پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

انتخاب تلخ! – چرا جامعه ی ایران را به انتخاب بین دو جنایتکار کشاندند؟

هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد، به دوره دوم نمایشی که به نام انتخابات ریاست جمهوری نهم در ایران برگزار شد، راه یافتند. هم هاشمی رفسنجانی و هم محمود احمدی نژاد را می توان – هر کدام از جهاتی – نمایندگان واقعی جمهوری اسلامی ایران به شمار آورد.
رفسنجانی یکی از دو سردمدار اصلی حکومت اسلامی در مسیری که تا به امروز پیموده است، در زمان ریاست جمهوری خود هشت سالی را رقم زد که نتیجه ی آن «حماسه ی دوم خرداد» و تلاش جامعه برای رهایی از آن وضعیت بود. اکنون بعد از هشت سال، بازگشت اصلاح طلبان به هاشمی رفسنجانی و حمایت از وی در برابر خطری که از آن به عنوان خطر نظامی گری و فاشیسم مذهبی نام برده می شود – آن چه که محمود احمدی نژاد نماینده آن است و دوران دیگری از نظام اسلامی، یعنی دهه ی اول آن را تداعی می کند، هر چند در لحظه و از سر ناچاری برای عده ای، توجیه مناسبی داشته باشد، اما به پرسش های اساسی تری که در برابر حرکت آزادی خواهانه در جامعه ی ایران قرار دارد، ابدا پاسخی نمی دهد.
پرسش این است که چرا سرنوشت تلاش های اصلاحی در حکومت اسلامی ایران اکنون به آن جا رسیده است که اصلاح طلبان به همان نقطه ای باز گشته اند، که نفی آن شروع حرکتشان بوده است. سرنوشت و نتیجه هر حرکت و جنبشی، صرف نظر از آن که کوشندگان آن حرکت و جنبش چه ادعاهایی داشته باشند، بهترین داور و قاضی در مورد درستی و نادرستی آن حرکت و جنبش است.
واکنش های اولیه اصلاح طلبان بعد از شکست خود در انتخابات بیست و هفت خرداد، همان طور که انتظار می رفت، متوجه کردن تقصیر این شکست، به سوی همه کس، به جز خود اصلاح طلبان بوده است. در این میان – «تحریمیان» – به طور ویژه ای مورد کینه و نفرت قرار گرفته اند و حق آن ها در باره ی تصمیم به شرکت یا عدم شرکت در رای گیری ای که حکومت بر جامعه تحمیل کرد، نفی شده است. شاید اصلاح طلبان بتوانند چند صباحی با کینه ورزی علیه «تحریمیان» خود را آرام کنند، اما سرانجام باید زمانی فرا برسد که آن ها که واقعا اصلاح طلب، دموکراسی خواه و طرفدار حقوق بشر هستند، نگاهی به راهی که پیموده اند بیاندازند.
واقعیت نظام سیاسی حاکم بر ایران، هیچ گاه آن نیست که اصلاح طلبان مدعی نمایندگی آن بوده و هستند – بارها از سوی بسیار کسان به آنان یادآوری شد که دوم خرداد «استثنایی» در تاریخ جمهوری اسلامی بوده است که همیشه نمی توان منتظر تکرار آن نشست. اما متاسفانه اصلاح طلبان در آستانه ی انتخابات بیست و هفت خرداد، باز هم «بوی دوم خرداد» را استشمام کردند، حاصل این اشتباه برای آن ها – پیش رو و پس رو، روی هم – از دست دادن دست کم یازده میلیون رای در عرض چهار سال و برای اصلاح طلبان پیشرو تبدیل شدن به جریان «پنجم» جامعه، – اگر از جناح تحریمی ها که هیچ گاه از سوی حکومت به حساب نیامده اند، صرف نظر کنیم – بود. آن ها بزرگترین شکست خوردگان این انتخابات شدند. «تحریمی ها» می توانند بگویند که دست کم چند میلیون رای بر آرای خود افزودند.
بسیاری از آن ها که به معین رای دادند، می گویند اگر «تحریمی ها»، به کمک آمده بودند، مصطفی معین پیروز می شد. اما یک نکته را نباید فراموش کرد که مصطفی معینی که در آخرین روزهای کارزار تبلیغاتی معرفی می شد، واقعیت نظام جمهوری اسلامی ایران نبود. او اگر با انتخابات بر جمهوری اسلامی تحمیل می شد، همان مسیری را می پیمود که خاتمی پیمود و اگر همان که بود می ماند، نمی توانست خود را از طریق «انتخابات» بر این نظام تحمیل کند که به تجربه ثابت شد، رای مردم، مانند مومی در دست آن است و با آن هر کار بخواهد می کند.
از یک فرایند ضددموکراتیک نمی توان انتظار تولد دموکراسی را داشت. در انتخاباتی که از همان ابتدا بر پایه ی تقلب قرار دارد، اصولش غیردموکراتیک است، نظارتش غیردموکراتیک است، کاندیداهایش به انتخاب مرتجعین صورت می گیرند، دگراندیشان و مخالفین در آن هیچ گونه حقی ندارند، احزابشان تعطیل است و خودشان سرکوب می شوند، قوی ترین رسانه ها به نفع جناح و کاندید خاص با دست باز دخالت می کنند، تهدید می کنند و تاثیر می گذارند، انواع نیروهای نظامی و بسیجی را به صحنه می آورند تا ایجاد رعب و وحشت کنند، به نام مردم رای بدهند، مردم را به رای دادن مجبور کنند، رای سازی کنند، در شمارش آرا تقلب کنند… در چنین انتخاباتی، اگر دموکرات ها و اصلاح طلبان واقعی پیروز شوند، بیشتر به معجزه شبیه است تا به قاعده و احزاب سیاسی نمی توانند خط مشی خود را بر پایه چنین استثنائی قرار دهند. «دوم خرداد» یکی از این استثناءها در وضعیتی ویژه بود که اصلاح طلبان در رویای تکرار آن خود را به قعر جهنم بیست و هفت خرداد افکندند.
