چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

بحران جهانی اقتصاد توام با پاندمی کورونا، مختصات و پیامدها (۱)- فاتح شیخ

مقدمه

گردباد بحران اقتصادی ازنو جهان را درنوردیده و درهم ریخته است. از همین حالا پیداست که بحران ٢٠٢٠ در ابعادی وسیعتر و عمیقتر از بحران قبلی (٢٠٠٨) سراپای سرمایه داری جهانی را فراگرفته است. مدام گرزهای کشنده بر حیات بشر میکوبد و تلفات سنگین میگیرد. دولتهای بورژوایی با دستاویز تلفات جانی پاندمی کورونا در تلاشند تلفات معیشتی بحران اقتصادی را زیر فرش کنند. به موازات آمار بالای دویست هزار قربانی کورونا، سازمان جهانی کار آمار بالای دویست میلیون قربانی جدید بیکاری را نشان میدهد. تلفات واقعی هر دو بالاتر است. روزانه بالاتر هم میرود. سران دولتها در پرس کنفرانسها اگر به فاجعه صدها میلیونی بیکاری اشاره ای هم کرده اند آشکارا آن را به حاشیه برده اند.

اما آنچه بر ما میگذرد در حاشیه نیست. در متن زندگی است. در زمین سخت معیشت است. در این بهار بدآغاز این سال بدلگام آنچه از بلای جان و نان بر ما میگذرد سنگین و روز به روز میگذرد. داغ بردگی مزدی، داغ بیکاری و محرومیت از معیشت را باهم بر زندگیمان زده اند. هر روز میزنند. منگنه بیم جان و بیم نان، توامان روان انسان را میفشارد و میفرساید و به زهرهای زجرکش میآلاید. زهر تحمیق دینی، تخدیر اعتیاد، فقر معرفتی، بیتفاوتی، درماندگی، انفعال و استیصال و خودکشی. این بحران مرکب اقتصاد و پاندمی، پیامدهایی سنگین تر از آنچه تا کنون بروز داده به بار خواهد آورد. در دفاع از جان و معیشتمان باید آماده تر، متحدانه تر و دلیرانه تر از هر زمان سنگر ببندیم. فراتر از آن، باید از هر دو جبهه این نبرد، آگاهتر و سازمانیافتەتر و چست و چالاکتر بیرون بیآییم تا برای ساختن آینده شایسته انسان قرن ٢١ بتوانیم شجاعانه تر و توانمندانه تر کمر ببندیم.
پاندمی کورونا همه جا گلوی بشر را گرفته، به دولتها دستاویز تاکتیکی مهلکی داده تا بحران پرپیامد و سنگین گذر دیگر یعنی بحران بنیادی اقتصاد گلوبال سال ٢٠٢٠ را از دید مستقیم بشریت دور نگهدارند. فاجعه تکاندهنده افزایش صدها میلیون به ارتش صدها میلیونی بیکار، این نوبر ناگوار فصل اول سال را به گردن کورونا میاندازند تا در فصل “پسا کورونا” شانه بالا اندازند و بگویند: پرش ناگهانی بیکاری، گسترش برق آسای محرومیت میلیاردها انسان از معیشت، مصیبت سرمایه داری نیست، حاصل مصیبتبار کورونا است! تا بر ویرانه فاجعه عالمگیر کورونا با تشدید استثمار طبقه جهانی کارگر، سرمایه داری را بازسازی کنند، پروسه سودآوری و انباشت سرمایه را ازنو راه اندازی کنند.

