شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

افغانستان؛ عروج مجدد کهنه در غیاب هژمونی نو (۱) – محمد قراگوزلو

.ناتو (امپریالیسم) و دولت غنی (ارتجاع) دو ضلع از سه ضلع دشمنان شناخته شده ­ی مردم زحمتکش افغانستان به شمار می رفتند. اکنون و با هزیمت ناتو و امریکا و فروپاشی دولت مستقر این دو ضلع عملا فرو ریخته است. ضلع سوم طالبان است. هر چند که این دار و دسته ­ی...

ناتو (امپریالیسم) و دولت غنی (ارتجاع) دو ضلع از سه ضلع دشمنان شناخته شده ­ی مردم زحمتکش افغانستان به شمار می رفتند. اکنون و با هزیمت ناتو و امریکا و فروپاشی دولت مستقر این دو ضلع عملا فرو ریخته است. ضلع سوم طالبان است. هر چند که این دار و دسته ­ی تروریست و شرور نسبت به سال ۱۹۹۵ کمی “واقع­بین” تر و البته پراگماتیست تر شده است اما ماهیت عمیقا ضد زن و ضد ترقیخواهیِ خود را بی کم و کاست حفظ کرده است. طالبان گروهی دست ساز است که – برخلاف یاوه ­های آن “نماینده” مجلس شورای اسلامی ج الف- هیچ “جنبش اصیلی” را نماینده ­گی نمی کند

الف. سرزمین سایه ­ها

افغانستان سرزمینی شگفت. موزه­ یی سرشار از عتیقه ­هایی به رنگ اقوام و قبایل و مذاهب و فرهنگ ­های مختلف و متخالف! سیاست­مداران و جنگ سالارانی که در کم­تر از یک شبانه روز چند بار تغییر رنگ می­دهند. نخستین سرزمینی که بدون انکشاف مناسبات تولیدی بورژوایی و در غیاب طبقه ی کارگر صنعتی چهل و سه سال پیش تجربه­ ی گذار به “سوسیالیسم” از بالا را آغاز کرد و مقهور رقابت ­های دوران جنگ سرد شد! کشوری با کوه های سر به فلک کشیده و درهم تنیده و از برف و خون پوشیده با نام پر مسمای «هندوکش». کوه­ هایی که به طول ششصد و عرض صد کیلومتر، برکشیده از سمت شمال شرقی به سوی غرب و جنوب با معابری چریک­رو که بیش از نیمی از سرزمین را محصور کرده است تا کابل و قندهار و هرات احساس امنیت کنند. دره­ هایی ژرف که هر یک از آنها بیش از پنج­شیر توان فرمانروایی دارند و دره ­یی به عمق پنجشیر! سرزمینی تشنه که رویای شیرین اتصال به دریاهای آزاد را با کابوس تلخ انسداد درهم آمیخته است! با اینهمه قابلیت آن را دارد که دو قدرت منطقه ­یی ایران و پاکستان را به سه قدرت برتر روسیه و چین و هند متصل کند. دیاری بکر که معادنش به دلیل جنگ­ های مستمر قومی و نژادی باکره مانده است. چنان­که به درست بر کسی دانسته نیست که میزان ذخایر گاز طبیعی و زغال سنگ و آهن و نفت و فلوور و لاجورد و منگنز و سرب و بوکسیت و طلا و نیکل و کرم و یاقوت و مرمر و جیوه و لیتیوم و آلومینیوم و قلع و تنگستن آن تا چه اندازه است.

گروهی از ژنرال­ های امریکایی جنگ در این سرزمین را به نبردی مرموز با سایه ­ها مانسته دانسته ­اند و بعضی دیگر با توجه به چرخش ­های مکرر جنگ ­سالارانی همچون دوستم و حکمت­یار صحنه­ ی منازعه ­ی افغانستان را به میدانی تشبیه کرده ­اند که در آن هیچ عهد و پیمانی تا غروب خورشید دوام نمی آورد. متحد یا موتلف امروز صبح چه بسا به محض تاریکی شب از موضع دشمنی آشتی ناپذیر هزاران گلوله خمپاره بر زمین و زمان شلیک کند و پشته پشته کشته کشته! یک سال پس از اشغال دونالد رامسفلد چنین نوشته بود: «نمی ­دانم در افغانستان چه کسانی دشمن ما هستند. همه ­ی اطلاعات سیاسی و نظامی را که می­خوانم در می ­یابم از قرار بسیاری از مناسبات را می­ دانیم اما در واقع اگر بخواهیم به استناد این اطلاعات کاری انجام دهیم متوجه می­ شویم که برنامه ­ی قابل اجرا در دست نداریم. ما به طرزی وحشتناک از آدم ­های با نفوذ شناخت کمی داریم.» یکی از فرماندهان ارشد امریکا گفته بود: « سربازان امریکایی گمان می زدند من می­ توانم نقشه ­یی برای آنان ترسیم کنم تا بفهمند آدم خوب ­ها و بدها چگونه از هم تمیز داده می شوند و زیست جغرافیایی هر کدام از آنان کجاست. حال آنکه من بارها به سربازان ­ام گفتم که دست ما از چنین اطلاعاتی مطلقا خالی است.»

 با وجود کم و بیش پانزده سال سیطره ­ی دولت ­های چپ رفرمیست متمایل به مسکو و سوسیالیسم واقعا موجود و اقدام ­های قابل توجه و توسعه مدار اقتصادی و اجتماعی و تغییر ملموس سبک زندگی و علیرغم بیست سال اشغال امپریالیستی و صدور لیبرال دموکراسی به شیوه ­ی ناتو هنوز کمیت پروسه ­ی دولت-ملت سازی مدرن در افغانستان لنگ می زند و از درون خود فاسدترین و تباه ­ترین دولت­ ها – از ربانی و مجددی تا کرزای و اشرف غنی – بازتولید می کند و سیاه­ ترین گروه­ های تروریستی را به تخت امارت می نشاند! در سرزمینی که سال ۱۹۱۹ از بریتانیا جدا و مستقل شد هنوز آب خوش از گلوی کسی پائین نرفته است. دو نژاد سفید مرکب از پشتون ­ها و تاجیک ­ها و هزاره ­ها و نورستانی­ ها و نژاد زرد متشکل از ازبک­ ها و ترکمن ­ها و قرقیزها و مغول ­ها پس از صد سال هنوز اندر خم شکل ­بندی ملت و ایجاد دولتی با ثبات – حتا از نوع طبقاتی بورژوایی – به نحوی خونین از سر و کول هم بالا می روند و بستر را برای تغذیه ­ی هارترین تروریست ­های بنیادگرا و رشد انواع حشره ­های اسلام سیاسی از تمام سوراخ سمبه ­های جهان مهیا می کنند! بی ­شک از زمان ظهور تمدن تا کنون هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد مستعد پیدایش و بالش تروریسم و جنگجویان جهادی نبوده است، هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد پاره و پاره و درهم شکسته و از هم گسسته نبوده است، هیچ سرزمینی مانند افغانستان شاهد پنجه کشیدن به روی ابتدایی ترین حقوق زنان نبوده است. هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد محل نقض بدیهی ­ترین حقوق انسانی نبوده است. آیا چنین موجود نامنظم و چندپارچه و ناهمگنی می­تواند در قالب یک قلب واحد با ضرباهنگی موزون عمل کند؟ عروج مجدد طالبان، بیست سال پس از یازده سپتامبر به این پرسش پاسخ منفی می ­دهد. گیرم که جواب اقبال لاهوری مثبت است:

