پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

از “پایان تاریخ” فوکویاما تا غرب گم شده – احمد هاشمی

بدین ترتیب ما اکنون شاهد بحرانی پیچیده در دموکراسی های سه گانه (آمریکا، اروپا و ژاپن) هستیم و تز فوکویاما بی پایه بود و "این نطق های پیروزمندانه که تاریخ، پس از غلبه بر توهم، هر دو جبهۀ فاشیسم و کمونیسم دست کم در بندر امن دمکراسی بازار، پهلو گرفته است" حبابی بیش نبود
احمد هاشمی

مقدمه

فوکویاما در آخرین سال های جنگ سرد تز معروف ” پایان تاریخ ” را مطرح نمود. او در تابستان ۱۹۸۹ مقاله “پایان تاریخ” را  در مجله محافظه کاران جدید “نشنال اینترست” منتشر نمود. فوکویاما نوشت که:

“آنچه شاهد آنیم نه فقط پایان جنگ سرد، و یا گذر از دوره ای خاص از تاریخ پس از جنگ، بلکه پایان تاریخ است ونقطۀ پایان تکامل ایدئولوژیک بشر و جهانشمولی دموکراسی لیبرال غربی در مقام صورت نهایی حاکمیت انسان”.

 زمانی  که فوکویاما جهان پس از فروپاشی شوروی را، جهان صلح تصور می نمود، آمریکا اعلام کرد که قدرت هژمونیک جهان است و هیچ رقیب دیگری را تاب نمی آورد و بعد از آن، جنگ به ابزار مهم ژئوپلیتیک آمریکا تبدیل شد  و براین اساس  دهۀ ۱۹۹۰  دهه  تشدید پیوستۀ عملیات نظامی آمریکا بود. دهه ای که نخست با حمله به عراق آغاز شد و با بمباران وحشیانۀ صربستان به پایان رسید.

حکومت بوش عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبررا، به نفع اعلام بی وقفه و دائماً در حال گسترش “جنگ علیه تروریسم” مصادره نمود.

در سال ۲۰۰۳ آمریکا در پی اقدامی خودسرانه و ناشی از منافع ویژه، به جنگی  که ناقص حقوق مردم عراق بود، دست زد، این خود اما در عین حال نقطه عطفی بود، که باعث تزلزل مشروعیت رهبری آمریکا حتی در بین  متحدانش گشت. عملیات نظامی آمریکا در دوره اوباما نیز تحت عنوان “شکار تروریست ها” ادامه یافت. 

در این دوره منشور حقوق بشر از درون تهی شد. دولت آمریکا اقتدار خود بر شهروندان را نیز، با جمع آوری اطلاعات در خصوصی ترین امور زندگی آن ها گسترش داد، که برای یک نسل پیش تقریبا باورناپذیر بود.

تسلط دگم های نئولیبرالیسم

در سال های ۶۰ و ابتدای سال های ۷۰ سیستم سرمایه داری مبتنی بر اهداف اجتماعی، کم و بیش از طریق دولت اداره می شد. لیبرالی شدن سرمایه مالی از سال های ۷۰ آغاز شد. دولت نیز ابزار کنترل خود را به تدریج در حیطه مالی- اقتصادی کاهش داد. با تشکیل بازارهای سهام و اوراق بهادار و قرضه ، نقل و انتقال وسیع سرمایه مالی نیز آغاز شد. به موازات آن نیز فشار سرمایه مالی به بنگاه های تولیدی برای کسب حداکثر سود، شروع شد. این مدل توسعه با حمایت ایدئولوژیکی نئولیبرالیسم به سرعت اوج گرفت، و بازار آزاد رادیکال، بدون کنترل و نظارت، تنها راه نجات تلقی گشت. کسب سود حداکثر برای تاجران و دلالان مالی مهمترین هدف بازارمالی گلوبال شد. نتیجه آن بحران های متوالی ناشی از سقوط ارز در کشورهای جنوب بود.

بحران مالی – اقتصادی ۲۰۰۸ نشانگر بن بست مدل نئولیبرال بود. در کنار بحران مالی – اقتصادی ، بحران غذا و سوخت نیز که از سال ۲۰۰۸ آغاز شده بود، موجب بیکاری و فقر و گرسنکی ده ها میلیون انسان گشت.

جهانی شدن نئولیبرالی باعث ادغام صنعت کشاورزی کشورهای “گلوبال جنوب”، در اقتصاد جهانی شد. سیاست حمایتی آمریکا و اتحادیه اروپا از کشاورزان خود و همچنین پایین نگه داشتن قیمت محصولات کشاورزی، باعث ورشکستگی صنعت کشاورزی در “گلوبال جنوب” گشت. از این رو، به موج مهاجرت در جهان افزوده شد. در فاصله سال های ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۵ تعداد مهاجران در جهان از ۷۵ میلیون به ۱۹۱میلیون رسید.

