پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

احمد شاملو و تقی شهرام – محمد قراگوزلو

 به فاصله ی بیست سال دو رفیق ما به خاک افتادند. چهل و یک سال پیش در چنین روزی تقی قربانی دسیسه ی طراحی شده بورژوازی حاکم و ناکسانی _ امثال محمد غرضی و صباغیان و لاجوردی و معادیخواه_ شد که هر یک با شتاب دست اعلیحضرت همایونی را بوسیده بودند و کینه شان به کمونیست ها از همان دوران مبارزات ضدسلطنتی علنی شده بود. بلبشوی بعد از سقوط شاه مناسبت ترین فرصت برای تخلیه ی خصومت هایی شد که تلفیقی از کینه های شخصی، ایدئولوژیک و البته طبقاتی بود. تقی نماد و نماینده ی با هوش ترین، رادیکال ترین و سازش ناپذیرترین بخش کمونیسم ایران بود که می توانست با درک صحیح و تحلیل صریح و دقیق از شرایط مشخص به بحران های فرارو پاسخ مناسب دهد.

یادداشت های زندان او و تبیینی که از طبقه حاکم جدید به دست می دهد _ با وجود محدودیت های نوشتن و بیرون فرستادن از سیاهچال _ هنوز معتبر است. اشتیاق او به مطالعه _ آنگاه که خبر ترجمان کتاب بتلهایم در مورد شوروی را در تکه روزنامه یی خوانده _ به راستی شگفت انگیز است!

من درباره ی تقی به اندازه توان محدودم و محدویت هایم چیزها و چیزک هایی نوشته ام که ذره یی از جایگاه بی بدیل او در جنبش سوسیالیستی کارگری ایران را روشن نمی کند. با این همه آنچه همیشه من را و رفقای دیگری چون من را دریغاگو و مرثیه خوان فقدان تقی می کند علاوه بر نیاز حیاتی جنبش به وجود چنان یلی، نحوه ی دستگیری او است. تقی برخلاف بسیاری از متوهمان به عملکرد آتی بورژوازی حاکم خوب می دانست که مبارزه طبقاتی در جمهوری صفر ( نامی که من بر برهه ی بعد از سقوط شاه تا سی خرداد شصت نهاده ام ) به کدام سو می رود. با این حال او همچون یک مبارز خام و آماتور اسیر باندهای سرکوب شد. در حدود ساعت ۸ عصر روز ۱۱ تیر ۱۳۵۸ آن­هم با این تحلیل سست که : “از همان روزهای آخر رژیم سابق، ما دیگر مثل قدیم با هول و هراس از خیابان ها عبور نمی کردیم. تا پیش از این، خیابان ها و پیاده روهای آن ….برای ما چیزی در حد قتلگاه حساب می شد…..درست به همین دلیل بود که دیگر از همان روزهای قبل از قیام وقتی این طور آرام و بی خیال در پیاده روهایی که عبور در آن مساوی با بدترین ریسک های مرگ و زندگی بود عبور می کردم لذت و کیف عجیبی احساس می کردم….نرسیده به میدان کندی….”

ن.ک به: محمد تقی شهرام، دفترهای زندان، صص: ۸۰_ ۸۳

بقیه ماجرا در همین مجموعه آمده و من نیز آن را در جای دیگری از چشم خود دیده و تصویر کرده ام.

باری تقی شهرام باشی و شهربانی و ساواک و سیا را با آن­همه یال و کوپال مچل کرده باشی و با دستان بسته و دربند، رژیم تا بن دندان مسلح شاه را از کنج زندان خلع سلاح کرده باشی و ریه هایت را به هوای رهایی بر خنکای جاده های شمال یله کرده باشی و در تنگنای تامین یک فشنگ سازمان ات را به بیشترین سلاحِ مصادره شده از دشمن مسلح کرده باشی و بعد “بی خیال” در خیابانی قدم بزنی بی که بدانی شغال هایی چون محمد خیاط و احمد احمد و محمد غرضی و ….در کمین ات چُندَک زده اند. و حیرتا بعد از آنکه با این درندگان مواجه می شوی، در آستانه ی بازداشت و زندان کمترین تلاشی برای رهایی نمی کنی! تقی شهرام باشی و با دشمن دوستاقبانی که با چنگ و چنگالِ هزاردستان، دستان ات را گرفته است و به سمت کمیته و زندان می کِشَد همچون عارفان و صوفیان مواجه شوی. از آنان کارت شناسایی بخواهی و گیج و منگ از فاجعه یی که در شُرُف وقوع است، به مسلخ بروی. با پای گریزپای خود. با همان پایی که شش سال پیش زنجیرهای سیاهچال ساری را گسسته بود و حصار حبس را همچون حصیری شکسته بود….نمی توانم بگذارم و بگذرم. فهم فاجعه حتا بعد از ۴۱ سال برای من سنگین است!