محصول فرایند چنین انتخاباتی به طور طبیعی کسانی مثل اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد خواهند بود. این تصور که مصطفی معین می توانست با طرح چند شعار دلچسب و یادآوری خطر محافظه کاران بار دیگر «حماسه» ای دیگر خلق کند، غیرواقعی از کار درآمد. در میدان چنین انتخاباتی، دموکرات ها و اصلاح طلبان قادر به مقابله و «رقابت» با مستبدین نخواهند بود. این واقعیت را باید همان ها که می خواستند از طریق این فرآیند ضددموکراتیک به فتح دموکراسی نایل شوند، مدنظر قرار دهند و همان ها که از تحریم انتخابات، تحریمی گسترده و فراگیر و «هفتاد درصدی» در نظر داشتند.
دموکرات ها در برابر چنین انتخاباتی تنها یک کار می توانند بکنند. این انتخابات را بی اعتبار اعلام کرده و به طور خستگی ناپذیری به جامعه بگویند و باز هم بگویند، که راه دموکراسی نمی تواند از طریق انتخاباتی که یک حکومت استبدادی برگزار می کند، هموار شود. و به جامعه ی جهانی نیز بگویند و بخواهند که چنین انتخاباتی معتبر نیست و نباید نتیجه آن معتبر شناخته شود. برای انتخابات، باید آزادی های اولیه برقرار شود. برای انتخابات در حکومت استبدادی که با رای مردم هر چه می خواهد می کند، باید نظارت بین المللی برقرار شود. وقتی برخی از آزادی خواهان ایران خواهان آن شدند که نظارت بین المللی در این انتخابات اعمال شود، دبیرکل جبهه ی مشارکت اسلامی با رد این درخواست مدعی شد چون در حکومت ایران جناح های مختلف وجود دارند، امکان تقلب وجود ندارد. اکنون باید آن سخنان را با سخنانی که کاندیدای حزب ایشان در مورد «برکشیدن» یک کاندیدای خاص به دور دوم گفته است و همچنین سخنان مهدی کروبی مقایسه کرد تا دریافت که طرح خواسته ی نظارت بین المللی بر انتخابات، واقعی بوده است یا سخنان ایشان؟
دست کم زمانی که مصطفی معین رد صلاحیت شد، این آمادگی در سطح روشنفکران و فعالین سیاسی و بخش های وسیعی از جامعه ی ایران کاملا وجود داشت که بی اعتباری این انتخابات را در عرصه ی ملی و بین المللی اعلام کند و مبارزه ی خود را برای برگزاری یک انتخابات آزاد و یا رفراندم گسترش داده و حکومت را در عرصه ملی و بین المللی تحت فشار فزاینده ای قرار دهد. اما اصلاح طلبان به طمع «دوم خرداد» دیگری به بازی ای وارد شدند که هیچ چیز آن با دموکراسی مطابقت نمی کرد و آن ها خواهان پیروزی دموکراسی در آن بودند! آن ها به این انتخابات مشروعیت دادند و همه ی تلاش خود را وقف جنگیدن با «تحریمیان» کردند و وظیفه ی افشای این روند ضددموکراتیک و نظامی گرانه را فراموش نمودند و سایت مشهور آن ها – صبح روز جمعه – زودتر از همه تیتر زد «شکست کامل تحریم»! غافل از آن که رقیب آن ها قبل از آن که «تحریم» باشد، همان آرایی بود که توسط نظامیان به صندوق ها ریخته می شد!
حالا اصلاح طلبان به سرعت به ادامه ی همین راه روی آورده اند. آن ها اکنون از مردم خواسته اند، برای جلوگیری از خطر فاشیسم مذهبی و نظامی گری نام مردی را در «یک برگ رای، سهم خود از دموکراسی» بنویسند که سمبل ترور و قتل مخالفین سیاسی است. اما پرسش این است که اگر آن چه آقای معین در بیانیه خود بعد از اعلام نتیجه آرا گفت، حقیقت دارد، اگر آن چه مهدی کروبی گفت، حقیقت دارد، اگر حق ها ضایع شد و جابجایی ها صورت گرفته، چرا اعتراض به این تقلب ها را گذاشته اند، و به حمایت از رفسنجانی برخاسته اند؟ مگر کاندیدای آن ها و رهبران آن ها به کرات در جریان تبلیغات انتخاباتی خود نگفته بودند که دیگر در برابر خلاف کاری ها و اعمال غیرقانونی سکوت نخواهند کرد و خواهند ایستاد؟
اگر قرار می بود، پیوندی بین ازادی خواهانی که کاندیداتوری معین آن ها را به دوشقه کرد، صورت گیرد. می باید درست در همین «ایستادن»، «دعوت به اعتراض» و از جمله تسلیم نشدن به حضور غیرقانونی احمدی نژاد در مرحله ی دوم انتخابات صورت گیرد، نه در دعوت به رای دادن به هاشمی رفسنجانی. آزادی خواهان ایران را نمی توان زیر نام عالیجناب سرخ پوش متحد کرد!

https://akhbar-rooz.com/?p=32924 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x