شاد آگر نوشی،
به هر ساعت که باشد
آن خوش است.
بانگ نوشانوش و مستی،
با سخن دانان، خوش است.
با شراب ِ کهنه ی بُردُ
لبی تَر کردن و
نان و پنیر،
در دِهی دور از نگاه و
چشم ِ بد بینان خوش است.
صبح اگر
جان میل ِ نوشیدن کند،
غَفلَت مکن؛
صبح گاهان
با شرابِ قرمز و انگور و
قدری نان خوش است.
می رسد از ره رفیقی
با حضورش بی درنگ،
بُطری ودکای سرد و
کشک ِ بادنجان خوش است.
گوشه یی
در خِلوت ِ صحرا،
زمستان یا بهار
باده ی تلخ عَرق
با جوجه ی بریان خوش است.
نیمه شب
وقتی که بی خوابی عذابَت می هد،
بُطری مرد افکن ِ ودکا و
یک لیوان خوش است.
نهی اگر کردت کسی
باور مکن؛
زیرا که من
دیده ام ، دنیا فقط
با مستی و مستان خوش است.
خالی از نا مردمی
با مردم بی غلّ و غش،
باده پیمایی،
چه در ساحل چه در توفان خوش است.
درد ِ سر هر جا که باشی هست
امّا نازنین
درد ِ سر هم
با رفیق و یار ِ
هم پیمان خوش است.
روزگاری
دکّه یی بود و رفیقان و
دَمِ گرم ِ” مانوک”؛
هم مانوک، هم یاد روزان قدیم،
هم دکّه در تهران خوش است.
*************************************************
نهم سپتامبر ۲۰۱۹ مریلند