پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

از ۲۲ بهمن ۸۸ باید بسیار بیاموزیم! – ف. تابان

پاسخ به سوالات خانم شهلا بهار دوست

اشاره: متن زیر پاسخ های ف. تابان سردبیر اخبار روز به سوالات خانم شهلا بهاردوست است. این سوالات برای عده ای از فعالین سیاسی فرستاده شده است که به تدریج منتشر می شوند:

نظر شما در مورد ۲۲ بهمن ۱٣٨٨ و آنچه که در این روز گذشت چیست؟

اتفاقی که در ۲۲ بهمن افتاد این بود که حکومت کودتا تهران را به یک پادگان نظامی بزرگ تبدیل کرد تا مانع شکل گیری اعتراض سراسری علیه خود شود. آن ها به این ترتیب موفق شدند جلوی یک اعتراض سراسری و گسترده را بگیرند اما به این قیمت که یک بار دیگر همه ی دنیا فهمید آن چه این حکومت را سرپا نگاه داشته است، تنها همین نیروی سرنیزه است. خود این یک رسوایی بزرگ بود که هر چه رادیو و تلویزیون و دستگاه های تبلیغاتی حکومت سعی کنند، آن را نادیده بگیرند و دروغ «حضور ۵۰ میلیونی» را به خورد هواداران خود بدهند، از واقعیتش چیزی کم نمی شود. در عرض یک سال، جامعه ی ما از آرامش گورستانی که تصور می شد در آن وجود دارد به جایی رسیده است که حتی یک مراسم دولتی سنتی را هم نمی توانند بدون بسیج گسترده ترین نیروهای نظامی خود، به کار گیری حداعلای خشونت و سرکوب بی امان مردم سازمان بدهند. این وضعیت یک بار دیگر نشان داد که این حکومت دیگر چیزی جز همین سرنیزه ای که بر ان تکیه زده است ندارد.
اما چیزی که به حکومت کمک کرد مانع برگزاری یک اعتراض سراسری و گسترده شود، فقط نیروی نظامی آماده ی سرکوب نبود، اشتباهی که در بین «سبزها» صورت گرفت نیز به این حادثه کمک کرد. تقریبا همه ی کسانی که در این چند روز در این مورد اظهارنظر کرده اند، پذیرفته اند که رهنمودهای ارایه شده و نقشه های تاکتیکی که برای این روز طرح شده بود، دارای اشتباهات جدی بوده اند. واکاوی دلایل بروز این اشتباهات که مانع برآمد مستقل مردمی که به خیابان آمده بودند شد و حتی در برخی موارد حضور ان ها توسط حکومت به نفع خود مصادره گردید، برای آینده ی جنبش و پرهیز از اشتباهات مشابه اهمیت زیادی دارد. به نظر من، یکی از دلایل این اشتباهات آن بوده است که ما مجموعه ی نیروهای مخالف و معترض تصور درست و واقعی از توازن قوا، میزان قدرت جنبش سبز و نیروی سرکوب حکومت نداشته ایم و در نتیجه تاکتیک هایی ارایه و توصیه شد که بنا را بر برتری کامل قدرت «جنبش سبز» قرار داده بود و بر این تصور بود که «سبزها» آن چه را که اراده کنند، در هر شرایطی می توانند عملی سازند. این تصور اشتباه بوده است. خط مشی های سیاسی نیز در این امر بی تاثیر نبوده اند که بحث جداگانه ای را می طلبد.
در انتقادهایی که بعد از ۲۲ بهمن مطرح شده است، در کنار تلاش های مسئولانه برای شناخت نقاط ضعف، عده ای هم فرصت تسویه حساب پیدا کرده اند و نیات ناگفته و پنهان خود را آشکار کنند. من در این زمینه به دو مورد اشاره می کنم.
یکی حمله ی بی وقفه به ایرانیان خارج از کشور است که از جانب پاره ای محافل سبز که به درستی هم شناخته شده نیستند، صورت می گیرد. مشابه این حملات را در لحن ملایم تری بعد از تظاهرات روز عاشورا – به طور مثال در نامه ی مشهور آقای سحابی به ایرانیان خارج از کشور – هم داشته ایم، اما این بار لحن پاره ای از انتقادات خصمانه شده است. این ها می خواهند این طور تلقی کنند که ریشه ی تندروی و به بیان خودشان «رادیکالیسم» در خارج از کشور است و ایرانیانی که در خارج از کشور و در گوشه ی «امن» نشسته اند با رهنمودها و دستورات رادیکال خود موجبات شکست «جنبش سبز» را فراهم می آورند. این تصور کاملا اشتباه است. سال های سال در مباحث سیاسی که بین نیروهای سیاسی رادیکال و رفرمیست و اصلاح طلب در خارج از کشور جریان داشت، عده ای چنان وانمود می کردند که خواسته های انقلابی و رادیکال متعلق به عده ای «خارج از کشوری» است و مردم و نیروهای سیاسی ایرانی همگی مسالمت جو و طرفدار اصلاحات هستند. تجربه ی هشت ماهه ی اخیر این نظریه را کاملا باطل کرد و روشن ساخت که ریشه ی رادیکالیسم اتفاقا در داخل خود ایران و بین نیروهای معترض و به طور عمده جوانی است که امروز در خیابان ها خواست های واقعی خود را بدون پرده مطرح می کنند. برخی ها چنان می گویند و می نویسند که انگار شعارهایی نظیر «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» اختراع خارج است. اما واقعیـت این است که همه ی این شعارها در «کف خیابان» ها در داخل ایران مطرح شد و به خارج از کشور هم رسید. اما چون در مبارزه با «رادیکالیسم» حمله به «خارج نشینان» راحت تر از مبارزین جان بر کف داخل خیابان است، آن ها خارج را می کوبند که داخل بشنود.
مورد دومی که می خواهم اشاره کنم، تبلیغاتی است که در مورد خطر «عبور از موسوی و کروبی و خاتمی» به راه انداخته اند و تاکید بر ان که «رهبری» از این پس فقط بر عهده ی این سه تن خواهد بود. طبیعی است در هر مبارزه ی سیاسی نیروهای مختلف اجتماعی و درگیر در مبارزه علاوه بر آن که با هم در هدفی مشترک مبارزه می کنند، رقابت ها هم بین ان ها وجود دارد. برای بخش بزرگی از این جبنش، یعنی بخش سکولار آن نمی توان رهبرانی تراشید که هدفشان حفظ جمهوری اسلامی و بازگشت به «امام راحل» است. آقای موسوی و کروبی نمی توانند رهبران چنین نیروهایی باشند، اما همواره در این هشت ماه در هر زمینه ای که لازم بوده است مورد حمایت بی دریغ همین نیروها قرار داشته اند. اتفاقا شاید یکی از انتقاداتی که به این رهبران سمبلیک وارد باشد این است که چرا خود را در حاشیه نگاه داشته اند و کمتر رهبری می کنند. الان نزدیک به چهار – پنج روز از جریان ۲۲ بهمن می گذرد و هیچ کدام از آقایان حاضر نشده اند چند کلامی در مورد آن حرف بزنند و دست کم هواداران خود را راهنمایی کنند.
تلاش برای تک صدایی کردن این جنبش که ماهیتی چند صدایی دارد، تلاشی بی فرجام و بسیار خطرناک است و از جمله در همین ادعای اخیر برخی از محافل جنبش سبز خود را نشان داده است که به هزار زبان می گویند، همه ساکت شوند تا رهبران حرف بزنند.

نقاط ضعف و قدرت جنبش سبز در این مرحله کدامند؟

بزرگترین نقطه ی قوت «جنبش سبز» – من این جنبش سبز را در گیومه می گذارم، زیرا به نظر من جنبش دموکراتیک مردم ایران گسترده از جنبش سبز و جنبشی رنگین کمانی است، سبز امروز تنها یک نماد است برای مرزبندی با سیآهی حکومت – همین اراده ی عظیمی است که برای مبارزه با دیکتاتوری و پایان دادن به حکومت ظلم و تبعیض شکل گرفته است. این اراده ی تحسین برانگیز بزرگترین نقطه ی قوت این جنبش است که تا به امروز علیرغم همه ی سرکوب ها ان را سر پا نگاه داشته و به جلو رانده است. اراده ی مبارزه با دیکتاتوری در جامعه به آسانی به یک اراده ی جمعی تبدیل نمی شود. اما در کشور ما اکنون این اراده به یک اراده ی جمعی و گسترده تبدیل شده و این بزرگترین سرمایه ی جنبش ما است که باید بتواند با غلبه بر ضعف های خود، به سرمنزل پیروزی برسد.
اما در این شرایط به نظر من مفیدتر است بیشتر در مورد نقاط ضعف، کاستی ها و نقصان ها تاکید شود. زیرا گفتگوی زیاد در مورد نقاط قوت این خطر را نیز دارد که این جنبش را دچار خودبزرگ بینی کند، که ما در آستانه ی تظاهرات ۲۲ بهمن – شاهد این خودبزرگ بینی و ارزیابی نادرست از قدرت خود بودیم.
اگر بخواهم بر مهم ترین کاستی های جنبش دموکراتیک انگشت بگذارم، این ها را می توانم مطرح کنم.
نخست مساله ی رهبری و در واقع فقدان رهبری است. تجربه ی جنبش سبز و فعالیت های شبکه ای در آن و همچنین دید منفی شکل گرفته، نسبت به مقوله ی رهبری، این ایده را گسترش داده است که جنبش سبز اساسا باید متکی بر شبکه های اجتماعی و «خودرهبر» باشد. تجربه این شبکه های اجتماعی هر چند تجربه ی بسیار مفیدی است، اما اغراق در آن مثل هر مورد دیگری می تواند زیان اور گردد. ما می توانیم و باید درک خود را نسبت به «رهبری» تصحیح، مدرن و امروزی کنیم، اما نمی توانیم به کلی منکر وجود رهبری برای یک چنین جنبش عظیمی شویم. جنبش دموکراتیک ایران برای پیروز شدن احتیاج به رهبری دارد. ضعف رهبری را ما در جریان روز ۲۲ بهمن تجربه کردیم. اما همینجا باید هشدار داد که رهبری مورد نظر – برخلاف ان که بعضی ها می گویند و می خواهند – به این معنی نیست که «ما همه سرباز توایم». من از یک رهبری دموکراتیک صحبت می کنم. رهبری دموکراتیک باید دست کم دو مشخصه داشته باشد. اولا بیانگر همه ی گرایش های موجود در جنبش باشد و بتواند ان ها را سخنگویی کند، و دوم رابطه ای دموکراتیک با کادرها و بدنه ی جنبش داشته باشد و از آن یک رهبر کاریزماتیک و ولایت فقیهی دیگر ساخته نشود. بشود به آن انتقاد کرد، به آن پیشنهاد داد، از او خواست و… همه ی خصوصیاتی که باید در یک رهبری دموکراتیک جمع باشد را داشته باشد.
در شرایط کنونی من مدافع این نظریه هستم که:
برای ایجاد چنین رهبری باید یک شورای متشکل از نمایندگان جریان های عمده ی دموکراتیک در کشور ما تشکیل شود که موجب حذف هیچ بخشی از جنبش نشود.
ضعف دوم، همان طور که بسیاری از خبرگان و کارشناسان اشاره می کنند، سردرگمی در اهداف و شعارهاست. تنوع در جنبش خوب، لازم و موجب تقویت آن است، اما آن چه ما شاهد آن هستیم فقط تنوع نیست، در این جنبش ما همزمان شاهد طرح مطالباتی هستیم که صددرصد با هم متناقض هستند. از جمهوری اسلامی تا جمهوری ایرانی. حل این معضل یک راه دموکراتیک دارد و یک راه مستبدانه. راه مستبدانه ان است که آن که زورش بیشتر است آن که را که در وضعیت فعلی زور کمتری دارد، حذف و یا مطیع خود سازد. راه دموکراتیک آن است که دنبال ظرفی بگردیم که بتواند این شعارها و خواست های متناقض را به طور مسالمت آمیز و دموکراتیک در آن بریزیم و به سرانجام برسانیم و ان چیزی جز انتخابات ازاد نیست. یعتی همگان توافق کنند که تمام هدف و راه حل ها در جریان یک انتخابات ازاد به رای گذاشته شود و برای این کار لازم است توافق کنند که انتخابات ازاد شعار محوری، مشترک و اصلی همه ی جنبش باشد.
نکته ی سوم که به دلیل طولانی نشدن بحث آن را به طور خلاصه مطرح می کنم این است که جنبش سبز نباید تصور کند که با همین نیرویی که دارد می تواند بر دیکتاتوری پیروز شود. نخوتی که در این جنبش در آستانه ی ۲۲ بهمن شکل گرفته بود خطرناک است. ماجرای تمسخر «ساندیسی» ها یک مورد این نخوت خطرناک است. شرم آور است جامعه ی ما جامعه ای باشد که عده ای برای دریافت ساندیس و مرغ و نظایر ان حاضر شوند به تظاهرات دولتی بپیوندند، اما متاسفانه این واقعیت دارد و راه مقابله با این وضعیت تمسخر «ساندیسی» ها نیست، مبارزه برای بیرون کشیدن ان ها از حیطه ی نفوذ حکومت و بازیچه ماندن آن ها در دست حکومت است. این تنها یک مثال است. در ابعاد کلان تر جنبش دموکراتیک در ایران باید بکوشد که بخش های کم تحرک تر جامعه به ویژه کارگران را به عنوان یک نیروی اجتماعی جلب روندهای دموکراتیک فعلی سازد. بدون پیوستن اقشار زحمتکش به جنبش امکان پیروزی برای آن وجود ندارد.