در همین مایه ها البته کم نبودند رفقایی که اسیر شدند و به خاک افتادند. به جز جواد قائدی از دو رفیق دیگر نمی توان به سادگی گذشت. در جریان تشکیل حزب کمونیست ایران رفقای زیادی نقش آفریدند که به هر دلیل نام و نشان چندانی از ایشان در میان نیست. مثلا برادر و رفیق و معلم من محمود هنری (عماد، جمال). شنیده ام که در جریان پروسه تشکیل حزب و پیوستن بخشی از کادرها و هواداران پیکار به مارکسیسم انقلابی، منصور حکمت بارها از جمال خواسته بود که به تهران بر نگردد. برگشت! وقتی که سال ۶۵ در بیرجند به همراه همسر و پسر دو ساله اش دستگیر شد از زندان گریخت اما دو ساعت بعد صرفا به سبب اینکه زن و پسرش در بند هستند به زندان برگشت. مهرماه دو سال بعد اعدام شد.

صلاح رجبی از شیداترین و “شلوغ” ترین بچه های پیکار سقز که در روزهای علنی گری محض یک پای ثابت بحث با افراد جریان های مختلف در میدان عقاب سقز بود. از بحث و مناقشه با بچه های کومله و رزمندگان بگیر و بیا تا توده یی هایی چون اسعد اعظمی. همان زمان نیز که هنوز دوره جمهوری صفر بود جاش هایی چون عطا عسگر و رحیم حاجی بائز دنبالش بودند. بعد از تشکیل حکا به بخش علنی و کوه رفت. مسلح شد و عضو شد.

با این­همه گاه و بیگاه به شهر می آمد. تک و تنها. چند بار به کمین افتاده بود و در رفته بود تا اینکه اسیر شد. شنیدم که حکمت _ که قدرش را می دانست_ بارها او را از رفتن به شهر منع کرده بود!

صلاح دستگیر شد و بعد از مدتی با آن شعور نظری و قلم توانایی که داشت مقاله یی نوشت علیه کومله. تحت عنوان:

 یا چیزی شبیه این!پاندولیسم کومله

که در یک صفحه کامل روزنامه اطلاعات همان زمان منتشر شد و الان در خیلی از پایان نامه های “ارزشی” به آن ارجاع می شود.

* * *

بیست و یک سال گذشت و شاملو در دل و جان ما بیست و یک سال جوان تر شد!

در مورد شاملو من چهار کتاب و چندین مقاله نوشته ام. دو مصاحبه ی گپ گونه نیز با او انجام داده ام که فقط گوشه هایی از آن ها منتشر شده. پانزده سال پیش که به اصرار دوستی یکی از این کاست ها را فقط برای گوش دادن به دوستی امانت داده بودم، مسوول صفحه بی ادبی روزنامه “اعتمادملی” گوشه هایی از آن را به سرقت برد و چاپید و اعتراض من نیز به جایی نرسید! می گذارم و می گذرم و به خاطره یی شتابزده بسنده می کنم. پس از باز گشت از برکلی و آن سخنرانی جنجالی در مورد فردوسی بسیاری حتا قصد جان او کردند. خیلی ها نشنیده موضع گرفتند. به عداوت. حتا گلشیری و اخوان.

هنگام آن جنجال  من سی ساله بودم. گاه خدمت اش می رفتم و برخی خرده کاری هایش را انجام می دادم. وقتی جنجال بالا گرفت و امثال دکتر فرشیدور در مُقام ” استاد تمام” دانشگاه تهران فتوا صادر فرمودند که برای استقبال از شاعر لازم است که با تخم مرغ گندیده و گوجه فرنگی به فرودگاه رفت و متعاقب بازگشت او رفتم خدمت اش. سخت شاکی و کلافه بود و به سبک همان کتاب کوچه اش کُلُفت نثار “دوستان” می کرد. با این استدلال که از فلانی انتظاری نیست اما بهمانی دیگر چرا. وقتی اخوان در مقابل او شاخ و شانه کشیده بود امثال من چه کاره بودند که در مقام پاسخ بر آیند. با اینهمه دست به کار شدم و مطلبی مبسوط نوشتم در دفاع از او. که آدینه منتشر نکرد. و بعد خود او که احمد شاملو بود در گفت و گو با فرج سرکوهی (تحت عنوان “آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نیست”) به آن مقاله اشاره کرد و به گلایه از عدم انتشار آن نکاتی را در میان نهاد. بعدها به مناسبت و بی مناسبت هر گاه که سر کیف بود سقلمه یی به من می زد و اشارتی به آن مقاله می کرد و از آن به عنوان “اُردنگی به ماتحت” ناسیونالیست ها سخن می گفت. مقاله یی که بعدها با کمی اصلاح در کتاب “نازلی سخن نگفت” منتشر شد. کتاب بعد از نشر توقیف و خمیر شد و بعد مجددا همان مقاله با کمی دستکاری تحت عنوان “نادرست گفتن درست نگفتن نیست” در کتاب “همسایگان درد” چاپ شد و البته در چند وبسایت نیز.

