الجزایر پراکنده ای که هر کس و گروهی در آن حرف خود را می زند، از اعتبار سازمان استفاده می کند و کار خود را پیش می برد. «مواضع سازمان» یعنی همان نظرات «ارگان ها» هر چند وقت در یکی دو اعلامیه منتشر می شود و حداکثر در یکی دو سایت به چاپ می رسد و در کنار آن تلاش بی وقفه برای دسترسی به رسانه ها و رادیو تلویزیون ها و ابراز نظرات شخصی از سوی اعضای بلندپایه ی آن جریان دارد. هیچ فردی، حتی اعضای شورای مرکزی سازمان وظیفه ی دفاع از خط مشی سازمانی را بر تبلیغ نظرات خود ارحج نمی شمرند. وظیفه ی دفاع از «مواضع سازمانی» مانده است تنها به دوش چند نفر مسئول سازمانی، دیگران کار خود را می کنند. در این سازمان هیچ اراده ی سیاسی واحدی قابل شکل گیری نیست، زیرا اراده های سیاسی مختلف، همدیگر را خنثی می کنند. نه تنها ابراز عقیده می کنند که به سیاست ورزی جدا از مشی عمومی سازمان مشغولند. دید و بازدید دارند، نامه می نویسند، وعده می دهند و وعده می گیرند. کدام حزب و سازمان سیاسی را می توان سراغ گرفت که به چنین وضعیتی تن دهد؟ این ولنگاری با کدام اصول حزبی و سازمانی قابل توضیح است؟ در چنین محیطی است که انواع و اقسام بیماری ها رشد می کنند و می بالند و ما متاسفانه شاهد سربرآوردن دوباره ی سیاست ویران کننده و شرم آور «شکوفایی جمهوری اسلامی»، تحت نام هایی نظیر آشتی ملی و با توجیه «آزادی ابراز نظر» هستیم.

ما سازمان مشاور دیکتاتور نیستیم…
ما مدافع پلورالیسم و آزادی نظر در سازمان هستیم و خواهیم ماند. آن چه ما علیه آن به اعتراض برخاسته ایم سیاستی است که می کوشد و می خواهد سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) را به نقش مشاور ولی فقیه و دیکتاتوری مذهبی در ایران فرو بکاهد. ما با آن سیاستی مخالفیم که:
– جنبه ی اپوزیسیونی سازمان ما را سلب کرده و آن را به یک جریان مدافع حکومت اسلامی تبدیل می کند.
– سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) را از یک سازمان رزمنده در راه دموکراسی و عدالت به مشاور ولی فقیه – دیکتاتوری مذهبی – در ایران فرو می کاهد،
– از طریق نفی مسئولیت های مستقیم ولی فقیه در سرکوب آزادی خواهان ایران و بدتر از آن تلاش برای سهیم کردن نیروهای اپوزیسیون در جنایات صورت گرفته توسط حکومت، برای دیکتاتور حاکم بر ایران، سرمایه و آبرو فراهم می کند، یک جانبه و سر خود می بخشد، بدون این که هیچ چیز به دست آورد،
– ولایت فقیه و دیکتاتور خون ریز را با نام مسخره «رهبری» توجیه می کند و به آن اعتبار می دهد و او را در رهبری جناح ها و کشور دارای مشروعیت و صلاحیت می شناسد،
– از طرح های غارت گرانه ی دولت کودتا و طرح های ضدملی هسته ای حکومت ایران دفاع می کند،
این سیاست بعد از انتخابات سال ٨٨ و شروع جنبش سبز، گام به گام از صفوف اپوزیسیون دور و به صفوف حکومتی ها نزدیک شده است. از نظر ما امروز، این صدا، صدای اپوزیسیون نیست. ما بار دیگر به اعضای سازمان و همچنین همه ی نیروهای دموکرات هشدار می دهیم این تلاشی است برای ایجاد یک سیاست آلترناتیو در برابر سیاست کنونی سازمان و به قصد تبدیل فدائیان از یک سازمان مخالف دیکتاتوری مذهبی به یک گروه مشاور دیکتاتوری.

آن چه ما گفته ایم و خواسته ایم این است که ارگان های مسئول سازمانی از آقای نگهدار بخواهند به تلاش برای ایجاد سیاست آلترناتیو در برابر سیاست رسمی سازمان خاتمه دهد و بپذیرد که:
سیاست گذاری حق ارگان های سازمانی است،
و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، محل مشاوره دادن به دیکتاتور خون ریز و رهبر کودتا و بذل و بخشش یک جانبه به او نیست.



     از : peerooz

عنوان : پشه چیست که کله پاچه اش چه باشد
نمیدانم اهمیت سازمان فدائیان در شطرنج سیاست چهل سال گذشته چه بوده و در چهل سال آینده چه خواهد بود ولی میبینم که دنیا از تونس و الجزیره تا اردن و پاکستان در حال لرزش است و بمصداق پشه چیست که کله پاچه اش چه باشد اهمیت فرخ نگهدارو نظرات او هم برای من مجهول است و تعداد مقالات و کامنت ها در این سایت در باره او حیرت انگیز. از تمام مقالات و کامنت ها به نظر من کامنت یاری صفاری از همه جالب تر و گویا تر است . این نوشته زیبا بجای انتشار در ستون کامنت ها باید در صدر مقالات اخبار روز قرار گیرد و درس عبرتی باشد برای همه خوانندگان و نویسنده گان.
٣۴۴٨٣ – تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨۹       