آسیا یک پیکر آب و گل است

ملت افغان در آن پیکر دل است

در گشاد او گشاد آسیا ست

در فغان او فغان آسیاست

 اگر با کمی تردید بتوان مدعی شد که افغانستان هارتلند آسیای مرکزی و خاورمیانه است در مقابل به جرات می­توان گفت و پذیرفت که فغان او فغان جهان تواند بود!

ب. تکرار مکرر تراژدی!

مارکس به نقل از هگل در ابتدای فصل نخست از چاپ دوم (۱۸۶۹) “هجدهم برومر لوئی بناپارت” می نویسد: « تمام حوادث و شخصیت های بزرگ تاریخ جهانی به اصطلاح دو بار ظهور می ­کنند.» به نظر مارکس «ولی او (هگل) فراموش کرد بیفزاید که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی مسخره.» در افغانستان معاصر اما هم حوادث و هم “شخصیت­ های بزرگ” – که در عصر ما سخت کوتوله شده­ اند و به اندازه ­ی ملاعمر و ملا هبت ­الله و حامد کرزای و اشرف غنی و امثال عبدالله و یونس قانونی و دوستم آب رفته ­اند – تنها در طول سه دهه­ ی گذشته چهار بار تکرار شده اند. نعل به نعل! به اجمال خواهم گفت چگونه:

اول. آوریل ۱۹۹۲. سقوط دولتِ چپ رفرمیستِ اصلاح طلبِ متمایل به ناسیونالیسم محمد نجیب ­الله متعاقب عقب نشینی اتحاد جماهیر شوروی و عروج کل طیف­ های مجاهدین و ظهور دولتی راست و پروغرب و ضدکمونیستی و اسلامگرا متشکل از تمام گروه ­های تحت حمایت امپریالیسم امریکا و متحدان منطقه­ یی ­اش. در واقع و به یک مفهوم سناریوی تراژیک افغانستان که دستِ ­کم از چهل و سه سال پیش و بعد از به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق از سوی برژینسکی و ناتو در متن برنامه ­ی “کمربند سبز” طراحی شده بود در این برهه کاملا عملیاتی شد و به روی صحنه رفت. القاعده و طالبان و تمام حشرات تروریست و بنیادگرای اسلامی – از جمله کرزای و غنی و عبدالله و حکمت­یار- محصول همین سیاست هستند!

دوم. سپتامبر ۱۹۹۶. سقوط کابل از سوی طالبان، فروپاشی دولت پروغرب مجاهدین، عروج امارت اول طالبان و اعدام جنایتکارانه ­ی نجیب ­الله.

سوم. دسامبر ۲۰۰۱. هزیمت طالبان از کابل و انحلال امارت اسلامی متعاقب حمله­ ی یازده سپتامبر و یورش هوایی و زمینی ناتو و قدرت گیری ائتلاف شمال پس از اجلاس بن با حمایت امریکا و متحدان دائمی و تاکتیکی اش از جمله جمهوری اسلامی ایران. تشکیل دولت حامد کرزای، اشغال همه سویه افغانستان از سوی ارتش آمریکا و انگلیس و طیف وسیعی از دولت­ های عضو و حامی ناتو و شروع پروژه­ ی صدور “لیبرال دموکراسی” در “پایان تاریخ” افغانستان و تلاش سخاوتمندانه برای “ملت ­سازی” و ایجاد جامعه ­ی مدنی!

چهارم. اگوست ۲۰۲۱. عروج مجدد طالبان از ویرانه ­های دو دهه اشغال و جنگ امپریالیستی و فساد و تباهی دولتِ محبوب ناتو و سقوط کابل. تلاشی حاکمیتِ کاغذی و ارتش و پلیسِ پوسیده­ ی ناتو ساخته­ ی افغانستان و فرار ارتش امریکا و رئیس­ جمهور تبهکار و دست نشانده.

پ. فروپاشی دو جناح از سه جناح بورژوا امپریالیستی!

روز ۱۵ اگوست ۲۰۲۱ که کابل به تصرف طالبان در آمد و تمام افغانستان – به جز لایه ­ی نازکی در شمال (دره­ ی پنجشیر)- به ساده ­گی از طرف تفنگچی­ ها و پیاده نظام پاپتیِ یکی از جناح ­های تاریکی تسخیر شد، به یک مفهوم دو جبهه از سه جبهه ­ی دشمنانِ خونخوار مردم زحمتکش نیز از میدان نزاع خارج شدند.