ادامه و حرکت جنبش سبز را در روزها و هفته های آینده چگونه می بینید و راهکارهای پیشنهادی شما چیست؟

بعد از «شوک ۲۲ بهمن» جنبش سبز وارد فاز بازبینی و نگاه به خود شده است و این بسیار مفید است. این جنبش در این هفت – هشت ماه، به نوعی یک جانبه نگری دچار شده بود. این یکجانبه نگری در این بود، که از این مناسبت تا آن مناسبت منتظر می ماند تا نیرو و اعترض خود را بروز دهد. وسیله ی مبارزه اش هم به طور عمده در این مدت، «اینترنت» بود تا بسیج کند و به خیابان بیاورد. از همین حالا هم عده ای باز منتظر فرارسیدن «چهارشنبه سوری» هستند. این وضعیت تا مدتی جواب داد، اما ۲۲ بهمن نشان داد، برای همیشه نمی تواند جواب بدهد. جنبش دموکراتیک ایران نمی تواند تا به آخر بر مناسبت های گذشته تاکید کند و از آن ها استفاده ببرد، این جنبش باید خود به یک جنبش «مناسبت ساز» تبدیل شود و از فرصت ها به خوبی بهره بگیرد و فرصت های تازه و نو را برای خود خلق کند. شبکه های مجازی و موبایل و اینترنت تا به امروز نقش بزرگی در جنبش مردم ایران بازی کرده اند، اصلا تجربه ی نویی در سطح جهانی بوده اند که بسیار هم مورد توجه قرار گرفته اند، اما تکیه ی یک جانبه بر آن ها نادرست است. این ها نمی توانند به تنهایی نقش سازمانگری را بر عهده بگیرند، به خصوص این که به طور معمول از دست رس اقشار زحمتکش جامعه دور هستند و نمی توانند آن ها را بسیج کنند. باید به این موضوع فکر کرد که چه شیوه های کمکی برای سازماندهی مردم ضروری است. در زمان انقلاب بهمن، که همه ی سازمان های سیاسی سرکوب شده بودند، مساجد این نقش سازمانگرانه را برای آیت الله خمینی بازی می کردند و مردم را از آن جا سازماندهی می کردند، علاوه بر ان دانشجویان چپ صبح تا شب در برابر کارخانه ها و در محله های زحمتکش نشین حضور می یافتند و فعالیت های تبلیغاتی می کردند، اعلامیه پخش می کردند، با مردم گفتگو می کردند و آن ها را به جنبش ضددیکتاتوری فرا می خواندند. الان کمتر شاهد چنین حرکاتی هستیم. «خیابان» به تنها شیوه ی مبارزاتی تبدیل شده است. این مبارزه هم بازی با ورق رو است. یعنی از همین الان هم حکومت می داند که اتفاق بعدی قرار است چهارشنبه سوری بیفتد و هم اپوزیسیون این را می داند و البته باید این نکته را تصریح کرد که حکومت امکانات بیشتری برای سازماندهی دارد.
از این رو به نظر من حتما لازم است در تاکتیک ها و روش های مبارزه و فعالیت تغییراتی داده شود. این کار کسانی است که در داخل کشور مبارزه می کنند و من نمی خواهم در این زمینه روی موارد مشخصی تکیه کنم. تنها یک تجربه را نقل می کنم. در جریان انقلاب بهمن وقتی در تهران حکومت نظامی اعلام شد، برای چند روزی رعب این حکومت نظامی باعث کاهش تظاهرات شد. دانشجویان دانشگاه ها که ارتباطات خوب و زنده ای با هم داشتند، با برپایی تظاهرات موضعی و غافلگیرانه در محلات پر جمعیت که بیشتر از پنج تا ده دقیقه هم طول نمی کشید و صد تا دویست نفر هم بیشتر در ان شرکت نداشتند و اصل ان نیز بر غافلگیری نیروهای سرکوب بود، در خیلی جاها موفق عمل کردند و آن فضای رعب و سرکوب را شکستند. جمع می شدند، تظاهرات می کردند، پلاکارد بالا می بردند، اعلامیه پخش می کردند و قبل از آن که نیروهای سرکوب برسند، متفرق می شدند. به تدریج مردم هم به این تظاهرات می پیوستند.
حرف من اما این است که باید به غیر از خیابان، به ویژه متوجه ی مراکز حساس و فلج کننده ی رژیم، نظیر کارخانه ها و موسسات اقتصادی شد و کار آگاهگرانه را جدی تر گرفت. هر بار بعد از یک ناکامی و یا برآمدی کمتر از انتظار در همین اینترنت شاهد پیام های پی در پی مبنی بر لزوم اعتصاب و اعتصاب عمومی هستیم. اما برای ایجاد اعتصاب و اعتصاب عمومی باید به میان کارگران و معلمان و کارمندان رفت و در بین ان ها کار کرد.

همکاری اپوزیسیون چه تاثیری در روند پیشبرد جنبش و همبستگی مردم با هم خواهد داشت؟

همکاری اپوزیسیون مسلما تاثیرات بسیار بزرگی در پیشبرد جنبش و همبستگی مردم خواهد داشت. هم از نظر روانی و هم از نظر انسجامی که می تواند ایجاد کند، به نظر من یکی از کمبودها و نقصان های بزرگ این جنبش همین وضعیت بسیار پراکنده و در برخی موارد خصمانه ی اپوزیسون است.
اما مساله ی اصلی این است که چرا این همکاری به دست نمی آید. در این زمینه من متاسفانه کمتر می توانم خوشبینانه صحبت کنم. وضعیت اپوزیسون ایران را شاید بتوان وضعیتی خودویژه دانست که دارای پیچیدگی ها و مشکلات بسیاری است. بخش زیادی از این مشکلات و اختلافات، قبل از این که مربوط به برنامه و سیاست باشد، مشکلات فرهنگی و حتی روانی و تاریخی است. اپوزیسیون ایران هنوز از عوارض انقلاب بهمن ۵۷ و سال های اولیه ی بعد از ان رهایی نیافته است. یک انشقاق بزرگ مربوط به همین انقلاب است که بین اپوزیسیون شرکت کننده در انقلاب و اپوزیسیونی که بعد از سرنگونی نظام گذشته شکل گرفت (سلطنت طلب ها) شکافی عمیق ایجاد کرده است. این شکاف همچنان باقی است و تا زمانی که جامعه ی ایران از نظر تاریخی انقلاب بهمن را پشت سر نگذارد و نتواند قضاوتی ملی نسبت به آن شکل بدهد، (مثلا مثل انقلاب فرانسه در جامعه ی فرانسه) این شکاف باقی خواهد ماند. البته بین بخش هایی از نیروهای وابسته به سلطنت طلبان که حالا خود را مشروطه خواه می خوانند و در جهت یک حزب لیبرال دموکرات حرکت می کنند، با نیروهای جمهوری خواه کشور، چشم اندازهای مثبت تری پدید امده است.
عین همین وضعیت در بین نیروهای مخالف با بخشی از نیروهای جمهوری اسلامی که از آن کنده شده و به صفوف مخالفین و معترضین رانده شده یا به این صفوف پیوسته اند هم وجود دارد. به خصوص دهه ی خون بار شصت و قتل عامی که از مخالفین صورت گرفت، به عنوان یک عامل روانی بسیار نیرومند مناسبات این گروه با سایر نیروهای اپوزیسیون را تحت تاثیر خود قرار داده است.
شکاف دیگر، بین نیروهای جمهوری خواه و لائیک است. علاوه بر اختلافات سیاسی که آن ها را به دو اردوی اصلاح طلب و انقلابی تقسیم می کند، زخم ها و آسیب های آن انقلاب بین ان ها نیز باقی است. من نظرم این است که بر شکاف بین اصلاح طلبی و انقلابی گری در ایجاد جبهه ای مشترک دست کم در وضعیت فعلی می توان غلبه کرد، اما زخم های باقی مانده از انقلاب هنوز التیام نیافته اند. اپوزیسیون ایرانی در جریان نخستین سال های انقلاب در برابر هم قرار گرفت و هنوز نتوانسته است مناسبات خصمانه ی آن دوران را به حال عادی برگرداند.
یک مشکل دیگر، مشکل بین همه ی نیروهای اپوزیسیون دموکرات و لائیک کشور با سازمان مجاهدین خلق است. مناسبات خصمانه و صددرصد نفی کننده ای که بین مجاهدین و باقی اپوزیسیون جاری است، به نظر من اشتباه است. مجاهدین خلق را نمی توان از جامعه ی ایران حذف کرد. دنبال کردن سیاست حذف آن ها اشتباه است، نادیده گرفتن آن ها هم به جایی نمی رسد. اپوزیسون دموکرات باید سیاست گفتگو با مجاهدین خلق را در پیش بگیرد و بکوشد ان ها را به روند مبارزه ی سیاسی و دموکراتیک و بدون سلاح (در شرایط فعلی) دعوت کند.
به مجموعه ی مشکلات بالا، باید مشکل دیگری را اضافه کرد که در ماه های اخیر به صورت فعالی خود را نشان داده است و آن مشکل بین نسل ها در میان نیروهای اپوزیسیون است. نسل جوان به دلایل زیادی که بعضی از آن ها واقعی و درست است به نسل قبلی مبارزین در کشور ما اعتماد ندارد و این خود همکاری و تجمیع نیروها را سخت تر می کند. در عین حال این نسل، متاسفانه در انتقادها و بی اعتمادی خوددچار زیاده روی و خودبزرگ بینی شده است که بخش مهمی از آن ناشی از نقش سرنوشت ساز جوانان در جنبش دموکراتیک کشورمان است. این خودبزرگ بینی و بی بها کردن مبارزات و تجارب نسل های گذشته باعث شده است که نسل جوان مبارز کشور ما به تجارب نسل قبلی خود کم اعتنایی کند و گسست نسل ها و مبارزه که ویژه ی حکومت های دیکتاتوری است، این جا بیش از اندازه نقش منفی بازی کند.
این ها همه مشکلاتی است که نزدیکی نیروهای اپوزیسیون با هم را دشوار می کند و برای غلبه بر آن ها، باید تیزهوشی، صداقت، از خودگذشتگی و روحیه ی تعامل بالایی وجود داشته باشد. هر نیروی سیاسی که بیشتر از این خصوصیات برخوردار باشد، می تواند نقش مهم تری در غلبه بر شکاف های اپوزیسیون بازی کند.
با این حال در پایان این را هم بگویم که چشم انداز کاملا و صددرصد بدبینانه نیست و در ماه های اخیر و شاید تحت تاثیر جنبش دموکراتیک مردم ایران، تحمل یکدیگر، شنیدن حرف های مخالف و آمادگی برای همکاری به طور امیدوارکننده ای افزایش یافته است و نشانه هایی از ان را نیز در فعالیت مشترک احزاب و سازمان ها و جبهه های مختلف و همکاری های نیروهای نسل جوان و نسل قبل تر در این جا و آن جا می بینیم.