     از : امیر هوشنگ اطیابی

عنوان : تفاوت سازمان سیاسی به جنگ هفته و یک نشریه‍ی سیاسی اجتماعی اقتصادی چیست؟
با احترام به اظهار نظر آزادانه همگان از جمله آقای نگهدار، آنچه مرا بیش از همه شگفت زده می کند آن است که چگونه یک سازمان سیاسی می تواند وجود خارجی داشته باشد و نقش موثر سیاسی بازی کند در حالی که به نظر می رسد هیچ کس نمی داند آیا اصول و اهدافی مشترک آن ها را به یکدیگر پیوند می دهد یا نه؟ آیا این اصول و اهداف اصلا مشخص هستند یا نه؟ آیا اصولا اعتقادی به سازماندهی برای رسیدگی به این اهداف و اصول وجود دارد یا نه؟ آیا در دنیای امروز رسیدن به اهداف، بدون سازماندهی اصلا امکان پذیر است؟ آیا نمی بینیم که همه‍ی سازمانهای اقتصادی، دولتی و سیاسی امروز بدون سازماندهی و رهبری و مدیریت نمی توانند وجود خارجی داشته باشند؟ آیا نمی بینیم که حتی یک روزنامه‍ی بورژوایی روش، اهداف و اصول مشخصی را از طریق هیئت مدیره و تحریریه‍ی آن دنبال می کند و هر کسی نمی تواند هر چیزی را به اسم آزادی و دمکراسی در آن دنبال کند؟
من نمی دانم که آیا آنها که به نام و در زیر چتر سازمانی که زمانی بزرگترین نیروی چپ ایران بود، می دانند حتی در چارچوب یک جنگ سیاسی برای چه مخاطبینی قلم می زنند؟
اگر پاسخ مشخصی نیست برای این سوال ها خیلی متاسفم که بگویم دریغ از هویت، اهداف و اصول و دریغ از وجود موثر. همه‍ی آن ها که به نام یک سازمان سیاسی کار می کنند و یا شناخته می شوند باید از خود بپرسند: برای که و منافع چه کسانی و چه طبقه ای؟ برای چه اهدافی؟ با چه اصولی؟در کنار چه کسانی؟
باید از حق آقای نگهدار و هر کسی مانند او برای آن که هرچه می خواهند بگویند و بنویسند دفاع کرد برای آن که ایشان اصول و اهدافی را که نا مشخص است نمی توانستند نفی و یا به آن خیانت کنند. مردم ایران هم بر اساس واقعیت بی رحم زندگیشان عمل می کنند و منتظر آن نمی شوند که کسی به ضحاک زمانه نامه سرگشاده بنویسد که کمتر جوانانشان را قربانی کند یا در این زمینه موثرتر و بهتر عمل کند.
٣۴۴۶۶ – تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۹       

     از : آزاده تماسی فر

عنوان : نگهداری که نتوانست ……..نگهدار باشد
دوستان در سایت روشنگری مطلبی خواندم که بگونه ای حالت طنز داشت ولی واقعیتی تلخ را بیان کرده بود . ( پاسخ خامنه ای به نگهدار ) از ی. صفایی…. واقعا ما به کجا که فرو نرفته ایم ودر موجی که نه آب دارد ونه می شود آنرا دریا نامید . در خشکی دست و پا می زنیم وبعد هم امثال فرخ ها مبارزه پنجاه سالگی خود را ره رخ می کشد . بروید وکمی تعمق کنید الحق به قولی شاعر …به کجا چنین شتابان.
٣۴۴۶۲ – تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۹       