باری…

هرگز فرصتی پیش نیامد تا از شاملو در مورد شهرام بپرسم. در کتاب ” تاریخ تلخ” نوشتم چه خوب بود که شاملو مثلا صفت “شیر آهنکوه مردا که تو بودی” را برای تقی یا مثلا بهرام آرام به کار می بست. نه فقط از سر مرزبندی نظری و تشکیلاتی و سیاسی با سازمان م. رضایی بلکه به اعتبار جایگاه بی بدیل این دو.

نمی دانم. شاید بیراهه سخن می گویم…

محمد قراگوزلو

اول مرداد ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=120469 لينک کوتاه

4 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میهن پرست
میهن پرست
2 سال قبل

همیشه بیراهه سخن گفتی،

یک چپ پر از دگماتیسم هست و غیر منعطف و ارتقا ناپذیر از لحاظ فکری. شما در سال ۱۹۱۷ منجمد شده اید و هنوز مغز آهنی تان به این فکر نکرده که فکر کردن به منافع ملی از طریق کیش شخصیت لنینیستی و بت پرستی های شاملویی امکان پذیر نیست.

Hadi Shahab
Hadi Shahab
2 سال قبل

افراد و شخصیت هایی مانند تقی شهرام در روند شکل گیری جریانات سیاسی نقش مهمی دارند.
 تراب حق شناس در یکی از آخرین صحبتهایش به نقش مهم و اصلی تقی شهرام در اعلان موا ضع ایدولوژی شهرام میپردازدو میگوید که شهرام تنها فرد در جمع رهبری مجاهدین خلق بود که چنین جراتی را داشت که جزوه موا ضع ایدولوژیک را بنویسد و اعلان کند که کمونیست است و بطور تشگیلتی پروسه تغییر ایدولوژی درون سازمان را دنبال کند و به سر انجام برسا ند.    

سعید شاهسوندی در مصاحبه اش با همنشین بهار میگوید که او و شریف واقفی و صمدیه لباف یک سازمان مخفی مستقل و مذهبی در درون مجاهدین خلق ایجاد کرده بودند و هر یک از سه تن خودش را به نوعی دیگر نزد شهرام و همفکرانش معرفی میکرند . این واقعه به گوش شهرام و همفکرانش میرسد.

تشگیلا تی که در ان هر گونه نظر غیر از نظر رهبری تشگیلات برابر با خیانت و تشگیلات ستیزی تعبیر میشد مسلما عکس العملی خشن و غیر متعارف به اینگونه افراد میداد. کسانی که در یک سازمان چریکی مخفی فعالیت میکردند خود را موظف به اطاعت از رهبری میکردند. سازمانهای چریکی سازمانهای سیاسی نبوده و نیستند. در یک سازمان چریکی
قوانین سازمان بر دوستی ها اولویت دارند و نه بر عکس. رده تشگیلتی بالا اوامر را به پایین منتقل میکند.

هنوز هم ایجاد هر گونه فراکسیون بدون اجازه رهبری منجر به بیرون کردن فرد خا طی از سازمان میشود .از تمامی فحشها و بهتا نها که بگذریم.
 تمامی افرادی که در بخش م ل مجاهدین خلق بودند و در جریان حذف شریف واقفی قرار داشتند مسعول این نحوه برخود بوده و هستند . شهرام را تنها مسعول ان تصفیه ها کردن نهایت بی انصافی و عدم مسعولیت پذیری است.
کسانی که مستقیما ان حکم ها را اجرا کردند به اروپا گریختند و کسی از آنها چیزی نشنید, دیگرانی که در جلسات تشگیلا تی حضور داشتند حتی بعد از تیر باران شهرام جرات مسعولیت پذیری نداشتند.

دوستان و هواداران سازمان مجاهدین خلق میبایست نظری به بر خورد رهبری این سازمان با جدا شدگان این سازمان بکنند. هیچ کس نبوده که مهر مزدور , خائن به او نزده باشند. رهبری این سازمان به هر کسی که جرات کند کوچکترین انتقادی به رجوی و بانو بکند به او بد ترین دشنام ها را میدهد . اینجا میبینیم که این نحوه نگاه تشگیلتی به یک فرهنگ مبدل شده است
تقی شهرام انقدر آدم بازی بود که انتقاد ها را در زمینه قتل شریف واقفی و زخمی شدن لباف قبل از دستگیری اش پذیرفته بود و حاضر بود در یک دادگاه از سوی نیروهای انقلابی محاکمه شود اما رهبر فعلی مجاهدین نه تنها قابل انتقاد نیست بلکه خود را فقط جوابگوی خدا میداند و نه منتقدین.

