پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

اقتصاد دیجیتالی: فضای مجازی و زمان نامحدود در شبکه. ترجمه ی: گودرز اقتداری

سرمایه داری از طریق دیجیتالی بودن این قدرت را دارد که قلمروهای فیزیکی رو به درون و رو به برون جهان را به روش هایی استعمار کند که تحت سرمایه داری آنالوگ غیرممکن بود. فضای مجازی، جهان نامحدودی برای انباشت است که از طریق آن سرمایه داری قادر است فضایی ...

سرمایه داری از طریق دیجیتالی بودن این قدرت را دارد که قلمروهای فیزیکی رو به درون و رو به برون جهان را به روش هایی استعمار کند که تحت سرمایه داری آنالوگ غیرممکن بود. فضای مجازی، جهان نامحدودی برای انباشت است که از طریق آن سرمایه داری قادر است فضایی نزدیک به منطق و نیازهای خود را ایجاد کند که تنها در یک نسل پیش مانند داستان های علمی تخیلی به نظر می رسید

فصلی از کتاب “شرایط دیجیتالی-مارکسیسم پسامدرن و تجربه زندگی دیجیتال[۱]

جهانی شدن درون رو[۲]

جهانی شدن به سمت داخل ممکن است غیر متعارف دیده شود چرا که نشان دهنده شکل جدیدی از انباشت از طریق یک بعد جدید از مکان است: فضای مجازی. من این جهانی شدن را از ماده و فرایند فیزیکی که قبلا مورد بحث قرار گرفت، متمایز می کنم. چرا که مجازی بیش از همه یک فضای فردی و ذهنی است، فضایی روانی که واقعیت جدیدش را می پذیریم، انگار که واقعی است: فضایی “جادویی” که کم کم پدیدار شناسی ان را درک می کنیم یا بازرسی می کنیم. “وجود” آن به عنوان واقعیت به ما چیزی را می گوید که نوئل کاستری آن را به روایت هاروی “تصورات جغرافیایی” می نامد, و عواقب آنچه که صادقانه باید به عنوان شکست تخیل در ماتریالیسم تاریخی جغرافیایی وی توصیف کرد.

پس از سال ۱۹۸۹ اتحاد جماهیر شوروی و اقتصادهای سابق پیمان ورشو به سرعت بازار جهانی را در آغوش گرفتند و این امکان را برای سرمایه ایجاد کرد که مقصدهای تازه ای برای سرمایه گذاری و انباشت داشته باشد. بازار چین اندکی پس از میدان تیانانمن گشوده شد و آن کشور تا سال ۲۰۱۸ بزرگترین میزبان سرمایه گذاری مستقیم خارجی غربی (FDI) خواهد بود. چین اما یک مورد اقتصادی متفاوت  از مقصد های دیگر برای  سرمایه گذاری مستقیم خارجی ارائه می دهد. و این کار را به دو روش انجام می دهد: اول، کشور توسط حزب کمونیست اداره می شود و سرمایه گذاری غربی—و شرایط آن سرمایه گذاری—به شدت کنترل و تنظیم شده است. گذشته از این، فرهنگ گسترده فساد باعث می شود که آب و هوای سرمایه گذاری در چین مملو از سرمایه گذاران، به دور از سرراستی، و همیشه از نظر جو سیاسی ناپایدار است. بالنتیجه چگونگی سرنوشت سرمایه گذاری در میان مدت تا طولانی مدت غیرقابل پیش بینی ست. این به خودی خود منحصر به فرد نیست، بلکه نقطه مرکزی است و چیزی که چین را متفاوت می کند، این است که با رشد خود اقتصاد چین رشد کرده تا به دومین اقتصاد بزرگ تبدیل شود، به نسبت تولید ناخالص داخلی در جهان. سپس انباشت داخلی خود چین مجبور شده است در جستجوی بی امان فرصت های جدید در جریان کاهش همیشگی فضای فیزیکی به مدارهای جهانی سرمایه بپیوندد.

