سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

«انقلاب فرهنگی» سال ۵۹ و سازمان دانشجویان پیشگام – ف. تابان

۲۹ سال از فاجعه ی انقلاب فرهنگی سال ۱٣۵۹ که به کشته شدن عده ای از دانشجویان، اخراج هزاران تن از استادان و کارکنان علمی دانشگاه ها و چندین هزار دانشجو انجامید، می گذرد. به دنبال این تصفیه ی بزرگ و خونین دانشگاه های کشور به مدت یک سال و نیم بسته شدند. حکومت با تحمیل چنین هزینه ی سنگینی توانست سیطره ی مطلق خود را بر دانشگاه ها برقرار کند. سیطره ای که دوام چندانی نیاورد و دانشگاه در نخستین فرصت بار دیگر فریاد همیشگی آزادی و برابری را از سر گرفت.
به مناسبت سالگرد شروع این تصفیه ی خونین اخبار روز گفتگویی با ف. تابان انجام داده است. وی در آن دوران عضو مرکزیت سازمان دانشجویان پیشگام – که مقاومت اصلی در برابر این تهاجم را انجام داد – بوده و از طرف این سازمان در مناظره ی تلویزیونی که پیرامون این رویداد صورت گرفت، شرکت کرد.

آقای تابان، ۲۹ سال از سرکوب خشونت بار دانشگاه های ایران که به نام انقلاب فرهنگی انجام شد می گذرد. اکنون مدتی است دوباره زمزمه های یک انقلاب فرهنگی تازه به گوش می رسد. چه عواملی باعث شد که حکومت اسلامی، سرکوب دانشگاه ها را به عنوان نخستین گام در جهت سرکوب آزادی های سیاسی ناشی از انقلاب در دستور کار خود قرار دهد؟

در نخستین سال های انقلاب، تا زمانی که انقلاب فرهنگی صورت گرفت، وضعیت دانشگاه ها به میزان زیادی متفاوت از وضعیت عمومی جامعه بود. در بیرون از دانشگاه ها، آقای خمینی تسلط بر افکار عمومی داشت و نیروی غالب محسوب می شد. اما در دانشگاه ها این موقعیت اصلا وجود نداشت. در انتخابات دانشجویی که در ماه های اولیه ی بعد از انقلاب انجام شد، معلوم گردید که انجمن های اسلامی که هواداران حکومت بودند، از حمایت اکثریت دانشجویان برخوردار نیستند. دانشجویان پیشگام که هوادار جنبش فدائی بودند و همچنین انجمن دانشجویان مسلمان که وابسته به سازمان مجاهدین خلق بودند، در بسیاری از دانشگاه ها بیش از انجمن های اسلامی رای می آوردند و آن ها را به مقام سوم می راندند.
نه تنها نتایج این رای گیری ها، که فضای زنده و دموکراتیک حاکم بر دانشگاه ها، مسئولان حکومت را به شدت نگران می کرد. به موازات گسترش جو خفقان و سرکوب، دانشگاه ها به کانون و به قول آن روزی ها، به سنگر آزادی تبدیل شده بود. مسئولان حکومتی دریافته بودند که در رقابت دموکراتیک در دانشگاه ها بازنده هستند و به فکر تسخیر دانشگاه ها از طریق سرکوب دانشجویان و استادان بر آمدند.

اما ارگان های تبلیغی حکومت ادعا می کردند که دفاتر دانشجویی در دانشگاه ها به انبار سلاح و توطئه های مسلحانه علیه حکومت تبدیل شده است؟

اگر آن زمان هم کسانی این حرف ها را باور می کردند، امروز دیگر روشن است که حکومت در متهم ساختن مخالفین خود به اتهامات خلاف واقع، هیچ حد و مرزی را نمی شناسد. من به یقین می گویم در دانشگاه ها، هیچ سلاحی در دفاتر دانشجویی وجود نداشت. اصلا احتیاجی به این کارها نبود. بعد از تسخیر دانشگاه ها و در جریان آن هم نتوانستند حتی یک سلاح از این دفاتر کشف کنند و به عنوان نمونه نشان بدهند.
البته دانشجویان از طیف های مختلف امکانات زیادی را بدست آورده بودند و در هر دانشگاه چندین اتاق را اشغال کرده بودند. این همه را نیز حق خود می دانستند. داشتن دفاتر و امکانات در دانشگاه، موضوعی بود که سال های سال دانشجویان در زمان شاه هم برای آن مبارزه کرده بودند و بعد از انقلاب طبیعتا حق خود می دانستند که از امکانات دانشگاه برخوردار شوند.
دلیل اصلی یورش به دانشگاه آن بود که حکومت نمی توانست آن را از راه های مسالمت آمیز و دموکراتیک زیر سلطه ی خود بگیرد و بدون تحت سلطه قراردادن دانشگاه، سلطه ی کامل بر جامعه هم ناممکن بود.

این سرکوب چگونه به مرحله ی عمل در آمد؟

آقای خمینی از همان ابتدا در هر فرصتی نگرانی خود را از وضعیت دانشگاه ها اعلام می نمود و چندین بار به طور صریح خواستار اسلامی شدن دانشگاه ها شد. او در پیام نوروزی سال ۵۹ خود خیلی آشکار به دولت دستور داد که «اسلامی کردن» دانشگاه ها را شروع کند. این پروژه اما از حضور هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز آغاز شد. او در سخنرانی خود در دانشگاه تبریز در روزهای آخر فروردین ۵۹ که با اعتراض شدید دانشجویان روبرو شد، تحریک را به آخر رساند. بعد از آن بود که هواداران حکومت به دانشگاه تبریز حمله کردند. بدین ترتیب انقلاب فرهنگی از تبریز شروع شد و بعد از آن بود که دانشگاه ها در سراسر کشور مورد هجوم قرار گرفتند.

اما آسان تسلیم نشدند؟

آسان تسلیم نشدند. دانشگاه ها بنابر شرایط خود چندین روز در برابر یورش عوامل بسیج شده مقاومت کردند. اما هر چه مقاومت ها به درازا می کشید، وحشی گری ها نیز شدت می گرفت. با این حال دانشجویان در آن زمان روحیه ی بالایی برای مقاومت در برابر این سرکوب ها داشتند.
من در دانشگاه تربیت معلم تهران، شاهد مقاومت دانشجویان و حمله ی عوامل حکومت بودم. دانشجویان را بعد از چندین روز مقاومت، سرانجام به ساختمان مرکزی دانشگاه عقب نشاندند. دانشجویان درها را بستند و در پشت آن ها تا سقف میز و صندلی چیدند. شب اما عوامل حکومت با گاز اشک آور به کتابخانه ی دانشگاه حمله کردند. کتابخانه ی دانشگاه تربیت معلم جای کوچکی بود. در آن فضای کوچک صدها دانشجو گرد آمده بودند. مهاجمین از پنجره ها چندین گاز اشک آور شلیک کردند. بسیاری تا مرز خفگی رفتند. به این طریق دانشجویان را مجبور به خروج از دانشگاه کردند، اما آن ها دوباره فردا به دانشگاه آمدند و کنترل دانشگاه را در دست گرفتند. این وضعیت تا چندین روز ادامه داشت. در شهرستان ها سرکوب ها بسیار شدید بود. در دانشگاه جندی شاپور اهواز وحشی گری را به نهایت رساندند و بر روی دانشجویان آتش گشودند و چندین نفر را کشتند. گفته می شود آن جا در نخلستان ها به دختران دانشجو تجاوز کردند. در رشت هم دانشجویانی کشته شدند و همچنین در تهران هم گروهی بر اثر تیراندازی پاسداران یا به دست حزب الهی ها کشته شدند.
روز جمعه ۲۹ فروردین در همه ی شهرها، شرکت کنندگان در نمازهای جمعه را به سوی دانشگاه ها حرکت دادند و برخوردهای شدید و خونینی به وجود آمد. روز شنبه برخوردها شدت بیشتری گرفت.

انجمن های اسلامی مستقیما در حمله به دانشجویان شرکت می کردند؟

تا جایی که من شخصا شاهد بودم، آن ها مستقیما در حملات شرکت نکردند، اما در راهنمایی اوباش و یورش گران و شناساندن دانشجویان فعال به آن ها نقش مهمی داشتند. در بسیاری از دانشگاه ها آن ها مستقیما در سرکوب شرکت کردند. بسیاری از اصلاح طلبان فعلی از جمله همین آقای ابراهیم نبوی در شیراز، عباس عبدی، علیرضا علوی تبار و دیگران در تهران، در سرکوب دانشجویان مستقیم و یا پشت پرده دخالت داشتند.