جناب قراگوزلو,
اگر چه احمد شاملو شا عری است کم نظیر است اما چرا سعی دارید مشخصات او را شبیه تقی شهرام کنید. به نظر من احمد شاملو بر پایه نظرات خودش دل به رضا رضایی داده بود. دفاع از تقی شهرام و سرودن شعر برای او نمیتواند جز کارهای شاملو باشد
کسی که از شهرام دفا ع کند میبایست مادم العمر دشنام خرده بورژوازی را برای خودش پیشاپیش بخرد. من نمیدانم که احمد شاملو چه نظری در مورد بخش منشعب دا شت .آیا شما در ا ین باب چیزی میدانید ؟

فرزانه
فرزانه
2 سال قبل

من هیچگاه طرفدار خط سه نبودم اما عمیقن معتقدم هر کسی که ذره ای انسانیت و شرافت داشته باشد باید از دستگیری و سپس اعدام محمد رضا سعادتی و تقی شهرام و همه اعدام شدگان دهه شصت تا اعدام نوید افکاری را شدیدا محکوم کند. ارزیابی عملکرد شهرام در درون سازمان مجاهدین آن هم در شرایطی که همه می دانیم پیاده روی در خیابان مساوی بود با دستگیری و تبدیل شدن به وحید افراخته کار هر کسی نیست! به یاد داشته باشیم که شهرام به دستور لاجوری اعدام شد و حالا یک عده مرثیه خوان شریف واقفی و خونخواه او شده اند. من معتقدم هیچ فرد فعال و حرفه یی سیاسی در چپ ایران مصون و بری از اشتباه و‌ چپ روی یا راست روی نبوده است. حتی افرادی با تجربه شهرام و حمید اشرف. در نتیجه نقد این نوشته و نقد عملکرد شهرام به طور کلی در فضای حاکم بر گفتمان سیاسی کنونی ممکن نیست. شریف واقفی و صمدیه لباف قربانی استبداد پهلوی و ساواک شدند هر چند به دستور تشکیلات و نه فقط شهرام از پا در امدند.
بعضی ها عادت دارند خلط مبحث کنند. و بعضی دیگر پنداری همچون مسیح از مادر بی گناه و مصون از اشتباه زاده شده اند و در شمار همان یکهزار و خرده یی پیامبر هستند.
اصولا سیاست ورزی بدون اشتباه نداریم و کسی که وارد عرصه سیاست می شود آن هم در شرایط خفقان پهلوی و جمهوری اسلامی حتما اشتباه می کند.
من به این نوشته امتیاز پنج از پنج می دهم ضمن اینکه کتاب « تاریخ تلخ » دکتر قراگوزلو را هم خوانده ام و توصیه می کنم دوستان حتما بخوانند. البته کتاب « بحران» ایشان در نقد اقتصاد نئولیبرال نیز بسیار خواندنی است!
امید که حمل بر تبلیغ نشود.
با احترام
فرزانه

آرمان
آرمان
2 سال قبل

هرگز یادم نمی رود روزی که روبروی دانشگاه تهران خبر اعدام انقلابی بزرگ کمونیست والا تقی شهرام را شنیدم. من آن زمان زیاد در مورد او نمی دانستم اما بعدها هرچه تاریخ انقلابی ایران را اموختم دانستم که به حق یکی از بزرگترین انقلابیون تاریخ ایران بود. او هم مانند بهرام آرام تکامل انقلابی را با جان خود تجربه کردند. بیخود نیست که مرتجعان و بورژوازی جنایتکار ایرانی از او و بهرام آرام کینه عمیق داشته و دارند. دورد به رفقای جانباخته مجمد تقی شهرام و بهرام آرام و رفیق جواد قاعدی. یادشان گرامی باد. ممنون از رفیق والامقام محمد قراگوزلو.

از طرف رضا پایا (از رهبری سازمان "نبرد")
از طرف رضا پایا (از رهبری سازمان "نبرد")
2 سال قبل