     از : آرش

عنوان : بیایید از حرف مفت زدن بپرهیزیم
همین
۲۱۹۶۰ – تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨       

     از : اتحاد داشته باشیم

عنوان : اما بعضی از فرمان ها را از داخل ایران نمی شود صادر کرد
اصلا به جایگاه مردمی اقایان موسوی و کروبی شکی نیست و نخواهد بود این چهره ها در قلب ملت ایران تا همیشه جای خواهند داشت و جمهوری اسلامی از این چهره ها به شدت واهمه داشته و دارند و ملت ایران گوش به فرمان این بزرگ مردان خواهند بود .

اما بعضی از فرمان ها را از داخل ایران نمی شود صادر کرد و کروبی و موسوی معذورات خاص خودشان را دارند مثلا فرمان مصادره صدا و سیما گرفتن مناطق نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی فرمان اعتصاب عمومی و دیگر فرمان ها را .

اگر کتبا تمام گروه ها و سازمان ها و شهصیت ها از شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبریت اصلی حمایت کنند و مکتوب خود را به سازمان ملل بدهند و به دفاتر ریاست جمهوری و نخست وزیری کشورهای اروپایی و امریکایی ارسال کنند رضا پهلوی به عنوان منتخب و صدای مردم ایران رسما شناخته خواهند شد و کشورهای خارجی می دانند با چه شخصی باید گفتگو کنند و چه باید بکنند .

و مردم ایران هم از یک شخص و یک منبع فرمانبرداری می کنند مثل شخص خمینی که یک نفر بود و به جای یک ملت تصمیم گیری می کردو چون حمایت تمام گروه ها سازمان ها و اقشار ملت را در دست داشت رهبران خارجی هم به تصمیمان خمینی ناچار بودند احترام بگذرند.

به هرحال به غیر از اقایان کروبی و موسوی و یا خاتمی و هاشمی باید شخص دیگری در خارج از ایران در مملکتی امن و امان فرمان چه باید کرد را صادر کند .

البته بنده نمی دانم شخص رضا پهلوی چنین رسالتی را قبول می کنند یا نه ؟

این موضوع باید روشن بشود اما وظیفه ما ایجاد هماهنگی است میان جناحین مخالف و دست یافتن به یک هدف مشخص بدون ایجاد تفرقه و کارشکنی .

باید زودتر ستاد ازادی ایران را با موافقت ریش سغیدان خارج از ایران به راه انداخت و آن بیانیه حمایت از رهبری اصلی رضا پهلوی را صادر و امضا نمود و به دفتر رضا پهلوی فرستاد و اگر موافت حاصل شد و قبول رهبریت کردند رونوشتی از آن را برای سران اروپایی و امریکایی و چین و روسیه و…می فرستیم .

از اینجا به بعد را باید با روشن بینی و اینده نگری و ازاد اندیشی هر یک از ما انجام بدهیم و تنها به فکر مردم ایران عزیزمان باشیم تا به ازادی و رهایی برسند .

به نظر می رسد سایت اخبار روز می تواند پل اتحادی برای گرو های روشن اندیش ایجاد کند و باشد و در این زمینه هرچه فعال تر اقدام کند و بیانیه حمایت از رهبریت رضا پهلوی را اماده امضا برای تمام سازمان ها و گروه ها و شخصیت های روشن گرا نماید.

به امید ازادی ایران اشغال شده
۲۱۹۵۵ – تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨       

     از : آرش

عنوان : سازمادهی و رهبری: تشکیل کنگره ملی موقت بر مبنای وزن تقریبی احزاب برای برگزاری انتخابات آزاد در ایران
بیاییم از حرف مفت زدن… فلسفی درکردن… کینه شتری های گروهی… رجاله بازی… گندگوزی های ژنتیکی ایرانی… خودخواهی ها و حسادت ها… در کون آخوندها را لیس زدن…. دست برداریم.

در این سی و یک سال این همه متفکر و گروه و حزب و دار و دسته و اعلامیه و پلتفرم و بحث و دعوا چیزی بیشتر از اعلامیه جهانی حقوق بشر نگفته ایم. الان وقت عمل است برای رسیدن به بدیهی ترین و ابتدایی ترین و تنها میزان داوری بین همه:

انتخابات آزاد.

جنبش فراگیر ملت ایران جنبش سبز، شامل سه لایه است:

۱. رهبری (موسوی-کروبی-خاتمی)،
۲. احزاب و نهادهای مدنی، و
۳. هسته ها و شبکه های خودگردان مدرن.

احزاب، گروه ها، سازمان ها، انجمن ها، و سایر نهادهای مدنی هر تعداد بخواهند می توانند در چارچوب های توافق شده جبهه یا اتحادهای لازم را تشکیل دهند. اما تشکیل یک کنگره ملی “فراگیر” که حتی الامکان بتواند تنوع و تکثر و نبوغ فرزندان وطن را نمایندگی کند در این مرحله تا رسیدن به هدف برگزاری انتخابات آزاد ضروری است.

متناسب با شرایط خفقان فعلی حاکم بر کشور و عدم امکان برگزاری جلسات حضوری با شرکت همه اعضا و لزوم تصمیم گیری های سریع تر، اعضای اصلی به هفتاد نفر (هر یک میلیون یک نفر) محدود شده است. برای مدیریت ریسک دستگیری بعضی از اعضا، دو لایه عضو علی البدل، هر لایه هفتاد نفر، در نظر گرفته شده است.

کنگره ملی ۴ نفر را انتخاب می کند که همراه با آقایان موسوی و کروبی و خاتمی شورای رهبری را تشکیل و کنگره ملی بر آن ها نظارت خواهد کرد.
۲۱۹۵٣ – تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨       

     از : اتحاد داشته باشیم

عنوان : رضا پهلوی را به عنوان رهبر انتخاب کنیم
دست از راه کج رفتن بردارید اگر می خواهید مردم ایران و اروپا و امریکا و مردم جهان به وحدت شما ایمان داشته باشند باید جمله گی دست در دست هم بگذارید و رضا پهلوی را به عنوان رهبریت انتخاب کنید .
چون رضا پهلوی فردی شناخته شده و ارزشمند در میان کل ملت ایران است هنوز در شهرو روستا و استان و هر کوی و. برزنی نام رضا پهلوی به عنوان شاهزاده رضا پهلوی بر زبان های پیرو جوان جاری است.
اگر می خواهید به نتیجه برسید و هدقتان ازادی مردم ایران است هیچ پناهی جز رضا پهلوی نمی تواند شما را به این هدف بزدیک تر کند وقت کشی و دو دلی و تردید را از خودتان دورکنید و لقمه را وارونه در دهانتان بگذارید و بیراهه نروید.
اگر هدفتان بیرون کردن جمهوری اسلامی از ایران است باید رهبریت رضا پهلوی را قبول کنیم و قبول کنید چه مجاهد باشید چه فدایی باشید و چه توده ای و چه اصلاح طلب و دیگر گرو های ازادیبخش ایرانی باید رضا پهلوی را رهبر مبارزات خود بدانیم تا با اتکا به جایگاه ملی و جهانی که ایشان دارند برنامه ریزی و رهبریت را زیر نظر ایشان و با کمک همه گی انجام بدهیم
۲۱۹۵۰ – تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨       

     از : نیاز

عنوان : اتحاد با همه نیروهایی که از منشور حقوق بشر “دم میزنند”
اتحاد با مجاهدین یا سلطنت طلبان برای رسیدن به دموکراسی هیچ اشکالی ندارد. فقط باید دید معیار چیست. بنظر من تنها هر کسی که از بیانیه جهانی حقوق بشر “دم میزند” باید کوشید با او به این اتحاد رسید. اینکه فرد یا گروهی که امروز خود را متعهد به حقوق بشر میداند الزاما به این معنی نیست که قبلا هم اینگونه بوده. ولی بسیاری ازما خود در سالهای اخیر متحول شده ایم و بیجاست که دیگران را در همان گذشته شان ارزیابی کنیم. انتقاد از گذشته گروههای سیاسی اصلا کار بدی نیست بلکه خیلی هم مهم و لازم است. اما سایه گذشته نباید آنقدر دراز باشد که بر حال و آینده ما سایه بیفکند. گذشته نباید تنها و برجسته ترین عامل و معیار قضاوت باشد. ما باید بر این فرهنگ عقب افتاده کینه توزی و قبیله ستیزی غلبه کنیم. خوشبختانه یا بدبختانه هیچیک، آری هیچیک از گروههای سیاسی ما دارای پیشینه بی خطا و درخشانی نیست. منتهی بیشتر چپ ها و روشنفکران ما امروز با اصلاح طلبانی که خواسته یا ناخواسته سالهای زیادی در جنایات رژیم شریک بوده اند حاضرند کنار بیایند اما نه با مجاهدین. فراموش نکنیم که اغلب قربانیان مجاهدین بر خلاف اصلاح طلبان افراد و هواداران سازمان خودشان بوده اند . معیار های ما باید پایه حقوقی و منطقی نه احساسی داشته باشد، معیارهای انسان مدرن و متمدن باشد نه قرون وسطا. مجاهدین خلق و مشروطه خواهان از آنجا که خود را در مقابل منشور جهانی حقوق بشر متعهد میدانند باید از جانب سایر گروههای دموکرات در همین زمینه به چالش کشیده شوند. من در مورد مشروطه خواهان بسیار خوشبین هستم. آنها حتی در سالهای اخیر تلاشهای زیادی برای اثبات دموکرات بودن خود کرده اند و برای مثال از همکاری با دگر اندیشان خود کمتر از گروههای دیگر ابا دارند. برای مثال کافی است به سایت آنها سر بزنید تا ببینید که از لحاظ تشکیلاتی و ساختاری تمام اطلاعات را در مورد مسئولینشان به صورت واضح و با اسم و عکس در سایتشان گذاشته اند. تمام پروتکل بحث ها ی نشست ها بصورت علنی در این سایت موجود است. در حالی که ما در مورد احزاب دیگر یا مثلا اتحاد جمهوری خواهان تقریبا هیچ اطلاعی از مسئو لیتها و بحث های داخلی آن نمیدانیم و این اطلاعات در سایت آنها نیز موجود نیست، اینها بسته اند و مانند احزاب غربی شفاف و دموکرات نیستند. مجاهدین خلق تابحال از مخفی ترین گروهها بوده اند. سالهاست هیچکس حتی محل اقامت رجوی را نمیدانست و نمیداند. در حالی که مشروطه خواهان بصراحت تصمیم در مورد سیستم سیاسی آینده ایران را به نظر مردم ایران در آینده محول کرده اند، مجاهدین خلق از پیش نه تنها شکل سیاسی که حتی مسئولین دولتی مانند رئیس جمهور را هم از پیش تعیین کرده اند. باید از آنها پرسید چگونه این سیاستها را به حقوق بشر منطبق کنیم؟ ووو… بنظر من بجای قهر کردن و نادیده گرفتن مجاهدین و مشروطه خواهان باید بر اساس همان بیانیه حقوق بشر آنها را به چالش کشید. باید توپ را به زمین آنها پرتاب کرد و موقعیتی ایجاد کرد که آنها خود را ایزوله و مطرود حس نکنند. چون در اینصورت به سکتاریزم کشیده میشوند یا در آن میمانند و بخاطر داشت هواداران که دارند این برای هم حال و هم اینده ایران نیز خطرناک است. به اینترتیب شاه الهی ها و جناح اقتدارگرای مجاهدین تقویت میشود یا پابرجا میماند که این به نفع هیچکس نیست. باید خواست که بدنه مجاهدین هم صدا داشته باشد و فقط مسعود و مریم رجوی برای همه امتشان تصیم نگیرند. بنظر من باید یکبار هم شده نه صرفا باسلاح گذشته که باسلاح پایبندی به دموکراسی و حقوق بشر به با مجاهدین برخورد کرد. از آنطرف کادرهای رده پایین تر و بدنه مجاهدین باید برای برکناری این رهبری طولانی مدت فشار بیاورد و خواهان دموکراسی درون سازمانی بیشتری شود. چرا که اگر تاکتیکی هم که شده رجوی ها باید از صحنه گردانی و شخص اول مملکت بودن دست برداشته و روشهایی برای جلب سایر نیروهای اپوزیسیون بکار ببرند.
۲۱۹٣٨ – تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ به آرش، کامنت «کلیشه ها را کنار بگذاریم»
در این جا تنها می خواهم برای جمله‍ی زیر که از کامنت آقای آرش برگرفته شده، مختصرا و بی آن که پر حرفی کرده باشم پاسخ بگویم، پس چنین گفت آرش :
«اما کسانی که اینجا می آیند عقده دری می کنند و بی نام و نشان حرف های کیهان را علیه مجاهدین تکرار می کنند، بفرمایند خود چه گلی به سر این ملک و ملت زده اند؟؟»