     از : یاری صفاری

عنوان : پاسخ خامنه ای به نامه ی سرگشاده ی فرخ نگهدار/ فرخ جان، پسرم ای کاش در کنارم بودی!!! فرخ جان، پسرم ای کاش در کنارم بودی!!!
امروز آقا مجتبی به من اطلاع داد که برایم نامه ای ارسال کرده ای، گفتم آن را پرینت (کپی) بگیرد تا بخوانم…..
فرخ جان، مثل همیشه باز هم مرا مورد لطف خود قرار دادی. من تحلیل هایت را از طریق “بی بی سی”، “صدای آمریکا” و در اینترنت دنبال می کنم. از باورمندی تو به این نظام و حال نیز به شخص خودم خوشحالم ولی من دیگر نمی توانم از مسیری که انتخاب کرده ام، برگردم. چون دست های من به خون فتنه گران آلوده شده و راه بازگشتی برایم نمانده است. با این حال گفته بودی که وجدانت گواهی نمی دهد که هرچه طائب ها خواسته اند من تن داده باشم! دست روی دلم نگذار فرخ جان چون هر کسی وجدان بیدار و آگاه تو را ندارد.
خودت بهتر می دانی که در آن سال ها من همیشه از مشاوره ی تو و حزب توده بهره مند می شدم. من هرگز شعار “تز شکوفایی جمهوری اسلامی” را فراموش نکرده ام و اگر یادت باشد ” زمانی که توده ای ها را بازداشت کردند، من رفتم پیش امام خمینی و عمامه ام را بر زمین زدم و گفتم که اینها کودتاگر نیستند و کیانوری را نباید اعدام کنید” (۱) و باقی مسایل که خودت بهتر می دانی. من می دانم که تو با تمام وجود از نظام دفاع می کردی و می کنی. برای مثال در آن سال ها با شعار “پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید” که بسیار شایسته و برای ما راهگشا بود. ولی خوب با این حال سیاست ایجاب می کرد که حتا شما را از میدان سیاست دور کنیم. تو فرار کردی و چه خوب شد که جان خودت را نجات دادی و اکنون هستی که مرهمی بر دردم بگذاری.
فرخ جان، ای کاش در کنارم بودی و از استعداد و راه و روش سیاسی تو در جهت ماندگاری این نظام بهره می بردم. البته هم اکنون نیز در مورد مصاحبه ها و تحلیل هایت با آقا مجتبی بحث و گفتگو می کنیم و یقین داشته باش که هر آنچه را که در لفافه به من می گویی مورد تعمق قرار می دهم و اگر در آشکار از تو و رفقای حزبی ات دفاع نمی کنم به دلیل معذوراتی است که خودت فائق بدان هستی.
من بسیار خوشحالم که نه تنها نسبت به گذشته و اعمالت در مورد حمایت از نظام ” ابراز تأسف و شرمساری و پشیمانی نکرده ای، بلکه بسیاری از شما هنوز همان سیاست ها و رفتار پیشین را در پوشش و حجابی تازه در خارج از کشور تکرار و تبلیغ و ترویج می کنید.” (۲). این روند فعالیت تو در اپوزسیون مرا به یاد آن ضرب المثل خودمان می اندازد: برادر گوشت برادر را می خورد ولی استخوانش را دور نمی ریزد!
من از شهامت تو خوشم می آید، با وجود اینکه هر وقت از ما تعریف می کنی، حتا دوستان قدیمی ات هم به تو پرخاش می کنند ولی میدان را خالی نمی کنی. میدانی که حمایت های تو و همفکرانت در خارج کشور، کمک بزرگی به حفظ نظام می کند. شنیده ام که “اتاق فکر” تشکیل داده اید و هر طور که شده برای بقای ما تلاش می کنی هر چند که به نام “فتنه سبز” است ولی مهم نیست. همین قدر که خود و دیگران!!!!! را در گناه همه ی فجایعی که رخ می دهد با من شریک میدانی برای من کافی است. اما در حال حاضر مصلحت را در این می بینیم که این “سران فتنه” و “خواص بی بصیرت” در حاشیه بمانند، چون حفظ نظام از همه چیز مهم تر است.
اگر به سخنرانی اخیر من گوش داده باشی گفتم که الآن حکومت من یکدست شده، مشکل اختلاف سلیقه هست که آن نیز قابل حل است ولی فکر من راحت است و همه به نوعی از سیاست های من جانبداری می کنند. در نامه ات اشاره کرده بودی که خامنه ای پرستان در هر فرصتی که شما به صحنه می آیید صحنه را با شعار “گوش به فرمان توایم خامنه‌ای” می آرایند و روسای مقننه و قضائیه هر شبانه روز همگان را، نه به تبعیت از قانون، که به تبعیت از رهبری فرامی خوانند و در حکومت، باور غالب این است که حکم رهبر، حکم قانون دارد و باید مطاع باشد. به یقین که درست اشاره کردی و جز این هم انتظار ندارم چون بی جهت لقب “امام” به من نداده اند. خواهشی که از تو دارم این است که پس از من سعی کنی هوای آقا مجتبی را داشته باشی و همانطور که به من گوشزد می کنی ایشان را نیز دریابی. بد نیست که در گفتمان ها و نامه های آتی ات کمی وجود و حضور آقا مجتبی را مطرح کنی تا کم کم در صحنه ی سیاسی کشور مطرح شود. سعی کن همواره به گونه ای عمل کنی که فتنه گران شعارهای ساختار شکن ندهند تا باعث فروپاشی بیت من شوند. مبادا بلایی که سر “بن علی” آمد سر ما بیاید! در طول این چندین سال وجود تو و یاران همفکرت یکی از موانعی بوده که بر سر راه تشکیل یک آلترناتیو قوی در مقابل ما قرار گرفته، همینطور ادامه بدهید و همیشه مانع حرکت اپوزیسیون واقعی بر علیه ما شوید.
در ضمن نامه ی بعدی ات را نیز خواندم خیلی با احساس بود و عکس مظلومانه ای هم ضمیمه ی نامه ات کرده بودی، خوشمان آمد!
دلگیر شده ای که مبادا رفقایت از سازمانت اخراجت کنند، نترس تو باید با همان سیاستی که تاکنون داشته ای پیش بروی و در سازمان و آن دیگری “اتحاد جمهوری خواهان” بمانی و آنها را نیز همچون خودت به این باور برسانی که سرمایه ی نظام جمهوری اسلامی “اعتماد ملی” است. پس وجود تو در هر دو لازم است و سعی کن مثل من خواص بی بصیرت را از هر دو بیرون کنی. تو و دوستانت باید پراکندگی در اپوزیسیون را هر چه بیشتر دامن بزنید، چه که اتحاد همه ی اینها حفظ نظام را به خطر می اندازد.
خودت بهتر میدانی که “نوری زاد” نمک خورد و نمکدان را شکست ولی من وقعی به نامه های او و دیگران نمی گذارم، چون اینها مهره های سوخته هستند و تو را پاک تر از همه ی اینها می دانم. اینها همه به من خیانت کردند و خواهان نابودی من و بیت من هستند و همانطور که به درستی گفتی «فردوست ها در کنار من بسیارند». در ضمن فرخ جان هیچ اشکالی ندارد که من هم آریامهر باشم، آن هم با عمامه، سلطنت …سلطنت است چه با تاج و چه با عمامه! ما که بدمان نمی آید…..
در ضمن باید اضافه کنم که علم روانشناسی ات هم قابل تحسین است و چه استادانه درباره ی خطای باصره ی خاص ایرانی و نیز علت خودکشی پسر شاه اظهار نظر کردی!
فرخ جان، پسرم می دانم که میدان را خالی نمی کنی به فرض هم اگر چنین شد بلافاصله تشیکلات دیگری از نیروهای طرفدار خودت ایجاد کن و سعی کن که همیشه در سطح اپوزیسیون مطرح باشی. چون همانطور که به درستی اشاره کردی درد همه ی ما مشترک است، چه حکومتیان و طرفداران حکومت و چه مخالفان. سفارش کردم که دور را دور مواظبت باشند که خدای ناکرده و انشاالله صدمه ای نبینی.
آنچه که در پایان برای گفتن دارم این است که شعر زیبایی را که در بالای نامه ات نوشته بودی به خودت تقدیم می کنم و التماس دعا دارم:
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

دوستدارت
سید علی خامنه ای

ی. صفایی
۲۷ ژانویه ۲۰۱۱
٣۴۴۵٨ – تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۹       

     از : حق

عنوان : به آقای تابان گرامی
آقای تابان گرامی، از پاسخ شما سپاسگزارم. ایکاش بحث های آپوزیسیون در سایت ها در دست همه ایرانیان بود و همه این فرصتی را که من دارم را می داشتند تا از هم یاد بگیرند و تبادل نظر کنند. اگر اینطور بود شاید تا عرش کبریا با هم می رفتیم.

آقای تابان عزیز، درست پیش از اتمام دوران اصلاحات دروغین خاتمی سرخورده و بی آینده به انگلستان پناه آوردم ولی از روزی که ایران را ترک کردم تاکنون عزم بازگشت به سرزمینم را از دست نداده ام بویژه بعد از برخورد با ایرانیان تبعیدی و مهاجر که پس از دهه ها در برون مرز نتوانسته اند دل از ایران بکنند و بقول معروف زندگی خود را بکنند.