اول. جبهه ­ی امپریالیسم امریکا که طرح “خروج اضطراری ­اش” را ناامیدانه و مستاصل از میانه ­ی دولت ترامپ و در جریان گفت ­و­گوهای موسوم به بین­ الافغانی در قطر کلید زده بود. این مذاکرات که ظاهرا بدون مشارکت دولت مستقر (اشرف غنی و گماشته ­اش در شورای عالی مصالحه ملی- عبدالله) و با وساطت حامی کنونی طالبان (قطر به جای عربستان و جناح اخوانی به جای جناح حقانی) صورت بسته بود، به امریکا تضمین می­ داد در صورت انفعال در برابر به قدرت رسیدن طالبان، نه فقط دست و پای القاعده و سایر گروه ­های جهادی بسته خواهد شد، بلکه طالبان هیچ اقدامی که منافع امریکا و ناتو را تهدید کند در دستور کار قرار نخواهد داد. این تعهد، تضمینی بود که در سفرهای هوشمندانه­ و دیپلوماتیک ملا برادر به مسکو و پکن و تهران نیز در خفا امضا شده بود. ژنرال­ های آی اس آی به عنوان رهبران پیدا و پنهان طالبان از سه سال پیش که “مشروعیت” دولت مستقر به حداقل ممکن رسیده بود نسخه ­ی آن را پیچیده بودند. به اعتبار همین قرار و مدارها مقرر شده بود که در صورت کسب قدرت از سوی طالبان جهادی ­های آسیای مرکزی از شمال راهی به تاجیکستان و ازبکستان (دو متحد مسکو) نخواهند یافت و منطقه­ ی سین کیانگ به حیاط خلوت اسلامگرایان ضد پکن تبدیل نخواهد شد و هزاره­ ها و شیعه ­های “دلباخته­”ی تهران در مزار شریف و بلخ و هرات مانند گذشته قتل عام نخواهند شد. کافی است تهران افسار امثال اسماعیل خان را بکشد و او را در خراسان رام کند، طالبان بعد از تصرف شبرغان خود ترتیب مارشال دوستم و عطا محمد نور را خواهند داد. کما اینکه دادند. تنها یک روز پس از سقوط “مسالمت آمیز کابل” – که بی شباهت به سقوط شهر بزرگ موصل عراق از سوی داعش نبود- ذبیح الله مجاهد برای اولین بار رخ نمود و به خبرنگار سی ان ان صریحا گفت که «طالبان به امریکائیان اطمینان خاطر داده­ اند که در صورت کسب کامل قدرت هیچ حمله­ یی در هیچ کجا به منافع امریکا صورت نخواهد گرفت.» ایالات متحد و متحدان ­اش که به بهانه ­ی حمله ­ی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و حفظ امنیت خود افغانستان را اشغال کرده و به خاک و خون کشیده­ اند این مولفه ­ها را پشتوانه­ ی تفسیر “تغییر طالبان” و پرچمی برای توجیه شکست سیاست دو دهه صدور “حقوق بشر” و تلاش ناکام برای “ملت سازی” و دموکراسی بنجلِ از بیخ فاسد ۱۸ درصدی غنی و جامعه ­ی مدنی آبکی تبدیل کردند تا دهان لق و نق و نوق حامیان اشغال و رژیم چنج و جنگ امپریالیستی را گل بگیرند.

 اینک بیش از دو تریلیون دلار ولخرجی امریکایی به فنا رفته است. جفری ایگرز ( کارمند کاخ سفید و بازنشسته ­ی نیروی دریایی) می­ گوید:« ما چقدر از این سرمایه ­گذاری درآمد داشتیم؟ آیا حضور نظامی ما در افغانستان یک تریلیون دلار می ارزید؟ بعد از کشتن بن لادن با خود فرض گرفتم که احتمالا روح او در قبر به ریش ما می خندد!» بله سود سرمایه­ گذاری دو تریلیون دلاری چندان مقرون به صرفه نبوده است. این درجه از ولخرجی با منطق “صدور سرمایه” سازگار نیست. برای کشتن بن لادن کافی بود نیم درصد این پول را به ژنرال­های آی اس آی می دادند تا از شر اعزام ۷۷۵ هزار سرباز و کشته شدن ۲۴۴۸ تن از ایشان و تلفات تقریبا ۴۰۰۰ پیمانکار و زخمی شدن ۲۰۶۰۰ نظامی آمریکایی جلوگیری به عمل آید. بنا به آمار مستندی که من در تحقیقات خود گرد آورده ­ام و در آخرین کتاب در دست تحقیق و ترجمه ­ام نیز به شرح جزئیات بخشی از حوادث شگفت ­انگیز مرتبط به آن پرداخته ام دست کم در طول دو دهه اشغال، ۴۷۲۴۵ غیر نظامی افغان در نتیجه حملات وحشیانه ­ی هوایی و زمینی ارتش امریکا و ناتو جان باخته­ اند. من این صفت وحشیانه را فقط از روی تنفر نسبت به جنگ و اشغال امپریالیستی به میان نمی کشم. در کتاب جدید خود – که اینک به نیمه رسیده است- داستان­ های واقعی از این جنایات نوشته­ ام که به راستی مو بر تن هر انسان شرافتمندی سیخ می کند. گزارش دوهزار صفحه­ یی مندرج در “واشنگتن پست” تحت عنوان “اوراق افغانستان” به نقل از اعتراف “تلخ” ژنرال داگلاس لوت (مشهور به تزار جنگ افغانستان در دو دوره ­ی بوش و اوباما) می ­نویسد: «ما از افغانستان درک درست و همه­ جانبه ­یی نداشتیم. به آنچه انجام می دادیم اشراف نداشتیم. بی آنکه مردم و افکار عمومی امریکا نسبت به حجم خرابکاری ما اطلاعی داشته باشند.»

بعضی از تحلیگران راست – و حتا “چپ”- در قیاسی مع ­الفارق عقب نشینی مفتضحانه­ ی ارتش امریکا از افغانستان و سقوط کابل را به شکست در ویتنام و فرار از سایگون مانسته دانسته اند. در همین راستا عطا مهاجرانی که از لندن برای تهران دم تکان می دهد ناگهان فراموش می­ کند که خود – به تاسی از پدر معنوی ­اش (رفسنجانی)- برای ادغام سرمایه ­داری ج الف در سرمایه ­داری غرب و به ویژه امریکا سال های طولانی پرپر می زده و حضورش در “تبعید!” لندن به سبب “در افتادن” با جناح ضد امریکایی حاکمیت بوده است. عروج طالبان و استقبال تلویحی و تصریحی تهران از تغییر دولت در کابل، فیل ضد آمریکایی عطا خان را در توئیتی مبتذل این­سان به هوا فرستاده است: «طالبان بیست سال در برابر اشغال آمریکا و اروپا و هم­پیمانان مقاومت و مبارزه کرد. بیش از پنجاه هزار شهید دادند. قویترین ارتش دنیا را شکست دادند و بی اعتبار کردند. شکست آمریکا در افغانستان با شکست آمریکا در ویتنام قابل سنجش است.» این دیگر موضع­گیری سیاسی از یک شیفته ­ی سرمایه ­داری غرب نیست. اوج ابتذال است. اگر مبارزه­ ی ضد امریکایی طالبان – که هیچ ربطی به مبارزه علیه امپریالیسم و سرمایه ­داری ندارد- در چهارچوب نظام امنیتی جدید جهان قابل فهم است اما شلنگ تخته زدن یک عضو شاخص “کارگزاران سازندگی” در این زمینه و شبیه سازی جریان منحط طالبان به ویت­ کنگ­ های کمونیست و قیاس میان نبردی حماسی و عمیقا ضدامپریالیستی در ویتنام و جنگی از هر دو سو ارتجاعی در افغانستان چیزی جز خوش رقصی برای ج الف نیست. انگار نه انگار که “دستاورد” مشعشع اجلاس بن علیه همین طالبانِ “شهید داده” (حکومت فاسد کرزای) با حمایت تام و تمام دولت جمهوری اسلامی – که آن هنگام عطا خان وزیر ارشادش بود- صورت گرفت! در متن هماهنگی و همسویی بی چون و چرا با همین “شیطان بزرگ”. مهاجرانی برای اتخاذ ژست ضدامریکایی همان­قدر بی مزه است که روزی روزگاری مثلا جواد ظریف!