در  منطق هاروی و در زمینه تحولات سیاسی و اقتصادی پس از سال ۱۹۸۹ منطقی است استدلال کنیم که بحران جهانی و قطعی انباشت باید تا به حال رخ می   داد. بنابرین می توان انتظار داشت دست سرمایه داری به طور جدی برای کسب سود از راه های کلاسیک کوتاه شود و ترک های جدی در سیستم باید ظهور می  کرد. این سوال بالطبع ضروری شده است که به دلیل چیزی که مشکل قابل توجهی را برای یک تخیل جغرافیایی مبتنی بر مادی گرایی ارائه می دهد، یک فضای ضد واقعی باقی بماند: فضای مجازی به عنوان یک فضای پیش بینی نشده، فضایی بالقوه نامحدود، نه تنها برای ورود سرمایه بیش از حد تجمعی، بلکه به عنوان محرک منابع گسترده جدیدِ انباشت پدیدار شده است. این همان جهانی شدن به سمت داخل است.

جهانی شدن به سمت داخل همچنین استثمار فضاهای موجود جامعه است، ورود به آن قلمروها از منظر فضا شناختی، مادی، فرهنگی، جایی که رابطه پول نقد با انباشت برای ساکن شدن کافی نبود اما اکنون جهانی شدن می تواند با منطق نئولیبرالیسم بازار و توانمند شده توسط فناوری دیجیتال وارد شود. معنای  این توسعه این است که در زمینه تز فضایی هاروی، دیگر هیچ محدوده ذهنی یا واقعی برای سرمایه به گونه ای که او آن را تصور می کرد وجود ندارد وهیچ محدوده ذهنی یا واقعی نیز برای کالایی شدن آن فضای شبکه ای—یا افرادی که زندگی خود را در درون آن می گذرانند، وجود ندارد.

این واقعیت که فضای مجازی تبدیل به یک فضای عمده شده است، اگرچه کلا فضای غالب نیست، اما برای انباشت سرمایه توسط دو رویداد در سال ۲۰۱۸ نشان داده شد. اول این که در اوایل  ماه اوت، اپل اولین شرکتی شد که ارزش گذاری بازار سهام آن به یک تریلیون دلار رسید. بخشی از موفقیت آن این بود که از زمان عرضه آن به بازار، در سال ۲۰۰۷، بیش از یک میلیارد آیفون به فروش رسانده است که تقریباً معادل یازده سال فروش هر ثانیه سه گوشی است.   دوم این که در همان ماه جف بزوس، بنیان گذار آمازون، ثروتمندترین مرد جهان شد، با ارزش خالصی که حدودا ۱۵۶ میلیارد دلار تخمین زده می شود، معادل حدود ۲۰ دلار برای هر فرد روی زمین. هیچ یک از این دو رویداد بدون اینترنت امکان پذیر نبود و هر دو به روش های مختلف خود روایت عمده ای از آنچه اینترنت است و چه می  کند هستند. فضای مجازی ایجاد می  کنند و آن را بفروش می  گذارند. و آنها در کنار دیگرانی مانند گوگل، فیس بوک، نت فلیکس و… در ایجاد آنچه مارک آندریویچ آن را “محوطه دیجیتال” می نامد، موثر هستند.

این “فضای مجازی تعاملی[۳]” (بین کاربر و کسب و کار) است که در آن فعالیت کاربر ‘در بر گرفته توسط آغوش نظارت خود عرضه کننده بازار’ ممکن می شود.  آندریویچ عمدتاً از پویایی نظارت سخن می گوید، اما این یک ظرفیت نظارتی است که یک رابطه قدرت را بیان می کند که در اطراف پول سازی فعالیت کاربر جهت گیری می  شود. به این معنا فضای مجازی راه دیگری برای دیدن چگونگی ایجاد و گسترش مفهوم وینزِک از “کالاسازی مستقیم” است. استعاره آندریویچ از”محوطه” راه مفیدی برای فکر کردن به فضای مجازی است، اما به معنای مهم نگری نیز گمراه کننده است. او استعاره اش را از جنبش “حصار” قرن هفدهم و هجدهم بریتانیا ترسیم می کند ، جایی که قطعات بزرگی از زمین های مشترک از طریق اِعمال “قانون حصار” خصوصی سازی شدند و به زمیندار-صنعتگران داده شدند.

