جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

اقتصاد ایالات متحده آمریکا در یک چیز سرآمد است: تولید نابرابری گسترده. ریچارد ولف، ترجمه: پروین اشرفی

اکنون دیگر بیشتر طبقه متوسط موقت ایالات متحده از بین رفته است. بقیه هم سریعا در حال محو شدن می باشد. مردمی که زمانی به حمایت از سرمایه داری ترغیب شدند، زیرا باعث رشد یک طبقه متوسط می شد، اکنون دلایلی برای...

حل نابرابری شدید سرمایه داری ایالات متحده، به تغییر نظامند نیاز دارد، یعنی پایان دادن به ساختار طبقاتی خاص سرمایه داری که کارفرمایان را در مقابله باکارگران قرار می دهد.

برای درک میزان نابرابری محض اقتصادی در ایالات متحده در سالهای اخیر، شاخص ارزش سهام دو بازار عمده آن را در نظر بگیرید: ارزش استاندارد و ارزش ضعیف سهام ۵۰۰ کمپانی بزرگ Standard and Poor (S&P) و ارزش سهام بازار بورس نزدک (Nasdaq) ارزش سهام موجود در آنها به طرز چشمگیری در طول ۱۰ سال گذشته رشد کرد. ارزش سهام ۵۰۰ کمپانی بزرگ تقریباً از ۱۳۰۰ دلار به بیش از ۳۸۰۰ دلار رسید، یعنی تقریباً ۳ برابر شد. ارزش سهام نزدک نیز در همین مدت از ۲۸۰۰ دلار به ۱۳۰۰۰ دلار رسید، یعنی بیش از ۴ برابر گردید. اوضاع برای ۱۰ درصد از آمریکایی هایی که ۸۰ درصد سهام و اوراق قرضه را در اختیار دارند، خوب بود. در مقابل، میانگین واقعی دستمزد هفتگی، در همان مدت ۱۰ ساله، به سختی بیش از ۱۰ درصد افزایش یافت. هنگامیکه تورم، ارزش همان دستمزد ناچیز ساعتی ۷ دلار و ۲۵ سنت را کاهش داد و آنرا از سال ۲۰۰۹ رسما ثابت و به همان میزان حفظ نمود، حداقل دستمزد در سطح فدرال سقوط کرد.

سایر معیارهای مربوطه نیز به همین ترتیب نشان می دهند که نابرابری اقتصادی در ایالات متحده در طول نیم قرن گذشته مدام وخیم تر شده است. این امر علی رغم “نگرانی هایی” که در طول سالها از سوی بسیاری ازسیاست مداران استابلیشمنت (از جمله برخی در دولت جدید بایدن)، روزنامه نگاران و دانشگاهیان در مورد نابرابری ابراز شد، رخ داد. نابرابری از طریق رکودهای سرمایه داری پس از سال ۱۹۷۰و به همین ترتیب با سه بار سقوط سرمایه داری در این قرن (۲۰۰۰، ۲۰۰۸  و ۲۰۲۰) بدتر شد. پاندامی مرگبار نیز بررسی دقیق یا سیاستهای مناسبی را برای توقف تداوم توزیع مجدد درآمد و ثروت رو به بالا، برنیانگیخت تا چه برسد به اینکه این توزیع را معکوس کند.

