جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

آیا در ایران با موقعیت انقلابی مواجهیم؟ – سهراب مبشری

شرایط در یک عرصه مهم در حال تغییر است. این عرصه، پایگاه اجتماعی سنتی حکومت است. در تمام طول چهار دهه ای که از حیات جمهوری اسلامی می گذرد، بخشی از تهیدستان جامعه ایران تحت نفوذ اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک حکومت جمهوری اسلامی بوده اند. پشتوانه این نفوذ، حد معینی از حمایت اقتصادی از وفاداران به حکومت در میان فرودستان بوده است.

لنین در تابستان ۱۹۱۵،‌ یعنی یک سال و نیم پیش از انقلاب فوریه و دو سال پیش از انقلاب اکتبر، در اثری تحت عنوان «فروپاشی بین الملل دوم» تعریفی از موقعیت انقلابی ارائه داد که پس از یک قرن، هنوز در سطحی حتی فراتر از جمع مارکسیستها، بدان استناد می شود. بخش مورد استناد اثر نامبرده از این قرار است:

«برای یک مارکسیست تردیدی وجود ندارد که انقلاب، بدون موقعیت انقلابی غیرممکن است، البته در عین اینکه هر موقعیت انقلابی به انقلاب نمی انجامد. نشانه های موقعیت انقلابی در یک نگاه کلی کدامند؟ ما قطعا دچار اشتباه نخواهیم شد اگر این سه مشخصه اصلی را متذکر شویم: ۱ – عدم توانایی طبقات حاکم در پابرجا نگاه داشتن بلاتغییر حاکمیت خود؛ این یا آن بحران «بالایی ها»، بحران سیاست طبقه حاکم، بدین واسطه ایجاد شکافی که از طریق آن، نارضایی و خشم طبقات فرودست راه بروز بیابد. برای وقوع انقلاب، معمولا کافی نیست که «اقشار پایینی دیگر نخواهند»، بلکه علاوه بر آن لازم است «اقشار بالایی دیگر نتوانند» به طریق قبلی ادامه دهند. ۲ – تشدید فلاکت و نکبت در طبقات تحت ستم در حدی فراتر از معمول. ۳ – به خاطر عوامل بر شمرده، افزایش قابل توجه فعالیت توده هایی که در دورانی «آرام» به این که غارتشان کنند تن می دهند، اما در دوره های توفانی، به خاطر مجموعه شرایط بحرانی،‌ اما همچنین توسط خود «بالایی ها»، به ظهور مستقل در صحنه تاریخ سوق داده می شوند.» (۱)

شرایط سه گانه نامبرده را شرایط عینی انقلاب نیز می نامند. لنین علاوه بر تعریف شرایط عینی، بسیاری از نوشته های خود را به تدارک شرایط ذهنی انقلاب اختصاص داده است که در یک کلام می توان آن را در سازماندهی پیشاهنگ انقلاب خلاصه کرد.

نکته مهم در مختصات موقعیت انقلابی، آن گونه که لنین آن را فرموله کرده است، تأکید بر شرط نخست است، یعنی این شرط که «بالایی ها دیگر نتوانند». این شرط است که راه را برای ورود توده ها به آوردگاه انقلاب هموار می کند. لنین در سال ۱۹۲۰ در اثر دیگری تحت عنوان «رادیکالیسم چپ»، بیماری کودکی کمونیسم، بروز یک «بحران ملی سراسری» را «قانون اساسی» انقلاب نامید.

در انقلاب ضدسلطنتی در ایران، تقدم و تأخر شرایط عینی انقلاب به گونه ای آشکار نمایان شد. مدتها پیش از آن که توده های میلیونی به صحنه مبارزه بیایند، علایم این که حکومت شاه دیگر قادر به ادامه وضعیت پیشین نیست، دیده شد. به عوامل اقتصادی این ناتوانی کمتر توجه شده است. از نیمه ده هفتاد میلادی به بعد، بحران جهانی سرمایه داری دامن ایران را نیز گرفت. آهنگ سریع رشد اقتصادی در ایران رو به کاهش گذاشت. گرانی اجناس و فلاکت حاشیه نشینها پدیده هایی کاملا قابل رؤیت بود. خود رژیم شاه قبل از همه به بروز بحران پی برد. برکناری هویدا که سیزده سال نخست وزیر بود، نشانه ای از این بود که بحران در بالا آغاز شده است. علاوه بر عوامل اقتصادی، تغییر سیاست آمریکا در قبال ایران نیز شاه را به جایی رساند که دیگر به طریق سابق نتواند حکومت کند. جیمی کارتر در دی ۱۳۵۵ رئیس جمهور آمریکا شد. شعار او حقوق بشر بود. غرب که می خواست با این شعار، اتحاد شوروی را تحت فشار قرار دهد، برای موثر کردن این سیاست ناگزیر بود در حمایت بی چون و چرا از دیکتاتوری در کشوری مانند ایران تجدید نظر کند. در نتیجه، از ۱۳۵۶ به بعد، در ایران نیز سخن از «فضای باز» به میان آمد. تغییر اوضاع در زندانها، آزادی برخی از زندانیان سیاسی، تحمل گردهمایی هایی مانند شبهای شعر انستیتو گوته،‌ همه رویدادهایی مربوط به سال ۱۳۵۶ و پیش از نخستین تظاهرات هواداران خمینی در دی همان سال در قم بود.