من فکر می کنم که تحلیل روانکاوانه شما در رابطه با نقد افراد، نه تنها خیلی عجولانه و نا متناسب به نظر می رسد بلکه کاملا انحرافی ست.
زیرا چنین تحلیلی به جای تمرکز روی محتوای نقد، آن را به عارضه روانی (عقده دری) نسبت داده و در پی آن است که نقد اجتماعی را به عارضه‍ی روانشناختی فردی تعبیر کند. و این موردی نیز دورادور به تعبیر روانکاوانی شباهت دارد که می خواهند علت بیکاری و فقر افراد را در عقده اودیپ نزد فاعل ناخودآگاه آنها جستجو کنند. چنین آمد و رفتی بین نقد اجتماعی و عارضه‍ی روانی و نتیجه عالمانه گرفتن از آن و موضع گیری پشت چهره حق به جانب، عملی کاملا انحرافی ست.
با این وجود برای آن که آب به آسیاب شما ریخته باشم، باید بگویم که اساسا تمام نوشته جات در سرتا سر تاریخ بشریت، ادبی و علمی جملگی به نحو خاصی «عقده دری» ست و بطور مشخص با عقده نارسیس مرتب می باشد و تمام فاعلین نوشتار (نویسنده ها) در فن آوری های نوشتاری خود در پی ترمیم جراحتی هستند که در عالم نقد ادبی به آن می گویند «جراحت نارسیس». این موضوع شامل حال کامنت های من و شما و ایشان هم می شود(این بحث را در این جا نا تمام رها می کنم).

و امّا در مورد قضاوت شما وقتی از کسانی حرف می زنید که به این جا می آیند و مطالبی را به عنوان نقد اجتماعی مطرح می کنند، و می پرسید چه گلی به سر این ملک و ملت زده اند؟

به سهم خودم پیش از همه از تمامی آنهایی که در افشای سازمان مجاهدین خلق کوشیده اند سپاس گذاری می کنم.

چنین افرادی که به این جا می آیند و به قول شما «عقده دری» می کنند، اگر گلی به سر این کلک و ملت نزده باشند، تصور نمی کنم به نام جهانی بهتر دستهایشان به خون فرزندان ایران آغشته باشد و آدم کشته باشند و آدم سوزانده باشند.

ببینید آقای آرش آدم سوزان در خیابان های پاریس مسئله کمی نیست. مطمئنا آقای تابان در تحلیل هایشان دچار اشتباه هستند. دموکراسی مفهومش این نیست که ما با هر نظریه و راه و روش جنایت کارانه ای که از راه رسید روز به خیر بگوییم.

متأسفانه بخش گسترده ای از اپوزیسیون ایران به خاطر پیوندهایشان با سیاست جهانی «امپریالیسم جهانی» که متحد بشوند و یا نشوند، بین خودشان دموکراتیک عمل کنند یا نکنند راهی به توده های عظیم ایران جستجو نخواهند کرد.
متأسفانه فقدان کار فرهنگی و سیاسی و اجتماعی اصیل در جوامع ایرانی موجب شده است که به عنوان مثال موضوع «آدم سوزان» که در پرونده سازمان مجاهدین خلق دیده می شود، به دقت مورد بررسی قرار نگیرد. و افرادی هم که در بخش بهداشت روانی در سطح اروپا فعال هستند و بعضا از شخصیت های رسانه ای نیز می باشند، به دلیل محافظه کاری که در مرام و مسلکشان می باشد، تا این جا سکوت کرده اند.

متأسفانه ایرانیانی که چشم به آینده دوخته اند، هرگز نمی توانند روی چنین اپوزیسیون هایی حساب کنند که به این سادگی و در کمال بی تفاوتی نه تنها از کنار آدم سوزی در خیابان های پاریس عبور می کنند بلکه می خواهند با آن اتحاد دموکراتیک داشته باشند.

و به تمام دوستانی که از دموکراسی حرف می زنند، یادآوری می کنم که بین تمام نظریات نظریه ای هست که می گوید شاخص اصلی دموکراسی روی نقطه ای واقع شده است که مرتبط به تعیین کننده های مناسبات تولیدی است. و با این یادآوری که طرفداران چنین نظریه ای نمی توانند با جریاناتی که راه و روش و نظریاتشان خشونت طبقاتی را مجاز می داند و قانونی می سازد، اتحاد و اتفاق داشته باشند. مثل سلطنت طلبان و مشتقاتش، که آرمانشان ایجاد جامعه بورژوازی باشد، و جالب اینجاست که نظریه پردازان این طیف نیز صراحتا اعلام می کنند که «دموکراسی فورا امکان پذیر نیست».
خب آقای تابان شما چگونه می خواهید با این طیف سلطنت طلب که خودش هم به غیر دموکراتیک بودن خودش اعتراف دارد، اتحاد دموکراتیک داشته باشید؟
۲۱۹۲٨ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨       

     از : آرش

عنوان : به جای گندگاله دهانی اصول «رقابت دمکراتیک» را بپذیریم و بقیه را به صندوق های رای بسپاریم
ما ایرانی ها شاید خالی بندترین ملت جهان باشیم. در روده درازی و آه و ناله کردن و به زمان و زمین فحش دادن و خیالپردازی و اوهام شاید رقیب استخوان داری در دنیا نداشته باشیم.

اما در عرصه آفرینش و ساختن درمانده ترین ملتیم.

اعلامیه جهانی حقوق بشر موجود است.
معیارها و استانداردهای جهانی انتخابات آزاد هم موجود است.

حال اگر نبوغی هست و هنری هست، صرف راه های موثرتر و کم هزینه تر برای رسیدن به نقطه ای بکنیم که بتوانیم انتخابات آزاد برگزار کنیم.

خود و سازمان و گروه خود را حق دانستن و دیگران را باطل، راهی است که ملای بدنامی به نام خامنه ای می رود و دارد کشور را به گا می دهد.

اعضای سایبری خامنه ای اجرشان با این آخوندک بدنام. جای پایش را ببوسید تا به بهشت مشرف شوید. فراموش نکنید قبل از رفتن به بهشت چفیه تان را هم تف احمدی نژاد متبرک کنید.
۲۱۹۲۲ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨       

     از : خشایار رخسانی

عنوان : «سکولاریسم ایرانی»؟
آرش گرامی،
من پرسش هایی از شما دارم. اگر «سکولاریسم ایرانی» پدیده ای افسانه ای از نمونه «دمکراسی دینی» یا از پنداشته هایِ (تخیلات) مجاهدین نیست، بفرمایید آن را روشن و فرانمود کُنید (توضیح دهید).
پرسش دیگر این است. اگر مجاهدین به دمکراسی باور دارند، آیا آنها آماده هَستند که بدون دست بردن به جنگ ابزار، و تنها از راه گُزیدمان و رای آزادِ مردم برسر کار بیایند؟ و آیا پس از چهار سال اگر مردم آنها را نخواستند، آنها سررشته داری کشور را به دولت برگزیده-ی مردم واگذار خواهند کرد، بدون اینکه بخواهند گامی برای برچیدن دمکراسی بردارند؟
۲۱۹۱۱ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨       

     از : آرش

عنوان : کلیشه ها را کنار بگذاریم
دوستان گرامی

ما جهانی می اندیشیم اما محلی عمل می کنیم. به مسائل اجتماعی و فرهنگی نمی توان کلیشه ای و با استفاده از فرهنگ لغات یا تعاریف نگاه کرد. جامعه ای که ما در آن زندگی می کینم و می خواهیم آن را تغییر دهیم دارای فرهنگ و تاریخ و مذهبی است که ویژه خود این جامعه است. الگوی سکولاریسمی که مجاهدین ارائه می دهند شاید شانس موفقیت آن در کشور ما بیشتر از سکولارسیم تعریفی باشد.

همه گروه ها اشتباهاتی داشته اند. همه گروهها هم تغییر می کنند. فقط دیکته نوشته نشده غلط ندارد. هیچ چیز هم ثابت نمی ماند تا چه رسد به انسان. فرق است بین انتقاد و بی مرامی-لودگی از نوع کیهانی آن. آیت الله خمینی ۱۵ سال در همین عراق و در سایه همین صدام حسین نغس می کشید.

فرق است بین اشتباه و خیانت. من خود به مجاهدین انتقاداتی دارم. اما کسانی که اینجا می آیند عقده دری می کنند و بی نام و نشان حرف های کیهان را علیه مجاهدین تکرار می کنند، بفرمایند خود چه گلی به سر این ملک و ملت زده اند؟؟

من یک بار ۵ سال پیش به برخی از اصلاح طلبان پیشنهاد کردم برای مدتی سیاست را رها کنند و به کارهای خیریه بپردازند. حالا اینجا هم به آن هایی که عضو ارتش سایبری ولایت فقیه نیستند ولی عادت دارند همه جا سر و کله شان برای بد و بیراه گفتن به مجاهدین پیدا شود، می گویم برای مدتی دست از این نوع نبوغ سیاست ورزی دست بردارند و به کار مفیدتری که به درد زندگیشان بخورد بپردازند.

آن هایی هم که عضو ارتش سایبری هستند برای خراب کردن همه- از مجاهدین تا موسوی و کروبی و دیگران، اجرشان با سیدعلی خامنه ای. چفیه شان هم بدهند آقای احمدی نژاد با تفش متبرک کند.
۲۱۹۰٨ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨       

     از : گمره قدیمی

عنوان : این کجا و آن کجا
آرش جان
یادت رفت که همین خانمها و آقایون مجاهدین ملیجک دربار دشمن مادر وطن شدن و توی کاسه ی صدام حسین آبگوشت می خوردن؟ ، یادت رفت که همین آقای رجوی که میگی همیشه دشمن جمهوری اسلامی بود کاندیدای انتخابات توی همین رژیم بود.
اینا خیلی کشته دادند. شاید هیچ سازمانی به اندازه ی اینا شهید نداشته باشه، خوب غیر از خونخواری رژیم باید به اشنباهات رجوی هم که هی فاز تعیین کرد و جوونا را فرستاد دم گلوله توجه کنی.
تازه اینا که آبشون با هیچکس توی یک جو نمیره.
اشتباهات توده ای ها و اکثریتی ها جای خود،ا ولی این کجا و اون کجا.