مواضع گروه های دانشجویی در آن زمان چگونه بود؟
بلافاصله بعد از حوادث تبریز، یک ستاد دفاع از دانشگاه ها تشکیل شد که تقریبا همه ی گروه های دانشجویی در آن شرکت داشتند. دو گروه عمده دانشجویی غیرحکومتی در آن زمان، دانشجویان پیشگام و انجمن دانشجویان مسلمان بودند. انجمن دانشجویان مسلمان در ابتدا در برابر یورش ایستادگی کردند و حتی عامل شروع کننده ی مقاومت بودند، آما آن ها در روزهای پایانی پای خود را از ماجرا کنار کشیدند و شروع به تخلیه ی دفاتر خود کردند. بدین ترتیب سایر دانشجویان را تنها گذاشتند. بعد از آن، بار اصلی مقاومتی که شروع شده بود بر عهده ی دانشجویان پیشگام قرار گرفت. سایر گروه های دانشجویی که اکثرا وابسته به جریانات چپ بودند، از نیروی قابل توجهی در دانشگاه ها برخوردار نبودند. اما همه ی این گروه ها در صف مقاومت ماندند. تنها گروه دانشجویی که از ابتدا حساب خود را از سایر دانشجویان جدا می کرد؛ دانشجویان وابسته به حزب توده ی ایران بودند.

چه شد که دانشجویان پیشگام عقب نشستند؟

با تسخیر یک به یک دانشگاه ها، فشار اصلی بر روی دانشگاه تهران که هنوز در تصرف دانشجویان بود و دفتر مرکزی دانشجویان پیشگام منتقل شد. این دفتر در ضلع شرقی خیابان شانزده آذر، مقابل دانشگاه تهران قرار داشت. یکی از ساختمان های اداری دانشگاه تهران بود که دانشجویان پیشگام برای فعالیت های خود آن را در اختیار گرفته و غذاخوری دانشگاه هم همانجا قرار داشت.
از سوی مسئولین حکومت و از جمله آقای بنی صدر که در آن موقع رئیس جمهور بود، مهلتی برای روز دوشنبه اول اردیبهشت در نظر گرفته شد که دانشجویان دفاتر خود را تخلیه کنند. البته گفته می شد آقای بنی صدر در شورای انقلاب موضع نرمتری نسبت به اطرافیان آیت الله خمینی داشت و قصد داشت که همزمان دفاتر انجمن های اسلامی را نیز ببندد.
دانشجویان پیشگام اصلا قصد نداشتند به این مهلت تن در دهند. اما فشار هر ساعت بلکه هر لحظه بیشتر می شد و بر انبوه نیروهای وابسته به حکومت در اطراف دفتر دانشگاه افزوده می شد.
از آن سو هم دانشجویان دانشگاه های سراسر تهران در خیابان شانزده آذر گرد می آمدند. حمایت دانش آموزان پیشگام بسیار پرشور بود. تعداد دانش آموزان هوادار پیشگام در آن دوران زیاد بود و آن ها دسته دسته برای اعلام حمایت و یا شرکت در دفاع از دفتر پیشگام به خیابان شانزده آذر می آمدند. در برابر درب اصلی و نرده های دانشگاه در خیابان شانزده آذر چند صف ایجاد شده بود که مانع از هجوم حزب الله به دفتر می شدند. صف اول در زیر تهاجم دائمی مهاجمان بود. دانش آموزان کم سن و سال در حالی که دست در دست و بازو به بازوی هم داده بودند، در برابر این حملات مقاومت پرشور و جانانه ای می کردند. من خودم شاهد صحنه های زیادی بودم که در حالی که بر اثر ضربات مهاجمان سر و صورت مدافعان دفتر پیشگام مجروح و خونین شده بود، و نیروهای مقاوم مجروح و مصدوم می شدند، اما دست های یکدیگر را رها نمی کردند و اجازه ی شکسته شدن صف را نمی دادند. دختران دانش آموز در این مقاومت حضور بسیار فعالانه ای داشتند و آنان به ویژه مورد اهانت و آزارهای جنسی مهاجمان که اکثرا از لمپن های آلت دست حکومت بودند، قرار می گرفتند.
در تمام روزهای شنبه و یکشنبه، برخوردهای خونین و تیراندازی پاسداران ادامه داشت، اما دانشجویان مقاومت می کردند و اجازه ی تسخیر دفتر پیشگام را نمی دادند.

تصمیم عقب نشینی چگونه گرفته شد؟

وضعیت متناقض و دشواری برای تصمیم گیرندگان به وجود آمده بود. زمان به سرعت سپری می شد. از یک سو روحیه ی بالای دانشجویان و دانش آموزان که به هیچ وجه موافق با عقب نشینی و تسلیم دفتر نبودند، همچنین فشارهای گروه های دانشجویی نظیر پیکار که مرتب دانشجویان پیشگام را به مقاومت تشویق می کردند و عقب نشینی و تخلیه دفتر را سازشکاری می خواندند، از عوامل مقاومت بود. از سوی دیگر خطر قتل عام لحظه به لحظه جدی تر و نزدیک تر می شد. همزمان، فشار رهبری فدائیان هم برای پایان دادن به مقاومت بیشتر می شد.

دلایل رهبری فداییان برای تخلیه ی دفتر پیشگام چه بود؟

خوب شاید یکی از دلایل آن این بود که آن ها مثل دانشجویان در قلب حادثه نبودند و بهتر می توانستند موقعیت را درک کنند. خود رهبری سازمان هم در آن دوران در وضعیت متناقضی بود. گرایشی که در آن به سوی نزدیکی گام به گام با حکومت اسلامی در جریان بود، هر چند در روزهای اولیه تقریبا غافلگیر شده بود، اما بتدریج فشار خود را برای پایان دادن با این حادثه که می توانست منجر به فاجعه ای کاملا غیرقابل جبران شود، افزایش داد. نظر اکثریت رهبری سازمان در آخرین روز فرصتی که برای تخلیه ی دفتر وجود داشت، به طور جدی بر تخلیه ی دفتر پیشگام و ختم مقاومت بود. در تمام طول روز آخر، تلاش برای یافتن راه حل و مذاکره با مقامات دولتی و اطرافیان بنی صدر ادامه داشت.
غروب در زمانی که درگیری ها به اوج رسیده بود، آیت الله خمینی از طریق رادیو پیامی داد که تکلیف را یک سره می کرد. این پیام فرمان حمله ی عمومی به دانشگاه ها بود و نشان می داد در حکومت هم موضوع به سود طرفداران برخورد خشن و سرکوبگرانه حل شده است.
در این شرایط بود که شب هنگام جلسه ی تصمیم گیری در خانه ی مادر زنده یاد انوشیروان لطفی در میدان گل های تهران با شرکت اعضای مرکزیت دانشجویان پیشگام برگزار شد. فرخ نگهدار از طرف رهبری سازمان در این جلسه شرکت کرد و نظر سازمان را مبنی بر عقب نشینی اعلام کرد.

یعنی تصمیم را رهبری فدائیان گرفت؟
سازمان دانشجویان پیشگام در آن زمان یک سازمان دانشجویی با تعاریفی که امروز وجود دارد نبود، بلکه سازمان دانشجویی هوادار جنبش فدایی بود. اعضای مسئول و تصمیم گیرنده ی آن همه اعضای سازمان بودند و خود را در چارچوب سیاست های سازمان تعریف می کردند و نسبت به تصمیمات آن متعهد بودند. اما بارها می شد که این چنین اصطکاک هایی به وجود می آمد که معمولا حرف آخر از طرف رهبری سازمان زده می شد. در آن شب نیز تا جایی که به یاد من مانده است، برخی از دانشجویان نسبت به عقب نشینی مساله دار بودند و حتی به چنین تصمیمی اعتراض می کردند، اما به هر حال تصمیم به عقب نشینی همانجا قطعی شد.

موارد قابل ذکر دیگری از این دست هم بوده است؟

بوده است. یکی از آن ها که به صورت حادی هم بروز کرد، در زمان تسخیر سفارت آمریکا از طرف دانشجویان خط امام بود. رهبری سازمان دانشجویان پیشگام به محض شنیدن این خبر بلافاصله و بدون مشورت با رهبری سازمان اعلامیه ای صادر کرد و این اقدام را به شدت محکوم کرده و عوامفریبانه خواند، اما رهبری سازمان نظر دیگری داشت و از این حرکت حمایت کرد. من به یاد دارم که بعد از یک جلسه ی پرتشنج سرانجام بین رهبری پیشگام و نمایندگانی از کمیته ی مرکزی سازمان، دانشجویان پیشگام دستور جمع آوری بیانیه ی قبلی را داده و بیانیه ی تازه ای دادند که در جهت حمایت از اقدام تسخیر سفارت بود. این موارد البته بعدا کمتر شد و به تدریج این اصطکاک ها از بین رفت…

بر گردیم به آن شب. عقب نشینی بدون قید و شرط بود؟
بدون قید و شرط نبود. نماینده سازمان فدایی از مذاکراتی که بین رهبری سازمان و نمایندگان آقای بنی صدر صورت گرفته بود گزارشاتی داد. این مذاکرات در تمام بعد از ظهر ادامه داشت. مطابق این گفتگوها قرار شده بود عقب نشینی دانشجویان پیشگام همراه با شروطی باشد. از جمله شروطی که الان به یاد من مانده است، یکی آن بود که بیانیه ی دانشجویان پیشگام پیرامون انقلاب فرهنگی و دلایل واگذاری دفاتر خود را از رادیو بخوانند. این را به گفته ی فرخ نگهدار بنی صدر قول داده بود. یکی دیگر از شروط آن بود که نیروهای مهاجم عقب نشینی کنند تا دانشجویان و دانش آموزانی که به حمایت آن ها آمده بودند، بتوانند با آرامش و بدون درگیری دفتر پیشگام را تخلیه و محوطه ی خیابان شانزده آذر را ترک کنند و دستگیری و درگیری ای در میان نباشد.

