پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

“اندکی فراتر از تشکر واعتذار” (بیاد عمویم جبار ” ١) – ارسلان عزیزی

آلمانی ها در فقدان عزیز از دست رفتەای، سخنی دارند، شنیدنی و ژرف؛ “مرگ می تواند تو را از من بگیرد، اما قادر نخواهد بود؛ هرگز خاطرەهایت را از من بستاند.” در دروزهای اخیر، در برخی از شبکەهای مجازی اجتماعی نزدیک، تصویر و نامی، دست بدست  شد؛ کە در ورای آن، خاطرات بسیاری را بە غلیان در آورد. همان خاطراتی کە مرگ قادر بە حذف آن نیست. بازگویەی آن یادمان و خاطرەها، چە در شبکەهای اجتماعی و یا در جمع های محدودتر دوستانە کە بە روز شدەاند؛ همگی در یک اصل با هم شریک و متقارنند. و آن حلول گذشتە، در کالبد انسانی ما و البتە در روح پر تلاطم زمان. البتە این اصل هم صادق است; کە همە ما در آیندە بە بخشی از خاطرە برای دیگران بدل می شویم. خاطرەی کە گاهن تلخ و آزار دهندە هم خواهد بود. تاریخ بشری محصول و فرایند همین خاطرات است. تلخ یا شیرین. شکست یا پیروزی. هم جنبش های اجتماعی و هم شخصیت های برآمدە از آن، از این قاعدە مستثنی نیستند، کمون پاریس کە این روزها قدم در یکصد و پنجاهمین سال خود می نهد؛ محصول جمعی خاطرات برخی از مردم فرانسە است. کە اگر چە خود انقلاب شکست خورد و بانیان و دست اندرکاران همان خاطرات، بە  طرز  فجیعی بەمسلخ کشیدە شدند؛ اما بشریت مترقی، بخشی از دستاورد خود را مرهون و مدیون همان یادها و خاطرات می داند. خاطرات می توانند بزرگ و پرتواتر و دارای تاثیر جهانی باشند. مثل  کمون پاریس کە از آن سخن بمیان آمد. یا محدود و کوچک و بستە و در یک بازەی جغرافیایی محدود سیر کند. نوشتن این سطور هم، از خاطراتی مایە گرفتە است، در یک بازەی محدود، کە بە یاد عمویم ”جبار عزیزی”، بازگویە شدە و می شود.

بر می گردم بە اصل موضوع. اصولن بنا بر این است کە بعد از خاکسپاری و مجلس ختم، از طرف خانوادە متوفی متنی حاضر می شود. و در آن از همە کسانی کە بە نحوی در تسلی عزیز از دست رفتە، همدردی کردەاند؛ تقدیر می کنند و اعتذار می خواهند. و البتە خانوادە ما هم چنین خواهند کرد. اما در اینجا خواستم از این قاعدە عدول کنم، و هرچند اندک اما فراتر از تشکر و اعتذار، نقبی زدە باشم بە خود “زندگی” کە ما را گاهن جمع و اغلب متفرق می کند. جبار عزیزی در سال ١٣٣۴ در روستای آلمانە بدنیا آمد.  روستایی کە با نام کاک فواد، پرآوازە شد. همان سالها همراە خانوادەاش بە شهر مریوان مهاجرت کرد، مهاجرتی کە تا پایان عمر همراە و همزادش بود. و نهایتن در سرزمین “مهاجرت” هم برای همیشە آرمید. بسیاری از دوستان کودکی و نوجوانی و حتی جوانی او، خوشبختانە هنوز زندەاند و از بذلەگویی، شوخ طبعی و رفتارهای منحصر بە فرد او بسیار گفتە و نوشتەاند. در آغاز دهەی پنجاە همراە تنی چند از دختران و پسران همشهری برای ادامە تحصیل راهی هنرستان تربیت معلم مرزنشینان بندر عباس شد. هنرستانی کە تازە افتتاح شدە بود تا مرزنشینان در آن تحصیل کنند و جذب نظام آموزشی شوند. دوران، دوران رزم چریک های فدایی بود و او نیز شیفتەی جنبش فدایی شد. هنوز سمپات بود، کە شاخەی تبریز ضربە خورد و او نیز بازداشت شد. شش ماە در چنگال ساواک پنهان و دور از چشم، گرفتار بود. نهایتا او را در ساواک زنجان یافتند و آزاد شد. بعد از پایان دانشسرا بجای سپاهی دانش، داغ زندانی، او را تا سطح سرباز صفر تقلیل داد. بعد از پایان سربازی چند سالی را در روستای بیساران و نهایتا دبیرستان فرخی مریوان معلم بود. انقلاب زبانە کشید. او نیز همراە بود. انقلابی کە خیلی زود بە تباهی کشیدە شد. در ابتدا بە سازمان چریک های فدایی پیوست. اما دوستان بی شمارش را در نحلەهای فکری دیگر  فراموش نکرد. در همان ابتدا رژیم برآمدە از انقلاب بهمن، چهرە واقعی بنمایاند و بە کردستان روی ترش نشان داد. خلخالی برادر بزرگترش را کە عضوی از شورای شهر و یکی از اعضاء هیأت مذاکرە کنندە با چمران بود، همراە هشت نفر دیگر بە جوخەهای اعدام سپرد. ٢ فدایی بودن او دیری نپاید، زیرا  جنبش فدایی در دشوارترین برهە، پشت بە آرمانهای مردم کورد کرد و سنگر را رها کرد.٣  جبار اما چنین نکرد و بە کومەلە پیوست. در آنجا هم تاب نیاورد و بە بندر عباس گریخت. اما چرا بندر عباس؟!