به علم اقتصاد پیشرفته ای نیاز نیست تا دسته بندی، تلخی، کینه و خشمی که از یک چنین شکاف مداوم بین داراها و نادارها ناشی می شود، درک گردد. در میان میلیون ها نفری که به دنبال توضیح می گردند، بسیاری طعمه آنهایی میشوند که بر علیه قربانیان بسیج همگانی می کنند. برتری طلبان سفیدپوست، مردم سیاه و قهوه ای را مقصر می دانند. بومی گرایان (خود را “میهن پرست” یا “ملی گرا” می نامند) به مهاجران و شرکای تجاری خارجی اشاره می کنند. اصولگرایان افراد کمتر متعصب و خصوصاً افراد غیرمذهبی را مقصر می دانند. فاشیست ها تلاش می کنند که آن جنبش ها را با صاحبان کسب و کارهای کوچک که از نظر اقتصادی مورد تهدید قرار گرفته اند، کارگران بیکار و مطرودان اجتماعی غیرخودی ترکیب کنند تا یک ائتلاف سیاسی قدرتمند را تشکیل دهند. فاشیست ها برای کمک به تلاش های خود، از ترامپ به خوبی استفاده کردند.

تاریخ ایالات متحده تیزبینی خاصی را به جستجوی توضیحات می افزاید. استدلال غالب سرمایه داری در قرن ۲۰ پس از رکود بزرگ ۱۹۳۰ این بود که “طبقه متوسط عظیمی تولید کرد”. دستمزدهای واقعی ایالات متحده حتی در دوران رکود نیز افزایش یافته بود و به طور کلی در مقایسه با سایر نقاط جهان، بیشتر بود، بخصوص در مقایسه با دستمزد در اتحاد جماهیرشوروی. دستمزدهای بالا، از نظر پوزش طلبان سیستم در سیاست، در روزنامه نگاری و دانشگاه، برتری سرمایه داری ایالات متحده را نشان میداد. تخریب آن طبقه متوسط در اواخر قرن بیستم و دوره ورود به قرن جدید، کسانی را که خریدار پوزش طلبی ها بودند، بطور ویژه ای آزرده ساخت.

در واقع، رکود بزرگ و عواقب آن، نابرابری را به میزان قابل توجهی کاهش داده بود، و چنین دفاعی از سرمایه داری را قادر می سازد تا حدودی از اعتبار برخوردار باشد. با این حال، برای آنکه این دفاع قانع کننده باشد، لازم بود دو واقعیت اساسی فراموش یا پنهان شوند. اولین واقعیت این است که طبقه کارگر ایالات متحده برای کسب موفقیت های بزرگ اقتصادی، در دهه ۱۹۳۰ بیش از هر زمان دیگری در تاریخ ایالات متحده جنگید. آنگاه کنگره سازمانهای صنعتی – (CIO) Congress of Industrial Organizations – با به کارگیری ستیزه جویان دو حزب سوسیالیست و یک حزب کمونیست، میلیون ها نفر را وارد اتحادیه های کارگری کرد. سپس آن احزاب به بزرگترین نقطه قوت خود از نظر عددی و تأثیرات اجتماعی رسیدند. بدین گونه و به همین دلیل است که اتحادیه ها و احزاب با یکدیگر، تثبیت مزایای تأمین اجتماعی، بیمه بیکاری فدرال، حداقل دستمزد و یک برنامه عظیم مشاغل فدرال را کسب کردند: تمام اولین ها در تاریخ ایالات متحده. واقعیت دوم این است که سرمایه داران بر علیه هر گونه و کل پیشروی طبقه کارگر، در دهه ۱۹۳۰ و پس از آن، سخت تر از همیشه جنگیدند. جایگاه “طبقه متوسط” که توسط بخش بزرگی از طبقه کارگر کسب شد (به هیچ وجه نه برای همه آنها و به ویژه اقلیت ها) علی رغم وجود سرمایه داری و سرمایه داران، اتفاق افتاد. اما مطمئناً تبلیغات هوشمندانه ای برای سرمایه داری بود که اعتبار دستاوردهای طبقه کارگر را به حساب خود بگذارد، دستاوردهایی که سرمایه داران کوشیدند، اما موفق نشدند، مانع آن گردند.