رفیق محمد ،چه خوب کردی که از رفیق تقی شهرام یادی کردی و از شغالهایی امثال غرضی وصباغیان و لاجوردی و معادیخواه که بعد از اعلام پروسه تغییر ایدئولوژی و خطاهایی که در یک شرایط کاملا وحشتناک پلیسی رخ داد یعنی تصفیه های درونی و قتل مجید( شریف واقفی) که دستاویزی برای ارتجاع مذهبی شد ،نام بردی . راستش ، تقی شهرام ، بقول تو رفیقی توانا و سازمانده برجسته ای بود. او توانست در سالهای وحشت ( ۱۳۵۳ تا اواخر ۱۳۵۵) که تور ساواک چنان گسترده شده بود که هر روز خانه ای مورد حمله قرار میگرفت و یا رفیقی دستگیر میشد و رفقای سازمان اجازه نداشتند شب در خانه بمانند ( شبها یا بایستی در گاری دستی دم بازار یا چهار راه مولوی بخوابند و یا با اتوبوسهای شب رو مثلا تا اصفهان یا دلیجان بروند و صبح دوباره برگردند تهران!) سازمان را حفظ کند.و حتی به رفقای فدایی برای خفظ خود کمک کند . اما همین تقی شهرام بعد از اینکه مورد انتقاد قرار گرفت و از رهبری سازمان کنار گذاشته شد و زمزمه های سقوط شاه و انقلاب در افق نمایان شد ، مشتاقانه از فرانسه بایران بازگشت و بعد از سقوط شاه و سرنگونی سلطنت ، مثل خیلی ها ، علیرغم هوشیاری سیاسی ، نتوانست برآمدن هیولای سیاهی که سایه اش را اینک ۴۳ سال است بر سرزمین ایران افکنده است پسیش بینی کند و تصور نمیکرد که تمام دستگاه اطلاعاتی- امنیتی رژیم شاه ، با تمام تجربیات پلیسی اش، بدستور حامیان جهانی نیروی جدید،در اختیار او قرار گیرد ، نیروی اسلام سیاسی که متعهد شده بود انقلاب عظیم ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی مردم ایران را ، از همانجا که شاه عاجز مانده بود، به شکست بکشاند . رفیق شهرام و بسیاری از رفقایی که سالها زندگی مخفی کرده بودند ، دیگر بنوعی احساس آزادی میکردند ، غافل از اینکه ضدانقلاب جدید، دارد کاردهای بلند خود را تیز میکند! ما کسان دیگری هم داشتیم که بعد از روی کارآمدن بازرگان ، دست از مبارزه کشیدند( مانند احمد ، برادر ناصر صادق) . ولی تقی البته از جنس دیگری بود .بهرحال علیرغم تذکرات امنیتی بسیاری از رفقا ، که رفیق باید در حفظ خود بیشتر بکوشد، و حتی موقعی که از سوی ابوشریف (اولین فرمانده سپاه) خبر داده شد که نیروهایی در سپاه و رژیم بدنبال انتقام گیری از شهرام هستند و پیشنهاد خارج کردن او از ایران مطرح شد، او نپذیرفت و شد آنچه نباید میشد. اما دفاع جانانه رفیق شهرام در بیدادگاه ، اولین ادعانامه برعلیه این جانیان بود. بعد از دستگیری رفیق تقی شهرام ، گروه ما (نبرد) علیرغم انتقادات پایه ای که به عملکرد تقی در رهبری سازمان داشتیم، اطلاعیه هایی در محکوم کردن این عمل ضدانقلابی صادر کردیم. و هنگام اعدام ناجوانمردانه او ، گروه نبرد اولین گروهی بود که آنرا محکوم کرد . ( رفیقمان ناصر پایدار در کتاب ” از خلق گرایی میلیتانت دینی تا کمونیسم خلقی میلیتانت” شکل سازمان مجاهدین و پروسه تغییر ایدئولوژی و تشکیل بخش منشعب تشکیل پیکار و نبرد را بخوبی تشریح کرده است. این کتاب در نت وجود دارد) مرسی!

نادر
نادر
2 سال قبل

نقش بی بدیل تقی شهرام!!! تحلیل های کودکانه و عملکرد فاجعه بار او در سازمان مجاهدین، در کنار انفعال مفتضحانه حزب توده در کودتای ۳۲، و سپس سقوط خیانت بار حزب توده و اکثریت در سال ۶۰، سه واقعه ای که بر اعتبار و حیثیت چپ انقلابی ایران چنان لکه سیاهی نشاند که پاک شدن آنها دهه ها وقت می خواهد. و صد البته عملکرد تقی شهرام در برآمد راست ارتجاعی مذهبی در ایران کاملا واضح و مبرهن است.

parviz
parviz
2 سال قبل

نام کتاب آقای محمد قراگوزلو، رفیق تقی شهرام و احمد شاملو در ستایش گفتگوی تمدنهای خاتمی:

در ج‍س‍ت‌ و ج‍وی‌ گ‍ف‍ت‌ و گ‍وی‌ ت‍م‍دن‌ه‍ا، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دف‍ت‍ر پ‍ژوه‍ش‌ه‍ای‌ ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌، سال انتشار ۱۳۸۰

مانی
مانی
2 سال قبل

مرحوم تقی شهرام در جریان تصفیه‌های ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین سیاه‌ترین روزهای تاریخ جنبش چپ ایران را شکل داد. متأسفانه ستایش‌هایی مانند مقاله‌ی حاضر از ایشان آگاهانه یا ناآگاهانه به بی آبرو ساختن جنبش کمونیستی ایران منتهی می‌شود. به ویژه آن که نویسنده که کم‌کم دارد خود را رفیق گرمابه و گلستان شاملو می‌خواند!! و نام شاملو را در کنار نام شهرام قرار داده است. خدمت این رفقای تازه پیدا شده باید نوشت که وقتی شاملو فهمید خسرو روزبه در جریان قتل محمد مسعود بوده شعری را که در ستایش روزبه سروده بود پس گرفت. چه برسد که بخواهد در ستایش کسی بنویسد که همرزمانش را به قتل رساند. در ضمن آیا نویسنده خبر ندارد که وقتی مرحوم تقی شهرام بعد از انقلاب دستگیر شد، حتی سازمان پیکار هم با محاکمه‌ی او موافق بود، اما دادگاه‌های رژیم اسلامی را واجد صلاحیت نمی‌دانست؟ ایشان خود در پایان مقاله‌شان می‌نویسد شاید بیراهه می‌گویم. باید به ایشان تأکید کرد که شاید نه، قطعاً بیراهه می‌گویی!