آقای تابان محترم، علاقه من به سیاست فقط به دلیل وضع نابسامان ایران است و بس. روزی که در ایران یک دمکراسی دلخواه مردم پایه گذاری شود من از سیاست خواهم برید. در وضع کنونی کشور سیاست هم یعنی این رژیم و آپوزیسیون آن صرفنظر از گرایش های سیاسی فردی. عرصه سیاسی فعلی ما رژیم و آپوزیسیون است و کل و اجزاء تشکیل دهنده آن به فرد فرد ما مربوط می شود و نه تنها محدود به گروه و فرد خاصی. اینست که من تا آنجا که بتوانم آنچه در رژیم و اپوزیسیون می گذرد را دنبال می کنم. برای من فرق نمی کند که شما مارکسیست باشید یا آقای داریوش همایون لیبرال دمکرات باشد یا آقایان محمد امینی و پرویز دستمالچی با جبهه ملی باشند یا مسعود رجوی و خانمش مجاهد باشند یا زهرا رهنورد و همسرش موسوی «اصلاح طلب» و غیرو. جامعه ایران به لحاظ سیاسی متکثر است و بعنوان یک فرد دمکرات من چاره ای جز به رسمیت شناختن همه اینها ندارم. علاقه من به آینده سیاسی ایران ناگزیر مرا بر آن می دارد در صورت نیاز و امکان با برخی اگر نه همه آنها ارتباط داشته باشم تا مشارکت کنم، تبادل نظر کنم، یاد بگیرم، مبارزه کنم … خلاصه آنکه هر آنچه در عرصه سیاسی می گذرد به تک تک ایرانیان مربوط می شود و مردم نباید فکر کنند که چون به یک گرایش بخصوص تعلق خاطر دارند با دیگران باید دشمن باشند و قهر کنند. مدنیت فرای این حرفهاست اگر می خواهیم کشورمان متعلق به همه ما باشد و از این دور وحشت استبداد و خودی و ناخودی و نخودی کردن هموطنانمان یکبار برای همیشه خارج شویم و به امنیت، آزادی و رفاه برسیم.

آقای تابان گرامی، بنظر من اگر ما بدنبال ثبات سیاسی در ایران هستیم ناگزیریم که سه حزب اصلی سراسری چپ و راست و میانه مدرن داشته باشیم که همدیگر را به رسمیت بشناسند. منظورم چپ و راست افراطی نیست. در کنار اینها هم حتما احزاب کوچکتر هم خواهند بود. همه اینها در کنار هم منعکس کننده جامعه متکثر ایران خواهد بود. من معتقدم که سازمان شما دارای این توانایی است که به یک حزب سوسیال دمکرات تبدیل شود که پایگاه بزرگی در ایران خواهد داشت. ما چنین حزبی فعلا نداریم، داریم؟ اگر به خواسته های اصلی ملت ایران نگاه کنیم می بینیم که مردم ما بدنبال همان خواسته های مادی هستند که انگلیسیها بعد از جنگ جهانی دوم بدنبالش بودند که معروف است به ۵ خواسته ملی، بهداشت رایگان، آموزش پرورش رایگان، بیمه های اجتماعی، کار و مسکن. حزب کارگر انگلیس در آنزمان پایه های این خواسته های ملی را گذاشت. تاریخچه این حزب از قرن ۱۹ بسیار جالب و برای ما بدرد بخور است. من در این چند سال از اعضاء حزب کارگرنو انگلیس بسیار آموخته ام و بنظرم سوسیال دمکراسی پایگاه وسیعی در ایران دارد و خواهد داشت. یک مقایسه بین آن ۵ خواسته ملی انگلیسی ها و خواسته های ملت ایران کافیست تا به پتانسیل یک حزب سوسیال دمکرات با کیفیت و مدرن و سراسری در ایران پی ببریم.

آقای تابان عزیز، امیدوارم که سازمان شما بتواند هر چه زودتر به یک حزب سوسیال دمکرات واقعی و جدی تبدیل شود و ما برنامه های سیاسی و اقتصادی شفافی از آن داشته باشیم. تندرست و پیروز باشید. با سپاس . حق
٣۴۴۲۲ – تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۹       

     از : ف. تابان

عنوان : پاسخ به «حق»
دوست گرامی. آن طور که من می فهم مخاطب در اساس خود عموم و یا دست کم کسانی که حرف ما را می شنوند هستند، اما این به آن معنی نیست که ما گاه حرف هایی برای خودمان (در یک سازمان، گروه و یا جبهه و یا هر تشکلی) نداشته باشیم. آن جا که موضوع سیاست مطرح است، حرف ما خطاب به عموم است. اما برای آن چه که فکر می کنیم برای بهبود کار تشکیلات و سازمان ما لازم است. حرف هایی هم خطاب به خودمان داریم که البته فکر می کنم در ۹۰درصد مواردش، شنیدن آن از سوی دیگران نه تنها هیچ ضرری ندارد که می تواند کمک دهنده هم باشد.
پیروز باشید
٣۴٣۹۵ – تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۹       

     از : جواد

عنوان : ماشاالله آقای رضا ایرانی
ما یک همچین خردمندی , نه فقط در تاریخ ایران که در جهان ندیدیم که به بقیه بگوید بس کنید تا فقط خودش حرف بزند ! این هم از پدیده های نوین ایرانی ست. ماشاالله به این خردمند !
٣۴٣٨۹ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : فرشته رییس دانایی

عنوان : سانسور
چرا نظر من را منعکس نمی کنید
٣۴٣٨٣ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : خسرو صدری