سرزمین عوام برای ساخت سرمایه داری مورد نیاز بود؛ برای تبدیل آن به چرای گوسفند برای تأمین نیاز آسیاب ها و کارخانه های نساجی انقلاب صنعتی. در آنچه به عنوان “ترخیص زمین بالادست” شناخته شد، قانون حصار نه تنها بخش عمده ای از زمین های کشاورزی باستانی شمال اسکاتلند را خصوصی کرد، بلکه مردم ساکن را از آن سرزمین اخراج نمود. میلیون ها هکتار از مزارع مشترک و زمین های مشترک به هلدینگ های خصوصی منتقل شد و مردمان آن ها به کارخانه های جدید شهرهای صنعتی بریتانیا، یا بیشتر به آمریکای شمالی و استرالیا اخراج و پراکنده شدند. این چیزی بود که مارکس آن را «انباشت بدوی» و «پیدایش سرمایه دار صنعتی»  نامیده است.

فضای مجازی همچنین ممکن است به عنوان فضایی از “انباشت بدوی” به حساب بیاید که در آن خصوصی سازی و تامین ابزار نوع جدیدی از تولید دیده می شود. با این حال استعاره “حصار” مورد نظر آندریویچ فراتر از این نقطه از هم می پاشد. همان طور که اشاره شد، مردم از زمین های متعلق به عوام اخراج شدند؛ برای تبدیل شدن به نیروی کار دستمزدی در آسیاب ها و کارخانه ها به شهر ها رانده شدند و یا از طریق مهاجرت به سایر سرزمین های متعلق به امپراطوری ناپدید می شوند، و دوباره  هرگز دیده نمی  شدند. فضای مجازی، برعکس، به عنوان یک محوطه ایجاد شد، به عنوان یک فضای مجازی خصوصی شده که عملکرد اولیه آن قرار بود فضای انباشت سرمایه باشد. در این صورت فضای خصوصی  سازی شده به مردم نیاز دارد که به آن بیایند و تا زمانی که ممکن است بمانند. این یک تمایز مهم است. اینترنت هرگز یک “محوطه عمومی” با تاریخ و فرهنگ تبیین شده متمایز از قبل نبود. یک “محوطه عمومی خلاق” از سال ۲۰۰۱ به عنوان یک سازمان غیر انتفاعی مبتنی بر وب راه اندازی شده است. این محوطه برای ترویج یک رویکرد مشارکتی کاربران در وب، از طریق ابزار ها و برنامه های کاربردی که قابل اشتراک هستند، و بنابراین بر روی شالوده یکدیگر ساخته می شوند وجود داشته است. ظاهرا این پدیده در مجموع نمودی از همکاری، دموکراسی، به اشتراک گذاری نرم افزار و  آزادی اینترنت است.