حسین پایدار
حسین پایدار
2 سال قبل
پاسخ به  مانی

تقی شهرام و فرار حماسی او ابرو ‌‌اعتبار جنبش کمونیستی ایران و منطقه است. کینه بورژوازی از رفیق تقی چنان عمیق و بی منطق است و‌جنان از سوی نیروهای ملی اسلامی پراکنده شده که خیلی ها ندانسته و نفهمیده خود را با هویت های کاذب به معرکه می اندازند و به رفیق تقی شهرام می تازند مجاهدین جریان پیکار را « چپ نماهای اپورتونیست» می خواند و‌خود از زیر عبای خمینی و سپس صدام و‌حالا هم جولیانی سر در آورده و جناب مانی که لابد خودش را با اسم مستعار قدیمی ترین کمونیست وطنی می داند بهتر است به جای نفرت پراکنی علیه کمونیست برجسته ای چون رفیق تقی اگر حرف حسابی دارد دست به قلم شود

ش. ح.
ش. ح.
2 سال قبل

 “البته جالب اینجاست که هرچه بورژوازی مذهبی به اینها رکاب می دهد و حاضر است زیر پالانشان برود، باز هم اینها راضی نیستند و چیز بیشتری را می خواهند. یک کلام آنها منتظر استعفای مهندس بازرگان، آوردن یک دولت دست راستی مذهبی و سرکوب مستقیم و بی چون وچرای نیروهای چپ هستند و به هیچ چیزی هم جز قدرت مستقیم راضی نخواهند شد. نیروهای متشکل آنان در مقایسه با نیروهای متشکل دولت بسیار زیادتر است. کمیته ها در دست آنهاست. سپاه پاسدار در بست در اختیار آنهاست. آقا از آنها حمایت قلبی و حتی علنی می کند و بخش اعظمی از نیروی انسانی و سازمان روحانیت را هم در کنترل خود شان دارند. به اضافهء اینکه زندان ها در بست و دستگاه قضائی انقلاب نیز تا حد زیادی باز هم در حیطه نفوذ آنهاست. از آن طرف، دولت نه می تواند روی ارتش حساب کند و نه پلیس و ژاندارمری ای که در اختیار او باشد وجود دارد. اینها تحت تسلط کمیته ها هستند. می ماند دستگاه بوروکراسی که تا حدی در کنترل دولت است اما طبعأ بوروکراسی بدون قدرت مسلح چکار می تواند بکند؟ به اضافهء اینکه این بورژوازی بی خایه و بی مایه تر از آن است که بتواند و حاضر باشد با نیروهای دمکرات علیه این جریان انحصار طلبانهء بسیار خطرناک عقد اتحاد ببندد. الان تنها چیزی که دولت بازرگان به آن بند است حمایت ظاهری و زبانی آقای خمینی است و اینکه هنوز امام، موقع را برای کنار رفتن بازرگان مناسب نمی داند. او می خواهد به دست این قبیل لیبرال ها اساسی ترین کارهای اولیهء دوران گذار را انجام دهد و آنگاه بطور قطعی، قدرت را به دست کسانی که واقعاً مورد اعتماد و اطمینان ایدئولوژیک او هستند بدهد. بنابراین بدون شک کابینهء بازرگان رفتنی است و در حالیکه نیروهای چپ نیز دارای هیچگونه تشکل متحد و یکپارچه نبوده و نفوذ قابل اهمیتی را در میان پرولتاریا هنوز بدست نیاورده اند، وقوع فاجعه تقریبا حتمی است.”
تقی شهرام, یادداشتهای زندان, تیر ۵۸

شهرام منصفی
شهرام منصفی
2 سال قبل
پاسخ به  ش. ح.

بعداز ۴۵ سال از فاجعه ترور درون سازمانی مجاهدین خلق ایران ، انتقاد صریح به عملکرد بچگانه ی مسببین فاجعه تنها چیزی ست که می تواند در خدمت جنبش چپ و کارگری و دموکراتیک ایران قرار گیرد.
بقیه حرف ها تعارف ست.