این شروط رعایت شد؟
بیانیه را نخواندند. همان شب، من همراه با زنده یاد رضی الدین تابان به کاخ ریاست جمهوری که در خیابان پاستور بود رفتیم. رضی الدین تابان، از اعضای قدیمی فدائیان و از زندانیان سیاسی زمان شاه بود که از طرف سازمان فدایی مامور فعالیت در دانشجویان پیشگام شده بود و در حقیقت مسئولیت اول را در میان دانشجویان پیشگام داشت. او را بعدتر در سال ۶۱ دستگیر کردند و پیش از شروع اعدام های دسته جمعی در سال ۶۴ اعدام کردند.

تا جایی که به یاد دارم شب از نیمه گذشته بود که ما به مقابل کاخ ریاست جمهوری رسیدیم. انتظار ما این بود که بیانیه ی پیشگام را به دست آقای بنی صدر بدهیم. الان به یاد ندارم که این را نماینده سازمان فدایی گفته بود یا انتظار خودمان بود. اما به هر حال به ما اجازه ی ورود به کاخ ریاست جمهوری را ندادند و ما مجبور شدیم که اعلامیه ی دانشجویان پیشگام را به دست سربازان نگهبان مقابل درب بدهیم و همانجا هم فهمیدیم که با این وضعیت قطعا این اعلامیه از رادیو هم خوانده نخواهد شد و ما با این روحیه از جا بازگشتیم که به دوستانمان بگوییم که شروط ما هرگز تامین نخواهد شد.
به مقابل دانشگاه تهران که رسیدیم، اما با فضای بسیار رعب آور و ترسناکی مواجه شدیم. سرتاسر خیابان انقلاب تا میدان انقلاب و از آن سو تا چند کیلومتر ان طرف و به خصوص در برابر دانشگاه تهران، خیابان شانزده آذر و همه ی خیابان های اطراف مملو از جمعیت هوادار حکومت بود که آمده بودند تا کار را یکسره کنند. دانشجویان می گفتند که در روی ساختمان های اطراف دفتر پیشگام تیربار و سلاح های نیمه سنگین کار گذاشته اند و از آن جا به روی مردم شلیک می کنند. روشن بود که دیگر جای مقاومتی نمانده است.
در این شرایط بود که بالاخره تصمیم به تخلیه ی دفتر دانشجویان پیشگام گرفته شد. این تصمیم با اعتراض سایر گروه های چپ مواجه شد، اما آن ها بدون حضور دانشجویان پیشگام به تنهایی قادر به ادامه ی مقاومت نبودند و به این ترتیب مقاومتی که از چندین روز پیش با فداکاری های بسیاری برای حفظ استقلال دانشگاه های کشور صورت گرفت و به بهای جان تعدادی از دانشجویان و دیگر آزادی خواهان تمام شده بود، در آن جا به نقطه ی آخر رسید و تخلیه ی دفتر در نزدیک صبح روزی که مهلت حکومت تمام می شد، انجام شد.

بعد از آن مناظره ای هم در تلویزیون پیرامون انقلاب فرهنگی برگزار شد…

بله، خبر مناظره را رهبری فدائیان به دانشجویان داد و اعلام کرد یک نفر از نمایندگان دانشجویان پیشگام برای این مناظره دعوت شده است. که من به عنوان نماینده دانشجویان پیشگام انتخاب شدم.

این انتخاب را چه کسی انجام داد؟ از طرف خود سازمان دانشجویان پیشگام بود؟

این انتخاب با نظر مسئولان فدایی بود که بیشتر با دانشجویان پیشگام در تماس بودند و در آن زمان همان طور که قبلا هم اشاره کردم، مکانیسم های جداگانه و مستقلانه تصمیم گیری در سازمان دانشجویان پیشگام وجود نداشت.
چند نفر از مسئولین سازمان از جمله آقای علی کشتگر که حالا در فرانسه است، و در آن زمان در سخنرانی های پیش از انقلاب تجارب خوبی کسب کرده بود، آمدند و امتحانی کردند و به این طریق نماینده ی دانشجویان پیشگام برای شرکت در آن مناظره ی تلویزیونی را انتخاب کردند.

جریان این مناظره چه طور پیش رفت؟

من باز هم همراه با زنده یاد رضی الدین تابان به حام جم در خیابان وزرا رفتیم. اما اصرارهای ما برای آن که هر دو بتوانیم وارد شویم و در مناظره شرکت کنیم بی فایده ماند. به ما گفتند که تنها یک نفر. ناچار رضی الدین تابان پشت در ماند و من وارد ساختمان عظیم تلویزیون شدم. با ماندن رضی در پشت در، انگار همه ی اعتماد به نفس من هم همانجا ماند. اضطراب و هیجان زیادی مرا فرا گرفت. اما بسیاری از کارمندان تلویزیون وقتی مرا می دیدند و می فهمیدند نماینده ی سازمان دانشجویان پیشگام هستم، به شکلی که امکانش را داشتند با من اعلام همبستگی می کردند و این اعلام همبستگی های غیرمنتظره که کم هم نبود، روحیه را دوباره به من بازگرداند. لطف و مهربانی کارمندان تلویزیون حتی تا اتاق پخش هم ادامه داشت و آن ها در هر فرصت نکته ای مثبت و روحیه بخش را به من گوشزد می کردند.

چه کسانی در این مناظره شرکت داشتند.

دو نفر از سوی انجمن های اسلامی آمده بودند و یک نفر نیز از سوی انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به مجاهدین خلق. نام هیج کدام از آن ها را به یاد ندارم. بعدها شنیدم یکی از نمایندگان انجمن های اسلامی همین آقای حشمت الله طبرزدی بوده است که بعدا به صف مخالفین حکومت پیوست و زمان های زیادی را هم در زندان گذراند. نمی دانم این تا چه حد صحیح است. آقای حبیبی که در زمان هاشمی رفسنجانی و دوره ی اول خاتمی، معاون اول رئیس جمهور بود، از جانب شورای عالی انقلاب در این مناظره حضور یافته بود که البته برخورد بسیار منفعلانه ای داشت. در عوض، مجری برنامه کاسه ی داغ تر از آش بود و بسیار کینه توزانه برخورد می کرد و سعی در کنترل بحث ها داشت. او پیش از شروع ضبط مصرانه می خواست که بحث ها فقط در چارچوب «انقلاب فرهنگی» محدود بماند که البته من قبول نکردم و سرانجام وقتی که کاغذهایم را برداشتم و خواستم به اعتراض آن جا را ترک کنم، او رضایت داد که بحث به صورت آزاد برگزار شود. در تمام این مدت آقای حبیبی که در کنار من نشسته بود، ساکت بود و دخالتی در بحث نمی کرد و حتی گاه سرش طوری روی گردن خم می شد که احساس می کردم به خواب رفته است.
از نکات دیگری هم که به یادم مانده است این بود که نماینده ی سازمان مجاهدین به هیچ وجه حاضر نشد در کنار من بنشیند و می گفت که این طور القا خواهد شد که مجاهدین و فدائیان جبهه ی مشترکی در برابر جمهوری اسلامی دارند و او این را نمی خواست و دست آخر هم حاضر نشد که کنار من بنشیند.

این مناظره بدون سانسور پخش شد؟

بله، بدون سانسور و به طور کامل پخش شد.

معلوم شده است که در این حوادث چه تعدادی کشته شدند و چقدر از دانشجویان و استادان شامل تصفیه گردیدند؟

آمار جمع آوری شده و تایید شده ای تا جایی که من می دانم وجود ندارد. آقای ناصر مهاجر که کار تحقیقاتی ارزنده ای در این مورد انجام داده، نام ٣۰ تن را که در تهران، شیراز، اهواز، زاهدان، مشهد، و گیلان کشته شدند، ذکر کرده که با هفت نفری که بعدا در اهواز و رشت اعدام شدند، به سی و هفت نفر می رسد. بنابر آمارهای تایید نشده نزدیک به نیمی از استادان دانشگاه ها در جریان تصفیه ی فرهنگی سال ۵۹ اخراج شدند. تعداد دانشجویان اخراج شده به چندین هزار نفر می رسید. همه ی این ها نشانگر آن است که انقلاب فرهنگی بزرگترین تصفیه ای است که از زمان انقلاب در ایران صورت گرفت و شاید در نوع خود یکی از بی نظیرترین تصفیه های مخالفان حتی در سرتاسر جهان معاصر باشد.
برای دقیق تر کردن صدمات انسانی که این تصفیه به جامعه ی علمی و فرهنگی و سیاسی ایران زد، باید کار بیشتر و متمرکزتری صورت گیرد و چه خوب است که مرکزی در این ارتباط تاسیس شود و کسانی که اطلاعاتی در این زمینه دارند اطلاعات خود را به این مرکز ارسال کنند تا بتوان تصویر کاملتری از این فاجعه را بدست آورد.