اما “محوطه عمومی خلاق” وابستگی به کمک هزینه و سرمایه قابل توجهی از کمپانی کامپیوتر  سازی هیولت پاکارد دارد. گره خورده به این زنجیره ی شرکت های بزرگ، محوطه عمومی خلاق، اگر به خطر بیفتد، به نظر می رسد مقدرست که در حاشیه زندگی وب باقی می ماند، که احتمالا همان جایی است که شرکت های فن آوری می خواهند آن را نگه دارند. با تأمین بودجه  آن،  به نظر  می رسد  “سیلیکون  ولی” تنوع را ترویج می کند. همچنین، “محوطه خلاق” خود فرزند دیجیتالیته است و بنابراین بعید است که بیش از حد انتقادی بر منطق دیجیتال یا بر معانی عمیق تر فلسفی فناوری دیجیتال داشته باشد.  با این حال آندریویچ، محوطه خلاق، و بسیاری مانند آنها به قول آندریویچ به دنبال “احیا به جای انکار پتانسیل دموکراتیک رسانه های تعاملی[۴]“هستند. به اصطلاح “احیا” توجه داشته باشید. یعنی «بازسازی» یا «بازگرداندن به یک شرایط سابق». اما در فضای مجازی چیزی برای اعمال این  شرایط  وجود  ندارد. از زمان تولد و آغاز به کار، قریب به اتفاق فضای وب به جهت هدف تولید برای مبادله تامین شد—چیزی که وینسنت موسکو، از همان زمان سال حیاتی ۱۹۸۹، آن را «کالاهای سایبرنتیک» نامید. هر گونه “پتانسیل دموکراتیک” در وب عمدتا در سطح خطابه بود و پتانسیل واقعی همیشه در مورد کسب و کار صادق بود. و به اصطلاح “تعامل” توجه کنید. اینجاست که می توانیم بیان ملموس کسب و کار را در قلب وب ضروری ببینیم.

در حدود سال ۲۰۰۴،   به اصطلاح ورژن دوم وب “Web  2.0” به معنی مترادف قابل برندسازی برای تعامل کاربر و کسب و کار تبدیل شد. این اصلا اغراق آمیز نیست که می گویند که گفتمان وب ۲.۰ چیزی است که وب را از آنچه تهدید و ابهام در جایگاه/متخصص پس از سقوط ۲۰۰۰ dot.com است نجات داد. در راه رسیدن به سقوط ۲۰۰۰، یک دهه از وعده های اغراق آمیز به شکل گیری حباب در سهام NASDAQ سوخت می رساند.

حداقل از هنگام آگهی “۱۹۸۴” اپل، محاسبات به عنوان مظهر کارایی کسب و کار و بهره وری فردی وارد آگاهی عمومی شده بود. رایانه ها و نوظهور تر “اینترنت” اغلب به عنوان راه حل تقریباً هر مشکلی دیده می شدند: از آموزش گرفته تا جامعه مدنی، و از سرمایه داری غیر اصطکاکیِ بیل گیتس گرفته تا اشکال جدید دموکراسی و جامعه سازی. اما اینترنت دهه ۹۰ موفق به ارائه هیچ یک از این قول ها نشد. این عدم موفقیت تا حدودی به این  دلیل بود که پایه کاربر و زیرساخت های فنی به اندازه کافی توسعه داده نشده بودند، و تا حدودی نیز به این دلیل که رابطه کاربران با صاحبان اینترنت—شرکت هایی که بیش از یک دهه بود که به سرعت “محوطه دیجیتال” را ایجاد می کردند—به اندازه کافی تعاملی نبود. وب ۲.۰،   پاسخ سیلیکون ولی به تهدید به مرگی بود که سقوط dot.com به سرمایه داری دیجیتال نشان می داد. ایدئولوژی کالیفرنیایی سیلیکون ولی با از دست دادن سرمایه گذاری های بسیار و از دست دادن چهره های بصیر درمیان بزرگان فن آوری مورد آزمایش قرار گرفت. با این حال ، در این لحظه کارآفرینی با استعداد و درک خیره کننده از قدرت زبان ، به خصوص استعاره در نام تجاری ظاهر شد: تیم اُ رایلی، دانش آموز، و شرکت کننده در جنبش ضد فرهنگ کالیفرنیایی از دهه ۱۹۷۰. اُرایلی معروف است که با ضرب ترم و ثبت کپی رایت “وب  ۲.۰” به این نام تجاری اعتبار داده است. در تعریف قدرت استعاره، او نوشت: «استعاره این است  که: راهی برای ارائه کردن مسائل به گونه ای که مردم می توانند چیزی را ببینند که در غیر این صورت ممکن بود از دست بدهند…»  وب ۲.۰ این بود که به مردم اشاره کند که در ادامه قبلی وب چه چیزی را از دست داده بودند: و نکته بزرگ او آن بود که وب قبل از هر گونه افکار برای آزاد کردن مردم باید سودآور باشد. اُرایلی در آن زمان در وبلاگ خود آشکارا در مورد آن می نوشت و برای “اجلاس وب  ۲.۰ ” در سان فرانسیسکو در سال ۲۰۰۴ تبلیغات می کرد، وی از جمله اعلام کرد که: وب ۲.۰ اولین “کنفرانس  اجرایی” ما—کنفرانسی با هدف جلب مدیران کسب و کار، با تمرکز بر روی تصویر بزرگ است. او آن را  بی پرده تر یک سال بعد در وب سایت خود قرار داد: «وب ۲.۰ انقلاب کسب و کار در صنعت کامپیوتر و ناشی از حرکت به اینترنت به عنوان یک پلتفرم، و تلاش برای درک قوانین برای موفقیت در آن پلتفرم جدید است.»