از نوشته ی آقای قراگوزگو چنین مستفاد میشود که تقی شهرام «در حدود ساعت ۸ عصر روز ۱۱ تیر ۱۳۵۸ » دستگیر شد و با ارائه نقل قولی از « دفترهای زندان، صص: ۸۰_ ۸۳»

شما ( ش . ح . ) نقل قولی از یادداشتهای زندان تیر ۵۸ آورده اید.

اما در زندگی واقعی ، آن چه رسانه های حکومت شاه در مورد فاجعه کودتای بعضی مسلمانان مجاهد که به «مارکسیسم» روی آوردند و بی اندازه در آن باد کردند . فقط به «چپ هراسی » و «چپ ستیزی » دامن زد.

مردم و حتی اکثر مبارزان سیاسی از موضوعات واقعی که در خانه های نیمی مجاهدین خلق در سال ۵۴ جریان داشت خبر نداشتند. اختناق بیداد می کرد. حزب رستاخیز تازه تاسیس شده بود.
در آخر فروردین همین سال ۵۴ فدائیان خلق بیژن جزنی و یارانش با دو مجاهد خلق در تپه های مشرف به زندان اوین برگبار بسته شدند و در روزنامه خبر از «فرار » آنها را دادند.
در تیرماه ۵۵ بعداز درگیری های متعدد و بخون خفتن بسیاری از چریکهای فدائی خلق در پایگاههای مختلف
رسانه ها خبر از کشتار رهبران فدائیان و زنده یاد حمید اشرف نمودند که ضربه ای جبران ناپدیر بر جنبش فدائی بود.
بهر صورت اگر میلیونها ایرانی که در بحران ۵۷ فاقد سازمان و حرب سیاسی و حداقل تجربه مبارزاتی بودند و روحانیون توانست در شرائط خاصی بر امواج نارضایتی ها سوار شود.

تقی شهرام ها می دانستند که از کجا آمده اند و چه کرده اند و چه نیروهائی در کمین شکار آنها بودند. جدا از این که چه ادعاهائی داشتند.

مگر جنجال ها حکومت شاهی و ساواک به بهانه ی ترور شریف وافقی نوسط « کمونیستها» را ندیده و نشنیده بودند؟
مگر از فتوا های داخل زندان های زمان شاه بعداز ترور شریف واقفی خبر نداشتند؟
مگر در تمام تظاهرات های قبل و بعداز انقلاب ، بهره برداری روحانیون و نیروهای مذهبی از ترور شریف واقفی علیه «کمونیست» ها را ندیده بودند؟
مگر در فروردین ۵۸ ندیدند که مجتبی طالقانی را بخاطر انتقام از کسانی که شریف واقفی را ترور کردند در خیابان دزدیدند و به ساواک سلطنت آباد بردند؟
مگر نمی دانستند که سر نخ در دست احمد خمینی و رفسنجانی بود و محمدغرضی و بشارتی نیز مجری بودند. مگر آیت طالقانی فریاد نزد که دارند ساواک را بازسازی می کنند !!!
گفتنی بسیار ست . بعد ها سازمان پیکار نوارهای کاست گفتگوی حمید اشرف و تقی شهرام را علنی کرد .
شنیدیم که در همان زمان که ساواکیها در حال جار و جنجال و بهره برداری از ترور شرف واقعی بودند .
(یعنی بین وقوع ترور در سال ۵۴ تا قتل حمید اشرف تیرماه ۵۵) حمید اشرف با قاطعیت ترور شریف واقفی را مستقیم و در جلسه ای با تقی شهرام محکوم کرد و به کودتای درون سازمانی مجاهدین انتقاد نمود.
حالا بعداز ۴۵ سال از آن فاجعه ی تاریخی که بیش از همه به جنبش چپ و کارگری ایران و دموکراتیک ایران لطمه زد و مرتجع ترین جریان اجتماعی ایران از آن سوء استفاده کرد.
خیلی عجیب ست که با این نگاه های ماسمالی کننده روبرو می شویم.