عنوان : معمای نگهدار…
من هم با موضعگیری های جنجالی فرخ نگهدار موافق نیستم ولی برای او احترام قائلم. زیرا:
– مواضع خود را صریح بیان می کند و براساس نوع نگرشی که دارد سعی می کند تناقضات خود را رفع نماید.نه آن که مثل خیلی ها، در بیان آن بخش از باورهایش که می داند خیلی ها را خوش نمی آید، به شعبده بازی بپردازد. نمونه بارز این گونه شعبده بازی را در نظرات داریوش همایون و دوستانش می توانید ببینید. ژست های بسیار روشنفکرانه ولی برج و بارویی که با یک فوت فرو می ریزد. منظورم از لحاظ تئوریک است. وگرنه تکیه گاههای محکمی دارند. می گویید نه ؟ از آقای همایون بپرسید که نظرش راجع به “کودتای ۲۸ مرداد” چیست ؟ خواهید دید که کلاهش را از سر بر میدارد و کبوتر و خرگوش و خرچنگ و هرچیز دیگری که خوشتان بیاید از درونش بیرون می آورد، ولی جواب شما را نمی دهد. چندین نمونه دیگر از این پشتک و وارو زدن های ایشان و دوستانش را به زودی مفصل تر خدمتتان عرض خواهم کرد. این گریز از آن روست که مریدان سینه چاک گروه ایشان ، در دعوای درون اکثریت ، بسیار فعال در صحنه حضور دارند.
– دیگر آن که فرخ نگهدار را اگر در نامه به خامنه ای یا هر موضعگیری دیگری، دارای منافع شخصی و نیرنگ می بینیم ، حق داریم از دستش عصبانی شویم. وگرنه چرا باید از نتیجه گیری ها و دیدگاهش برآشفته شویم. دامن آلودگان آن رژیم و این رژیم هم شبانه روز مشغول ارائه نظر هستند. پس چرا جا برای کسانی که زخم این هردو رژیم را برتن دارند تنگ شود.
– فرخ نگهدار از معدود کسانی است، که وقتی راجع به تاریخ فدائیان صحبت می شود،آن تاریخ را متعلق به خود دانسته و سعی می کند که نام بزرگان جنبش فدائیان، زیر دست و پای همین آتش بیاران معرکه لگدمال نشود. از این رو چپ ها مرز خود با دیگر منتقدین از او را مخدوش نکنند و فریب نخورند.
– همین الآن به سایت فرخ مراجعه کنید و مصاحبه او را در مورد “کودتای ۲۸ مرداد” با خبرنگار رادیو فردا بخوانید. خبرنگار اصلا اسم”کودتا” راهم مانند دیگران در این قوم، به زبان نمی آورد و سعی دارد با زرنگی نگهدار را به موضعگیری مورد نظر خود و رادیو فردا و صدای آمریکا و داریوش همایون و غیره بکشاند تا پروژه لوث کردن مصدق را که مدتی است رویش کار می کنند، به جلو ببرد. نگهدار ولی آن گونه پاسخ می دهد که از یک انسان متعهد و شرافتمند انتظار می رود.
– به مصاحبه هایش با صدای آمریکا دقت کنید. احتیاج به دقت خاصی نیست فهمیدن این موضوع که مجریان این رادیو اصلا چشم دیدن نگهدار را ندارند و برای خالی نبودن عریضه و دمکرات نشان دادن خود است که اورا دعوت می کنند. همین یک ماه و اندی پیش بود که در برنامه تفسیر خبر، جناب جمشید چارلنگی ، در مصاحبه اش با او و داعی، با مطرح کردن مساله ای در مورد فیدل کاسترو و کوبا، رندانه تلاش کرد تا ناییدی هم از نگهدار در مورد اظهاراتش مبنی بر” حمایت ج.اایران و سوریه و فیدل کاسترو از تروریسم” بگیرد که او به سرعت از این برداشت فاصله گرفت و یادآور شد که کاسترو هیچگاه از تروریسم حمایت نکرده است. هرچند جا داشت بگوید که این “سیا” بود که تروریست برای ترور کاسترو به هاوانا فرستاده بود.

با برداشت های فرخ نگهدار می توان مخالف بود و بی رحمانه آنان را به نقد کشید. ولی به باور من کسانی از راست سعی دارند تا او را به دست دوستانش و از مواضع چپ ضربه فنی کنند.
٣۴٣٨۱ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : حق

عنوان : یک پرسش ساده از همگی
آقایان تابان و پورمند، اعضاء و هواداران گرامی این سازمان،

بنظر من همه شما ناگزیرید که اول به این پرسش بپردازید که مخاطب شما چه کسانی باید باشند، یاران و هواداران معدود فعلی و حفظ آنها یا مردم ایران که بیشمارند. یک سازمان / حزب جدی مخاطبش کدامیک از ایندو است؟

من منتظر پاسخ شما خواهم ماند.

با تشکر
٣۴٣٨۰ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : رضا ایرانی

عنوان : «رستاخیز فرهنگ ایرانی هیچ قید و بندی را نمی‌پذیرد» http://arttaa.wordpress.com/
«رستاخیز فرهنگ ایرانی هیچ قید و بندی را نمی‌پذیرد»
خرد انسانی، بعنوان نهائی‌ترین «مرجع»، هیچ قید و بندی را نمی‌پذیرد. شریعت اسلام را، با هزارمن سریش هم نمی‌توان با آزادی و حقوق بشر پیوند زد!
آزادی هر ایرانی، زمانی میسر است که شریعت اسلام را با فرهنگ مردمی ایران مهار ساخته و دوام این آزادی را همواره با نگه‌داشتن شریعت اسلام با اندیشه‌های «قداست جان و زندگی و خرد مردمان»، و بدور از شمشیر اسلام، ضمانت نماید. این تنها راه است، مابقی، فریب و دروغ و ریا و ساده‌لوحی خطرناک و از سر، چیره‌گی شریعت خونریز اسلام است.
آنهائی که به خود نام روشنفکر، نویسنده، فعال حقوق بشر، سکولار ولائیک و … داده‌اید، کمتر انشاء بنویسید و بیشتر در مسائل با مغز گُسسته از شریعت اسلام بیاندیشید. چقدر این سخنان شما ملال‌آور است. لطفا” بس کنید!
رضا ایرانی
http://arttaa.wordpress.com
٣۴٣۷۷ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : حق

عنوان : بنظر می رسد آقای نگهدار وضع کنونی سازمان را می پسندد و می خواهد اوضاع تا ۱۰ سال دیگر هم به همین منوال بچرخد، چرا، این بنفع و ضرر کیست، اهداف او چیست؟
اگر آقایان تابان و پورمند می خواهند این سازمان را بصورت یک حزب سراسری مدرن و قابل مقایسه با بهترین احزاب اروپایی مثل حزب کارگر نو در انگلستان درآورند، من صد در صد حامی شان خواهم بود. آقای نگهدار بما می گوید که ۱۰ سال دیگر صبر کنید تا تغییری در این سازمان دیده شود!!! دلیلی هم نمی آورد که چرا صبر و چرا ۱۰ سال. آیا کسی می داند که در ۳۰ سال گذشته آقای نگهدار بجز پدیدار شدن در بی بی سی و صدای امریکا چه کارهایی کرده است تا ما بدانیم؟ بنظر می رسد که آقای نگهدار وضع کنونی سازمان را می پسندد و می خواهد اوضاع تا ۱۰ سال دیگر بهمین منوال بچرخد، چرا، این بنفع و ضرر کیست، اهداف او چیست؟ اگر کسی پاسخ این پرسشها را می داند با بقیه شریک شود و بعد اگر نیاز داشت از او دفاع هم بکند.