رفقا تبریک. سه سال دیگه تین ایجر می شین!
۲۱۹۰۷ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨       

     از : خشایار رخسانی

عنوان : سکولاریزم ایرانی و سکولار؟
آراش گرامی، از آنجا که من برایِ بار نخست است که با نام پدیده ای بنام «سکولاریسم ایرانی» آشنایی پیدا میکنم، میتوانم به انگارم که این هم باید همانند «جامعه بی طبقه توحیدی» از آفریده ها و نوآوری هایِ مجاهدین خلق باشد. با اینهمه خوشهال خواهم شد اگر که شما فَروَری (تفاوت) میانِ «سکولاریسم ایرانی» و «سکولاریسم » را برای من روشن کُنید. دیگر اینکه اگر مجاهدین به سکولاریسم باور دارند، برپایه-ی شناختی که جهان از این ساختار کشورداری دارد، باید که راه دین از حکومت سوا شود. دین رَستادی (رسمی) در کشور نباشد و آزَرمِش، ارج و هاگ هایِ هَمبودگاهی (حق هایِ اجتمایی) همه-یِ باورمندان به دین هایِ گوناگون برابر نگه داشته شود. ولی هنگامیکه هَستی مجاهدین با دین گره خورده است، چگونه این سازمان میخواهد این پارادُخش (تناقض) را در درون خود بزُداید؟ اگر مُجاهدین خلق بداوند (ادعا کنند) که یک جریانِ دینی نیستند، پس چرا «کار خدا را به خدا نمیسپارند و دین را از حکومت سوا نمیکنند» و آشکارا جامه دینی را از تن برنمیکنند؟ در پایان من هیچ دُشمنی ای با دین و باروهایِ مردم ندارم، تا زمانیکه باورهایِ دینی خودشان را در حکومت و کشورداری درنیامیزند.
۲۱۹۰۱ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣٨٨       

     از : آرش

عنوان : بین خوش باوری و واقعیت را دیدن فرق است
آقای خشایار رخسانی گرامی

من جنبش مجاهدین را یک جنبش “ملی سکولار ایرانی” خواندم نه یک جنبش “سکولار”. امیدوارم بین دو عبارت فرق بگذارید.

من هم از بنیادهای فکری مجاهدین اطلاع دارم و هم می دانم معنی سکولار چیست.

فکر کنم شما از آن چه مجاهدین در رابطه بین دین و سیاست می گویند بی اطلاع باشید. همچنین به نظر می رسد شدیدا ضدمذهبی باشید که این «ضدیت» خود یا سکولاریسم در تضاد است.

جنبش مجاهدین به دمکراسی باور دارد و از همان اوایل انقلاب ۵۷ در حالی که به قانون اساسی ولایت فقیه معترض بودند، برای ریاست جمهوری نامزد معرفی کردند که بلکه بتوانند از طریق اصلاح گری حقوق مردم را از ملاها بستانند.

هر حزب و سازمانی تشکیلات و نوع رهبری خود را دارد. کسی نمی تواند الگوی خود را به سازمانی که عضو آن نیست دیکته کند.

در پایان امیدوارم حداقل دارای قدرت تجسمی باشید که بتوانید چالش های مربوط به تشکیلات و سازماندهی و رهبری یک سازمان را که با جهنمی ترین و تبهکاران ترین رژیم در این سیاره در نبرد است، تجسم کنید.
۲۱٨۹۴ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : خشایار رخسانی

عنوان : خوش باوری یاران
جناب آرش گرامی،
شما باید بسیار ساده دل و خوش باور باشید که مجاهدین خلق را یک جریان گیتیگرا (سکولار) مینامید. این از دو هالت بیرون نیست، یا شما از بُنیادهایِ اندیشمندی و فلسفه-ی هَستی مجاهدین هیچ آگاهی ندارید، و یا آگاهی از چَم (معنی) ساختار گیتیگرایی (سکولار) ندارید، که دین را از درآمیختن در حکومت بازمیدارد. هَستی مجاهدین خلق با درآمیختن دین در حکومت گره خورده است، زیرا این جریان اندیشمندی خودش را همانندِ هوادارانِ اندیشه-یِ ولایت فقیه تنها نماینده-ی شایسته-ی الله بر روی زمین میدانند. و آماده نیستند که جایگاهشان در قدرت را با کسی بخش کنند. این جریان اندیشمندی دینی که سرچشمه-یِ همه-یِ ارزش هایش برای اداره و گرداندنِ کشور از قرآن و دین اسلام مایه میگیرد، چگونه میتواند یک سازمان گیتیگرا باشد، هنگامیکه در رویای برپایی «مدینت النبی و جامعه بی طبقه توحیدی است»؟ و این درهالیست که یک سازمان گیتیگرا به دات هایِ (قانون هایِ) نوآوری شده از سوی کارشناسان همبودگاهی (جامعه شناس) برتری میدهد و نه به دات های آسمانی. دیگر اینکه مجاهدین به دمکراسی باور ندارند. اگر این سازمان به دمکراسی باور داشت، نیاز نبود که مسعود و مریم رجوی نشیمنگاه شان را به کَتِ (صندلی) رهبری با چسب دوقلو و میخ و پیچ اینچنین استوان کنند و برای خودشان در این سازمان دربار و دودمان بسازند تا کسی پروایِ آن را نداشته باشد که جایگاه آن ها را در سازمان زیر پرسش ببرد. مردم پس از ۳۱ سال آزمون حکومت الله بر روی زمین، خواهان جدایی گرفتاری هایِ آسمانی از گرفتاری زمینی هَستند، بدبختانه مجاهدین خلق آنچنان از راستینگی ها (واقعیت ها) در کشور و نیاز های نسل جوان بدور هَستند که یا باید که مُخ رهبران آنها در ۳۱ سال پیش در یخدونی یخ زده باشد و یا همانند اصحاب کهف در خواب بوده باشند که هنوز بر ارزش هایِ اسلامی شان پافشاری میکنند.
۲۱٨۹۲ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : * *

عنوان : خاطرات انقلابی که حتما باید خوانده شوند
خاطرات انقلابی که حتما باید خوانده شوند
امروز سه شنبه ۹ فوریه ساعت ۱۰:۰۵ بعد از ظھ ر
، خاطرات واقعی انقلابیون پیشرو و مترقی در مورد انقلاب ۱۳۵۷
بسیار با دروغ و اکاذیب رایجی که توسط سازمان اطلاعات رژیم
نشر و انتشار می یابد متفاوت است. این خاطرات می تواند در
حکم درسھای تاریخی بسیار ذیقیمت و مھمی برای جوانان
کشورمان باشد. در ھمین راستا بخشی از خاطرات انقلابی
را که « سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر » تعدادی از اعضای
شماره ی ۹۳ مورخه ی ۲۰ بھمن ۱۳۵۸ آمده « پیکار « در نشریه
» ش. جھان وطن . « را برای شما تایپ می کنم
کلانتری نازی آباد در آتش
نازی » شنبه شب ۲۱ بھمن ما ھمراه با بچه ھا، محل کلانتری
را به محاصره در آوردیم . فقط من و یک رفیق دیگر مسلح « آباد
بودیم ولی بقیه فقط به کوکتل مولوتف و سنگ و چوب مسلح
۱۰ بود که ما حمله را شروع کردیم . – بودند. بین ساعات ۱۲
پاسبان ھا و نگھبانان کلانتری به بالای پشت بام کلانتری رفته و
به شدت تیراندازی می کردند. در ھمین موقع یکی از بچه ھا
مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شھادت رسید و به دنبال آن
یکی دیگر گلوله خورد و تمام روده ھایش بیرون ریخت .
پس از این کشتار، مردم به شدت متاثر شدند و گروه گروه به
محل درگیری می آمدند. درست در ھمین موقع که مزدوران شاه
مردم را به گلوله بسته بودند .افراد مذھبی در حالیکه کارتھای
را نشان می دادند به ما می گفتند: چرا شما « کمیته امام »
حمله می کنید. امام دستور جھاد نداده است. این حرف به
شدت در مردم تنفر برانگیخت. مردم به عصیان آمده بودند و طلب
اسلحه می کردند .اما کمیته چی ھا مردم را به آرامش و عدم
تعرض به جنایتکاران سلطنت طلب دعوت می کردند .
ما در ھمانجا به افشاگری دست زده و می گفتیم جوان ھای ما
را دارند می کشند ولی اینھا می گویند ساکت باشید، حکم
جھاد نرسیده است! مگر می شود در برابر این ھمه جنایت
ساکت بود؟ در ھمین موقع مزدوران مستقر در کلانتری از پشت
بام کلانتری گریخته و به پادگان ھوانیروز می روند .
ما به ھمراه انبوھی از جمعیت به کلانتری تھاجم بردیم و تمام
اسبایھای آنرا مصادره کرده ، تمام پرونده را سوزانده و ساختمان
را به آتش کشیدیم. این جلوه ای بود از آتشفشان خشم خلقی
» رفیق ب.ن » . که از ستم رژیم شاه مزدور به تنگ آمده بودند
تانکھا با کوکتل ھا به آتش کشیده شدند
شنبه ۲۱ بھمن، تمام طول خیابان تھران نو (دوماند) سنگربندی
« بنجامین » شده بود من در سنگری بودم که در بالای داروخانه
قرار داشت. در سنگر مقداری کوکتل مولوتف جمع آوری کرده
بودیم. در انتظار درگیری با دشمن بودیم .طرفھای ساعت ۴
صبح، سه، چھارتا تانک به سمت میدان فوزیه ( امام حسین
کنونی) حرکت کردند. تا سنگر قبل از ما ۲ تانک با کوکتل مولوتف
به آتش کشیده شد و دو تانک دیگر به طرف سنگر ما آمدند که
ما آنھا را زیر باران کوکتل گرفتیم. تانکھا آتش گرفت و بلافاصله
راننده آنھا بیرون پریدند.
قبل از آتش گرفتن تانکھا، ھمافری که بی سیم مصادره کرده بود
حرفھای بی سیم تانک را کنترل می کرد. راننده ی تانک به مرکز
تماس گرفته بود و با روحیه ای کاملا تسلیم طلبانه می گفت: “
چرا مرا بی حمایت فرستادید بیاید مرا نجات دھید”. در حقیقت
این روحیه بیان از ھم گسیختگی ارتش بود، ارتشی که در مقابل
تعرض خلق دچار اختلال و تشتت گشته و این موجب شده بود
که سربازان بی شماری از پادگانھا فرار بکنند .
فردای آن شب یعنی ۲۲ بھمن، در تصرف باغشاه به ھمراه توده
ھای خلق شرکت داشتم. سقوط پادگان بعد از ظھر ۲۲ بھمن
صورت گرفت. پادگان زیاد مقاومت نکرده و خیلی سریع تسلیم
شد. مردم به مراکز اسلحه حمله کرده و به میزان بسیار زیادی
فشنگ، نارنجک، آر پی چی ۷، ماشین تایپ مصادره نمودند .
در ھمین موقع، مردم سربازان را از خوابگاھھا و ساختمانھا بیرون
می آوردند و برای آنکه کسی به آنھا حمله نکند لباسھای
سربازی آنھا را می کندند و لباسھای خود را به تن آنھا می
پوشاندند. مردم به این طریق احساس ھمبستگی خود را با
سربازانی که به سوی مردم حمله نکرده بودند نشان می دادند
و به این طریق به آنھا می گفتند که سربازان فرزندان خلق
« رفیق ف » . ھستند
سقوط عشرت آباد
« زھتابی » روز ۲۱ بھمن را با سنگربندی، کیسه شن پر کردن در
( ته قلعه مرغی (گذراندیم. روز ۲۲ ، من به ھمراه ۲ رفیق دیگر با
و یک اسلحه کمری ۱۴ تیر « شتایر » یک مسلسل سبک
نازی » که ھر دو متعلق به سازمان بودند به سمت « پاراشوت »
حرکت کردیم. کلانتری میدان بازار دوم مصادره شده بود. از « آباد
آنجا به کلانتری واقع در خیابان شھباز و سپس به پادگان نیروی
ھوائی ( تھران نو (رفتیم که ھر دو نیز در دست افراد مسلح بود .
به سمت پادگان عشرت آباد حرکت کردیم. آنجا ھنوز سقوط
نکرده بود. دور تا دور آن به جز قسمت شمال در محاصره مردمی
بود که با اشتیاق و شور فراوان در صدد حمله به پادگان بودند.
جز افراد معدودی، اکثر آنھا بدون سلاح بودند .در این موقع با
پرتاب کوکتل مولوتف قسمتی از پادگان آتش گرفت. دیوار قسمت
جنوبی پادگان را با میله ھای آھنی سوراخ کردیم تا به داخل
ھجوم ببریم و در ھمین زمان، مرتب صدای رگبار مسلسل و
تیربار از داخل پادگان می آمد .
نظامیان از ترس ساختمان ھای اطراف پادگان را خالی کرده و به
ساختمان مرکزی پادگان پناه برده بودند. و از ھمان نقطه مردم را
به رگبار می بستند. پس از سوراخ شدن دیوار ما در کنار افراد
مسلح دیگری که به ۲۰ الی ۳۰ نفر می رسیدیم، با سنگربندی
پشت زره پوشھا سینه خیز به طرف ساختمان مرکزی می
رفتیم. در پشت ما توده ھای غیر مسلح با بی باکی و جانبازی
بی نظیری به جلو می آمدند.
از دو طرف مرتب شلیک می شد و از دو طرف افراد زیادی کشته
پر تلفات ترین مراکز درگیری با ،« عشرت آباد « شدند. در واقع
دشمن تبھکار بود. برای آنکه حیطه عمل گسترده شود و در
صورت لزوم امکان جدیدی برای عقب نشینی فراھم گردد. مردم
با ماشین ھای ارتشی و دولتی به دیوارھای شرقی پادگان می
کوبیدند و آنرا خراب می کردند. در ھمین موقع یک تیر به پشت
سر من اصابت کرد. اما از آنجا که بطور سطحی با سر من
برخورد کرده بود، فقط منجر به خونریزی شد. مرا بلافاصله به
بیمارستان بردند و پانسمان کردند و من دوباره به پادگان
برگشتم.
آنروز آنقدر پر التھاب بود که آدم می خواست در تمام درگیری ھا
حاضر و فعال باشد. در این موقع دیگر ساختمان مرکزی به
محاصره مردم مسلح در آمده بود .سربازان لباسھای ارتشی
خود را کنده و با دستھایی بحالت تسلیم، به سوی جمعیت می
آمدند. مردم با قھرمانی و بی باکی بی نظیر و نیز با غروز و
شادی وصف ناپذیری برای مصادره اسلحه و دستگیری
فرماندھان مزدور، به انبارھا حمله نمودند .
اما فرماندھان از قسمت شمالی پادگان در زمان درگیری گریخته
بودند. مردم که می دانستند به زور سلاح می توان دشمن را
شکست داد، سلاح ھای بسیار زیادی مانند ژ ۳، تیربار و نارنجک
مصادره کرده و خود را مسلح ساخته و بر زره پوشھای مصادره
شده از پادگان سوار شده و فاتحانه به سوی دانشگاه حرکت
نمودند. ما نیز چند قبضه اسلحه مصادره کرده و به سوی مراکز
» رفیق ب » . دیگر دشمن شتافتیم
۹ساواکی بدار آویخته شدند
« ساواک » شنبه ۲۱ بھمن، ساعت ۸ شب بود که ساختمان
را به محاصره در آوردیم بچه ھا فقط یک تفنگ « رشت » شھر
سرپر داشتند. و بقیه دارای کوکتل مولوتف و سنگ بودند. اما در
مقابل، ساواکیھا در داخل ساختمان کاملا مسلح بودند و مرتب
آتش می کردند. بر اثر تیر اندازی ساواکی ھا یک نفر از بچه ھا از
کتف گلوله خورد و زخمی شد و یکی دیگر ھم از ناحیه کشاله
ران مورد اصابت قرار گرفت و به شھادت رسید. کشته شدن او
خشم بچه ھا را به حد انفجار برانگیخت .
درگیری تا ساعت چھار ونیم ادامه پیدا کرد و بالاخره ساواکی ھا
بر سر تفنگھای خود پارچه سفید زده و تسلیم شدند. بلافاصله
من با یکی دیگر به داخل ساختمان ساواک پریدیم .یکی از
ساواکی ھا در حالیکه یک اسلحه در دست داشت در مقابل ما
ظاھر شد با دیدن نفر اول به حالت تسلیم در آمده و اسلحه خود
را می اندازد. به دنبال ساواکی اول ۸ ساواکی دیگر در مقابل
جمعیت به حالت تسلیم در می آیند. در این موقع دیگر حیاط و
ساختمان ساواک از جمعیت پر شده بود. مردم با چماق و لگد به
جان ساواکی ھا افتادند و از آنھا می پرسیدند زندانیان ما کجا
ھستند؟ آنھا می گفتند ما نمی دانیم. مردم آنقدر آنھا را با
سنگ و چوب زدند که آنھا از حال رفته و بالاخره کشته شدند.
مردم ساعت ۶ صبح، لاشه ساواکیھای مزدور را از ساختمان
بیرون آورده و در محل پارک شھر ( باغ محتشم) از پا به درخت
آویزان کردند .
خبر در شھر رشت پیچید و توده ھای مردم بدیدن اجساد می
آمدند و ھر کس تفی بر روی جسدھای متعفن ساواکی ھا می
انداخت و به دین ترتیب خشم و کینه خود را نسبت به نظام
ستمگر پھلوی ابراز می داشتند.
« رفیق الف.ج «
تصرف مرکز ساواک سلطنت آباد و اوین بدست خلق
بعد از ظھر شنبه زمانی که اعلام حکومت نظامی شد ما آمدیم
و در تقاطع جمالزاده – آزادی یک گروه تشکیل داده و شروع به
ساختن کوکتل مولوتف کردیم.
یکشنبه از صبح به اطراف پادگان نیروی ھوائی رفتیم. ھمافران
مبارز چھره ھای خود را سیاه کرده بودتد تا مورد شناسائی
عوامل مزدور شاه قرار نگیرند .آنھا در حالیکه سلاح در دست
داشتند مردم بی سلاح را به پناه گاھھا ھدایت می کردند. من
به یکی از آنھا گفتم چرا تمرد کردید، از اعدام نمی ترسید؟ !او به
من لبخند زد. روحیه اش سرشار بود از جانبازی و از خود
گذشتگی.
آنھا که از رژیم فاسد شاه، فرماندھان مزدور ارتش آریامھری به
شدت متنفر شده بودند به جنبش خلق روی آورده بودند تا به
ھمت توده ھا مردم نظمی جدید برقرار شود. اما آنھا در آن موقع
نمی دانستند که رژیم جمھوری اسلامی ھمان ارتش و ھمان
فرماندھان مزدور را دوباره ابقا خواھد کرد و بر سرنوشت آنان
حاکم خواھد نمود .
رفتیم. جائی که « سلطنت آباد » دوشنبه صبح به طرف ساواک
در زمان شاه خائن مرکز بازجوئی کمونیستھا و سایر انقلابیون
بود. جائی که کوھی از اسناد را در مورد کمونیستھا و
آزادیخواھان در خود انباشته بود. در زمان شاه این محل مرکز
بازجوئی کمونیستھا و سایر انقلابیون بود. ما به ھمراه عده
زیادی از مردم به دیوار ساواک حمله کرده و آنرا خراب نمودیم. از
میان جمعیت فریاد می زدند داخل نروید مین منفجر می شود.
ولی در ھمین موقع بناگھان یکی از افراد جان باخته در داخل
شکافی که ایجاد شده بود می پرد که بلافاصله یک مین منفجر
می شود و در جا کشته می شود .
در حقیقت مردم به خاطر این به مرکز ساواک حمله می کردند تا
تمامی پرونده ھای ساواک را در پیشگاه خلق افشا کنند. اما
واقعیت این بود که اگر رژیم شاه در روز قیام مرد، این اسناد
ساواک پاسداران جدیدی پیدا کرد. به نحوی که در میان جمعیت
کمیته چی ھائی که بطور پراکنده وجود داشتند می گفتند :
پرونده ھا را نباید برد ما آنھا را لازم داریم !؟
پس از سلطنت آباد ما به زندان اوین رفتیم. آنجا تازه به تصرف
توده ھای خلق در آمده بود. ھنوز برنجھائی که شکنجه گران
برای زندانیان سیاھچالھا آماده کرده بودند روی اجاق ھا بود .
فضای مرگبار اوین به فضای شادی و پیروزی تبدیل شده بود. ما
به ھمراه انبوھی از توده ھا به دنبال زندانیان سیاسی و آلات
شکنجه رژیم کثیف پھلوی به قسمت سلولھای انفرادی ھجوم
بردیم. مردم نمی دانستند به کدام طرف می روند. آنان مانند
سیلی در راھروھا و پله ھا جاری بودند. ھر جا راھروئی می
دیدند به ان داخل می شدند و ھر کجا که در بسته ای مشاھده
می کردند با خشونت انقلابی آن را می گشودند .
در ھمین اثنا با ورود حدود ۳۰۰ نفر به قسمت سلولھای انفرادی
ناگھان درھای اتوماتیک این قسمت بسته شد و برای یک لحظه
وحشت آفرید. اما اراده پولادین مردم نمی گذاشت ھیچ دری
بسته بماند .
مردم در ادامه تعرض خود به اسلحه ھا نیز دست یافتند. ما نیز
چند قبضه ژ ۳ و دو مسلسل یوزی مصادره کردیم. ھنگام بیرون
آمدن، آخوندھا و کمیته چی ھا جلوی مردم را گرفته و آنھا را
خلع سلاح می نمودند. آنھا نمی خواستند قیام ادامه یابد. آنھا
نمی خواستندانقلاب به پیروزی کامل برسد. آنھا از مسلح شدن
توده ھا، انقلابیون و کمونیستھا وحشت داشتند. آنھا برای
مقابله با جنبش پیش رونده توده ھا به خلع سلاح توده ھا و
انقلابیون محتاج بودند .چراکه از این پس خود را در برابر آنھا می
یافتند .
رفیق الف
۲۱٨٨۷ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : آرش

عنوان : کامنت گذاران اینجا و مجاهدین
دوستان گرامی

من خود از هواداران مجاهدین نیستم. چند کلمه ای اما اینجا بد نیست:

این که شما بیایید با سازمان مجاهدین با همان ترفندهای هیستریک جمهوری اسلامی برخورد کنید، همان قدر از واقعیت دورید که از تحولات جاری ایران.

جنبش مجاهدین یک جنبش ملی سکولار ایرانی است. به ترکیب ملی+سکولار+«ایرانی» توجه کنید. ما باید برای ایران و مردمانش راه حل داشته باشیم. نه این که بخواهیم برای کانادا و سوئد و هلند و غیره راه حل بدیم.

گروه هایی که سرتاپایشان را جمع کنی ۱۰۰ تا نمی شوند، آن هم تلپ توی بارها و رستوران های خارج کشور، نمی توانند برای کسانی که ۳۰ سال سخت ترین مصائب را پشت سرگذارده و همچنان با قامتی افراشته ایستاده اند؛ نسخه از سر تفرعن بپیچند.

شورای ملی مقاومت اکنون یک «ذخیره ملی» است. که مادر وطن در روزهای سخت آینده بدان نیاز دارد.