“سیلیکان ولی” تصویر بزرگ و قانون برای موفقیت سیستم تعاملی بود، و یا در یک نامگذاری با کلام دموکراتیک تر، “مشارکت”  کاربر با پلتفرم، مرورگر یا برنامه. و جواب داد. از طریق یک حمله ایدئولوژیک جدید و با همکاری شرکت های فناوری دور بین تر که از سقوط جان سالم به در بردند، مردم آمدند و آنها تعامل کردند. این در درجه اول با یکدیگر نبود همانطور که در روزهای قدیمی بولتن بوردها و حساب های “هات میل” رایگان چنین بوده است، بلکه با کسب و کارهایی مانند آمازون که می دیدند کاربر فقط یک مشتری نیست، بلکه منبع اطلاعاتی است که می تواند گرته برداری و انباشت و تبدیل به پول به روش های جدید و همیشه یکپارچه تر باشد. اگر چه توسط اُرایلی به عنوان یک معماری جدید برای مشارکت توصیف شده است، وب ۲.۰ هیچ نوآوری فنی رادیکال را درگیر نمی کند. همان طور که ایوگنی موروزوف آن را توصیف می کند، ظهور وب ۲.۰ به جای آن اثر یک «امپریالیسم مفهومی» توسط “سیلیکان ولی” و مولفین دکترین بازار آزاد آن بود. این کار تا حد زیادی به منظور تغییر ایده ها در اطراف مفاهیم “خطرناک” بدون سود مانند نرم افزار منبع باز و “جوامع مجازی” و “شهروند  دیجیتال” انجام شد. برای کسب  و کار، آن را باید راه اندازی مجدد، گرچه بسیار دیر، در امتداد خطوط کسب و کار مناسب دید؛ درباره آنچه نرم افزار انجام داد و آنچه در برابر کاربر و وب تسهیل نمود.

