پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

از روح الله خمینی تا رضا پهلوی؛ درسهایی که از انقلاب اسلامی گرفته نشده است! – حنیف یزدانی

لذا در نتیجه گیری، نویسنده معتقد است به دو دلیل مهم نباید از کسی مانند رضا پهلوی حمایت کرد. دلیل اول احترام به اصل عدم تمرکز قدرت است. زیرا ایشان به عنوان شاهزاده می تواند در فردای پیروزی با جمع کردن قدرت سیاسی و سلطنتی استبدادی دیگری را ایجاد نموده و باعث ادامه بدبختی عمومی شود. دلیل دوم حرف های گاه و بیگاهی هست که ایشان در آن خود را شاه قانونی معرفی می کند

برای ایجاد دموکراسی علاوه بر تغییرات فکری و فرهنگی در یک جامعه باید ساختارهای متناسب با دموکراسی نیز به وجود بیایید. این تغییرات باید منجر به نظمی شود که مانع تمرکز قدرت باشد و حداقل راه را بر تمرکز قدرت سخت کند. در دمکراسی های غربی قوانین و اصول مختلفی برای این منظور ساخته و پرداخته شده اند که علی رغم معایب و کاستی ها مورد پذیرش عمومی قرار گرفته اند.

از این جمله می توان به اصل تفکیک قوا، قوانین مربوط به مشروطه در کشورهای دموکراتیک پادشاهی، لایسیته و عدم دخالت نظامیان در سیاست اشاره کرد.

نویسنده معتقد است که عدم رعایت موارد بالا یکی از علل ناکامی و شکست جنبش های ایرانیان از مشروطه تا امروز بوده است.

 در انقلاب اسلامی آیت الله خمینی، یک مرجع تقلید متنفذ، به رهبری انقلاب سیاسی می رسد! امری که آشکارا نقض لایسیته بوده است و اگر نگویم که سرنوشت انقلاب را از پیش محتوم به استبداد کرده است منصفانه است اگر ادعا کنیم که انتخابی بسیار پرخطر برای استقرار دموکراسی بوده است.

لازم به توضیح است که لایسیته یعنی جدایی نهاد دولت از نهاد دین. یعنی یک آخوند نمی تواند عضو ارکان قدرت مثلا دولت و یا مجلس باشد. لایسیته یعنی سیاست ما عین دیانت ما نیست بلکه سیاست ناشی از انتخاب عقلانی و عرفی است و دیانت هر کس امری شخصی و درونی است.

اما چرا ایرانیان و بلاخص روشنفکران در سال پنجاه و هفت و سال های قبل تر از آن به امثال ایت الله خمینی اعتراض نکردند که در سیاست دخالت بیجا نکند و حتی به رهبریت ایشان گردن نهادند؟ مگر روشنفکران ایرانی عمری را در غرب زندگی نکرده بودند و از قوانین لایسیته بی خبر بودند؟! دلایل مختلفی برای ارتکاب این اشتباه مهلک می توان بر شمرد از جمله بافت مذهبی ایران آن زمان و حضور دائمی آخوندها در سیاست از جمله نقش پررنگ آنها در قوانین مشروطه به عنوان ناظر اجرا شرایع و…

استیصال از تغییرات همراه با نفرت از استبداد شاهنشاهی، ممکن است یکی دیگر از دلایل نادیده گرفتن لایسیته توسط انقلابیون باشد. توضیح آن که تا سال پنجاه هفت تقریبا تمامی مخالفان دموکراتیک و غیردموکراتیکِ استبداد شاهنشاهی توسط سیاست پلیسی سرکوب شده بودند. در این میان ناگهان آیت الله خمینی سر بر می آورد و با حرف های آنچنانی در دفاع از حقوق مردم، ایجاد دموکراسی، آزادی بیان، رعایت حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیت های فکری و دینی و … دل مردم و روشنفکران را می رباید.