پ.ن. ارتش سایبری جمهوری اسلامی مخاطب این چند کلمه نبود. اجر آن ها با سیدعلی خامنه ای.
۲۱٨٨۶ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : hamid hooshvar

عنوان : از ۲۲ بهمن ۸۸ باید بسیار بیاموزیم!
آقای تابان من هم مثل میلیون‌ها ایرانی‌ دیگر که از این همه استبداد به جان آماده ایم از مقاله شما که دعوتیست از همه گروه‌های مخالف رژیم اسلامی برای وحدت حول خواسته‌های مشخص مقطعی پشتیبانی‌ می‌کنم. اما بلافاصله باید اذعان کنم که بسیار متعجب شدم که چرا وحدت با مجاهدین خلق را به عنوان چالش اضطراری انتخاب نمودید. در حالی‌ که مجاهدین خلق به شهادت تاریخ سی‌ و اندی سال گذشته غیر دمکرات‌ترین گروه سیاسی در کشور ما میباشند این انتخاب عجیب به نظر میرسد. در مقابل این انتخاب عجیب انتخاب دیگری که احتمال موفقیتش بیشتر است دعوت گروه‌های چپ سوسیالیست، کمونیست، و سوسیال دمکرات برای وحدت می‌باشد. چنین وحدتی نه تنها باعث انسجام گروه کثیری از مخالفین رژیم میشود بلکه احتمال رهبری جنبش مخالف را هم در دسترس این اتحادیه قرار خواهد داد و در نهایت احتمال سازمان دهی‌ موثر جنبش سبز را هم فراهم می‌کند. اگر چه طی ده‌ها سال گذشته که ناظر عملکرد این گروه‌ها بوده‌ام تاکنون موفق به کاش بارقه ای از کار جمعی و فراموش کردن خود محوری ندیده‌ام اما باز هم امیدوارم که نسل جوان تر مبارزین چپ بهتر از نسل من با مفاهیم کار تیمی و دموکراتیک کنار بیایند.
۲۱٨٨۲ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : خ. صدری

عنوان : “سرنگونی به هر قیمت” !؟
منطق مطرح کردن مجاهدین خلق به عنوان اپوزیسیون همراه، در برابر آمریکاگرایان هوادار سرنگونی نیز تسلیم خواهد شد. وقتی سرنگونی هم استراتژی باشد و هم تاکتیک؛ هم شعار باشد و هم هدف.از این به سیم آخر زدن ها ، بوی نا امیدی و استیصال می آید.
چنین تمایلاتی اگر هم روزی محمل های عملی پیدا کند ، چیزی جز منحل کردن خود در جریانات فوق نیست. زیرا آن ها بر جای ثابت خود ایستاده اند.

امیدوارم تنفر از ج.ا، اینقدر زود ، موجب تغییر مواضع مسئولین اخبار روز به سمت “سرنگونی به هر قیمت” ، نشود. هرچند قابل پیش بینی است که بخش بزرگی از اپوزیسیون منفرد و سرگردان ، بخصوص در خارج از کشور، در این مسیر خواهد افتاد.
۲۱٨۷۹ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : خ. صدری

عنوان : من اگر اصلاح طلب حکومتی بودم….
در آن صورت ، سعی میکردم از همان آغاز روند دوقطبی شدن حاکمیت ، از ۲۵ سال پیش، ابزارهای درون و بیرون حکومتی اعمال قدرت خود را ، به بهترین شکل ، مهیا کنم. تا اگر روزی ، همچون روز انتخابات ، حریف” جر زن”، خلف وعده کرد، بتوانم او را سرجایش بنشانم. یعنی درست همان کاری را می کردم که این اصلاح طلبان می کنند.

نگاهی گذارا به وقایع بعد از انتخابات نشان می دهد که آنگاه که رفسنجانی ، خاتمی و موسوی لازم دانسته اند، یا شاید بهتر است گفته شود، آنگاه که در پشت پرده حریف را حریف نشده اند، مردم در صحنه حضوری متفاوت با ۲۲ بهمن داشته اند.

جایی که دچار “تناقض” شدیم، باید باز گردیم و مسائل را از نو مرور کنیم. نه آن که به حدس و گمان و داستان گویی بپردازیم. درست کاری که در زمان جنبش دانشجویی ۱۸ تیر کردیم.

پارادکس ۲۲ بهمن از آن جا مایه کی گیرد که ما پیشتر این تناقض را که موسوی وشرکاء اگر جزئی از این نظام هستند ، چرا تا آستانه بهم ریختن نظم آن ایستاده اند ، برای خود حل نکرده ایم وبه برخی شعارهای ساختار شکن و خارج از اراده آنان دل خوش کردیم و گمان بردیم که آن ها به دنبال مردمند و بزودی زیر پای مردم خواهند بود.

به نظر میرسد، که اصلاح طلبان هیچگاه دامن خود و نظام را ، به صورت خطرناک و غیر قابل کنترل به آتش نزدیک نکرده اند و ۲۲ بهمن حاصل توافق دو طرف برای جلوگیری از عبور از خطوط قرمز می باشد.
نتیجه آن که مردمی که به خیابان می آیند ، در اساس، از کنترل خارج نشده اند.

امید این که مردم بدون سازماندهی مستقل و اپوزیسیون کارآمد، اتفاقن همان کاری را کنند و به همان سمتی روند که ما آرزو و گرایش داریم ، اشتباه فاحش است.
۲۱٨۷٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : خشایار رخسانی

عنوان : مجاهدین خلق پس از حزب الله بُزرگترین پَژمَرگ (خطر) برای مردمسالاری در ایران هَستند
با سپاس از آقای تابان برای گردآوری این نوشتار،
تنها نکوهشی که من میتوانم بر نوشتار شما بکنم، پیشنهاد شما برایِ کنار آمدن با مجاهدین خلق است. بُنیادِ اندیشمندی و هَستی سازمان مجاهدین خلق بر درآمیختن دین در حکومت استوار شده است، و این درهالیست که یکی از انگیزهای بزرگ جنبش سبزها پس از ۳۱ سال آزمون یک حکومت دینی، سپردن «کار خداد به خدا و دین از حکومت جدا» میباشد. مُجاهدین خلق هیچگونه ناسانی با بُنیادگرایان طالبان در افغانستان و حزب الله که همکنون در ایران فرمانروایی میکنند، ندارند. مُجاهدین خلق هیچگونه مُخالفتی با بُنیادِ ولایت فقیه ندارند، تنها یوتاری (اختلاف) مجاهدین با بُنیادگرایان اسلامی در تهران بر سر این است که چه کسی برایِ خلافت شایسته تر است، رجوی یا خامنه ای؟ از اینرو جُستار کنار آمدن با سازمان مجاهدین به همان اندازه بیهوده است که به جُنبش سبزها پیشنهاد بدهیم برای بالا بردن شانس پیروزی در مبارزه با حکومت اسلامی، بیایید تا با ملا عمر و بن لادن همبسته شویم. اگر برای رسیدن به نوک کوه دمکراسی باید که از گردنه هایِ فراوانی گذر کرد، مُجاهدین خلق نیز یکی از این گردنه ها میباشند. در این پیوند که گفتید که این جریان اندیشمندی را نباید ندیده گرفت، من با شما هَمداستان هَستم، ولی نه برای کنار آمدن با مجاهدین خلق، ونکه (بلکه) برای مهار آنها.
۲۱٨۶۴ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨٨       

     از : پ پیمان

عنوان : اشاره کوتاهی در باره مذاکره با مجاهدین
تعجب از پیشنهاد دوست عزیز ف. تابان
اگر دوست عزیز ما طرفدار مذاکره با مجاهدین ( کادر رهبری به رهبری امام رجوی /مریم)
باشد قاعدتا” میبایستی طرفدار مذاکره با امام خامنه ای و احمدی نژاد هم شد. چون این دونیرو اساسا” با هم تفوتی ندارند. آقای تابان دلیل قانع کننده ای برای این پیشنهاد خود ارائه نمی کند. شاید به خاطر پایگاه فکری مجاهدین چنین پیشنهادی ارائه می شود. اگر این حدس درست باشد پایکاه خامنه ای و احمدی نژاد گسترده تر است. نیروهای دمکرات باید آماده همکاری و مذاکره با هر نیروی دمکرات باشند ولی مجاهدین نیروی سیاسی دمکرات نیستند و اعضای آن نیز خود را بنده رجوی / مریم می دانند. تلاش برای همکاری همه نیروهای دمکرات و شخصیت ها ی دمکرات از ضرورت حیاتی برخور دار است و بس. باز هم تاکید کنک من نتوانسام با شناختی دوری که از آقای تابان دارم این پیشنهادش را بفهمم. آقای تابان با اعضای سابق سازمان مجاهدین که اغلب در عراق بودند تماس بگیرند تا در جریان قرار بگیرند که این جریان سیاسی چه اعجوبه است.
۲۱٨۵٣ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : حسن زارع

عنوان : چه کسی زنگوله را به گردن گربه میاندازد
اقای تابان گرامی
از اینکه کوشش میکنید تا این کاروان متشنج براه افتتد بسیار جای تشکر دارد.
عقاید و نظرات سیاسی ما همه محترم ولی واقعیت ۳۰ سال نظام اسلامی و بر خورد مخالفان نظام ما ر ا بیشتر از هم دور کرده تا نزدیک.
نظام و کیفت ان روشن است و حساب خود را با مخالفان روشن کرده است.
ما مخالفان نظام پس از سه دهه هنوز بر سر مواضع سال ۵۷ ویا قبل از ان هستیم.
برای نمونه هنوز اسلام برای مجاهدان و نظام سوسیالیستی برای چپ هدف و جامعه ایده ال است.. اشتباه نشود من مخالف ابراز عقیده تیستم من میگویم جامعه ایرانی یکبار دچار مصیبت اسلام شد و نباید اجازه داد مصیبتی بنام جامعه بی طبفه توحیدی بر ان حاکم شود.در سی سال گدشته
کوشش فراوان شد تا مجاهدان همراه شوند ولی استبداد رجوی مانع از کار شد.
اقای رجوی میخواهد نفر اول و حاکم باشد واین مخل ازادی است. مشگل از شما نیست استبداد دینی در چهره رجوی نمایان است وکامنت اقای سالک بهترین گزارش از سازمان مجاهدان است.همانگونه که ما زیر استبداد دینی دیگری از نوع رجوی نمیخواهیم برویم همین نقش را جریان چپ رادیکال باز ی میکند.
استنتاج تاریخی ما باید این باشد که دو جریان رادیکال چپ و و دینی بیشتر گشور را به اشوب و از هم گستگی میکشانند. انچه به عنوان وظیفه باقی میماند دفاع از ازادی انتخابات و بر قراری حکومت قانون و جدائی دین از حکومت است و این مردم هستند که حرف اخر را میزنند.جای خوشبختی است که با چپ بهتر میتوان به توافق رسید تا با دین گرایان.بنا بر این همه نیروها که به اصل بالا باور دارند همراه ما هستند.مجاهد تا کنون در جا زده و این اخرین فرصت است که خود را از قید استبداد رجوی و اوهام دینی برهاند. مشگل مجاهد فقط دین نیست بلکه فرد پرستی است.این مجاهدان هستند که باید خود را از شر دیکتاتور نجات دهند.
۲۱٨٣٨ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : بابک سرمدی بابک سرمدی

عنوان : شعار دموکراسی
شعار دموکراسی‫
‫‫‫‫تنها تغییر و پولاریزه شدن همه نیروهای مخالف در جهت پذیرش یکدیگر و رعایت حقوق دموکراتیک یکدیگر و پولاریزه شدن در زیر پرتو یک شعار، آنهم فقط شعار دموکراسی، ممکن است بتوان این امواج اعتراضی سردرگم را، که بسیار هم آسیب پذیرند، چون رژیم با تمام قدرت سرکوبگرانه اش در انتظار وقوعش غافلگیرانه و دست به ماشه هرآیینه در کمین و سنگر فولادینش نشسته، به طوفانی و سونامی انقلابی−اجتماعی که سراسر میهن را بگسترد، مبدل ساخت و نتیجه مثبت و امیدوارکننده گرفت.