کاربرد تنهای ترم “بحران کورونا” منهای بحران اقتصادی، یک عوامفریبی ارکستر بورژوازی است که هرچند هر یک ساز خود را میزند، برای فریب جهانیان همسازند. در حاشیه هم طیفی از چپ دنبالرو با تکرار طوطیوار ترم “بحران کورونا” مجزا از بحران اقتصادی، متاسفانه به عوامفریبی بورژوازی در حاشیه ای کردن بحران واقعی، ناخواسته سرویس میدهند. اینجاست که جا دارد از پانوشت گالیله وام گرفت و گفت: با این حال بحران اقتصادی توام با پاندمی کورونا به دور زمین میچرخد.
بحران ٢٠٢٠ اقتصاد جهان نه تنها قابل پیشبینی بود بلکه در واقع پیشبینی شده بود. گزارشهای نهادهای اقتصاد جهانی از پاییز ٢٠١٩ درباره احتمال وقوع بحران دوره ای جدید در چشم انداز ٢٠٢٠ هشدار دادە بودند. هشداری که در همین ماهها به وقوع پیوست و بحران جدید اقتصاد جهان را رقم زد. منطق وقوع بحرانهای ادواری سرمایه داری، فعلیت یافتن سقوط سود در روند رشد گرایش نزولی نرخ سود است. “گرایش نزولی نرخ سود” بر اثر بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه یعنی افزایش سرمایه ثابت (ابزار تولید، کار مرده عینیت یافته) و کاهش سرمایه متغیر (نیروی کار زنده) در پروسه تولید مدام جریان دارد. چراکه سود و کل ارزش اضافه حاصل سرمایه متغیر (نیروی کار زنده) است نه سرمایه ثابت. با افزایش سهم سرمایه ثابت و کاهش سهم سرمایه متغیر در ترکیب ارگانیک سرمایه در پروسه تولید، نرخ سود مدام رو به کاهش میگذارد. به نزول گرایش دارد. پابه پای گرایش نزولی، یک سری “عوامل خنثی کننده” هم در کارند، مانند تشدید استثمار کارگر از راه کاهش دستمزد، افزایش ساعت کار، کاهش هزینه سرمایه ثابت و همزمان کاهش زمان کار با نوآوریهای تکنولوژیک. اینها مانع میشوند که گرایش نزولی بالفعل گردد و سود سقوط کند، در عوض ارتش بیکاران را مدام گسترش میدهند. این تضاد ذاتی سرمایه در هر لحظه حرکت آن موجب کشاکش و تنش بیوقفه درون نظام سرمایه است. مارکس میگوید: “سرمایه خود یک تضاد در حال حرکت است که فشار میآورد زمان کار را به حداقل برساند، حال آنکه از سوی دیگر زمان کار را به موقعیت تنها سرچشمه ثروت میرساند”. (گروندریسه انگلیسی، پنگوین، ص. ٧٠۶). ازآنجاکه منشا گرایش نزولی نرخ سود همان تضاد در حال حرکت (سرمایه) است، عوامل خنثی کننده فقط قادرند به طور موقت گرایش نزولی نرخ سود را خنثی کنند و جلو تبدیل آن به سقوط واقعی سود را بگیرند. با تراکم بیوقفه گرایش نزولی و ناتوانی عوامل خنثی کننده، در یک لحظه معین یا با یک ضربه کاری، کار به نقطه انفجار و بروز بحران میرسد. از آن لحظه بحران دوره ای جدید در پی بحرانهای ادواری پیشین بر مدار حرکت متضاد سرمایه گلوبال به جولان میافتد و با ساقط شدن پی در پی سود صنایع، بانکها، تجارت و دیگر بخشهای سرمایه ورشکستگیهای پی در پی به بار میآورد.

پس چه شد که پاندمی کورونا موجب تحقق پیشبینی نهادهای جهانی درباره بروز بحران جدید اقتصادی در سال ٢٠٢٠ شد؟ پاسخ: سقوط ناگهان و همزمان بنگاههای فراوان اقتصاد جهان بر اثر شیوع کورونا، آن ضربه بود که گرایش نزولی در جریان نرخ سود را به سقوط واقعی سود رسانید، در مقیاس جهانی به توقف سودآوری سرمایه انجامید و بحران دوره ای محتمل و پیشبینی شده اقتصاد جهان در سال ٢٠٢٠ را مسجل کرد.

مشتی از خروار آمارها: اقتصاد بزرگ چین متحمل ۶،٨% سقوط شد. با تعطیل وسیع مراکز اقتصاد در آمریکا تاکنون بیش از سی میلیون بیکار جدید درخواست بیمه پر کرده اند. رشد کل اقتصاد جهان به منهای ٣% تنزل پیدا کرده است. نظیر ورشکستگی بانک لیمن برادرز در والستریت آمریکا که شبانگاه ١۵ سپتامبر ٢٠٠٨ با ضربه شدید به اقتصاد آمریکا بحران ٢٠٠٨ را شلیک کرد و با سرعت بیسابقه اقتصاد جهان را دور زد. تفاوت کنکرت آنجاست که بروز بحران ٢٠٠٨ (ورشکستگی لیمن برادرز) تاریخ معین داشت (١۵/٩/٢٠٠٨) در حالیکه بحران ٢٠٢٠ با ضربه کورونا تاریخ معین نداشته، بلکه طی زمانی در ماههای اول امسال مجال بروز یافته است.

اکنون دیگر دولتهای بورژوا، مدافعان دست به ماشه نظام استثمار و استبداد سرمایه، لکوموتیوهای بارکش سود سرمایه، واقعیت بحران اقتصادی همچون زیربنای بحران کورونا را پذیرفته اند. هر یک پشت خاکریز اقتصاد کشوری سنگر گرفته اند، در رقابت با بخشهای دیگر بورژوازی جهان از منافع بیزنسهای درشت و ریز کشوری و کمپانیهای فراکشوری (“مالتی- نشنال”) قلمرو اقتصاد سیاسی خود دفاع میکنند. از سوی دیگر همگی همزمان علیه طبقه جهانی کارگر دست به یکی کرده اند تا پیامدهای آنی و آتی بحران ٢٠٢٠ را فراتر از ٢٠٠٨ بر گرده میلیاردها انسان اعماق جامعه جهان سرشکن کنند. نه صرفا با تحمیل فقر و فلاکت بر معیشت انسانها بلکه همزمان با تحمیل فقر و فلج بر معرفت و اراده آنها.