این تا ملت ایران ، اگر سازمان فقط ملک پدری انقلابیون ۵۷ است لطفا شفاف بگویید تا نسل های بعد از شما از بلاتکلیفی بدر آیند و بروند دنبال کارشان. ی که مسائل تاریخی سازمان را با مسائل سیاسی حال و آینده ایران در هم تنیده اند. اینها این قوه تشخیص را ندارند که تاریخ و سیاست دو مقوله متفاوتند و نباید با هم قاطی شوند بویژه هم اکنون که کشورمان در موقعیت خطیری بسر می برد. آیا حل مسائل تاریخی ۳۰ یا ۴۰ سال پیش شما در رابطه با این سازمان و با یکدیگر جلوی حمله نظامی آن امپریالیست هایی را می گیرد که شما ۵۰ سالست از دستشان داد و فغان می کنید یا آب به آسیاب ریختن همان دشمن است؟ چرا حاضر نیستید کمی فداکاری کنید، البته اگر کنار گذاشتن حسابهای شخصی تان را بتوان فداکاری نام نهاد، و به ایران امروز و فردا بیاندیشید؟ جنگ و جدل شما با یکدیگر و با این سازمان و کنار آمدن شما با تاریخ این سازمان و جلوی رشد این سازمان را بگیرند. بلکه باید بعنوان یک میراث به نسل انقلاب و پس از آن واگذار شود. البته که انقلابیون فدایی باید در منار ما باشند ولی کی می خواهند اجازه دهند که این سازمان منعکس کننده نسلهای مابعد خود باشد؟ هر سازمان و حزبی باید خود را بروز کند تا بماند و نسل بعدی را آماده سکانداری کند. این سازمان اگر در نظر دارد که به یک حزب جدی در عرصه سیاسی ایران تبدیل شود باید چارچوبی داشته باشد، اصولی داشته باشد، منشور و برنامه های سیاسی و اقتصادی و کادر مدیریتی با کفایتی داشته باشد….هدف و راهبردی داشته باشد، مواضع مشخصی داشته باشد و شخصیت هایی که معرف همه این مولفه ها باشند. شخصیت هایی که نماینده چهره ای روشن و شفاف از این سازمان باشند و نه اینکه هر کس ساز خود را بزند و به سازمان صدمه های جبران ناپذیر وارد کند. دمکراسی که هرج و مرج و شلختگی نیست، اصول و موازین تعریف شده ای دارند که باید رعایت شوند. اینکه نشد هر کسی بیاید هر نظر و موضعی را اعلام کند بدون آنکه سود و زیان آنرا به سازمان نادیده بگیرد و از زیر بار مسئولیت را با این بهانه که با ابراز نظرش حق دمکراتیک خود را مورد استفاده قرار داده است. کدامیک از اینها را این سازمان دارد؟
٣۴٣۶۹ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : Davar

عنوان : در ستایش شرم
در ستایش شرم

آقایان پورمندی و تابان سالهاست که شما نظرات خود را در سازمان تان بیان می‌کنید ولی‌ نتوانستید برای نظرات خود اکثریتی پیدا کنید. از خود پرسیدید چرا ؟

شاید روزی قبول کنید که نظرات شما در میان دوستان تان هواداری ندارد چه برسد در سطح کشور. اگر به غیر از این است نگرانی شما از چیست.؟

به باور شما فرخ مشاوره دیکتاتور شده، آیا این است سطح بحث شما ؟

نسبت به نامه قبلی‌ نظرتان را تعدیل کردید. شاید شرم هنوز نمرده است.
٣۴٣۶۵ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : پیمان نجفی

عنوان : وقتی نصایح هاشمی رفسنجانی که در بر سر کار آوردن خامنه ای دوست دیرینه خود هیچ اثری ندارد ! وقتی تمام تلاش های رفسنجانی برای عقلانی نمودن خامنه ای کار ساز نمی شود ،آیا نامه فرخ نگهدار بعنوان یک نیروی خارج از نظام و کم اهمیت به خامنه ای می تواند برای مردم
خواهشمندم که آقای فرخ نگهدار به سئوال فوق پاسخ صریح بدهد و به حاشیه پردازی نپردازد؟؟

هاشمی رفسنجانی با اشراف به اینکه وضعیت رژیم شکننده است و با اطلاع از نقشه های حواریون خامنه ای که در صدد حذف او در مجلس خبرگان بسیج شده اند ، لذا باردیگر خود را به سنگر گفته های آخرین نماز جمعه ای که اقامه کرد رسانده است تا لااقل در میان مردم و بخشی از نیروهای اپوزیسیون جایگاهی بیابد!هاشمی رفسنجانی تلاش های بسیاری از خود نشان داد تا به خامنه ای نزدیک شود تا اورا عقلانی نماید اما همه آن سیاست ورزی های حساب شده هیچ اثری نداشت!
بحران در مرکز یت قدرت جمهوری اسلامی نهادینه شده است ورفسنجانی آینده خودرادر نظامی دیگر اما همچنان اسلامی می بیند!سید علی خامنه ای پس از شرکت در کودتای انتخاباتی در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ نتوانست همه جناح حکومتی را زیر سقف رهبریت خود حتی به شکل ظاهری متحد نگاه دارد!
٣۴٣۶۲ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : امید ابراهیمی

عنوان : خانه از پای بست ویران است!
دوستان گرامی احمد پورمندی و ف تابان با سلام،
نوشته آقای نگهدار و جوابهای شما را خواندم و تاسفی که سالهاست به حرکتهای سازمان داشتم را تشدید کرد.
سازمانی که با صداقت در سالهای دهه ۴۰ در جهت بهروزی و نجات خلقها و زحمتکشان ایران تشکیل شد و فداکاری ها کرد( البته نوع نگرش شان به روند مبارزه توده‌ها و تاکتیک انتخابی‌شان در آن سالها جای بحث زیادی دارد که هم در درون سازمان و هم درسطح جنبش به اندازه کافی این مشی شکافته شده است و نقد شده است!)
سازمانی که سالهاست ازهیبت یک “سازمان” که طبق تعریف باید منسجم و دارای مرکزیت و تشکیلات و برنامه مبارزاتی مدون باشد خارج شده و با عرض پوزش به یک بنگاه معاملاتی شبیه شده که هر کی زودتر رسید و حراف بود آن روز “سازمان” بوی تعلق دارد.
سی سال رهبران سازمان در شرایط آزاد زیسته و مطالعه کرده و حوادث را تحلیل کرده‌اند و حال در کجا ایستاده‌اند! درحساس‌ترین مقطع تاریخی ایرانو در طول خیزش انقلابی مردم سازمان اکثریت حتی به اندازه یک سازمان کوچک هم نمود نداشتند. دراین مدت اعلامیه یا تحلیل جدی در سطح جنبش ارایه نداده‌اند. هواداران سازمان چه در داخل چه در خارج از کشور در بی‌وزنی مطلق بسر میبرند. همانطور که شما در نامه دوم بیان نمود‌ه‌اید مسئولین سازمان بجای تقویت سازمان خود در سایت ها و سازمانهای دیگر مسابقه مقاله نویسی دارند و اغلب این مقالات هم در وصف اندیشه‌های بغایت عقب مانده جوامع سرمایه‌داری است.
در چنین شرایطی است که امروز آقای نگهدار و فردا دیگران از سازمان در صدد تشکیل حزب و سازمانی بر میایند که دارای تفکرات بغایت ارتجاعی و در مقابل منافع فرودستان و همرا با بالادستی ها خواهد بود و بیچاره کادرها و هواداران سازمان که ناخواسته باید از این مشی سازمان پیروی کنند! و در خلاف جهت آرمان بنیان گذاران سازمان که در راه این آرمان جان خود را فدا کردند حرکت کنند.
با تشکر
الف. امید
٣۴٣۵۹ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : حسن علی