در دو سال منتهی به انقلاب، پیوسته بر ابعاد «نتوانستن» بالایی ها افزوده شد به گونه ای که در ماه های پایانی حکومت شاه، آخرین تکیه گاه او یعنی ارتش نیز فرو پاشید.

آنچه از نظر لنین، تلاقی شرایط عینی و ذهنی است نیز در انقلاب ایران روی داد. ارگانهای سرکوب رژیم شاه، ده ها سال به پیروی از دکترین حاکم بر همه دیکتاتوری های تحت نفوذ آمریکا، نیروی خود را بر جلوگیری از خطر کمونیسم متمرکز کرده بودند. هر چند پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲،‌ شاه بارها علیه آنچه اتحاد سیاه و سرخ می نامید سخن گفت، اما این سخنان در رفتار دستگاه سرکوب او تبلور نداشت. در همان سالهایی که دانشجویان چپ تنها به خاطر داشتن یک اعلامیه زیر شکنجه می رفتند، فعالیت طرفداران خمینی به گردانندگی افرادی مانند بهشتی از سوی ساواک کمابیش تحمل می شد. بهشتی با حقوق و مأموریت دولتی بین ایران و اروپا در رفت و آمد بود. در همه آن سالها، ارتباط هواداران خمینی با نجف محل اقامت او قطع نشده بود. هوداران خمینی در دهه ۱۳۵۰ شمار فزاینده ای از مساجد، حسینیه ها و تکیه ها را به پایگاه خود تبدیل کردند. این مراکز، در انقلاب ۵۷ نقش مهمی داشتند. پشت جبهه امن طرفداران خمینی، شبکه مساجد بود. در مساجد بود که فراخوانهای تظاهرات به اطلاع صدها هزار نفر در سراسر ایران می رسید. با استفاده از این شبکه بود که سخنرانی های ضبط شده بر نوارهای کاست از خمینی به صدها هزار تن در ایران می رسید. حتی در روزهای خونین ترین سرکوب ها و شلیک مستقیم به شرکت کنندگان در تظاهرات، مراکز مذهبی دایر بود و مخالفان می توانستند به آنها پناه برند، در آنها اطلاعات رد و بدل کنند و روحیه بگیرند. مساجد به شرکت کنندگان در انقلاب، حتی به غیرمذهبی ها، احساس تعلق به جمعی بسیار بزرگ می داد. این مراکز به غیر از مواردی معدود، در طول انقلاب هرگز هدف تعرض جدی نیروی سرکوب قرار نگرفت.

در ایران امروز، مردم عاصی و قیام کننده از چنین پشت جبهه ای محرومند. شبکه های مجازی نمی توانند جای چنین پشت جبهه امنی را بگیرند. اولا دیدیم که رژیم قادر به کنترل و حتی تعطیل این شبکه هاست. ثانیا شبکه های اجتماعی محیطهای نسبتا امنی که قیام کنندگان بتوانند برای حفظ جانشان به آنها عقب نشینی کنند نیستند. کیفیت و ابعاد سازماندهی در ایران امروز با آنچه در سالهای ۵۶ و ۵۷ در ایران وجود داشت قابل مقایسه نیست.

اما تفاوت شرایط امروز با موقعیت انقلابی سال ۵۷ به ضعف کنونی سازماندهی محدود نمی شود. هنوز زود است که بتوان از یک بحران فلج کننده برای رژیم سخن گفت که از آن توان ادامه حکومت به طریق تاکنونی را بگیرد.

حکومت جمهوری اسلامی تا کنون بر کاربرد مجموعه ای از تدابیر و سیاستها برای بقای خود متکی بوده است که از جمله شامل سرکوب خشن، اختصاص رانت به پایگاه اجتماعی رژیم و نفوذ ایدئولوژیک است.

تا آنجا که به دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی مربوط می شود، فعلا نشانه ای از ریزش قابل توجه در این سیستم دیده نمی شود. می توان تصور کرد که آمیزه ای از اعتقاد مذهبی، تأمین اقتصادی و نیز هراس از عواقب فروپاشی رژیم، صفوف نیروهای سرکوب را منسجم نگه داشته است.

در نهادهای دیگر حکومت نیز فعلا نشانه ها از «نتوانستن» به سیاق معمول، فراوان نیستند. بحران شدید اقتصادی باعث نشده است که رهبری جمهوری اسلامی در حرکتی مشابه تعویض دولت از سوی شاه، مهره ها را بازچینی کند. مقامات رژیم، انتخابات دوره ای مجلس در اسفند ماه را تدارک می بینند. حکومت بسیار می کوشد که نشان دهد وضع در بالا تغییری نکرده است و نهادهای آن به کار خود ادامه می دهند.