 باید اندکی بە عقب برگشت. سال ١٣١٣ رسول، کە جوانی بود شوریدە، عاشق بیخان دختر حاج سعید ژیژوان شد. روستایی در حوالی مریوان کە بعدن، در جنگهای منطقەای تخریب شد. عشق رسول  بجای وصلت کار بە قتل برادر بیخان کشاند. قتلی ناخواستە کە زندگی را بە گونەای دیگر رقم زد. رسول فراری شد. بە جنبش شێخ محمود ملک پیوست. جنبش شکست خورد و او نیز آوارە گشت و بە ایران باز گشت. از متمولین پول می ستاند و اندکی را برای خود و بقیە را صرف فقرا می کرد. سال ١٣١۵ سرهنگ عیسی کور، فرماندە مرزبانی وقت برایش دام گستراند و با فریب دستگیرش کردند. حبس ابد گرفت. شانزدە سال از عمر خود را در زندان های مختلف سپری کرد. در مریوان، سنندج، کرمانشان، همدان،  تهران و کرمان و نهایتن، هشت سال آخر را دربندرعباس زندانی بود.

وقتی کە آزاد شد، دیگر بر نگشت. همانجا ماندگار شد و ازدواج کرد. در تمام آن مدت نە کسی از رسول خبر داشت و نە او بار دیگر سراغ وطن گرفت. سال ١٣۵١ اولین گروە از داوطلبان تحصیل در دانشسرای تربیت معلم مرزنشینان، کە همگی آنها دختر بودند، راهی بندر عباس شدند. کافیە رستمی، شهناز خسروی و شرافت قاسم نژاد۴، دخترانی بودند، کە چند هزار کیلومتر دور از خانەی پدری در آن سال های بشدت سنتی راهی دیار غربت شدە بودند. مهدی خسروی پدر شهناز بسیار وسواس داشت، کسی را بیابد. در آن اوان رسول در بندرعباس نامی بە هم زدە بود و همە او را رسول کوردە خطاب می کردند. مڕد میان سالی با قدی متوسط و صورتی تیرە کە نشان از آفتاب داغ سال های سپری شدە داشت. او عاشق اسب بود. فارسی را با ته لهجەی تند کوردی صحبت می کرد. نام  دختران و پسرانش را نام هایی برگزیدە بود، کە نشانی از یادها و خاطرات گذشتە داشتند. رسول کوردە را یافتند. و خیال خانوادەها و خصوصن مهدی خسروی آسودە شد. برای رسول اگرچە دیر اما حادثەای بود، بسیار شگرف. رسول آرزویش را پنهان نکرد. آتش پنهان در وجود او شرارە کشیدە بود. تلخ بود. اما پنهان کردنش آسان نبود. آرزو داشت یک بار دیگر سرزمین مادریش را ببیند. خاطرە و یاد بیخان هنوز در جان او زبانە می کشید. اما این آرزو را حاج امین رستمی پدر کافیە و چیمن، برای او بە بار نشاند. رسول همراە خانوادە بعد از نزدیک بە چهل سال بە دیار خود بازگشت و سراخ دوستان و “خاطرات” گذشتە گرفت! 