تعامل[۵]  وب ۲.۰ لحظه ی جهانی شدن درون رو است. این گام تغییر در نگرش به وب از طرف کسب و کار است، و کمی پس از آن از طرف کاربرانی است که در اصل وب را به عنوان ابزاری کارآمد و راحت و به عنوان یک شکل از پیشرفت بپذیرند. در ریشه  آن نگرش لیبرتارین الهام گرفته از “سیلیکان ولی” بود که به زودی در سراسر جهان  گسترش خواهد یافت. ما آن را در فلسفه لیبرتارین استیو جابز مدیر فقید اپل، که به قولی یادآور نقل قول تیم اورایلی در بالا، نه تنها باور اصلی “سیلیکان ولی” از آنچه به منزله “تعامل” یا “مشارکت” بلکه نگرش آن نسبت به مردم را بیان می کند: «خیلی وقتها مردم نمیدونن چی میخوان تا وقتی که تو بهشون نشونش بدی؛ این بدان معنا نیست که ما به حرف مشتریان گوش نمی دهیم، اما برای آنها سخت است که به شما بگویند چه می خواهند وقتی تا به حال چیزی شبیه به آن را حتی از راه دور ندیده اند. همانطور که زندگی دیجیتال قرن بیست و یکم با در بر گرفتن بیش از یک حساب رایگان “هات میل” و یا مرورگر گوگل آغاز شد، تغییر نگرش کاربران را نیز کلید زد. وب ۲.۰ این  کار را به شیوه ای انجام داد که به فیس بوک اجازه می داد، به عنوان مثال به عنوان وسیله ای برای ارتباطات انسانی منفجر شود، و اصطلاح «رسانه های اجتماعی» معانی بسیار فراتر از آنچه هر کسی در سال ۲۰۰۴، زمانی که مارک زاکربرگ اپلیکشن خود را راه اندازی کرد، پیش بینی می کرد بدهد.  این نوع رابطه تعاملیِ وب عبارات “اجتماعی” و “رسانه های” دیجیتال را امروزه تقریبا همزمان و درکنار پول نقد، و یا ابزار “پول سازی” آورده است. به عبارت دیگر، منطق انباشت سرمایه از “رسانه” به “اجتماعی” منتقل شده است در راه و تا اندازه ای که قبل از راه اندازی وب ۲.۰ به خواب کسی هم نمی آمد. 

فراتر از انباشت از طریق کار و برداشت داده های کاربر، هدف تعیین کننده اصلی انباشت سرمایه دیجیتال از تبلیغات است. این بیانیه تقریبا پیش پا افتاده، اما یک واقعیت که به اندازی کافی ارزش نیافته است.  مدل کسب و کار دیجیتالی تا حد زیادی وابسته به تبلیغات است، و یک آگاهی عمومی است که ردیابی الگوریتمی توسط گوگل، فیسبوک، اوبر، آمازون و غیره…وسیله ای است که از طریق آن شرکت های فن آوری به “رابطه تعاملی” اجازه می دهند ادامه یابد، البته با رعایت شرایطی که خود نوشته اند.  با این حال، اثرات “غرق کردن” زندگی اجتماعی با تبلیغات، به عنوان کاربرد عملی مدل کسب و کار الگوریتمی، بسیار کمتر درک و یا درباره اش نوشته شده است. دیجیتالیته با قدرت وب ۲.۰ رابطه جدیدی بین تبلیغات و مصرف کننده، از طریق ظرفیت خود برای تبدیل فرایند نشانه گذاری بی نهایت قابل نفوذ، انعطاف پذیر و جهش پذیر، ایجاد  کرده  است. در نتیجه آنچه “باودریلارد” آن را “عملکرد ارتباطی” “برند کالا” در سرمایه داری نامید، به نیرویی قوی برای انباشت سرمایه تبدیل شده است.  دیجیتالیته فضاهای مجازیی را ایجاد می کند که در آن افراد فکر می کنند، کار می کنند، استراحت می کنند، تولید می کنند، مصرف می کنند و با دیگران  ارتباط برقرار می  کنند و یک آتمسفر سرمایه داری  ایجاد  می شود.  عملا تبلیغات است که همراه کاربر در بیشتر مسیر زندگی در وب، در سپهر عمومی و تا حد زیادی پذیرای کاربر، و اما در معرض گرته برداری و جمع آوری اطلاعات دیجیتال از مصرف کنندگان، بیش از فقط نشانه های تجاری را به گردش در می اورد. این نشانه ها نیز در یک شبکه کاملاً پیوسته از گفتمان اجتماعی (روایت ها) که ترویج کالاها را در مرکز فرهنگ سرمایه داری سنتی جاسازی کرده اند، محصور شده اند. این تاثیرگذاری عرضه آمیزش اجتماعی به بازار به طور کلی و ترویج “وضعیت فرهنگی” زمان ما بطور خاص است.