امروز بعد از چهل و دو سال از انقلاب ایران، با اتکا به تجربه تلخ و دردآور حکومت آخوندی می دانیم که اگر از روز اول مانع وارد شدن آخوندها در قدرت سیاسی می شدیم به چنین روزگار سیاهی نمی افتادیم که خشت اول چون نهاد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج!

اما آیا از این تجربه به اندازه کافی درس گرفته شده است؟ آری و خیر. می گویم آری زیرا امروز ایرانیان بر خلاف مردم سایر کشورهای اسلامی به جدایی نهاد دین از نهاد سیاست باور دارند و اصل را بر شایسته سالاری می دانند. اما چرا می گویم خیر؟ زیرا اگر در انقلاب اسلامی اکثریت روشنفکران به لایسیته و جدایی دولت از نهاد سیاست احترام نگذاشتند امروز هستند کسانی که برای سرنگونی استبداد مذهبی معتقدند می توان از فرزند شاه کمک خواست و این بار اصل عدم دخالت سلطنت در سیاست را به چالش می کشند!

استیصال ما از تغییرات نباید باعث انجام خطای مهلک دیگری شود که فردای بعد از استبداد مذهبی قادر به جبرانش نباشیم.

خمینی قبل از انقلاب در پاریس حرف هایی در دفاع از دموکراسی می زد همچنان که رضا پهلوی هم خود را دموکرات و حتی جمهوری خواه معرفی کرده است. اما اشتباه روشنفکران و پیروان این افراد چیست؟

با توجه به آنچه در بالا آمد قطعا یکی از دلایل این خطا عدم رعایت اصولی است که در جهت جلوگیری و یا سخت تر کردن راه تمرکز قدرت پرداخته شده اند. زیرا دموکراسی سیستمی است که با جلوگیری از تمرکز قدرت سعی می کند فضا را برای ایجاد حقوق راحت تر نمایید. خوب وقتی آقای خمینی به عنوان مرجع تقلید به رهبری انقلاب و سپس دولت رسید ایشان توانست قدرت  سیاسی، دینی را در خود متمرکز نموده و زمینه استبداد مذهبی را فراهم کند. سوال امروز این است که آیا یک شاهزاده اگر به رهبری سیاسی برسد نمی تواند فردای بعد از پیروزی قدرت سیاسی و سلطنتی را در خود جمع کند و با قلع و قم سایرین استبداد را در کشور عزیزمان تحت نامی دیگر ادامه دهد؟ اگر می گویید خیر پس چرا در دموکراسی های غربی قوانینی برای عدم دخالت نظامیان، خانواده سلطنتی، آخوندها وضع کرده اند؟!

اما دلیل دوم اشتباه کشنده انقلابیون اسلامی در حمایت آقای خمینی و همچنین حامیان آقای رضا پهلوی، عدم توجه به حرف هایی است که آنها گاهگاهی در بیان منویات حقیقی و قدرت طلبانه خود بیان می کنند.  این حرف ها غالبا در میان انبوه حرف های عوام فریبانه ایشان گم می شود. آقای خمینی در پاریس پیشروتر از هر روشنفکر مترقی از حقوق بشر و دموکراسی و … حرف می زد اما آیا ایشان نویسنده خزعبلات ولایت فقیه نبود؟ آیا ایشان کسی نبود که به حق رای زنان در سال چهل و دو اعتراض کرده بود؟ بله ایشان همان فرد بود. اما اگر انقلابیون اسلامی می گفتند که توجه به این سوابق کار راحتی نبود وقتی آقای خمینی رادیکال تر از سارتر از حقوق انسان دفاع می کرد، مدافعان امروزی شاهزاده رضا پهلوی نمی توانند چنین بهانه ایی را مطرح کنند. زیرا ایشان بارها در مصاحبه با شبکه ها و روزنامه های خارجی خود را شاه قانونی ایران معرفی کرده است. و یا در مصاحبه ایی دیگر از حمله به میهن دفاع می کند!