واقعیت این است که شکست در سایگون از سوی یک جبهه ­ی انقلابی و خلقی و کمونیست به امپریالیسم امریکا تحمیل شد و دستاوردش برای مردم زحمتکش و مبارز ویتنام؛ نان-کار و آزادی و برای سوسیالیست ­ها امید به پیروزی علیه ارتجاع امپریالیستی و بورژوازی بود. حال آنکه شکست امریکا در افغانستان از طرف مجموعه ­یی از مرتجع ­ترین سازمان ­های تروریستی مذهبی جهان معاصر تحقق یافته است. ضدیت طالبان با منافع امریکا و غرب – و توافق پراگماتیستی و تلویحی و تصریحی با این بلوک طی دو سال گذشته و به ویژه کسب مجدد قدرت – این آموزه ­ی ارزشمند را فراروی ما می نهد که هر درجه­ یی از ستیز ضد امریکایی و ضد غربی مادام که با مبارزه ­ی ضد سرمایه ­داری همراه نباشد؛ کمترین نفعی برای کارگران و زحمتکشان نخواهد داشت. حتا همراهی چین و روسیه با طالبان برای آن دسته از “چپ”ها که به این بلوک متعارض با امریکا و غرب دل بسته ­اند باید این درس را آموخته باشد که در غیاب یک سازمان نیرومند انترناسیونالیستی انقلابی و کارگری کمونیستی بلوک ­های “ترقیخواه” نیز به راحتی همدست شیطان می­شوند.

باری در امتداد قیاس­ های مضحک “سایگون – کابل” جماعتی نیز دست به کار شده­ اند تا هیستری ضد سوسیالیستی خود را در معرکه ­ی قیاسی مضحک میان حضور ناموفق ارتش اتحاد جماهیر شوروی و اشغال افغانستان از طرف ناتو بیرون بریزند. هرچند سوسیالیسم از فراز جنبش­ های ضد سرمایه ­داری و در فراسوی مبارزه ­ی طبقاتی کارگران برای کسب قدرت سیاسی، متحقق نمی­شود و به این اعتبار نه تحولات مثبت متعاقب حوادث ۷ ثور ۱۳۵۷ و نه در پی آن حضور ارتش شوروی به درخواست دولت قانونی افغانستان ربط چندانی به انقلاب اجتماعی و گذار به سوی سوسیالیسم ندارد اما با اینهمه حتا کورترین دشمنان سوسیالیسم و شوروی نیز نمی توانند منکر دستاوردهای درخشان دولت­ های مترقی و چپ رفرمیست افغانستان – از تره ­کی تا نجیب ­الله – شوند و آنان را با جایگزین ان­شان – کل سازمان­های موسوم به مجاهدینِ دست پرورده ­ی ناتو از ربانی و مجددی تا ملاعمر و کرزای و غنی و آخوندزاده – بسنجند. برای نمونه اگر آزادی زنان یکی از معیارهای قیاس میان جوامع و دولت ­ها باشد، کافی است که به وضع زنان در عرصه­ های مختلف در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق – و بعدا حزب ناسیونالیست وطن نجیب­ الله- خم شوید و آن را با وضع نه چندان مطلوب زنان در دوران حکومت کرزای و غنی مقایسه کنید تا به عرض من برسید. امارت اسلامی طالبان که زنان را به عمق تاریکی و تباهی فرو خواهد کشید و بعد از کسب آزادی ­های حداقلی زنان در عربستان بار دیگر به “آزادی زن” در حاکمیت ج الف امتیاز مثبت خواهد داد و آن را با وضع فاجعه بار زنان افغانستان طالبان زده مقایسه خواهد کرد.

دوم. برخی از ناظران “خروج شتابزده” ی ارتش امریکا و تصمیم “غیر معقول و نسنجیده” ی بایدن را دلیل عروج طالبان و سقوط دولت کرزای می دانند. تبیینی به غایت مهمل. بایدن خود استدلال کرده است که آنان نمی توانستند تا ابد در افغانستان بمانند و دیر یا زود باید خارج می شدند. او همچنین به نحوی “معقول” خاطر نشان شده وقتی که ارتش و پلیس افغانستان میل و اشتهایی به جنگ و دفاع از دولت خود ندارد چرا سربازان آمریکایی باید برای این امر بجنگند. بایدن اما راست نمی­گوید. دروغ نیز سرِِ هم می­کند. اکنون از حضور دو تیپ ارتش آمریکا در کره جنوبی بیش از پنج دهه می گذرد. واقعیت این است که جنگ در افغانستان و عراق اگرچه سودهای کلانی نصیب شرکت های ضدانسانی همچون هالیبرتون و بلک واترز کرد و راه بازگشت شرکت های امپریالیستی نفتی مانند اکزون موبایل و شل و بریتیش پترولیوم و توتال را به اقتصاد نفتی عراق هموار ساخت، اما خسارات مالی سنگینی را به دولت آمریکا وارد آورد و نتیجه ی مطلوب سیاسی را نیز به همراه نداشت. شاید به همین سبب بود که در ماجرای جنگ امپریالیستی در لیبی دولت آمریکا به عنوان دستیار فرانسه وایتالیا و آلمان ظاهر شد و نقشی حاشیه یی ایفا کرد .یک واقعیت محرز دیگر این است که از زمان شروع بزرگ ترین بحران تاریخ سرمایه داری (۲۰۰۸) ایالات متحد جایگاه محوری خود را در تقسیم جهان امپریالیستی با دولت های چین، روسیه ،آلمان و فرانسه به اشتراک گذاشته است. در سال ۲۰۱۰ که بدهی خارجی آمریکا به ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی اش رسیده بود؛ اقتصاد دانان آن کشور برای مقابله با رکود و وارونه سازی رشد غیر قابل دوام کسری حساب جاری خود ۴ گزینه یا امید داشتند:

۱: کشورهای متحد آمریکا و دولت هایی که با ایالات متحد معاملات تجاری داشتند خیلی سریع تر از نرخ رشد آمریکا رشد کنند و بدین سان میزان تقاضا برای کالاها و خدمات این کشور را افزایش دهند.