سپس ثابت شد که کاهش نابرابری اقتصادی ایالات متحده موقتی بوده و بعد از سال ۱۹۴۵ برگشت خورد. بویژه پس از ۱۹۷۰ تا لحظه کنونی که خط سیر حرکت عادی تعمیق نابرابری اقتصادی سرمایه داری از سر گرفته شد. به بیان ساده، ساختار اساسی تولید سرمایه داری – این که چگونه بنگاه های اقتصادی، خود را سازماندهی می کند- سرمایه داران را در موضع نقض برنامه کاهش نابرابری اقتصادی نیودیل قرار داد. اکنون دیگر بیشتر طبقه متوسط موقت ایالات متحده از بین رفته است. بقیه هم سریعا در حال محو شدن می باشد. سرمایه داری ایالات متحده، نابرابری کنونی ییرامون ما را در طول نیم قرن گذشته تشدید بخشید. جای تعجب نیست که مردمی که زمانی به حمایت از سرمایه داری ترغیب شدند، زیرا باعث رشد یک طبقه متوسط می شد، اکنون دلایلی برای به زیر سوال بردن آن یافته اند.

در بنگاه های اقتصادی سرمایه داری، اقلیتهای بسیار کوچکی در موقعیتهای رهبری، فرماندهی و کنترل، مشارکت دارند. مالک، خانواده مالک، هیئت مدیره یا سهامداران عمده، چنین اقلیت هایی را تشکیل می دهند: طبقه کارفرمایان. در مقابل آنها، اکثریت عظیم قرار دارد: طبقه کارگر. طبقه کارفرما منحصرا تعیین می نماید که بنگاه اقتصادی چه چیزی تولید می کند، چه فناوری ای را به کار میگیرد، تولید در کجا رخ میدهد و با درآمد خالص آن چه چه می کنند. طبقه کارگر باید با عواقب تصمیمات کارفرمایان، که در آن نقشی ندارد، زندگی کند. طبقه کارفرما از موقعیت خود در رأس بنگاه اقتصادی، برای تقسیم سود خود در جهت غنی سازی خویش (از طریق پرداخت سود سهام و بسته های حقوقی مدیر عالی اجرایی به خود ) استفاده می کند. کارفرما بخشی از سودهای خود را برای خرید و کنترل سیاست نیز مورد استفاده قرار میدهد. و آن هم با هدف جلوگیری از اراده عمومی به حرکت به سوی یک سیستم اقتصادی فراتر از سرمایه داری و نابرابری اقتصادی ای که آن سیستم بازتولید می کند.

تعمیق نابرابری ایالات متحده مستقیماً از این ساختار تولید سرمایه داری، یعنی سیستم طبقاتی آن ناشی می شود. جنبش های اجتماعی طغیانگر گاها و در تحت شرایطی استثنایی، به واژگونی آن نابرابری دست می یابند. با این وجود، اگر چنین جنبش هایی، ساختار تولید سرمایه داری را تغییر ندهند، سرمایه داران آنرا دگربار برقرار میکنند. حل نابرابری شدید سرمایه داری ایالات متحده، به تغییر سیستمیک نیاز دارد، یعنی پایان دادن به ساختار طبقاتی خاص سرمایه داری که کارفرمایان را در مقابله با کارگران قرار می دهد. در عوض اگر تولید در بنگاه های اقتصادی دموکراتیزه شده (کارخانه ها ، دفاتر ، فروشگاه ها) به مثابه تعاونی های کارگری- یک کارگر، یک رای – سازماندهی شود، نابرابری اقتصادی به شدت کاهش خواهد یافت. تصمیمات دموکراتیک بر روی توزیع درآمد در بین تمام افراد شرکت کننده در یک نهاد اقتصادی، دادن ثروت هنگفتی به اقلیت از کیسه اکثریت عظیم را بسیار کمتر محتمل میکند. همان منطقی که پادشاهان را در سیاست کنار گذاشت، در مورد کارفرمایان در نهادهای اقتصادی سرمایه داری نیز صدق می کند.

منبع : کانترپانچ

۲۹ ژانویه ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=102858 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x