لذا در نتیجه گیری، نویسنده معتقد است به دو دلیل مهم نباید از کسی مانند رضا پهلوی حمایت کرد. دلیل اول احترام به اصل عدم تمرکز قدرت است. زیرا ایشان به عنوان شاهزاده می تواند در فردای پیروزی با جمع کردن قدرت سیاسی و سلطنتی استبدادی دیگری را ایجاد نموده و باعث ادامه بدبختی عمومی شود. دلیل دوم حرف های گاه و بیگاهی هست که ایشان در آن خود را شاه قانونی معرفی کرده و یا از حمله به کشور دفاع می کند.

در نهایت خواننده محترم را به بازخوانی تجربه به قدرت رسیدن ناپلئون سوم در جریان جنبش مردم فرانسه در سال ۱۸۴۸ دعوت می کنم.

https://akhbar-rooz.com/?p=89392 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جمشید برومند
جمشید برومند
3 سال قبل

ماهیت خمینی بر اساسی آنچه در پارس گفت تبیین نمی شود و چ ها بیش از همه در این مورد غفلت کردند.
ماهیت هیچ کس را بر اساس ادعا های او نباید ارزیابی کرد .
بعداز ۴۲ سال مردم با تجربه عملی فهمیدند که چه اشتباهی کردند.
وای بر آنها ئیکه هنوز شهامت اعتراف به اشتباه و بی خبری و انتقاد از خود ندارند.
نتیجه :
حکومت فردی و تمامیت خواه چه پادشاهی آریامهری و چه ولایت فقیه خمینی ـ خامنه ای با حاکمیت مردم منافات دارد.
در دنیا فقط یک راه شناخته شده وجود دارد حکومت پارلمانی نمایندگان منتخب مردم .
تمام شهروندان ایرانی باید حق انتخاب شدن و انتخاب کردن داشته باشند
تا انتخابات آزاد برگزار نشود معلوم نیست نیروهای مختلف سیاسی چه پایگاهی در بین مردم دارند تا برای
ائتلاف ها و اتحاد ها بر سر میز مذاکره بنشینند.
امروز هرکس خیال می کند رهبر تمام ایران ست.
( فقط پرونده ی متهمین به جنایت بشری و نقض حقوق بشر ابتدا باید در دادگاه های حقیقت یاب رسیدگی گردد)

کیا
کیا
3 سال قبل

چه خوب بود در مورد ناپلئون سوم هم برای تنبل هایی مانند بنده کمی می نوشتید!
اینکه رضا شاه جمهوریخواه بود و سلطنت ایجاد کرد و یا خمینی دمکرات بود و دیکتاتوری بد تر از شاه بر قرار کرد را،به بیان و کلک وتزویر نمیتوان سپرد ،اینها در یک پروسه صورت گرفته اند و شرایط مادی داشته اند.
حال رضا پهلوی و یا هر کس دیگر حتی میتواند یک کمونیست دو آتشه هم باشد بتواند در آینده اینچنین پروسه ای را ایجاد کند گناه اپوزیسیون ناکار آمد است.
برای یک اتحاد باید پشت میز مذاکره رفت و قوائد بازی را سیاه بر سفید تعیین کرد بدون ترس از گذشته!

nashenas
nashenas
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

احتمالا نویسند ه اطلاع ندارد که در انقلاب مشروطه ایران یک کشور ؟ ملوک الطوایفی بوده است که پادشاه آن بتازگی صاحب یک درشکه گردیده است، حتی یک کیلومتر جاده درشکه ران هم ندارد، با چاپ و نشر بکلی بیگانه و…………

nashenas
nashenas
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

چپ ما بی شباهت به میلیاردهایمان نیستند که با وجود ثروت میلیاردی قادر به تامین معاش روزانه نیستند 😂

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x