در سیاست خارجی، هر چند رژیم جمهوری اسلامی تحت فشار بیسابقه آمریکاست، اما نشانه ای از قطع حمایت متحدان بین المللی حکومت و به ویژه روسیه از حکومت جمهوری اسلامی دیده نمی شود.

اما شرایط در یک عرصه مهم در حال تغییر است. این عرصه، پایگاه اجتماعی سنتی حکومت است. در تمام طول چهار دهه ای که از حیات جمهوری اسلامی می گذرد، بخشی از تهیدستان جامعه ایران تحت نفوذ اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک حکومت جمهوری اسلامی بوده اند. پشتوانه این نفوذ، حد معینی از حمایت اقتصادی از وفاداران به حکومت در میان فرودستان بوده است. در سالهای اخیر، به شدت از امکانات حکومت برای اجرای چنین سیاستهای حمایتی کاسته شده است. هم زمان، نشانه هایی از پدیده ای نمایان است که شاید بعدها تاریخ از آن به عنوان آغاز پایان این رژیم یاد کند. حکومتی که چهل سال مدعی حمایت از «مستضعفان» بود، به تدریج از این ادعا دست می کشد. یک فرمانده عالی رتبه سپاه، نهادی که با گفتمان حکومت مستصعفان تاسیس شد و چهل سال بر این روایت و اسطوره تاکید داشت، امروز حاشیه نشینان عاصی را تحقیر می کند و آنها را بیسواد می خواند. خامنه ای نیز اخیرا گفت:‌ «مستضعفین را بد معنا میکنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیراً -یعنی این چند سال اخیر باب شده- اقشار آسیب‌پذیر [معنا میکنند]، یعنی آسیب‌پذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمیداند.» (۲)

دست کشیدن از ژست حمایت از فرودستان، اگر قطعیت بیابد، قطعا تغییری اساسی در شیوه حکومتداری است. نخستین نشانه های بحران هویتی که این تغییر ایجاد می کند، دیده می شود. فیلم مستندی درباره ماهشهر پس از سرکوب خونین در این شهر،‌ در ایران بازتابی گسترده داشت. تهیه کننده این فیلم، تا کنون طرفدار پروپاقرص خامنه ای و جناح محافظه کار رژیم او بوده است. مردمی که در این فیلم با آنها مصاحبه شده است، ابایی ندارند از این که بگویند از این حکومت مأیوس شده اند و به کاربرد تانک و سلاح سنگین علیه خود اعتراض کنند.

قابل تصور است سرکوب قساوت بار محرومترین مردم، بخشی از پایگاه رژیم، حتی کسانی را که خود از فرودستان نیستند اما به عنوان مستندساز، روزنامه نگار و مبلغ، روایت تعلق خاطر به مستضعفان را ساخته و پرداخته اند، در موقعیت دشواری قرار داده است. آنها برای نخستین بار ناگزیرند میان اطاعت بی چون و چرا از رهبری و ادامه روایت چهل ساله، انتخاب کنند.

این امکان منتفی نیست که تغییر لحن مقامات رژیم در مورد اقشار آسیب پذیر، نه یک تغییر پارادایم، که واکنشی آنی و زودگذر به شرایط لحظه باشد. اما این نیز غیر قابل انکار است که روایت مستضف پناهی، از قربانیان شلیک مستقیم به مغز و قلب صدها تن از محرومترین مردم است. حکومت باید برای ابتدایی ترین خواستهای اقشار آسیب پذیر، پاسخ دیگری به جز به تیر بستن انسانها بیابد، و گرنه در راهی قدم گذاشته است که به چیزی جز «نتوانستن» به ادامه طریق چهل ساله حکومتداری نمی انجامد، نتوانستنی با همه عواقبش، از جمله ریزش در صفوف نیروهای سرکوب.

منابع:

(۱) ولادیمیر ایلیچ لنین: فروپاشی بین المللی دوم، فصل دوم.

(۲) از سخنان خامنه ای در دیدار با بسیجیان، ۶ آذر امسال، به نقل از سایت خامنه ای.

https://akhbar-rooz.com/?p=16388 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
4 سال قبل

مقاله نسبتا سعی کرده است شرایط انقلابی را با سند و توضیح و مثال بخصوص در زمان شاه و اکنون بشکافد .بسیار عالی ولی از وفق دادن آن با شرایط کنونی زیکزاک زده و شبح ناتوانی در آن نمودار است. مرحله انقلابی روشن نیست و چه باید کرد ها تا رسیدن به نقطه اوج اشکار نیست.

انوش
انوش
4 سال قبل

عالی، تحلیل یعنی این. مردمی و علمی. دست مریزاد

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x