ایران زمانی به راه پر نشیب و فراز دموکراسی قدم خواهد گذاشت که همه مردم معترضش
‫ (از تمام نقاط ایران و بی توجه به تمام تفاوتهای لهجه ای، زبانی و فرهنگی متنوع و از تمام استانها و شهرها و روستاها)
‫با فهم کامل دست از شعارهای حاشیه ای و واپس گرا دست بردارند و از روی عقل، منطق، آگاهی، خرد جمعی و ملی با اراده و اشتیاق کامل یک صدا، فقط شعار دموکراسی برای ایران را سردهند. برای مثال شعار:
‫ نه این، نه آن، هیچ کسی؛ نظام ما، دموکراسی
‫را هر جا که توانستند ( در اتوبوس، تاکسی، سینما، مسابقه فوتبال، زندان، سخنرانی، ….) سر دهند تا شعار ملی و همه گیر ملت بزرگ ایران شود. و یا شعار دموکراسی دیگری مانند:
‫ اینست شعار ملی؛ حکومت سکولار، دموکراسی
۲۱٨٣۷ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : تلاش بسیار خوبی برای اتحاد نیروهای ناسیونالیست طرفدار غرب می کنید وخسته نباشید
به نظر می آید که بعضی ها متوجه تلاش خستگی ناپذیر شما برای اتحاد نیروهای جنبش ناسیونالیست طرفدار غرب نمی شوند و بطر ق مختلف بر سر راه شما سنگ می اندازند. به نظر من هم شما بعید است که موفق شوید این نیروها را متحد کنید. مثلا برای مجاهدین و جلب آنها، ابتدا این سازمان بایستی از پوسته فرقه ای مذهبی بیرون آمده و شکل یک تشکیلات سیاسی را بخود بگیرد. این مستلزم یک خانه تکانی حسابی است. همچنین نیروهای مشروطه طلب و جمهوریخواه نیز بایستی بر بسیاری موانع غلبه کنند تا بتوانند باهم یک اعلامیه بدهند. به همین دلیل اگر چه شما بدرستی انگشت بر یک ضعف اساسی در این جنبش گذاشته اید ولی این جنبش ناتوان تر از آنیست که شما می پندارید. یکی از دلایل مهم ضعف این جنبش، وجود عقب ماندگی مفرطی است که این جنبش هنوز خودرا از جنبش ملی اسلامی جدا نکرده است و با هزار ویک رشته و از ترس انقلاب مردم به آن وابسته است. به همین دلیل و با این ضعف است که جنبش کمونیستی در ایران از شانس بزرگتر ی برای متحد کردن و رهبری خواسته های آنها دارد. جنبش کمونیستی با تجربه انقلاب ۵۷ و با اتکا به یک طبقه کارگر بزرگ و باخواسته ها و تجربه یک انقلاب که از کارگران صنعتی گرفته تا کارگران کشاورزی ، معلمان، پرستاران، خیل عظیم بیکاران جوان تشکیل شده و بر این زمینه خواست آزادی ، برابری و یک حکومت انسانی را به یک ضرورت تبدیل می کند. به هر صورت خسته نباشید. به نظر من وجود یک جریان متشکل ناسیونالیست طرفدار غرب فرصت بهتری به جنبش کمونیستی داده می شود که با نقد آن، مردم را در مورد آلترناتیوهای نیو لیبرالیسم واکسینه کند و صحنه سیاسی ایران را پیشرفته تر کند. متاسفانه بورژوازی ایران بدلیل در یوزگی تاریخی خود قادر نبوده و حتی جربزه آنرا ندارد که به اندازه برادران حتی راست خود در اروپا باشد و همیشه یک دستش از ترس مردم توی دست اخوندها بوده و اگر هم فاصله گرفته با هزار رشته به آن چسبیده و چنان از مردم و جنبش آنها می ترسد که با هر خیزش مردم دهها قدم عقب می نشیند و با جناحهای مختلف اسلامی میسازد. بنابراین ضمن تقدیر تلاشهایتان، امید زیادی برای تلاشتان نداشته باشید. فعلا جنبش کمونیستی در ایران تا مدتها یکه تاز صحنه سیاسی هر جنبش انقلابی خواهد بود.
۲۱٨٣۱ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : جمشید سالک

عنوان : همکاری؟
آقای تابان محترم،
خواست مذاکره برای انجام همکاری با مجاهدین از سوی اپوزیسیون واقع بینانه نیست. آنها اگرچه عملا امروز در ضعیف ترین مقطع حیات سیاسی خود به سر می برند، و اصولا موجودیتشان در گرو زدوبندهای سیاسی بین المللی است، اما همچنان خودرا تنها جایگزین بلامناع جمهوری اسلامی میدانند و در صورتی مذاکره و همکاری را بادیگران می پذبرند که بتواتتد سلطه خودرا را بر آنان اعمال کنند.
اگر واقع بینانه و بدون حب و بغض به کارنامه ی بیست و چندساله ی اخبر مجاهدین نگاه کنیم سکتاریسم را بزرگترین عامل جدایی ها و ریزش هادر این سازمان می بینیم.
هریک از کادرهای موثر این سازمان که نگاهی به آینده داشت از این سازمان بریده و امروز منتقد جدی گذشته ی خود و رهبری این سازمان آنست.
امروز از آن سازمان وسیع و کوشا که روزی می توانست نیرویی برجسته و کارا در معادلات سیاسی ایران باشد چیزی جز عناصری سالخورده به جای نمانده است که اکثریت قریب به اتفاق آنها به ” ایدئولوژی” اطاعت پای بندند و علیرغم اشتباهات عدیده رهبری که تلاشی و اضمحلال سازمان را در پی داشت هنوز از آن کنده ی دودناک انتظار آتش طور دارند.
مساله حذف مجاهدین نیست. اصولا حذف، پدیده ای استالینیستی، و از موضع قدرت قابل اعمال است نه از سوی اپوزیسیونی که جگر زلیخا را به خاطر میاورد. نیروهایی مانند مجاهدین روند تجزیه و حل خود را سالهاست آغاز کرده اند و نام نشان قابل اعتنائی از آنان برجای نیست. این “سرنوشت” دامنگیر کلیت جنبش خارج کشوراست، اما نیروهایی که اشتباهات فاحش و مکرری کرد اند زودتر از صحنه خارج می شوند. و مجاهدین در این زمینه پیشگامند.
شما به یکی ازر عمده ترین مشکلات اپوزیسیون و به زعم من بزرگترین مشکل اشاره کرده اید:
این مشکلات “”مشکلات فرهنگی و حتی روانی و تاریخی است. اپوزیسیون ایران هنوز از عوارض انقلاب بهمن ۵۷ و سال های اولیه ی بعد از ان رهایی نیافته است. یک انشقاق بزرگ مربوط به همین انقلاب است که بین اپوزیسیون شرکت کننده در انقلاب و اپوزیسیونی که بعد از سرنگونی نظام گذشته شکل گرفت (سلطنت طلب ها) شکافی عمیق ایجاد کرده است. این شکاف همچنان باقی است و تا زمانی که جامعه ی ایران از نظر تاریخی انقلاب بهمن را پشت سر نگذارد و نتواند قضاوتی ملی نسبت به آن شکل بدهد، (مثلا مثل انقلاب فرانسه در جامعه ی فرانسه) این شکاف باقی خواهد ماند.کشور، چشم اندازهای مثبت تری پدید امده است.””
شاید تا نسل شما که من هم با اختلافی چند ساله در آن قرار می گیرم گرفتار فعالیت سیاسی است، آن قضاوت ملی فراهم نیاید و تا آن قضاوت ملی پدید نیاید تحقق دولتی ملی در ایران بعید بنظر می رسد
قاطبه ی هموطنان ما در ایران از نظر تاریخی انقلاب بهمن را پشت سر گذاشته اند، آنان خواستهای مشخصی دارند که اگر آقای موسوی هم آنها را عملی کند به او رای می دهند. آنان تحقق خواستهای خود را منوط به تشکیل دولت مجاهدین یا آقای پهلوی و یا سوسیالستها و جمهوری خواهان خارج نمی دانند. اگرچه جمهوری خواهی شعار اصلی آنهاست.
جنگ جناحها ی جمهو ری اسلامی و ناکامی اصلاح طلبان در قبضه ی کامل قدرت سیاسی، حقانیت کاذبی برای اصلاح طلبان فراهم آورده است که هموطنان داخل راز پیروزی را در کسب این قدرت و تحویل آن به اصلاح طلبان میدانند و دراین مسیر تاکنون هزینه های سنگینی هم پرداخت کرده اند.
آقایان موسوی و کروبی و شرکا نیز بی کفایتی خود را در برگزاری تظاهرات ۲۲ بهمن نشان داده اند. حالا باید منتظر بود که هموطنان داخل دوباره ابتکار عمل را در دست بگیرند و راههای تازه ای برای تعمیق مبارزه پیداکنند.

مشکلات نیروهای برون مرزی اما از جنس دیگری است. همکاری و پیوندی هم اگر بوقوع بپیوندد سخت شکننده است و مثل گذشته چشم انداز قبضه ی قدرت که آشکار شود اختلافات دوباره آشکار می شود وحباب اتحاد میل به ترکیدن می کند.
تازه با حضور اینهمه جوان متخصص ایرانی در داخل و کشور که مطلقا با فرهنگ سیاسی ما آشنایی ندارند، همکاری ما چه دردی را درمان می کند.
۲۱٨٣۰ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : کیوان الف

عنوان : آقای تابان ، آخر تا به کی؟
آقای تابان، آخر تا به کی میخواهید از آدمخواران اسلامی دفاع کنید؟ گیرم گرفتن جان برادر و همرزمانتان برایتان ارزشی ندارد، گیرم گرفتن جان ندا، سهراب، اشکان، مهدی و ترانه و صد ها گل نو شکفته برایتان کاملا بی ارزش هست، گیرم، … اما براستی شب که سر بر بالین میگذارید با وجدانی اسوده بخواب میروید؟ خوب به این جمله خود نگاه کنید:”اشتباهی که در بین «سبزها» صورت گرفت نیز به این حادثه کمک کرد. تقریبا همه ی کسانی که در این چند روز در این مورد اظهارنظر کرده اند، پذیرفته اند که رهنمودهای ارایه شده و نقشه های تاکتیکی که برای این روز طرح شده بود، دارای اشتباهات جدی بوده اند.” براستی شیادی و شارلاتانی گری ذاتی لشگریان اسلام را تنها “اشتباه” میدانید؟ یعنی ۱۴۰۰ سال قبول قوانین ضد بشری و وحشیانه را که جان های شیفته ای را هر دقیقه در پهنای جهان میگیرد، تنها ناشی از “اشتباه” میدانید؟ آیا برای این آدمخواران بجز منافع مالی و قدرتی و در نتیجه برقراری حکومت وحشت اسلامی، هیچ چیز مهم دیگری وجود دارد؟ آیا اینان ریا کاران حرفه ای برای نشان دادن حمایت مردم از حکومت جهل و جنون اسلامی نبود که مردم را روانه میدان ازادی کردند تا رسانه های دست جمعی دولتی و خارجی عکس ها از جمعیت ملیونی آنها روانه دنیا نکنند؟ آیا بعد از شاید بیش از ۴۰ سال فعالیت سیاسی به این اندازه ساده اندیشید؟ از کدام “کسانی” نام میبرید که تنها به “اشتباه” این جرثومه های فساد و تباهی سخن گفته باشند؟ از مواجب بگیران اینان که نمیگویید؟ انسان های آگاه این سرزمین نه تقریبن بل تحقیقن میدانند و میگویند که “اشتباهی” در کار نبوده و تنها در کنار هم بودن و اتحاد مرتجعین برای ادامه حکومت ننگین اسلامی بوده و بس و این شیادان تاریخی همانند همیشه دست اتحاد بسوی هم دراز کرده برای سرکوب مردم و ادامه سلطه رزیم حهل و جنایت
۲۱٨۲٨ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : Kiomars Baharmast

عنوان : شوخی
امیدوارم که در این مورد غیر ممکن شوخی میفرمایید. همانقدر که جریانات افراطی درون حکومت خواهان دمکراسی در ایران هستند که سازمان مجاهدین به رهبری آقای رجوی.
۲۱٨۲۷ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

     از : اسد مذنبی

عنوان : گفتگو با مجاهدین خلق
آقای تابان عزیز
پیشنهاد گفتگو با مجاهدین خلق عمل پسندیده ای است و کار نشد ندارد اما بشرطی که این سیاست به سرنوشت “مهدی سامع “ختم نشود!
۲۱٨۲۵ – تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨       

https://akhbar-rooz.com/?p=9038 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x