۲: سرمایه داران داخلی بتوانند کسری حساب جاری را از طریق مقاطعه کاری تقاضاهای داخلی جبران کنند.

۳: رشد انفجاری کسری حساب جاری به شیوه ی اصلاحاتی در قیمت های نسبی و به یک مفهوم کاهش ارزش دلار جبران شود.

۴: و سرانجام اعمال قدرت نظامی و سیاسی آمریکا – مانند دوران روزولت و جنگ جهانی دوم – می توانست بر اجزای تشکیل دهنده ی رشد کسری حساب جاری موثر واقع شود.

 نکته­ی قابل تامل در مناسبات نظامیِ ایالات متحد این است که پیش از تصمیم دونالد ترامپ برای مذاکره با طالبان و خروج از افغانستان، از ۳۳ تیپ جنگی آمریکا، ۱۶ تیپ خسته و درهم شکسته از عراق بازگشته بودند. ۲ تیپ در افغانستان مستقر بودند. ۲ تیپ در کره ی جنوبی و یکی درکوزوو مستقر بودند. از ۱۲ تیپ باقی مانده و تازه نفس  در آمریکا ۳ تیپ مشغول مدرن سازی ، ۳ تیپ در حال آماده باش دائمی و ۲ تیپ مشغول جای گزینی با نیروهای جنگی در افغانستان بودند.

دروغ دیگر بایدن این است که مدعی می­شود او ناگزیر از ادامه ­ی سیاست دولت ترامپ مبنی بر توافق با طالبان و خروج ارتش از افغانستان بوده است. دولت ترامپ از برجام خارج شد اما تمام تلاش دولت بایدن بازگشت به این توافق­نامه بوده است. بی آنکه بخواهیم با سیاست ­های عمیقا فریبکارانه­ و شوونیستی ترامپ همراه شویم مساله به ساده ­گی این است که طالبان به دو بند اصلی توافق با دولت ترامپ یک پول سیاه نیز ارزش نگذاشت و کل آن را لگد کوبید. یک شرط اساسی آن توافق عدم همکاری طالبان با جنگجویان جهادی و گرایش ­های منتسب به القاعده و داعش و افغان­ العرب ­ها بود. گفته می شود در سپاه هفتاد هزار نفره طالبان که طی دو هفته تمام ولایت ­های افغانستان را تصرف کرده است بیش از ۱۵ هزار نفر جنگجوی غیر بومیِ جهادی حضور دارند. نکته­ ی دیگر توافق دولت پیشین امریکا با طالبان همکاری این گروه با دولت مستقر به منظور رسیدن به یک دولت ائتلافی و مشترک بود. یک پرسش اساسی این است که آیا امریکا و کلا غرب از عدم مقاومت ارتش و پلیس افغانستان و سقوط کابل جا خورده است؟ آیا برای امریکایی ها که دستِ کم و به صورت علنی از سال ۲۰۱۸ در دوحه مشغول مذاکره با طالبان بودند فروپاشی دولت محبوبِ شان غیرمنتظره بوده است؟ پاسخ مثبت به این پرسش ­ها اگر ناشی از بلاهت نباشد یکسره متاثر از ساده­لوحی است! می­گویند چگونه ممکن است هفتاد هزار طالب مسلح به مسلسل­ های سبک با همراهی ده پانزده هزار جنگجوی جهادی از پس یک ارتش ۳۵۰ هزار نفره مجهز به پیشرفته­ ترین سلاح­ های امریکایی و آموزش دیده توسط افسران ناتو طی دو هفته بر آمده باشد؟ به راستی چگونه ممکن است؟ اجازه دهید کمی – و فقط کمی کمتر از هفت سال – به عقب برگردیم و به یاد آوریم که چگونه ممکن است هزار جنگجوی داعش از پس صدهزار سرباز و افسر تعلیم دیده­ ی ارتش عراق بر آمده باشند و بدون شلیک یک گلوله دومین شهر آن کشور را (موصل) در زمان صدارت جناب نوری مالکی و حضور تا بن دندان مسلح تفنگداران بارزانی اشغال کرده باشند؟

ژنرال بسم­ الله محمدی (سرپرست وزارت دفاع) همزمان با سقوط کابل می­گوید: «دست ما را از پشت بستند و وطن را فروختند. لعنت به غنی و دار و دسته ­اش.» ژنرال فرافکنی می­ کند. او به ما نمی گوید که خاستگاه انفعال و تسلیم طلبی ارتش و پلیس ۳۵۰ هزار نفره افغانستان کجاست و غنی از کی و چگونه دست فرماندهان را بست؟ مارشال دوستم و عطا محمد نور سه روز پیش از فروپاشی تمام ارکان دولتی به شهر مزار شریف می روند تا جنگ علیه طالبان را سازمان دهند. دوستم رسانه ­ها را به ماجراهای بیست سال پیش و شکست طالبان در شمال و محاصره­ ی قندوز پس از حمله ­ی یازده سپتامبر ارجاع می دهد. از نظر دوستم « این­بار نیز شمال به قتلگاه طالبان تبدیل خواهد شد.» دوستم که از برکت فساد نهادینه شده ­ی دولت از مقام ژنرالی به تنها مارشال افغانستان ارتقا یافته است اصلا به روی مبارک نمی آورد که شکست طالبان در آن برهه ناشی از حملات هوایی ناتو بود و نه درایت و شهامت و جنگنده­گی نیروهای ائتلاف.