آقای تابان از شما سپاسگزاریم.



     از : حمیدرضا زمانی

عنوان : پاسخی برای ساحل وهر کسی که دنبال واقعیت باشد.
ساحل عزیز برخی از سوالات درون همدیگر است اما تلاش میکنم یک به یک باشد تا واضح و مشخص گردد.
اول نتیجه تحرکات که باید بگویم رژیم داشت نضج میگرفت و ارگانهایش را گسترش میداد ولازم داشت که همه جا را تحت تسلط خود داشته باشد اما انقلاب دست اوردهایی داشت که متعلق به همه بود .
دوم حکومت نمیخواست مردم سالاری را به پیش ببرد بلکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر ونه یک کلمه بیشتر و به این خاطر لزومی نداشت دیگران هم حرف بزنند.
از بابت تعادل نیرو یی هم من شخصا معتقدم که حکومت نیروی بیشتری را نداشت فقط در نیروهای مقابل حکومت تفرقه و انشعاب بود که با نفی مشی چریکی و مترقی خواندن ایت الله تضعیف گردیده و گام به گام عقب نشینی (که هنوز هم این تاکتیک مورد استفاده است)تا اینکه امروزه پالیزبان هم دستگیر و به اوین برده میشود(توصیه به خواندن آخرین نامه عباس پالیزبان به خامنه ای)
چهارم -گفته اید که این ماجراجویی ها چماقداری را نهادینه نکرد؟..این شیوه از طرف حکومت اعمال میشد و نیروهای مقابل چند سال هم تحمل کردندو من شخصا همان موقع هم معتقد بودم که مقابله به مثل کنیم تا انها را سر جایشان بنشانیم ..و تعداد اندکی اراذل و اوباش بودند که کم کم یک چادر جلوی دانشگاه برپا کردند و تا امروز که صدها ساختمان در مناطق مختلف تهران را در اختیار دارند..
و این قانونمند است که همیشه شیوه برخورد و مبارزه از طرف و ظرفیت حکومت تعیین میشود.
در مورد اکثریت و مشی چریکی هم حتما مزاح فرموده اید چون این وصله اصلا به این جماعت نمیچسبد
در اخر باز هم نتجه تحرکات و بر ملا شدن رژیم را فرموده اید که نمیدانم از داخل ایران چقدر اطلاع دارید البته امیدوارم منابعتان مثل اکثریت یا توده نباشد(منظورم این است که رژیم هیچگاه و موکدا میگویم هیچگاه منتخب مردم نبوده و عیان شدن ماهیت ارتجاعی رژیم تا حدی که مرد شماره دو ان به ان پشت کرد و شیوه سرکوب مخالفان را به انطریق رد کرد(به مصاحبه منتظری در یوتوب).
نمیدانم اگر صادقانه سوال کردید حتما به اندازه ای به نتیجه رسیدین واگر نه به من ایمیل بزنید چون در اینجا بحث بنظر من کافی است. [email protected]
۹٣۴۶ – تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : جیج غانی

عنوان : همایون عزیز هم میهن گرامی؛
از نظر اینجانب روند “توده ای” شدن دانشجویان “پیشگام” (طرفداران مبارزهء مسلحانه) از قبل از انقلاب بهمن آغاز شده بود.
برای تحقیق در این باب بطور مثال به روند “نویدی” شدن برخی دانشجویان دانشکدهء فنی دانشگاه تهران از سال ۱۳۵۵ رجوع کنید. در این باب آقای ف. تابان شاهد خوبی هستند. اگر چه در این دوران ایشان دو سه سالی در زندان های رژیم شاه بسر بردند اما بی تردید از این دگردیسی ناخوشایند در دانشکدهء فنی دانشگاه تهران بسیار خوب با خبر هستند.
جهت اطلاعات بیشتر در باب رد اصولی مبارزهء مسلحانه در بطن سازمان “چریک” های فدائی خلق ایران نیز می توانید به آثار و مبارزات تورج حیدری بیگوند؛ که بدون هر گونه ارتباطی با حزب تودهء ایران، از طرف “رهبری” خلع سلاح شد و در مهرآباد جنوبی بوسیلهء کمیتهء مشترک ثابتی ساخته سلاخی شد؛ مراجعه فرمائید.
در باب بریدن غیر اصولی از مبارزهء مسلحانه نیز به زندگی آقای نافرخ نانگهدار در زندان و قبل از آزادی بهمّت مردم دلیر ایران، مراجعه نمائید.
موفق باشید.
۹٣٣٣ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : دانشجوی سابق

عنوان : سئوال اول
جناب ساحل
شما اگر برای ادعایی که کردید سند آوردید، می شود به سئوالات دیگر هم پرداخت. در هر صورت یا شما مدافع سرکوب دانشگاه و فاجعه به اصطلاح انقلاب فرهنگی هستید، که بحث با شما اتلاف وقت است. در غیر اینصورت بعنوان اولین گام برای یافتن پاسخ به سئوالات، از دست اندرکاران انقلاب فرهنگی، مستندات ادعای آنها را مطالبه کنید. این ادعا را فقط بخش های امنیتی حکومت بیان می کنند و حتی اعضای قدیمی تحکیم وحدت که سردمدار جریان انقلاب فرهنگی بودند، بعد از طرد شدن از حکومت، پی بردند از آنها برای تحکیم سلطه حکومت در دانشگاهها استفاده شده است.
۹٣۲۰ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : سا حل

عنوان : از کاتالوگ سوالات فقط به یکی می پردازید و تازه آنرا هم رد می کنید
از کاتالوگ سوالات فقط به یکی می پردازید و تازه آنرا هم رد می کنید. سوالت بیشتری بوده. حتی اگر نظر شما را هم بپذیریم که قصد ایجاد پایگاه برای “میلیشیا” و امثالهم نبوده اند. جای پادگان را بدهیم به اشغال اماکن دولتی علمی بعنوان دفاتر حزبی. حال اگر راضی شدید به یک پاسخگویی آنهم به همه سوالات تن دهید. وگرنه که شما را به خیر و ما را به سلامت!
۹٣۰۹ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : دانشجوی سابق

عنوان : ادعای خود را مستند کنید
شما که مدعی هستید دانشگاه ها پادگان شده بود، ادعای خود را مستند کنید.
تکرار جعلیات نشانه حسن نیت برای یک گفتگوی سازنده نیست.
۹٣۰۵ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : از ساحل به پیام دهنده بی نام

عنوان : آفتاب آمد دلیل آفتاب
این نحوه واکنش شما تایید ادعای بنده است. تحولات تاریخی را با قسم و آیه من و شما تحلیل نمی کنند. شما قادر نیستید به تک تک این سوالات پاسخ دهید پس به حربه مزدور، خائن و … متوسل می شوید.
کمی فکر کنید!
۹٣۰۰ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : به ساحلویا همان ناموخته

عنوان : تکرار ادعاهای مزدوران رژیم اسلامی
جواب اقاویا خانم ناموخته را اقای تابان در متن مصاحبه داده اند. من هم در ان زمان دانشجوی دانسگاه تهران بودم جز مزدوران رژیم تاکنون کسی ادعا نکرده است که دانشجویان میخواستند دانشگاه را به پادگان تبدیل کنند
اما ارگان های تبلیغی حکومت ادعا می کردند که دفاتر دانشجویی در دانشگاه ها به انبار سلاح و توطئه های مسلحانه علیه حکومت تبدیل شده است؟

اگر آن زمان هم کسانی این حرف ها را باور می کردند، امروز دیگر روشن است که حکومت در متهم ساختن مخالفین خود به اتهامات خلاف واقع، هیچ حد و مرزی را نمی شناسد. من به یقین می گویم در دانشگاه ها، هیچ سلاحی در دفاتر دانشجویی وجود نداشت. اصلا احتیاجی به این کارها نبود. بعد از تسخیر دانشگاه ها و در جریان آن هم نتوانستند حتی یک سلاح از این دفاتر کشف کنند و به عنوان نمونه نشان بدهند.
البته دانشجویان از طیف های مختلف امکانات زیادی را بدست آورده بودند و در هر دانشگاه چندین اتاق را اشغال کرده بودند. این همه را نیز حق خود می دانستند. داشتن دفاتر و امکانات در دانشگاه، موضوعی بود که سال های سال دانشجویان در زمان شاه هم برای آن مبارزه کرده بودند و بعد از انقلاب طبیعتا حق خود می دانستند که از امکانات دانشگاه برخوردار شوند.
دلیل اصلی یورش به دانشگاه آن بود که حکومت نمی توانست آن را از راه های مسالمت آمیز و دموکراتیک زیر سلطه ی خود بگیرد و بدون تحت سلطه قراردادن دانشگاه، سلطه ی کامل بر جامعه هم ناممکن بود.
۹۲۹۹ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : سا حل