فرانکو براردی با برداشتی از آثار سمیاتیک (نشانه شناختی) باودریلارد، این توسعه را رقیب فرارسیدن “شبه سرمایه داری” می بیند، یک “سرمایه داری که بر روی نیروی کار غیر مادی و انفجار حوزه اطلاعات تأسیس شده است.” شبه سرمایه داری کاملا مناسب وب  است. از طریق آن زمان و فضا به صورت دیجیتالی توسط نشانه های کالایی تبلیغ می شود. بِرآردی  از جمله می نویسد: «دگرگونی های تکنولوژیک تمرکز را از حوزه تولید کالاهای مادی به سمت حوزه کالاهای سمیاتیک (نشانه شناختی) در حوزه اطلاعات منتقل کرده است. با این  کار، سرمایه-سمیاتیک به شکل اصلی اقتصاد  تبدیل  می  شود. ایجاد شتاب  دار ارزش مازاد بستگی به شتاب حوزه-اطلاعات دارد. دیجیتالی شدن حوزه اطلاعات راه را به روی این نوع شتاب باز می کند.»

این موضوع را با فرایندهای نشانه کالای سرمایه داری آنالوگ (رسانه های چاپی) در تضاد قرار دهید. والتر اونگ نوشت که کلمه در رسانه های چاپی در زمان و فضا ثابت است—در یک صفحه، یک بیلبورد، یا پنجره مغازه.  ما می توانیم آن را ببینیم یا نه، با آن درگیر شویم یا نه و این موضوع شانسی است که آیا انتشار پراکنده تبلیغات رسانه های چاپی به ما می رسد یا نه. همچنین در فرهنگ چاپی، کلمه یک «چیز» نیمه انتزاعی و نیمه بیگانه است که اگر فرد قرار باشد دانش و سواد خود را با آن تکمیل نماید، باید آن را یاد بگیرد و آگاهانه با وی درگیر شود. اونگ همچنین  اشاره کرد  که    نشانه “پتانسیل های شنیده نشده از کلمه را آزاد می سازد.” این یک مشاهده ی مهم است.

دیجیتالی شدن کلمه و نشانه، و درج و گردش آن ها به وبِ زندگی کاربر، به این معنی است که هیچ راهی برای ندیدن وجود ندارد، هیچ راهی برای درگیر نشدن، حتی اگر حذف شود، و هیچ راهی برای جلوگیری از هدف گیری الگوریتمی تبلیغات از طریق پروفایل های جمع آوری شده از تاریخچه کاربر وجود ندارد. سواد از نشانه دیجیتال، بر خلاف سواد از کلمه چاپ شده، نوعی بی سوادی است—در آن در حالی که سواد نوعی کنترل بر نشانه را دلالت می کند، این چیزی است که دیجیتالی ارائه نمی دهد. کنترل کمی بر نشانه کالا در درون سرمایه داری سمیاتیک وجود دارد. ما را  بمباران و محاصره می کند. و مثل ماهی در آب، ما نمی دانیم که خیس هستیم. پذیرش آموخته شده از آنچه، حداقل برای “دیجیتال بومی” به نظر می رسد, وضعیت طبیعی تبلیغات در هر پیچ راه است. و این عدم شناخت، یا عدم تحقق—دیجیتالی، جنبه ای از بیگانگی ما، از ارتباط “بی رابطه گی” ما با نشانه و کلمه از طریق دیجیتالیته است. همانطور که “بِرآردی” آن را بیان می کند، بخش تبلیغاتِ دیجیتالی “انسان شناختی تشکیل دهنده –و از این رو نامحدود—شخصیت از بیگانگی است.”