در افزوده: برای پی بردن به جزئیات جنگ در شمال (۲۰۰۱) و عقب نشینی طالبان و جنگجویان جهادی از تخار و مزار شریف به سمت قندوز و محاصره و تسلیم این شهر و انتقال اسیران به قلعه جنگی و سپس به زندان شبرغان و جنایاتی که به دستور همین مارشال کنونی علیه اسیران طالبان صورت گرفت بنگرید به :

محمد قراگوزلو (۱۴۰۰) قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار/ سرگذشت شگفت­ناک نخستین عضو امریکایی القاعده، / ترجمه و تحقیق و تالیف/ تهران: ۱۴۰۰.

گفتیم و تکرار می کنیم که ایالات متحد بیش از ۲.۲ تریلیون دلار در افغانستان سرمایه ­گذاری بی فایده کرده است. روزی ۳۰۰ میلیون دلار. ۸۰۰ میلیارد دلار از این پول ­ها صرف جنگ شده است و بالغ بر ۸۵ میلیارد دلار به آموزش ارتش و پلیس اختصاص یافته است. به نوشته­ ی فارین پالیسی «امریکا به تنهایی بعد از حملات یازده سپتامبر، ۸۳ میلیارد دلار برای بخش دفاعی افغانستان هزینه کرده.» ناتو می گوید: «فقط در سال جاری ۷۰ میلیون دلار تجهیزات پزشکی و زرهی در اختیار نیروهای دفاعی افغانستان قرار داده.» به نظر کارشناسان نظامی اشکال کار در آموزش افسران و سربازان نیست. دلائل شکست ارتش در برابر هجوم نیم بندطالبان ناشی از دولت اشرف غنی است. وزارت­خانه ­های دفاع و کشور فاسد هستند. برای مثال پلیس افغانستان به عنوان واحد اصلی در خط مقدم جبهه ماه ­هاست که از سوی وزارت دفاع حقوق نگرفته است. در حالی­که به منظور حذف واسطه ­ها و دلال ­ها سیستم پرداخت الکترونیکی دائر شده سربازان غذا و آب و مهمات کافی ندارند. اسلحه و مهمات دولتی در بازار سیاه به فروش می­رسد. بسیاری از سربازان که دور از خانه ­های شان مستقر هستند مواضع نظامی خود را رها کرده و به خانه برگشته ­اند. میزان فرسوده ­گی نیروهای امنیتی (ترک محل کار) ۵۰۰ نفر در ماه است. مبالغ هنگفتی که باید صرف خدمات بهداشتی و درمانی و آموزشی و امنیت شود از طریق پولشویی دود و دو دره شده است! به نظر سرهنگ کریستوفر کلندا (مشاور سه ژنرال حاکم در افغانستان): «فساد از همان شروع جنگ بیداد می­کرد. دولت کرزای متشکل از تیمی با سازماندهی درونی بود که به یک کلپتوکراسی (دزدسالاری) مبدل شد. تداوم این مساله در دولت غنی استراتژی دفاع دولتی بعد از خروج امریکا را از میان برد. فساد کوچک مانند سرطان پوست است و با دستورات خاص می­توان از گسترش آن پیشگیری کرد. فساد در وزارتخانه­ ها و سطوح بالاتر مانند سرطان روده بزرگ است. اگر به هنگام بجنبید احتمالا قابل جلوگیری است. اما دزدسالاری شبیه سرطان مغز است.»

اکنون مقام­ های دولت (پیشین) غنی ترانزیت مواد مخدر را به دست دارند. کشت تریاک ده­ ها برابر بیش از دوران حاکمیت طالبان است و همه ساله میلیاردها دلار سود به جیب “دیپلومات ­ها” می ریزد. رهبران دولت­ های غربی نیز به شدت از این سفره­ ی “غنی” – غنی به دو مفهوم: رئیس جمهوری فاسد و گریخته و ثروت – برخوردارند. بخش معتنابهی از سربازان ناتو با مرض اعتیاد به کشور خود باز می گردند. گفته می شود یک سوم از نیروهای پلیس و ارتش افغانستان معتاد هستند و….علاوه بر اینها نکته ­ی دیگر فقدان پایگاه اجتماعی دولت غنی است. او دو دور پی در پی در “انتخاباتی” عجیب بر رقیب – و متحد خود عبدالله عبدالله- “پیروز” شد. هر چند عبدالله نیز از سیاستمداران دوران مجاهدین و فردی همتراز غنی است و پیروزی او در انتخابات تفاوت چندانی ایجاد نمی کرد با اینهمه آنچه در این رقابت ­ها رخ داد به راستی معرکه بود. جمعیت افغانستان در حدود ۲۵ میلیون نفر است و تخمین زده می شود بین ۱۳ تا ۱۳.۵ میلیون افغان واجد حق رای هستند! به گفته ­ی “کمیسیون مستقل انتخابات” نام و مشخصات ۹ میلیون و ۶۰۰ هزار رای دهنده ­ی احتمالی در آخرین انتخابات ( ۲۰۱۸ ) ثبت شده بود. اما بیش از سه چهارم مردم به صندوق­ های رای پشت کردند و مشارکت به کمتر از ۲۰ درصد رسید. در این میان آرای غنی چیزی نزدیک به یک میلیون بود. تازه اگر تقلبی در کار نبوده باشد. واضح است که دولت بایدن از تمام این جزئیات و نکات پیچیده ­ی دیگر به خوبی مطلع بوده و به وضوح بر شکننده ­گی قریب­ الوقوع دولت غنی اشراف داشته است. دولتی عمیقا فاسد و در عین حال پوشالی که تداوم ­اش به اعتبار ناتو ممکن بود و بدون حضور و دخالت امریکا مثل کرباس پوسیده پاره می شد. در نتیجه تمام تبلیغات هیستریک رسانه ­ها که از “شوکه” شدن غرب در مواجهه با سقوط دولت و پیروزی طالبان افسانه می بافند یاوه­ هایی بیش نیستند.