جبار در میان گروە دوم داوطلبان دانشسرای مرزنشینان یک سال بعد راهی بندر عباس شد و در آنجا بود کە عاشق شیرین دختر رسول کوردە شد و نهایتا کار بە ازدواج کشید. از این رو بود کە وقتی جبار از دام حوادث کوردستان گریخت، راهیی بندر عباس شد. بندر عباس، بە سبب دوری از کوردستان، در آن سال ها گریزگاە و مخفیگاهی بود؛ برای کوردهای رمیدە و فراری. و جبار جویندگان کار و رمیدگان از جور حاکم را یاری می داد، تا مامن گیرند و متشکل شوند. در منطقەی سەراهی بندر عباس کە نزدیک اسکلەی رجایی بود، روزهای جمعە فارغ از کار هفتە، محل همایش و دیدار و  بحث های داغ سیاسی بود. شعر می خواندند، ترانە می سرودند و می رقصیدند. این همە بدون وجود جبار امکان پذیر نبود. علاوە بر این خانەی او در امیر آباد همیشە پر بود. او در میان بندری ها هم دارای وجاهت بود و از امکانات آنها به سود رمیدگان ستم جمهوری اسلامی بهرە می جست. در مانیفیست او مرزی برای انسان ها وجود نداشت. نە تعلقات حزبی و نە حتی دلبستگی های ملی و زبانی. با هر اندیشە و مسلکی کە در سر داشتند، چون فراری و رمیدە بودند در آئین او باید از یک منظر دیدە می شدند. از آن سال های پر آشوب و شورانگیز اما نزدیک بە چهل سال می گذرد. مثل هر انسان دیگر راه های پر فراز و نشیب بسیاری سپری کرد. بار دیگر آوارە شد. راهیی راە دشوار رسیدن بە اروپا شد. در نیمە راە بچەهایش دیپورت شدند و او نیز بعد از چند سال دوری تاب نیاورد و بە نقطەی اول بازگشت. در راە آرمان هایش تلاش های بسیاری کرد. برای او فرق نمی کرد، در کجا. مهم پایمال شدن حق انسان بود.  مثل همە ما مسلمن بی خطا از زندگی گذر نکرد و نگذشت. اما تلاشهای او، شخصیت منحصر بە فرد و دوست داشتنی او و مهمتر از همە گذرکردن از دیوار ستبر ایدئولوژیی کە از ما انسانها، خودی و غیر خودی می سازد؛ از او شخصیتی ساختە بود با دوستان بسیار و دشمنانی اندک. سرانجام خاطرەها روزی بە پایان می رسد و دیگران با قضاوت های خود از آن یاد می کنند. جبار هم مانند رسول کوردە، برای همیشە مهمان بندری ها شد و در کنار امواج پر تلاطم دریای پرخروش، آرام گرفت. یادش جاودانە باد.

پی نوشت:

١- ایدە این نوشتە از خاطرەای از جبار الهام گرفت، از فاتح شیخ (کاک چاوە).

٢- فایق عزیزی برادر بزرگتر جبار همراە هشت نفر دیگر و از جملە: حسین و امین مصطفی سلطانی، حسین و احمد پیرخضرانی، دکتر بهمن اصغری، علی دستان و احمد قادر زادە روز سوم شهریور پنجاە و هشت در پادگان مریوان بە فرمان خلخالی و بدست دستمال قرمزها و جاش های محلی اعدام شدند.

٣- منظور از جنبش فدایی، جناح اکثریت آن است. کە البتە بیش از ۹۰٪ اعضاء و کادرهای کردستان بە اکثریت پیوستند!

۴- برای تکمیل نوشتە، از خاطرات شفاهی شرافت قاسم نژاد بهرە گرفتە شدە است.

https://akhbar-rooz.com/?p=105624 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هرمز
هرمز
3 سال قبل

روح ایشان‌شاد!
اما می گویید جنبش فدایی به آرمان مردم پشت کرد.
لابد می خواهید بفرمائید که کومله به آرمانهای مردم پایبند ماند؟!
حتما اختصاص بودجه های آنچنانی از سوی ما بهتران برای جذب جوانان به پایگاههای تحت حمایت همان از ما بهتران پاداش این پایبندی است!
بی بی سی هم برای سربازگیری برای کومله سنگ تمام گذاشته. ویدئویی از دختران و پسرانی که دوشادوش و بدور از محرومیت برای روز مبادا تعلیم‌ می بینند!
تکرار تجربه خونین پایگاه اشرف!
به شعور مردم توهین نکنید لطفا!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x