عنوان : آقای پورمندی / تابان
آقایان پورمندی / تابان
دربیانیه تان به درستی اتهام زنی ازطرف شما محکوم شده است.فکر نمیکنیدکه خود با طرح مشاوره دادن آقای نگهدار برای خامنه ای نسبت به او اتهام زنی میکنید؟ای کاش کمی روی این مسئله بیشتر فکر کنید.انسان در موقع کم آوردن دستش را به چنین کارهای زشت آلوده میکند.مسکل سازمان شما در بر جسته نبودن چهره خود نسبت به جهره هایش است.اگر این چاله را بتوانید پر کنید احتیاجی نه اتهام زنی هم ندارید شما نظرتان را آزادانه در مورد اخراجش از سازمان اعلام بیرونی کرده اید آیا به او حق اظهار نظردر مورد موضوعی دیگر در بیرون سازمان نمیدهید؟یا باید فقط در مورد اخراج افراد از سازمان اظهار نظر بیرونی بکند؟
در این شرایط جنبش دل وجرعت میخواهد انسان به یک همچو مواضعی برسد و آنرا در رسانه های عمومی با سر افرازی و صداقت اعلام کند.مطمئن باشید در صورت غلط بودن مواضعش ضربه را خودش خواهد خورد نه سازمان.سازمان را برجسته کنید تا خبر رسانی ها به آن مراجعه کنند و لازم به اخراج کسی هم نداشته باشید.
٣۴٣۵۲ – تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

     از : عیسی صفا

عنوان : ضد دمکراتیک
نوشته برخی از جنبه های اصولی و اساسی را مورد بحث قرار می دهد. مشکل فقط فرخ نیست. با اینکه وی در طرح های سیاسی منزوی و بی پایه گوی سبقت ربوده است. بی احترامی به حقوق اعضای سازمان اکثریت از طرف برخی افراد رهبری این سازمان عمیقا ضد دمکراتیک است. این روش به متلاشی شدن این سازمان منجر خواهد شد که به نفع اپوزسیون مردمی و مترقی نیست.
٣۴٣۴۱ – تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹       

     از : حمید هوشور

عنوان : آن که ناموخت از گذشت روزگار
به قول شاعر: عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد. به نظر میرسد که نامه آقای نگهدار در باب نصیحت ولی‌ فقیه ممکن است راه را برای معدود افرادی که هنوز به سوسیال دموکراسی معتقد هستند و در صفوف سازمان فدائیان – اکثریت مانده اند باز کند تا به فکر ایجاد یک سازمان جدی اپوزیسیون که در راه سوسیال دموکراسی و تحقّق آن قدم برمیدارد بیفتند.
٣۴٣٣۹ – تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹       

     از : احمد

عنوان : سوسیال دموکراسی
از غصه‍ی سازمان نیافتگی چپ دق کردیم. کی شما چپهای سوسیال دموکرات خود را در قالب یک حزب سازماندهی می کنید؟ فرخ نگهدار که به این صف تعلق ندارد. او اصلن هیچ حرفی نمی زند که بوی سوسیال دموکراسی بدهد. او را به حال خود رها کنید و به سازماندهی خود بپردازید. اگر حوصله‍ی سازماندهی خود را ندارید بروید دنبال کارهای دیگر. بیخود به پر و پاچه‍ی کسی نپرید.
٣۴٣٣٣ – تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹       

     از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : این خانه از پایه خراب است
آقای تابان:

کاسه کوزه ها را نمی توان تنها بر سر فرخ نگهدار شکست. بیشتر افراد رهبری این سازمان سالهاست که نقش مشاوران جمهوری اسلامی را دارند. خود شکل گیری این سازمان بر سر دفاع از جمهوری اسلامی بود که منجر به انشعاب اقلیت و اکثریت شد. سالهاست که هر قاتلی که از جمهوری اسلامی فرا ر ی می شود توسط فعالین این سازمان حلوا حلوا شده و بعنوان اپوزیسیون معرفی می شود. به نظر من این یک خط سیاسی است. شما خط سیاسی را با حذف فیزیکی نمی توانید تصحیح کنید. سازمان فداییان اکثریت سالهاست کمر همت به بازسازی سرمایه داری در ایران گرفته است. در میان طراحان دیدگاه بازسازی سرمایه داری نیز طیفهای مختلف وجود دارد. عده ای معتقد به سوسیال دمکراسی هستند و میخواهند به شیوه ای که در اروپا شکست خورده سرمایه را سازمان دهند. طیفی دیگر با سرمایه داری نیوکانها و طیفی نیز بشیوه سرمایه داری لیبرالها. در میان طیف سوسیال دمکراتها، عده ای ممکن است به تعویض قدرت از طریق خیابان معتقد باشند ولی بقیه طیفها می ترسند که با ورود مردم به خیابان نتوان کنترل کرد و مردم زیاده خواه کل سیستم را داغان کنند. به همین دلیل نیز در میان این طیف یا به رفسنجانی متوسل می شوند یا به موسوی و کروبی و عده ای نیز به رهبر . اساس و پایه طیف دوم مشترک است. ترس از زیاده خواهی مردم و ترس از انقلاب و به همین دلیل اصلاحات در چارچوب نظام. بنابراین طیف سوسیال دمکرات اگر به اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی امید ی ندارد، می تواند برود و تشکیلات دیگری را بوجود اورد. چرا که سازمان اکثریت در آغاز بر اساس حمایت از بخشی از این رژیم و اصلاحات در همین نظام شکل گرفت و جناحی که به این نظر باور ندارد نمی تواند در درون بماند و انتظار تغییر خط مشی اساسی سازمان را که براساس اصلاحات قرار دارد بشود. به نظر من از نظر اوضاع سیاسی در ایران نیز این به نفع طیف سوسیال دمکرات این سازمان است که راه خود را جدا کند. سازمان اکثریت مثل بقیه نیروهای اپوزیسیون درون رژیم متهم به همکاری با رژیم است و تا این سایه اتهام وجود دارد، محیط سالمی را برای سازمان دادن سوسیال دمکراتها درایران را بوجود نمی اورد. به نظر من بعنوان عضوی از جنبش کمونیست کارگری، جو سیاسی در ایران بمراتب روشنتر و باز تر می شود اگر که سوسیال دمکراتهای ایرانی خود را متشکل کرده و بعنوان یک حزب سیاسی نظرات خود را به معرض قضاوت جامعه بگذارند. این مساله در عین حال کمک می کند تا طیفهای مختلف اپوزیسیون طرفدار رژیم در این سازمان نیز بجای قایم شدن پشت جزنی و نظرات سوسیال دمکراتها، حرف دل خودشان را مستقیم و روشن به جامعه بزنند. این به رشد جو سیاسی در ایران کمک خواهد کرد. اگر چه سرمایه داری در ایران همیشه جبون و ترسو بوده است و جریت ابراز نظر مستقیم بدلیل قدرت و نفوذ چپ نداشته است. بی جهت نیست که اقای نگهدار با پشتیبانی از طرح نیوکانها هنوز خود را چپ میخواند. این ناشی از دورویی ایشان نیست. این ضعف تاریخی سرمایه داری در ایران بوده است که جربزه حتی جناحهای راست همان بورژوازی کشورهای اروپایی را ندارد. نه سکولار است و همیشه دستش در بغل و جیب دیکتاتورها. اما این راه حل سیاسی میطلبد نا فیزیکی. فرخ نگهدار نماینده یک طیف بزرگ نه تنها در سازمان اکثریت بلکه د ر کل سرمایه داری ایران است. بایستی با راه حل سیاسی انها را وادار کرد که حرف دلشان را به جامعه بزنند تا جامعه بتواند انتخاب کند. شیوه شما فقط موجب می شود که مثل همیشه با قایم شدن پشت چپ خود را مطرح کند. بایستی اینها را واداشت که رو به جامعه پلاتفرم راست خود را ارایه دهند و با افتخار نیز از آن دفاع کنند. این به رشد سیاسی جامعه کمک می کند.
٣۴٣٣۰ – تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹       

     از : حافظه تاریخ

عنوان : دعوای «وارثان» رنگارنگ جنبش انقلابی گروه سیایکل برسر چیست؟
«من باور دارم …که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنی این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست. و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنی این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمی‌باشد» (یادداشتی از نلسون ماندلا).
سرنوشت مکتوم گروههای روشنفکری که انگیزه تشکل آنها علاوه بر دوری و عدم حضور فعال درجامعه، ، و همچنین بدور از نیاز و خواستهای مبرم مردم شکل گرفته، و با «پیوند» زدن خویش بمبارزات و سرنوشت جنبشها دردرون و خود را تنها وارث «راه و روش» مبارزاتی آنان نامیدن، دربستر تاریخ چنددهه اخیر بسیار قابل رویت است و هربار هم «مفتضح» تر از قبل. انشعابات متعد و ایجاد تشکیلات «جدید» طرفداران «راه مصدق» د ر کثرت نام وارثان «جبهه ملی» ویا انشعابات متعدد و « پیوند» بینشی و عملی آنان با حزب توده ایران (از نیروی سوم گرفته تا «طرفداران» متعدد چین) از زمان پیدایش تا بامروز حکایت از این قبیل دعوای «اصولی» و با هدف مطرح کردن «خود» است. همه انشعابیون با هر انگیزه ای قبل از «دعوا» و انشعاب با هم «دوست و رفیق» بودند، که با گرایش بمواضع «جدید» از جانب اکثریت عددی دچار طرد و اخراج از «تشکیلات» و یا مجبور به «ترک» از «جرگه» رفقا میشدند و تا انشعاب بعدی و تکرار همان روند «تکاملی». نتیجه همه این فعل و انفعالات روشنفکری اینست که جامعه ایران بیش از ۵۰ سال است که در دام حکام مستبد و جنایتکار گرفتار است. مضافآ برآن هر کدام از این گروهها، هربار با زرنگی خاص، شرکت فکری و عملی و با اشتباهات قابل پیش بینی در جنایات وارده بجامعه خود را «مبرا» ساختند. ایجاد تشکیلات مترقی براساس و معیار و ویژیگهای واقعی و عینی جامعه ایران و بدون «کپی برداری» و چشمداشت به «کرم و همیاری» خارج از مرزهای ایران میتواند نمایانگر درجه بلوغ سیاسی نیروها ی سیاسی بعنوان آلترناتیو جدی در قبال رژیم ضد ملی و ضدانسانی حاکم در ایران باشد. باید در عمل نشان داد که تا چه درجه دوران «کودکی» چپ پشت سرگذاشته شده و بعنوان چپ دموکرات بالغ و قابل اعتماد، درائتلاف اصولی و برنامه مشترک با دیگر نیروهای ترقی و آزادی خواه ایران، توانایی و قادر بقبول مسولیت اداره جامعه است.
٣۴٣۲٣ – تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹       

     از : Hadi Shahab

عنوان : جمله بسیار زیبای این مقاله
جمله بسیار زیبای این مقاله:
اگر قرار بر رفتن به «گذشته» و برچیدن توشه ای از آن است، خوب است تصویر کاملتری از این «گذشته» پیش روی خواننده قرار گیرد و حاصل آن فقط خوابیدن در زیر نام پراعتبار رفیق بیژن جزنی – که این سال ها شیوه ی مرسوم شده است – نباشد.

سوالآتی که اینجا مطرح هستند اینست که آیا فرخ نگهدار با توجه به نقش مشاوراتش برای ولایت فقیه یا حفظ نظام آیا در سازمان اکثریت باقی میماند یا ما ندنش از سوی سایرین توجیه خواهد شد ؟
اینکه آیا فرخ نگهدار خودش به بیت رهبری میرود؟ یا اینکه از طریق افراد این سازمان خیلی محترمانه اخراج میگردد؟

سرنگون باد جمهوری اسلامی

هادی شهاب
٣۴٣۱۹ – تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹      

https://akhbar-rooz.com/?p=37305 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x