نتیجه گیری

درجهان امروز جابجایی قدرت به وضوح به چشم می خورد. این جابجایی قدرت همان طور که ما شاهد آن هستیم باعث منازعات منطقه ای و حتی جنگ های داخلی گشته است. از جابجایی قدرت و نتیجه آن یعنی تضعیف درجه هیرارشیک جهان تا کنون کمتر به عنوان یک شانس استفاده شده است.
بحران های امروز جهان دارای ابعاد گسترده ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک، اجتماعی و اکولوژیکی هستند و یا به عبارت دیگر، جهان با بحران های چندلایه ای رو برو است. زاویه دیگر بحران های کنونی در این است که کهنه در حال زوال است اما نویی موجود نیست.

پنچ دکرگونی سیاسی در لحظه کنونی به موازات هم در عرصه بین المللی در جریان هستند. دکرگونی هایی که منبعی برای بحران های اساسی در جهان شده اند: زوال قدرت ایالات متحده و انتخاب ترامپ به عنوان رئیس حمهور آمریکا، بحران در اتحادیه اروپا، صعود چین به همراه کشورهای گروه بریکس، بحران لیبرال دمکراسی و برآمد اقتدارگرایی نوین در عرصه گلوبال.

 جنگ های پرهزینه و بحران مالی، قدرت سیاسی- اقتصادی آمریکا را کاهش داده، ولو اینکه هنوز قدرت نظامی شماره یک جهان است. همه تلاش های آمریکا در جهت کسب مجدد هژمونی به شکست منجر گشته و اکنون در راس لیبرال دموکراسی آمریکا، رئیس جمهوری اقتدارگرا و ناسیونالیست قرار دارد.

اروپا توانست به عنوان شریک کوچکتر آمریکا، بعد از جنگ جهانی دوم، در نیمه دوم قرن بیستم از این موقعیت استفاده نموده و با مدل سرمایه داری مبتنی بر اهداف اجتماعی (توزیع درآمد، اشتغال و کمک های هدفمند) به تحکیم دموکراسی و توسعه اقتصادی و رفاه عمومی دست یابد (سیاست های کینزی).

اما در این سه دهه اخیر با جای گزینی سیاست نئولیبرالی مبتنی بر سرمایه مالی و بازار آزاد رادیکال به جای مدل اروپایی سرمایه داری مبتنی بر اهداف اجتماعی، بحران درونی در اتحادیه اروپا شدت گرفته و شکاف مابین اعضا روز به روز بیشتر شده است. از سیاست جمعی توافقی دیگر نمی توان سخن گفت. شبح آلترناتیو های اقتدارگرایانه و نژاد پرستانه  در اروپا  نیز روز به روز بیشتر می گردد.

در پی بحران ۲۰۰۸ توسط اتحادیه اروپا و دولت هایش با میلیاردها دلار مالیات مردم، بانک ها نجات داده شدند، اما اتحادیه اروپا در رابطه با اهداف مربوط به عدالت اجتماعی، سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش گرفت. از این سیاست نئولیبرالی بیش ازهمه مردم در اروپا آسیب دیدند.
همبستگی درونی اروپا نیز در اثر بحران های متعدد متلاشی شده است. اروپا اکنون از بیرون به شیری بدون یال و کوپال تبدیل شده است.

ژاپن نیز سال هاست که با بحران مداوم، دست به گریبان است و حادثه فوکو شیما نشان  داد که مدل توسعه ژاپن نیز آینده ای ندارد.

بدین ترتیب ما اکنون شاهد بحرانی پیچیده در دموکراسی های سه گانه (آمریکا، اروپا و ژاپن) هستیم و تز فوکویاما بی پایه بود  و “این نطق های پیروزمندانه که تاریخ، پس از غلبه بر توهم، هر دو جبهۀ فاشیسم و کمونیسم دست کم در بندر امن دمکراسی بازار، پهلو گرفته است” حبابی بیش نبود.

احمد هاشمی
[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=20531 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حبیب پرزین
حبیب پرزین
4 سال قبل

تا آنجا که به نظرات فوکویاما مربوط میشود، باید گفت او از پایان تاریخ صحبت نکرده است. اصولاَ پایان تاریخ معنی ندارد. او از هدف تاریخ صحبت کرده. در زبان انگلیسی End به معنی هدف هم هست. جمله معروف هدف وسیله را توجیه میکند در زبان انگلیسی میشود: The end justifies the means فوکویاما در کتابش مفصل راجع به فلسفه تاریخ هگل صحبت میکند و اینکه هگل آزادی را غایت تاریخ میداند. او به جای آزادی، دمکراسی را هدف تاریخ قرار میدهد. بحث اصلی او با نظری است که سوسیالیسم و کمونیسم را نهایت تاریخ میداند. علاوه براین او در کتابش بارها به امکان حرکت به عقب در دمکراسیهای امروزی اشاره کرده است. ترجمه یا برداشت غلط تیتر کتاب فوکویاما سوژه دهها مقاله از سوی کسانی شده که کتابهای او را نخوانده‌اند و صرفاَ براساس شنیده‌ها یا مقالاتی که راجع به کتاب نوشته شده اظهار نظر میکنند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x