عنوان : قابل توجه دوستان
فردی با هر انگیزه ای سوالاتی را مطرح می کند که هیچ کدام از شماها یا قادر به پاسخگویی بدانها نیستید یا از پاسخ بدانها طفره رفته اید. اما مرور دوباره این سوالات و این واقعییت که شما ها حتی توانایی برخورد مستدل با چنین مخالفانی را ندارید قابل تامل است! دوباره آنها را در زیر می آورم که با مرور دوباره آنها شاید عده ای به خود آیند که همانطور که کاربر “ناموخته” نوشته بحث برای بحث نیست بلکه باید نتیجه ای هم در بر داشته باشد. سوالت “ناموخته”:

اول اینکه نتیجه این تحرکات چریک ها و مجاهدین چه نتایج مثبتی برای مردم داشت؟
دوم این تحرکات کمکی بود به نزدیک شدن به مردمسالاری یا موجبات دور شدن جامعه از آنرا فراهم کرد؟
سوم اینکه حکومت از نیروی خود باخبر بود و اینچنین عمل کرد آیا مجاهدین و چریک ها دوچار خوش بینی کودکانه نشده بودند، اگر نه دلیل شکت آنان چه بود؟
چهارم آیا این نوع ماجرا جویی ها چماقداری حکومتی را در ایران نهادینه نکرد؟
و بالاخره پنجم اینکه آیا سازمان اکثریت باز به مشی چریکی رو آورده که اعضای آن برای بوی باروت اینچنین به به و چه چه می زنند؟
در پست بعدی:
دوستان متاسفانه نوشته های شما نه تنها پاسخی برای سوالات من در بر نداشت بلکه بر ابهامات افزود.
پویان عزیز ۳۰ سال پیش اگر این تحرکات “ماهیت ارتجاعی رژیم” را برملا کرده بود پس چرا مردم تازه انقلاب کرده از ارتجاع حمایت کردند و از چریک ها و مجاهدین حمایت نکردند؟
آقای روزبه آبادان بر فر ض که چریک ها و مجاهدین در دانشگاه می ماندند این چه کمکی به دمکراسی و تعمیق انقلاب می کرد.
آیا مردم انقلاب کرده بودند که این نیروها مراکز علمی را به پادگان تبدیل کنند؟
آیا امکان کمک به تعمیق انقلاب تنها از درون دانشگاه ممکن بود؟
و در نهایت با دلگیری از بحث خارج می شود.
۹۲۹٨ – تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱٣٨٨       

     از : sohrab

عنوان : دانشگاه نباید تسلیم می‌‌شد!
دانشگاه نباید تسلیم می‌‌شد!

قابل توجه کسانی‌ که “نگران” کشتار دانشجویان در دانشگاه بودند: هزاران دانشجو
و استاد اخراج شده چند ماه یا چند سال بعد دستگیر و اعدام شدند.

اگر در دانشگاه می‌‌ماندند چه بسا زنده می‌‌ماندند و رژیم را (=مرگ را) به عقب می‌‌راندند، حالا حتا محل دفن آنها را هم نمی‌‌دانیم!

انقلاب “فرهنگی‌” تجاوز حوزه به دانشگاه بود: حمله مرگ به زندگی‌. بیخود نیست که رژیم حتا حالا هم که همه را کشته یا در بدر کرده، جنازه لات و لوتهایش را در دانشگاه دفن می‌کند تا “مرگ” از یاد نرود.

دانشگاه سیمل زندگی‌ و آزادگی است. درست به همین دلیل مورد حمله حزب ا‌لله قرار گرفت.

دانشگاه نباید تسلیم می‌‌شد!
۹۲٨۵ – تاریخ انتشار : ٣۱ فروردین ۱٣٨٨       

     از : juybaar

عنوان : Maybe all that made us stronger in a sense
Setare-ye Gerami,

You have written very effectively with a bit of pessimism. I agree with your take and description. You have written brilliantly when you say that now we go listen to them like polite pupils and even applaud them.

There is a sense of pessimism which I like yet I ‘m not sure if that’s how I want to take it in. Maybe we have really come our senses and want to include everybody even those who attacked us yesterday.

After all this is the story of motherland. We, as a nation, have been militarily collapsed a few times and at the end we were able to overcome the differences and the enemy became part of our society and culture.

Maybe all that made us stronger in a sense. At least this is more optimistic.
۹۲۶٨ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : setare

عنوان : ما دیگر حتی موضوع دعوا هم نیستیم
دعوا نکنیم. ما دیگر حتی موضوع دعوا هم نیستیم. نسل ما را از بین بردند. حالا “قهرمانان” وطن ( امثال نبوی, معروفی, گنجی و غیره) که آنروزها ما را در هجوم گله ای حزب الله زیر دست و پا له کردند – بعد از مختصری اختلاف با رژیم – با بوق و کرنا به خارج می آیند و الباقی ما را مورد سخنرانی قرار می دهند!
ما در این سخنرانی ها شرکت می کنیم و مثل بچه های مودب – که قبلأ کتک خورده اند – دست هم می زنیم…مضحکه زندگی ما همین است:

ما سر “عقل” آمده ایم!
۹۲۶۷ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : Hadi Shahab

عنوان : اگر انصاف را در داوریهایمان بکنار نگذاریم
آقای پویان,
اگر انصاف را در داوریهایمان بکنار نگذاریم و اگر به خاطرات مان مراجعه کنیم به یاد میاوریم که داشجویان هوادار پیکار امت رهبری سازمان پیکار نبودند که اوامر حسین روحانی را تایید و اگر او به دانشگاه میرفت و اوضاع را بچشم میدید سریع دستور عقب نشینی میداد و هواداران نیز اطاعت میکردند. هر هوادار پیکار آنروزها نظر خودش را داشت. رادیکالیسم در پایداری و دفاع از دانشگاه با نظر هواداران انطباق کامل داشت. حال برگردیم به این خواست شما چرا روحانی به دانشگاه نرفت و در خانه امن ماند. شما مگر او را شخصا” میشناختید که رفته یا نه. آیا این انتظار را از علیرضا سپاسی که از رهبران پیکار بود داشته اید یا خیر. آیا رهبری پیکار به شما اخبار ترددرهبری اش را میداد. متاسفانه شناخت شما بعد از اینهمه سال با توجه به انتشارات پیکار اندیشه از پیکار بسیار کم است. توهین به حسین روحانی و یا هر کس دیگر که زیر شکنجه به همکاری با رژیم تن در داد چیزی نیست غیر از تایید سناریوی توبه.
۹۲۶۴ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : حمید رضا زمانی

عنوان : دعواسر چیست؟!؟!؟
من در پاسخ به همه میخواهم بگویم که ایراد در ان است که ما اصل ماجرا را گم کرده ایم بنظر من قدرت گرفتن نیروهای ارتجاعی در جامعه بدلیل ناتوانی رهبران نیروهای مترقی و چپ بود و در ان مقطع تاریخی اگر یک رهبری مانند بیژن جزنی حضور میداشت در بدترین حالت متصور چپ و انقلابیون میتوانستند جامعه را به سمتی ببرند که بدون تسلیم یا تبعید ناخواسته(فرار) داخل ایران و با یک رژیم قابل تحمل و با دنیای متمدن همگام بود.
۹۲۵۹ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : پویان

عنوان : به جهانبخش
من جواب شایسته را به رفیقت دادم. در مورد رژیم هم به وضوح نظرم را در کامنت های قبل بیان کرده‌ام. اگر به حربه اهانت متوسل می شوی، معلوم است که جواب قانع کننده نداری. حکومت خمینی رسالتی جز نابودی و کشتار نداشت، ولی این توجیه کننده اشتباهات رهبران نادان و قدرت طلب نمی باشد. حسین روحانی می توانست به خیابان ۱۶ آذر بیاید و با مشاهده وضعیت نظر بدهد. رهبری یک سازمان باید حداکثر ملاحظه را در مورد جان و امنیت نیروهای متبوع خود داشته باشد. عملکرد این آقا در زندان خمینی برهمه زندانیان آشکار است. بعد از ۲ ماه تسلیم شد و همه گونه همکاری با جلادان رژیم داشت. در همان زمان علیرضا سپاسی در زیر بدترین شکنجه ها قرار داشت ولی کوچکترین لغزشی نکرد. وضعیت روحانی دقیقا مانند وحید افراخته است که بعد از همکاری کامل با ساواک، اعدام شد. دوباره تکرار می کنم که ساده ترین راه رسیدن به حقیقت در مورد این ماجرا، پرسش از رهبران وقت پیکار است که اگر به شرافت انسانی خود پایبند باشند، حقیقت را بیان خواهند کرد.
۹۲۵٣ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : جهانبخش

عنوان : عجب روی دارد
والا دوروغ چرا من یکی سر در نمی آوریم این آقای پویان چرا رژیم را ول کرده و پاچه رهبران سازمان پیکار را در آن زمان گرفته است. انگاری یک دل پری از سازمان پیکار داشته و داره که می خواهد رژیم را از زیر ضرب بیرون بیاورد و بجایش رهبران وقت سازمان پیکار را به جای آنها مقصر نشان دهد. واقعا که رو که نیست سنگ پای قزوین است. رژیم به دانشگاهها حمله کرد و دانشجوها را کشت ولی این یکی معلوم نیست که از کجا می دانسته که حسین روحانی در خانه امن بوده است؟! کی می داند شاید هم این جناب امدادهای غیبی دارد!
۹۲۵۱ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : بهمن گرانمنش