مساله این نیست که طالبان در کنار زدن دولت غنی از اقتدار نظامی و یا پایگاه اجتماعی و توده­ یی بهره مند بوده است. کافی است به سلاح­ ها و تجهیزات نظامی طالبان در آستانه ­ی تسخیر نخستین ولایات شمالی بنگرید. با این تجهیزات نمی توان یک روستا را نیز از چنگ دولتی متعارف و نسبتا مقتدر بیرون کشید. از سوی دیگر به جز لایه ­های نازک مرزی – در مرز پاکستان- و مناطق عقب مانده­ی قبیله نشین به ویژه در جنوب و پشتونستان، طالبان از پایگاه توده­ یی قابل ملاحظه ­یی در شهرهای بزرگ برخوردار نیست. اساسا چرا مردمی که دوران تره­ کی تا نجیب ­الله را تجربه کرده اند و دستِ کم طی دو دهه ­ی گذشته با مظاهر تمدن غربی آشنا شده ­اند، باید به نیروی سیاه و تبهکاری تکیه کنند که قرار است آنان را به اعماق تاریک تاریخ پس براند؟

باری….ناتو (امپریالیسم) و دولت غنی (ارتجاع) دو ضلع از سه ضلع دشمنان شناخته شده ­ی مردم زحمتکش افغانستان به شمار می رفتند. اکنون و با هزیمت ناتو و امریکا و فروپاشی دولت مستقر این دو ضلع عملا فرو ریخته است. ضلع سوم طالبان است. هر چند که این دار و دسته ­ی تروریست و شرور نسبت به سال ۱۹۹۵ کمی “واقع­بین” تر و البته پراگماتیست تر شده است اما ماهیت عمیقا ضد زن و ضد ترقیخواهیِ خود را بی کم و کاست حفظ کرده است. طالبان گروهی دست ساز است که – برخلاف یاوه ­های آن “نماینده” مجلس شورای اسلامی ج الف- هیچ “جنبش اصیلی” را نماینده ­گی نمی کند. ظاهر شدن سخنگوی­شان (ذبیح ­الله مجاهد) جلوی دوربین­ های تلویزیون و مجهز شدن طالب­ ها به تلفن­های دستی موبایل هیچ چیز را نشان نمی دهد جز استفاده از تکنولوژی برای پیشبرد اهداف سیاسی. کمااینکه داعش نیز عینا از همین وسائل استفاده می کرد. مضاف به اینکه تعهد طالبان به رعایت قوانین بین ­الملل و عدم حمله به سفارتخانه­ های غرب و البته ایران و چین و غیره بخشی از توافق دولت­ های فوق برای چشم فروبستن بر توحش طالبان است.

ادامه دارد….

بعد از تحریر!

من دو کتاب درباره ­ی افغانستان نوشته ­ام. نخستین کتاب من تحت عنوان “ظهور و سقوط بنیادگرایی” متعاقب حملات یازده سپتامبر و فروپاشی طالبان منتشر شد. کتاب دیگرم (قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار) سال جاری چاپ و منتشر شد. در کتاب جدیدم که ترجمه و تالیف است از مسیر شرح داستان گونه ­ی وقایع حیرت ­انگیز بیست سال گذشته – که یک طرف اصلی آن ناتو و ارتش امریکا و دولت کرزای بوده و طرف دیگر ارتش و پلیس امنیتی پاکستان – بسترهای عینی تجدید سازماندهی  و عروج مجدد طالبان را به دقت بررسیده ­ام. کتاب شامل داستان ­های کوتاه و بلندی از زنده ­گی ملاعمر و سایر فرماندهان ارشد طالبان و نحوه ­ی ارتباط ایشان با آی اس آی پاکستان تا عملیات هوایی و زمینی ناتو و مناسبات قبیله ­یی و عشیرتی در نوارهای مرزی است. امید که با تکمیل و انتشار این کتاب زوایای بیشتری از نحوه ­ی عروج مجدد سپاهیان سیاهی روشن شود.

۲۹ مرداد ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=123401 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

آقای قراگوزلو در نوشتارش می آورد:《 نخستین سرزمینی که بدون انکشاف مناسبات تولیدی بورژوائی و در غیاب طبقه کارگر صنعتی چهل و سه سال پیش تجربه گذار به سوسیالیسم از بالا را آغاز کرد و مقهور رقابت های دوران جنگ سرد شد!》
اگر به بقیه مطالب نوشتار قراگوزلو کاری نداشته باشیم، به این نتیجه می رسیم ایشان در این آورده اش می بایست می آورد :
که تمام بدبختی چند دهه ی افغانستان و منطقه که چیزی جز ویرانی و بد بختی نبود نتیجه عمل گروهی ماجراجو بود که در یک حالت خواب نما شده و رویایی و شاید مامورانه در پی سوسیالیزه کردن منطقه ای شدند آنهم منطقه ای قبیله ای و با مناسبات خاص خودش که پذیرای این تحولات سوسیالیسمی نبود. که در نهایت اکثریت آن جامعه از این گروه ماجراجو پیروی نکرد و وقتی آن اکثریت علم مبارزه را بر داشتند آن اکثریت شدن ابزار بازیگران جنگ سرد و….
اما متاسفانه مشاهده می شود آقای قراگوزلو بجای پرداختن به روش غلطِ سوسیالیسم خواهانِ رویایی شده، ایشان شروع به آوردن مطالبی می کند که خطای تاریخی و پیامد های ویرانگر این خطا را به دیگران نسبت دادن و…

جمشید برومند
جمشید برومند
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

آقای ایرانی ،
دکتر قراگوزلو دقیق می نویسند و موجز و عمیق .
وقتی اشاره ایشان به ۴۳ سال پیش می کند. مفرض را بر انی می گذارد که ما خوانندگان منظور ایشان را می فهمیم .
۴۳ سال پیش کودتای خونین بهار سال ۱۳۵۷ افغانستان صورت گرفت . باند نورمحمد ترکی خانواده ی داود خان را قتل عام کرد و افغانستان وارد بحران های عمیق ملی و منطقه ای و جانی شد.
شما هم می دانید که در سال ۱۳۵۲ داود خان با کودتائی بدون خونریزی به حکومت پادشاهی پسر عموی خود محمد ظاهر شاه پایان داد. پس مشکل چیست؟

خب ، شرائط جهانی و نوع آن تغییر و جابجائی برای توازن قوا بین شرق و غرب و جنگ سرد چندان تتنشی ایجاد نکرد.
بهر صورت کودتای سال ۵۷ با توجه به شرائط جهانی و تاثیر متقابل انقلاب اسلامی ایران باعث شد که شوروی و آمریکا
بیش از پیش نسبت به افغانستان توجه کنند. جنگ سرد !
اول ـ درکودتای شهریور ۵۸ ابتدا حفیظ الله امین حکومت نورمحمد ترکی را ساقط کرد.
ب ـ پس از ۱۰۰ روز ( دی ۱۳۵۸ ) هواپیما های شوروی از بیم گرایش حفیط الله امین به غرب مستقیم در کابل نشستند و ببرک کارمل را به قدرت رساندند.
از اینجا به بعد افغانستان وارد یک دوره ی وحشتناک تر شد . بین دوسنگ آسیاب « شرق و غرب » له شد .
البته بعداز شکست شوروی در افغانستان و حتی فروپاشی بلوک شرق مردم افغانستان لحظه ای «آسایش »نداشته اند.