در این زمینه نباید جای تعجب داشته باشد که ما قادر به ایجاد، با نگاهی نسبتا بی مشکل، از یک جهان اجتماعی که در آن نه تنها حذف و کاهش حوزه هایی وجود دارد که به اصول کالایی دسترسی ندارند، بلکه حوزه ای هم وجود دارد که حداقل در تئوری در برابر کالاسازی آسیب پذیر است.

مایکل سندل در کتاب سال ۲۰۱۲ خود به نام “آنچه پول نمی تواند بخرد” What Money Can’t Buy ‘– در مورد “محدودیت های اخلاقی بازار”، با یک لیست نقطه ای از خطر آنچه که اکنون پیش خواهد آمد سخن گفته است. بطور مثال یک انتخاب تصادفی می تواند چنین باشد:

  • ارتقاء سلول زندان با پرداخت ۸۲ دلار در هرشب: در سانتا آنا، کالیفرنیا، و برخی از شهرهای دیگر، مجرمان خشونت پرهیز می توانند برای اقامت بهتر، سلول زندان آرام، تمیز، به دور از سلول برای عادی …
  • اجاره فضا بر روی پیشانی خود (یا جاهای دیگر بر روی بدن شما) برای نمایش تبلیغات تجاری:  ۷۷۷ دلار. ایر نیوزیلند سی نفر را استخدام کرد تا سرشان را بتراشند و خالکوبی های موقتی با شعار «نیاز به تغییر دارید؟ سری به نیوزیلند بزنید.” دریافت کنند. 
  • · اگر شما کلاس دوم یک مدرسه توسعه نیافته در دالاس هستید، کتابی بخوانید و ۲ دلار دریافت کنید. برای تشویق خواندن، مدارس برای هر کتابی که می خوانند به بچه ها پول می دهند.

جهش سیستماتیک در انباشت، سرمایه داری قدیمی را متحول کرده است. در حال حاضر این یک ارگانیسم تغییر یافته یا اندام ساخته شده برای یک محیط جدید است. سرمایه داری از طریق دیجیتالی بودن این قدرت را دارد که قلمروهای فیزیکی رو به درون و رو به برون جهان را به روش هایی استعمار کند که تحت سرمایه داری آنالوگ غیرممکن بود. و فضای مجازی فضای نامحدودی برای انباشت است که از طریق آن سرمایه داری قادر است فضایی نزدیک به منطق و نیازهای خود را ایجاد کند که تنها در یک نسل پیش مانند داستان های علمی تخیلی به نظر می رسید. برای پایان دادن به این بخش، در نظر خواهم گرفت که چگونه پویایی ناهموار و ترکیبی از تحرکات مجازیِ رو به برون–رو به درون تعبیرات رسمی سرمایه داریِ تولیدی-کالایی را از طریق خدمت، ساخت و سرمایه داری بر پلت فرم ها دوباره شکل داده است. من سپس نظریه ای را بررسی می کنم که چگونه انباشت دیجیتال منطق دیوید هاروی “انباشت از طریق سلب مالکیت” را سرنگون کرده است—شکل کلاسیک از انباشت است که ما در نوشته های مارکس پیدا می کنیم، و همچنین در استعاره از”حصار دیجیتال” مطرح شده توسط آندریویچ، که استدلال می کنند که چگونه فرم کلاسیک به زمینه دیجیتال ادامه یافته است. من پیشنهاد می کنم، چیزی که اکنون می بینیم “سلب مالکیت با انباشت” است، اثری دور از دسترسِ “جهش در انباشت” که مشکل ساز تر از قبل از منطق استثماری سرمایه داری است.


[۱] Hassan, R. 2020. The Condition of Digitality: A Post-Modern Marxism for the Practice of Digital Life. Pp. 97–۱۲۸. London: University of Westminster Press. https://www.jstor.org/stable/j.ctvw1d5k0.7

[۲] Inward Globalisation

[۳] Interactive Virtual Space

[۴] Interactive Media

[۵] Interactivity

https://akhbar-rooz.com/?p=104888 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x