عنوان : در همین رابطه
لطفا متن چاپ شده در آدرس زیر را که به تفصیل در مورداتفاقات اول اردی بهشت و جان های شیفته ای که بخون نشستند بازگو کرده بخوانبد و مسایل را از دریچه های متفاوت دیده و قضاوت کنید. شاد باشید

http://www.roshangari.net/as/sitedata/۲۰۰۹۰۴۱۶۰۸۵۱۴۴/engelab۲۰farhangi۲۰۱۳۵۹۲۰REvised۲۰۲۰۰۹.pdf
۹۲۴۹ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : پویان

عنوان : به عادل زمانه
تو نه عادل هستی و نه به این زمانه تعلق داری. در ۳۰ سال پیش منجمد شدی و هنوز مواضع غلط رهبران نادان را تایید می کنی. شیوه تو دقیقا روش حزب توده است که با هتاکی مخالفین خود را تربچه های پوک خطاب می کردند. تو می توانی از رهبران آن موقع سازمان پیکار که از جنایات رژیم جان بدر برده اند، در مورد موضع پیکار در جریان انقلاب ضد فرهنگی سئوال کنی و از توهین خودداری کنی. رهبرانی که در خانه امن بودند، حق نداشتند که بدون توجه به وضعیت بسیار خطرناک ، دانشجویان را به مقاومت فرا بخوانند. در صورت عدم عقب نشینی دانشجویان ، تعداد زیادی به قتل می رسیدند که برای بعضی از آقایان مسئله ای نبود.
۹۲۴۷ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : juybaar

عنوان : Namukhteh aziz,
Namukhteh aziz,

I think most of your questions are very legitimate questions. However, please remember that until you don’t open the window and see the sunlight you won’t know whether it is day or night. But I agree with you that they should have known the situation better. Of course there is always room for improvement. Eventually they did make the right decision though and backed up. Otherwise, we would have had a blood bath on our hands with no result.

On the other hand, please remember that the Shah’s regime was very unsuccessful in developing and culturing a kind of culture that was pro regime. People were truly in love with Khomeyni at that point. Please remember that most people were seeing his hair on the moon or in the holey book. When you don’t have the people with you your hands are tight. That was the position the Cherikha were seeing themselves in.

Anyway, I hope I was able to explain my thoughts.
۹۲۴۶ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : نا موخته

عنوان : وقتی قافیه به تنگ آید هر مخالفی به مزدور تبدیل می شود
وقتی قافیه به تنگ آید هر مخالفی به مزدور تبدیل می شود
بحث کنید بربی بحث. جای ما اینجا نیست.
۹۲۴۵ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : juybaar

عنوان : just a note of memory…
That night, I was across the street, right in front of the Tehran University. It looked like a war zone. The guards had all types of weapons and were behind these bags of sands put on top the other ready to shoot.

I happened to have a conversation with a seemingly reasonable supporter of the regime and was trying to soften him and explain the students’ point of view to him. I wasn’t successful and the street’s mood was changing and the tension was rising. He then showed me one of these things they put on top of the army guns like a sharply pointed metal thing. He was hiding it in his long sock under his pants. He told me he was going to use it if someone wanted to say bad things about Khomeyni and Islam.

I then parted with him. I’m not sure at that point anybody could have done anything. The left in Iran made a very bad choice. Instead of working with the Shah, they decided to choose to fight him using arms. I am not suggesting that the Shah made it any easier either, but he would not have put you in jail and given you powder to die, and all the rest that I’m sure we all have heard and know about them.

The arm struggle was a mistake. The communists who initiated it were among this country’s best and brightest children. Alas that this was to happen. We can now join together and make such opposition my friends. Let’s have unity of action and structural and political unity going on side by side and unity in action should happen a lot faster and with more frequency.
۹۲۴۴ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : setareh setarehi

عنوان : یکی‌ از
“بسیاری از اصلاح طلبان فعلی از جمله همین آقای ابراهیم نبوی در شیراز، عباس عبدی، علیرضا علوی تبار و دیگران در تهران، در سرکوب دانشجویان مستقیم و یا پشت پرده دخالت داشتند.”

یکی‌ از “دیگران” عباس معروفی بود. او مدتها قبل از آنکه به برکت حکم احمقانه شلاق “معروف” شود، حزب اللهی بود.
او بعد از “معروف” شدن کوچکترین حرفی از حزب اللهی بودن خودش در اوایل سالهای وحشت ۶۰ نمی زند. معروفی گذشته حزب اللهی خود را با استفاده از اوضاع شیر تو شیر زمانه و به بهانه اینکه مغضوب رژیم شده است، لاپوشانی کرده است.
با این حال به فال نیک باید گرفت که عباس معروفی هم مثل مخملباف در اثر تماس با آدمیان آدم شده و از گذشته حزب اللهی‌اش فاصله گرفته است. یک‌ حزب اللهی کمتر بهتر.
۹۲۴٣ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : تکرار ادعاهای مزدوران رژیم اسلامی

عنوان : جواب اقاویا خانم ناموخته را اقای تابان در متن مصاحبه داده اند. من هم در ان زمان دانشجوی دانسگاه تهران بودم جز مزدوران رژیم تاکنون کسی ادعا نکرده است که دانشجویان میخواستند دانشگاه را به پادگان تبدیل کنند
اما ارگان های تبلیغی حکومت ادعا می کردند که دفاتر دانشجویی در دانشگاه ها به انبار سلاح و توطئه های مسلحانه علیه حکومت تبدیل شده است؟

اگر آن زمان هم کسانی این حرف ها را باور می کردند، امروز دیگر روشن است که حکومت در متهم ساختن مخالفین خود به اتهامات خلاف واقع، هیچ حد و مرزی را نمی شناسد. من به یقین می گویم در دانشگاه ها، هیچ سلاحی در دفاتر دانشجویی وجود نداشت. اصلا احتیاجی به این کارها نبود. بعد از تسخیر دانشگاه ها و در جریان آن هم نتوانستند حتی یک سلاح از این دفاتر کشف کنند و به عنوان نمونه نشان بدهند.
البته دانشجویان از طیف های مختلف امکانات زیادی را بدست آورده بودند و در هر دانشگاه چندین اتاق را اشغال کرده بودند. این همه را نیز حق خود می دانستند. داشتن دفاتر و امکانات در دانشگاه، موضوعی بود که سال های سال دانشجویان در زمان شاه هم برای آن مبارزه کرده بودند و بعد از انقلاب طبیعتا حق خود می دانستند که از امکانات دانشگاه برخوردار شوند.
دلیل اصلی یورش به دانشگاه آن بود که حکومت نمی توانست آن را از راه های مسالمت آمیز و دموکراتیک زیر سلطه ی خود بگیرد و بدون تحت سلطه قراردادن دانشگاه، سلطه ی کامل بر جامعه هم ناممکن بود.
۹۲۴۲ – تاریخ انتشار : ٣۰ فروردین ۱٣٨٨       

     از : نا موخته

عنوان : رویاهای بی پایان
حمید رضای گرامی شما گویا هنوز اسیر رویاهای آن دوران باقی مانده اید. این ادعای شما که “چرا که در ان مقطع تاریخی از لحاظ پایه اجتماعی و بسیج نیرویی سازمان فدایی اگر بیشتر از طرفداران حکومت نمیتوانست نیرو به خیابان بیاورد کم هم نمیاورد و این غیر از نیروی هوادار مجاهدین است…” بیشتر به یک شوخی می ماند. من هم آن دوران را بیاد دارم. ضمن اینکه سوال بنده کل این شلوغ بازی ها را زیر سوال برده. برای هیچ جامعهای را متشنج کردن طبیعی ات که مورد استقبال فالانژهایی از دست هادی غفاری و مرتجعین حامی امثال او واقع می شود.
آقای عادل مردم نه انقلاب کرده بودند که دانشگاه ها به نمازخانه تبدیل شوند و نه به پادگان. باید به این واقعیت هم اشاره کرد که مردم به شما هم وکالتی نداده بودند که با اتفاده از خشونت از تبدیل دانشگاه به نمازخانه جلوگیری کنید.
واقعا تعجب دارد که بعضی ها هنوز در فضای همان سال ها باقی مانده اند و انگار نه انگار که سی سال سپری شده و باید درس گرفته باشند. انداختن گناه همه انحرافات به گردن حکومت تنها ساده کردن مسئله و البته دل خنک کردن خود است و گرنه حاصل دیگری ندارد.
البته انتظار بنده این بود که دوستان بجای کلی گویی به تک تک سوالات بنده بصورت مشخص پاسخ می دادند.
۹۲۴۱ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : حمیدرضا زمانی