جلال
جلال
2 سال قبل

با سپاس از آقای قراگوز
یک نکته در متن شما جلب توجه می کند که به نظر می آید با واقعیات موجود و استراتژی که ما از آمریکا سراغ داریم، همخوانی نداشته باشد. شما ادعا می کنید که دو ضلع از سه ضلع دشمنان مردم افغانستان، از دور خارج شده اند وازآن جمله ایالت متحده ! آیا واقعا آن بخش دیگرارتجاع داخلی و امپریالسم از دور رقابت و دخالت بیرن شده اند؟

peerooz
peerooz
2 سال قبل

” بی ­شک از زمان ظهور تمدن تا کنون هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد مستعد پیدایش و بالش تروریسم و جنگجویان جهادی نبوده است، هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد پاره و پاره و درهم شکسته و از هم گسسته نبوده است، هیچ سرزمینی مانند افغانستان شاهد پنجه کشیدن به روی ابتدایی ترین حقوق زنان نبوده است. هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد محل نقض بدیهی ­ترین حقوق انسانی نبوده است.”.
واقعا؟ هیچ سرزمینی؟ از زمان ظهور تمدن تا کنون؟ بی ­شک؟ نمیدانم.

بهرام ثقلینی
بهرام ثقلینی
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

peerooz گرامی
قبلا هم نوشته ام ، وقتی فیلمهای مستند دوران فاشیسم و نازیسم هیتلری و اردوگاههای گولاگ استالینی را می بینم که از کانالهای محتلف تلویزیونی بطور دائم نشان داده میشود. به نظرم میاید که این دو سیستم فکر می کردند بر دنیا مسلط خواهند شد. بهمین دلیل با خیال راحت از جنایت ها و فجایع خود «عکس یادگاری» می گرفتند و فیلمبرداری می کردند تا «افتحارات » خود به آیندگان نشان دهند.
ولی در مورد بقیه جنایتکاران و دیکتاتور ها و در راس آنها حکومت اسلامی داعش ایران می بینیم که با وجود میلیونها مورد جنانت و خیانت منکر اعمال کثیف و حیوانی خود هستند و سعی می کنند مدرکی باقی نگذارند .
امروز همه جناح های حکومت ولایت فقیه بجز معدودی از بر ملا شدن فجایع ۴۲ ساله جلوگیری می کنند.
در نتیجه نمی توان در نبود مدرک و سند از بسیاری از فجایع که در گوشه و کنار جهان در ابعاد وسعی صورت گرفته ست عجولانه و با قطعیت تصور کرد و گفت « بی شک از زمان تمدن تا کنون هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد مستعد پیدایش و بالش تروریسم و جنگجویان جهادی نبوده است،..)
حضور میلیونها پناهجوی بی خانمان بخاطر جنگ ، تروریسم ، دیکتاتوری ، اختلافات دینی و نژادی و ….. شامل مردم افغانستان هر یک پرونده ی جداگانه ای دارند که هیچ مرجعی در جهان برای رسیدگی به آنها وجود ندارد و فدرتهای بزرگ در نهایت خونسردی به جنگ های ایدئولوژیک خود ادامه می دهند و معلوم نیست جهان را به کجای منتهی کنند.

peerooz
peerooz
2 سال قبل

جناب ثقلینی,
باتشکر از توجه, منظور من از طرح سوال, کنجکاوی در باره کیفیت ذهنی عده بسیار زیاد و شاید اکثریت ما باشد که ظاهرا با قاطعییت به آنچه در ذهن ماست ایمان داریم و بقیه مردوند. هیچ اشکالی نداشت اگر بجای”بدون شک” گفته میشد “به احتمال بسیار بالا” و یا “به احتمال قریب به یقین”. ولی خیر, از شان ما دور است که چنین کنیم.

چندی پیش در پای مقاله اخیر جناب طاهری پور نوشته بودم که در فارسی کلمه “من” برای ضمیر اول شخص مفرد و واحد وزن بکار میرود و شاید کائنات در چنین کار دستی داشته است زیرا ظاهرا همه ما “من”یم و آدم نیم “من” نداریم؛ 
مگر نه پروین, شاعره محبوب ما احتمالا به نمایندگی از طرف اکثریت ما گفته بود:
قطره‌ای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
و بسیار بسیار گفته های مشابه.
و شاید این ریشه عدم اتحادی ست که بیش از چهل سال دامنگیر خلق “منور الفکر” ایران گردیده است. 
نمیدانم.

peerooz
peerooz
2 سال قبل

توضیح,
واضحتر بود اگر میگفتم شاید این “منییت” ریشه عدم اتحادی ست که بیش از چهل سال دامنگیر خلق “منور الفکر” ایران گردیده است. 
نمیدانم.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

۰۰:۱۱ / ۰۰:۵۹

رهبر معظم! انقلاب 

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای, نبرد رگی تا نخواهد خدای

https://www.aparat.com/v/qKh2W/

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

مجددا جهت تاکید و امید به یافتن پاسخ:
آیا میتوان باور کرد که “بی ­شک از زمان ظهور تمدن تا کنون هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد محل نقض بدیهی ­ترین حقوق انسانی نبوده است.”؟
آیا میتوان باور کرد که “بی ­شک از زمان ظهور تمدن تا کنون هیچ سرزمینی مانند افغانستان شاهد پنجه کشیدن به روی ابتدایی ترین حقوق زنان نبوده است.”؟
آیا میتوان باور کرد که “بی ­شک از زمان ظهور تمدن تا کنون هیچ سرزمینی مانند افغانستان تا این حد پاره و پاره و درهم شکسته و از هم گسسته نبوده است”؟
آیا میتوان باور کرد که مانند علم ریاضیات هیچ گونه شک و تردید و ابهامی در این بیانات وجود ندارد؟ نمیدانم.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x