ش. ح.
ش. ح.
2 سال قبل
پاسخ به  شهرام منصفی

آقای منصفی, با سلام.
قصد من از فرستادن ان جملات شهرام, به هیچ وجه, توجیه و یا ماستمالی کردن جنایات و تصفیه نبود. ولی برای من زندگی هیچ کسی به یک عملکرد, چه خطا یا چه قهرمانانه, خلاصه نمیشه. … آیا فکر میکنید جنبشهای تاریخی دیگر حتی برای انسانیترین اهداف, مرتکب اشتباهات بزرگی نشدند؟ آیا چنین اتفاقاتی فقط به ایران و چپ ایران خلاصه میشه؟ آیا فکر میکنید چنین اتفاقاتی در جنبش ضد آپارتاید و کنگره ملی آفریقا پیش نیامده؟ یا در الجزایر, یا در آمریکای جنوبی؟ پوشیدن پیراهن با عکس چه گوارا, یا نقل قول از لنین درآغاز جنگ جهانی, یا مجسمه مثلا ماهاتما گاندی, به معنای تایید خطاهای آنان نیست. اصلا چپ رو بگذارید کنار. در همین امریکا, مگر عکس جورج واشینگتون که برده دار بود, روی هر یک دلاری نیست؟ برگردیم به شهرام. اون نقل قول از شهرام که من آوردم, همون چیزی هست که هست, و اون پیش بینی شهرام رو مقایسه بکنید با مثلا نظرات حزب توده در آن زمان. اصلا قابل مقایسه نیست. … سازمانهایی که گذشته شان به نوعی با شهرام گره خورده بود, از پیکار بگیرید تا راه کارگر تا مجاهدین, مشکلی با محاکمه شهرام نداشتند به جز اینکه “دادگاه اسلامی” زیر دست امثال خلخالی جای این محاکمه نبود. شهرام, به قول پیکار که بعد از اعدامش نوشت, اسب کهری بود که گهگاه پایش میلغزید. شهرام و جای او در تاریخ, شامل بخش دردناک اتفاقات سال ۵۴ هست, ولی فقط به اونها خلاصه نمیشه. شهرام بیشتر از تصویری بود که “تاریخ” نویسان و فیلم سازان حکومت اسلامی به مردم خورانده اند. خیلی بیشتر. … قصد من از آن نقل قول همین بود و بس.

با احترام,
ش. ح .

شهرام منصفی
شهرام منصفی
2 سال قبل
پاسخ به  ش. ح.

سلام آقای ش . ح .
تحلیل های غلط یا اپورتونیستی چه راست روانه ، چه چپ روانه با انقلابی مابی و فاجعه بار توام با جنایت را نباید به دلیل اینکه همیشه این انحراف ها در تاریخ و همه جا بوده ست توجیه کرد.
نقل قول شما از « تقی شهرام یادداشتهای زندان, تیر ۵۸» نه در همان روزها که دستگیر شده بود و نه بعداز آن و نه امروز صنار ارزش ندارد. مواضع سازمان او و عملکرد آنها از ترور و تصفیه درونی سازمان مذهبی مجاهدین خلق ایران در سال ۵۴ تا بعد از فاجعه که انشعاب و اعلام موجودیت کردند و مانند بقیه نیروهای چپ و راست و مذهبی و ملی با وجود قانون اساسی ارتجاعی مجلس خبرگان در سال ۵۸ برای ورود به مجلس حکومت ولایت فقیه کاندید معرفی کردند. حکایت از نتاقضات عدیده و درک نادرست از تلفیق کار مخفی و علنی بود. اتفاقا چنان مواضع چپ روانه و ماورای انقلابی بعداز انقلاب حکم می کرد که گزمه های حکومت را بیش از پیش مراقب باشند.
کسانی که مانند حزب توده و سازمان مجاهدین در همه پرسی ۱۲ فروردین ۵۸ شرکت کردند و همیشه از رهبری خمینی حمایت کردند را نباید با پیکار و راه کارگر که انقلاب ۵۷ را باور نداشتند و شعار «انقلاب مرد انقلاب دگری باید کرد» مقایسه کرد.
اگرچه دیدیم که حکومت به نزدیک ترین حامیان دین و خمینی هم رحم نکرد چه رسد به دگر اندیشان راست و چپ.
بهر صورت در زندگی واقعی بعداز انقلاب حتی گرو هها و شخصیت هائی که مناسب ترین تحلیل از شرائط و معقول ترین شعار ها را انتخاب کردند شمول جبهه دموکراتیک مردم ایران و یاران زنده یاد شکرالله پاک نژاد از دم تیغ حکومت جنایت کار و مرتجع مصون نماندند.
تاریخ برای کسانی که برنامه، سیاست و شعارهای اصولی تری داشتند حساب جداگانه ای باز می کند.
کشتارو سرکوب وحشتناکی که بعداز سال ۶۰ در سراسر ایران اعمال شد مجال به ادامه کاری هیچ جریان سیاسی غیر خودی نداد.
چه آنها که تحلیل درستی داشتند و چه آنهائیکه راست روانه ، دنباله روانه و چپ روانه تحلیل های کم و بیش نادرستی داشتند.
حکومت تمامیت خواه ارتجاعی مجال آزمون و خطا به هیچ جراین سیاسی در داخل ایران نداد.
سئوال همیشه پابر جا این ست .
چرا هیچ چریان چپ حتی در خارج از کشور شمول سازمان پیکار نتوانستند به بازسازی تشکیلات و تصحیح مواضغ سکتاریستی ، چپ روانه و راست روانه ی خود غلبه کنند؟
به این دلیل برخورد آقای قراگوزلو و جنابعالی بی توجهی به عمق فاجعه ای ست که به جنبش کارگری و چپ ایران توسط مرتجع ترین و فاسد ترین جریان اجتماعی برهبری روحانیون کلید خورد.
باید نسل جوان ایران را با حقایق پیش و پس از انقلاب ۵۷ آشنا کرد .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x