عنوان : ازواقعیت تاتخیل…………
بنظر من عقب نشینی های پی در پی همراه با راست روی هایی که منجر به حمایت از حکومت گردید درتحکیم پایه های حکومت اسلامی نقش بسیار حیاتی داشتند چرا که در ان مقطع تاریخی از لحاظ پایه اجتماعی و بسیج نیرویی سازمان فدایی اگر بیشتر از طرفداران حکومت نمیتوانست نیرو به خیابان بیاورد کم هم نمیاورد و این غیر از نیروی هوادار مجاهدین است پس مشکل در تعادل قوا نبود همانطور که فواد هم میگوید سران بازی را بلد نبودند و از خون متنفر؟؟!!!!
من شخصا در راهپیمایی ها و میتینگ های سازمان جزو تیمهای حفاظتی بودم که در همین پیشگام سازماندهی میشد چندین بار پیشنهاد برخورد فیزیکی با اراذلی مثل عباس فالانژ یا بزرگتر از وی هادی غفاری را مطرح کردم اما !!!!!!در صورتی که تا سالها بعد رشد وتسلط ان نیروها و تحلیل رفتن هواداران خومان را روزمره دیدم و اکنون هم هنوز شاهدیم که درخارجه شاهد بحث های کشاف برای اتحاد سیزده تا و نصفی هستیم که تا پایان قرن حاضر حتما نتایج درخشانی خواهد داشت……….
۹۲۴۰ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : عادل زمانه

عنوان : دانشگاهها سنگر آزادی بود
در پاسخ به “ناموخته” باید عرض کنم که دانشگاه را انقلابیون به “پادگان” تبدیل نکرده بودند و این ملاهای جانی بودند که ابتدا دانشگاهها را به نمازخانه تبدیل کردند و پاسداران سیاهی و پلیدی را به دانشگاهها راه دادند. دانشگاهها سنگر آزادی بود. هزاران دانشجوی انقلابی از دانشگاهها به مبارزه رژیم شاه خائن رفتند و در این مبارزه جان دادند و بعد از سرنگونی رژیم جنایتکار شاه این حق دانشجویان بود که آزادی ابراز عقیده خود را داشته باشند و نشریات را با آزادی بخوانند. این رژیم جنایکار خمینی بود که تحمل این آزادی را نداشت و با یورشهای وحشیانه دست به آزار و قتل و خونریزی زد. این یک دوروغ بیشرمانه است که دانشجویان یا سازمانهای سیاسی انقلابی عملی غیر از روشنگری مرتکب شده بودند. دست آخر نیز شاهد بودیم که هزاران دانشجو و استاد را ناجوانمردانه اخراج و زندانی و به قتل رساندند و در سالهای اخیر نیز دانشگاهها را تبدیل به گورستان کرده اند. لطفا کمک به پخش اراجیف ملاهای شیاد نکنید و بدانید که این رزیم جنایت پیشه خمینی بود که به سرکوب دانشجویان دست زد.
۹۲٣۶ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : ارژنگ سپاسی

عنوان : Engelab Farhangi
برای اطلاعات بیشتر به دو مقاله زیر رجوع کنید.
امیدوارم آقای ف تابان توضیح بدهند که چطور شد بعد از ۲۹ سال برای اولین بار تصمیم گرفتند ر اجع به این قتل عام تاریخی صحبت کنند.

http://rowzane.com/۰۰۰۰-۲۰۰۹/e-m۰۴/۱۴-arzhang.htm

http://rowzane.com/۰۰۰۰-۲۰۰۹/e-m۰۴/۱۷-farhangi.htm
۹۲٣۴ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : نا موخته

عنوان : من پاسخی به سوالاتم نیافتم
دوستان متاسفانه نوشته های شما نه تنها پاسخی برای سوالات من در بر نداشت بلکه بر ابهامات افزود.
پویان عزیز ۳۰ سال پیش اگر این تحرکات “ماهیت ارتجاعی رژیم” را برملا کرده بود پس چرا مردم تازه انقلاب کرده از ارتجاع حمایت کردند و از چریک ها و مجاهدین حمایت نکردند؟
آقای روزبه آبادان بر فر ض که چریک ها و مجاهدین در دانشگاه می ماندند این چه کمکی به دمکراسی و تعمیق انقلاب می کرد.
آیا مردم انقلاب کرده بودند که این نیروها مراکز علمی را به پادگان تبدیل کنند؟
آیا امکان کمک به تعمیق انقلاب تنها از درون دانشگاه ممکن بود؟
لطفا به سوالات قبلی من هم مراجعه کنید و بعد بور مشخص به همه سوالات این حقیر پاسخ دهید
ممنون
۹۲٣۱ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : پویان

عنوان : به روزبه آبادان
تخلیه دفتر پیشگام در شب ۳۱ فروردین کار درستی بود. نیروهای کمیته و اوباش حکومتی تمامی خیابان ۱۶ آذر را قرق کرده بودند و دانشجویان به شدت زیر ضرب عوامل حکومت بودند. تعداد زیادی هم زخمی شدند که به درون ساختمان منتقل شدند. روز اول اردیبهشت قرار بود بنی صدر برای امت حزب الله در دانشگاه تهران سخنرانی کند. اگر دانشجویان ساختمان را ترک نمی کردند، قطعا تعداد زیادی در اول اردیبهشت به قتل می رسیدند. رهبران پیکار هم در جریان عقب نشینی دانشجویان قرار داشتند هر چند که حسین روحانی که خودش در خانه امنی به سر می برد خواستار تداوم مقاومت دانشجویان بود.
۹۲۲٨ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : روزبه آبادان

عنوان : با یادی از
با استفاده از مقاله ارزشمند ارژنگ سپاسی:
“درجریان حمله رژیم به دانشگاهها، سازمان جوانان ودانشجویان دموکرات وابسته به حزب توده که با رژیم همکاری میکرد با انتشار اعلامیه ای “گروههای چپ نما” را متهم کرد که ” از تعمیق انقلاب ضد امپریالیستی وخلقی به رهبری امام خمینی به وحشت افتاده اند و برای به آشوب کشیدن محیطهای دانشگاهی و نهایتا خدمت به امپریالیسم و ضد انقلاب تلاش میکنند.” انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به سازمان مجاهدین با وجود انتشار طرح حمله به دانشگاهها درقبل از حمله با توجه با قول همکاری که به بنی صدر داده بودند، در ۳۰ فروردین دانشگاهها را تخلیه کردند. دانشجویان پیشگام که هنوز در حزب توده و امام خمینی ذوب نشده بودند تا دوشنبه اول اردیبهشت با دانشجویان مبارز ودانشجویان طرفدارسازمان پیکار در کمیته ای بر علیه این حملات شرکت کرده و نیروی بزرگ تشکیل دهنده مقاومت بودند. اما رهبری این جریان بدون مشورت با کمیته مشترک و بدون حتی خبر دادن به نیروهای خود، ازبالا با جمهوری اسلامی به توافق رسیده و دوشنبه شب به نیروهای خود دستور تخلیه دانشگاهها را میدهد. دانشجویان مبارز و دانشجویان طرفدار پیکار آخرین نیروهایی هستند که پس از بررسی اینکه نیروی کمی هستند صبح سه شنبه و قبل از حمله نیروهای حزب الله به رهبری بنی صدر دانشگاه تهران را تخلیه می کنند.”
متاسفانه آقای تابان کاملا مسئله کمیته مشترکی که بین تمام گروه های دانشجویی در دانشگاه تهران بویژه برای هماهنگی و مقاومت مشترک تشکیل شده بود را به فراموشی سپرده است. با وجودی که ایشان در این گفتگو به دستور مستقیم سازمان فدایی به رهبری پیشگام در پایان دادن به مقاومت اشاره می کند، اما ایشان هیچ اشاره ای ندارد که چرا این پاپس کشیدن را به سایر گروه ها و از جمله ” دانشجویان مبارز” که متشکل از دانشجویان هوادار سازمان های خط سه و بیشتر سازمان پیکار بودند، اطلاع ندادند؟ در واقع همراهی و همکاری با رژیم که توسط سازمان فدایی در حال شکل گیری بود، به درون این همکاری مشترک با گروه های دانشجویی دیگر نیز تداوم می یابد.
۹۲۲۷ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : پویان

عنوان : مواضع گروههای سیاسی فقط در بروز ماهیت ارتجاعی رژیم اثرگذار بود
حکومت خمینی هرگز داعیه مردمسالاری نداشت. ازاینرو مواضع گروههای سیاسی تاثیر ماهوی در سرکوبگری حکومت خمینی نداشت. اوباشان هوادار خمینی حتی قبل از بهمن ۵۷ به تظاهرات محدود دانشجویان چپ حمله می کردند. مواضع گروههای سیاسی فقط در بروز ماهیت ارتجاعی رژیم اثرگذار بود. هدف این حکومت از ابتدا سرکوب شدید منتقدین و چپاول بوده و است. صادق محصولی وزیر کشور، ماهیت این حکومت را به خوبی آشکار می کند. این یک نمونه از هزاران کارگزار حکومت است که در طی ۳۰ سال در کنار سرکوبگری به چپاول و غارت مشغول بوده است. اشتباهات سازمانهای سیاسی هرگز توجیه گر جنایات و سیاست های ضد انسانی این رژیم نیست.
۹۲۲۵ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : نا موخته

عنوان : خوش با خاطره باروت
سوالاتی برای من مطرح می شود:
اول اینکه نتیجه این تحرکات چریک ها و مجاهدین چه نتایج مثبتی برای مردم داشت؟
دوم این تحرکات کمکی بود به نزدیک شدن به مردمسالاری یا موجبات دور شدن جامعه از آنرا فراهم کرد؟
سوم اینکه حکومت از نیروی خود باخبر بود و اینچنین عمل کرد آیا مجاهدین و چریک ها دوچار خوش بینی کودکانه نشده بودند، اگر نه دلیل شکت آنان چه بود؟
چهارم آیا این نوع ماجرا جویی ها چماقداری حکومتی را در ایران نهادینه نکرد؟
و بالاخره پنجم اینکه آیا سازمان اکثریت باز به مشی چریکی رو آورده که اعضای آن برای بوی باروت اینچنین به به و چه چه می زنند؟
توضیح اینکه من نه طرفدار آخوندم نه سلطنت طلب و نه ملی و به هیچ گروهی تعلق ندارم. پس لطفا بدون تهمت و افترا و آرام سوالات بنده را پاسخ دهید.
ممنون و چنین باد.
۹۲۲۱ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : پویان

عنوان : روایت فواد تابان از جنایت انقلاب فرهنگی
روایت فواد تابان از جنایت انقلاب فرهنگی کاملا صحیح است. حکومت خمینی شمشیر را از غلاف کشیده بود و مخالفان خود را یک به یک نابود می کرد. مزدوران خمینی در دانشگاهها او را در جریان وضعیت دانشگاهها قرار داده بودند و او هم در پیام نوروز ۵۹ دانشجویان مزدور حکومت را به تصفیه دانشگاهها فرا خواند. در فضای دو قطبی آن زمان، تصفیه دانشگاهها از اساتید و دانشجویان چپ با حمایت غرب و تمامی جناح‌های رزیم انجام شد.
۹۲۱۶ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : تقی گیلانی

عنوان : به آقای کامران کاوه
آقای کامران گرامی، راستش من هم رابطه آن دو یعنی لوله گاز و شقایق رو نمیدونم. ممنونم از آرزوی بهاری بودن.
اگر تکرار مکررات نباشد، منظورم این بود فواد بعنوان یکی از مسئولین پیشگام وقتی درباره چنین حادثه ای صحبت میکند در چارچوب سیر گزارش گونه یا روزشمار باقی نمانده و به علل و انگیزه های جمهوری اسلامی و بازیگران اصلی قدرت در آن دوران هم بپردازد. بهرحال برای فردی که سه دهه پس از آن حادثه صحبتی به میان می آورد، تشریح و تفسیر آن قضایا بجای خود مهم است.
نکته بعدی اشاره من به نگاهی است که کماکان دانشجو رو بصرف نشستن پشت نیمکت های دانشگاه بخودی خود صاحب نظر سیاسی می فهمه و دارای قابلیت هایی برای نه تنها شرکت بلکه تدقیق مسائلی که به کل جامعه مربوط میشه.
گسترش درگیری های آن دوره، خارج از سیاست تشنج آفرینی ساختار حکومتی جمهوری اسلامی چه در داخل و بعدها با فراهم کردن زمینه های جنگ با عراق، در منطقه در تبعیت از یک استراتژی گسترده تری بوده که منطقه را در ناامنی و بحران سیاسی عمیقی قرار داده بود. همه اینها تقاضاهائی بود از فواد که نوشته اش یا مصاحبه اش را تعمق بیشتری ببخشد. اگر نتوانسته ام به اندازه کافی توضیح دهم، پیشاپیش شرمندگی ام را بپذیریید.
۹۲۱۴ – تاریخ انتشار : ۲۹ فروردین ۱٣٨٨       

     از : همایون

عنوان : روایت منصفانه است
آقای جیچ غانی، هنوز خیلی از شاهدان آن روزها حضور دارند. روایت آقای تابان منصفانه است. او چندین بار به سازمان دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین به عنوان یکی از گروه های دانشجویی اصلی اشاره کرده و حتی گفته مقاومت را آن ها شروع کردند، اما در دو روز آخر آن ها صف خود را از بقیه جدا کردند و اعلام کردند دفاتر خود را تخلیه می کنند و بعد از آن بود که بار اصلی مقاومت بر دوش پیشگام افتاد. ایا این حقیقت دارد یا نه؟ سایر گروه های دانشجویی هم البته به میزان نیروی خود حضور داشتند اما آن ها بدون دانشجویان پیشگام حتی یک ساعت هم نمی توانستند مقاومت کنند. از این رو در روزهای آخر حقیقتا بار اصلی بر دوش پیشگام بود.
در ضمن در آن دوران در سازمان فدایی هنوز انشعاب نشده بود که «بخشی» از دانشجویان پیشگام مقاومت کنند و بخشی نه. در آن دوران سازمان دانشجویان پیشگام کاملا یک پارچه بود.
۹۲۱٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ فروردین ۱٣٨٨       

     از : جیج غانی

عنوان : این را هم از آقای تابان سئوال کنید
که اگر مقاومت اصلی را پیشگام انجام داد، انجمن های دانشجویان مسلمان در این مقاومت چه نقشی داشتند؟
این هم دسته گل جدیدی است که در عدم حضور سایر قربانیان به جنبش “فدائی” تقدیم می گردد. من نیز چون این رفیق آن دوران بطور شبانه روزی در دانشگاه بودم. همهء دانشجویان مقاومت می کردند. از دانشجویان هوادار سازمان پیکار در راه طبقهء کارگر گرفته تا دانشجویان طرفدار “فرقان”، از “بخشی” از دانشجویان پیشگام (که هنوز “توده”ای نشده بودند) گرفته تا تشکل سراسری انجمن های دانشجویان مسلمان.
آقای تابان من یکی منکر مقاومت بخشی از دانشجویان پیشگام در این ماجرا نیستم اما نقش اصلی مقاومت را به پیشگام دادن از نظر من عین حقیقت این ماجرای خونین نیست.
کاش آنچه شما می گفتید درست بود. کاش چندی قبل از این ماجرا رهبری “سازمان فدائی” اعلامیه و موضعگیری پیشگام در رابطه با توطئهء اشغال سفارت آمریکا در تهران را جمع نمی کرد. کاش رهبری مدافع نظام اسلامی جنبش دانشجوئی پیشگام را تکه تکه نمی کرد. کاش رهبری تمامیت گرای “سازمان مجاهدین” دست از سر شورای انجمن های دانشجویان مسلمان دانشگاه های تهران برمی داشت.
شاید اگر این رهبری های غیر دموکراتیک اینقدر در کار انجمن ها، شوراها و سایر تشکل های توده ای دخالت نمی کردند تاریخ در ایران بگونه ای دیگر نوشته شده بود.
کاش این “رهبری” های جدا از مردم با کودتای مفتضح هفتم تیرماه سال شصت دست نظام ظلم اسلامی در قلع و قمع مخالفین نمی گشود تا این جانیان تا آخرین نفر مخالفین خود را به قتل برساندند.
افسوس.
۹۲۱۲ – تاریخ انتشار : ۲٨ فروردین ۱٣٨٨       

     از : کامران کاوه

عنوان : تقی گیلانی
آقای گیلانی من ملتفت فرمایشات شما و ارتباط آن با موضوع نشدم. مثل ارتباط لوله گاز به گل زیبای شقایق. بهاری باشید.
۹۲۱۱ – تاریخ انتشار : ۲٨ فروردین ۱٣٨٨       

     از : تقی گیلانی

عنوان : تصحیح عنوان!
فواد عزیز، فکر کنم منظور از انقلاب فرهنگی سال ۵۸ همان ۵۹ باشد که درست در اولین جمله نیز آورده شده.
ضمناً فکر کنم بد نبود درباره علل و انگیزه های قدرتمندان آن دوره و نقش بخش های متعدد آن در دامن زدن به خشونت و درگیری های داخلی و غیره بحث تعمیق بیشتری می یافت. شکل بروز این موضوع و چگونه گی سازماندهی اراذل و اوباش که بعدها یکی از ستون های اصلی گردش روزمره حکومت گران شد و هرجائی که لازم آمد، آنها را برای سرکوب و غیره به میدان کشاندند، از سوی دیگر لازم است به کنه این تفکر خاص نیز توجه بیشتری شود که اساساً نمیتوان دانشگاه را یک منطقه آزاد شده قلمداد کرده و صرفاً حضور بخش بسیار محدودی از جوانان در آن محدوده را بمثابه امری خودبخودی در درک عدالت اجتماعی، حقوق فردی و اجتماعی، آزادی و دموکراسی و غیره فهمید. در واقع نقش پیشگام در گرفتار شدن در دام حکومت برای دامن زدن به شورش و درگیری و گستراندن سلطه یک مشت ابله که قوانین بشدت ارتجاعی خود را با استفاده از چنین جوی و بیرون کردن همه آنانی که میتوانستند سازمانگران خوبی برای اعتراضات قانونی باشند… همه و همه اموری هستند که در واقع با دسترسی بیشتر به اسناد و مدارک و کنکاش در ساختارهای امنیتی آن دوران قابل تشریح و توضیح می باشند.
۹۲۰٨ – تاریخ انتشار : ۲٨ فروردین ۱٣٨٨       

https://akhbar-rooz.com/?p=9052 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x