تحمیل “فقر معرفتی” (Cognitive Poverty) یک ابزار ایدئولوژیکِ دمِ دستِ بورژوازی جهانی است که هدف و کاربردِ آن برگرداندن ذهن کارگران از تمرکز بر واقعیاتِ بردگیِ مزدیِ تحمیل شده توسط سرمایه و واداشتن آنان به تمکین و قبول روانیِ بردگیِ مدرن است. اشاعه فقر معرفتی رکنی از کارکرد دولتها، نهادهای آکادمیک، تینک تانکهای اُپنیون ساز، تارعنکبوت سَوشل میدیا، بازارهای رسانه ای و ژورنالیسم جیره گیر بورژوازی حاکم بر سیاست و فرهنگ جوامع، از رژیمهای سکولار تا رژیمهای متکی به تاریک اندیشی دینی است. ترامپ، پوتین، خی جین پینگ، بوریس جانسون، مرکل، ماکرون و همقطاران “سکولار”شان همجهت با پاپ واتیکان، ملک عربستان، اردوغان، اسقف ارتدکس روسیه، خامنه ای و دیگر همپالکیهای دینی شان هر یک با نفیر مذهبی یا ساز سکولاری که در دست دارند، در ارکستر جهانی بورژوازی دست به کارند تا کُدهای فقر معرفتی را در اذهان انسان دهه سوم قرن ٢١ بکارند.

ردیابی پیامدهای هر یک از این سه حوزه بحران اقتصادی – کورونایی جدا است. پیامدهای اقتصادی را ما اردوی کارگران و محرومان اعماق جامعه با پوست و گوشت ردیابی میکنیم. ردیابی عواقب مرگبار ویروس کورونا امروز هنوز با میکروسکوپ هم دشوار است. آثار بحران معرفتی را میتوان بی میکروسکوپ هم ردیابی کرد. راه خنثی کردن آن آگاهگری و آژیتاسیون سوسیالیستی مداوم پابه پای پراتیک سازمانیافته هدفمند است.

همزمان با سرایت جهانی بحران اقتصادی آمیخته با بحران کورونا و فقر معرفتی همزادشان، بیگمان مرور تئوری ماندگار مارکس در تبیین بحران ادواری سرمایەداری و کاربست آن برای روشن کردن مختصات و پیامدهای بحران توامان، بیش از هر زمان ضروری شده است. در نبرد طبقاتی این دوره، در مقابله با پیامدهای بحران جاری، تئوری بحران مارکس چراغ راهنمای پرولتاریای جهان است. این نوشته درآمدی است به تلاش برای کاربست تئوری مارکس بر مختصات و پیامدهای بحران مرکبی که با آن دست و پنجه نرم میکنیم. تلاشی جستجوگرانه در سه عرصه زیر:
١- بحران ٢٠٢٠ اقتصاد جهانی.
٢- ارتباط بحران کورونا با بحران اقتصادی.
٣- ابزار ایدئولوژیک فقر معرفتی همزاد با این دو بحران اقتصادی و زیستی.

بخش اول این نوشته پس از مقدمه، برداشت و روایت آزاد از تئوری بحران مارکس است. بخشهای بعد همپای بروز ویژگیهای بحران ٢٠٢٠ به کاربست آن تئوری بر مختصات و پیامدهای کنکرت این بحران دست خواهد برد. کاربستی که مجموعه تمهای متعددِ و مرتبطی را در بر میگیرد: تاثیرات تقارن بحران اقتصادی و بحران کورونا، نسبت بودجه مقابله با پاندمی به بودجه های نظامی “دفاعی” (آمریکای دوره اوباما: ٢ میلیون برای مقابله با پاندمی به ١٨٠ میلیون دلار بودجه نظامی. دوره ترامپ: ٧ میلیون! پاندمی به ٧٠٠ میلیون دلار بودجه نظامی! قابل توجه: در زمامداری هر دو رئیس و هر دو حزب اصلی هیات حاکمه آمریکا معادل یک درصد بودجه نظامی دفاع از کشور بودجه به مقابله با پاندمی و دفاع از جان اهالی کشور داده اند). بازتاب این بحران در بخشهای بانکی، صنعت، تجارت، خدمات و توریسم، تصفیه سرمایه: دستبرد سرمایه بزرگ به سرمایه های کوچک (ماهیهای بزرگ ماهیهای کوچک را میبلعند)، بالا گرفتن رقابت قدرتهای جهانی سرمایه، تشدید استثمار طبقه کارگر، عوامل خنثی کننده بالفعل شدن گرایش نزولی نرخ سود، عملکرد نامتعارف دولتها در دوره بحران، مکانیسم بازسازی سرمایه داری و راه اندازی مجدد پروسه سودآوری و انباشت سرمایه، بالا گرفتن بیکاری و چشم انداز ماندگاری اکثر بیکارشدگان در سیاهچال بیکاری، رشد تکنولوژی دیجیتال همپای گسترش بیکاری بعد از بحران، افزایش یا کاهش زمان کار؟ رفرم: در کدام زمینه به چه میزان؟ اقدامات ناگزیر معین مانند UBI برای حفظ قدرت خرید شهروندان با هدف حفظ تقاضا در بازار کالا و خدمات، حمایت مالی از شرکتها، بیمه بیکاری، تاثیرات سیاسی این بحران در سیاست جهانی و سیاست دولتهای کشوری، رشد ناسیونالیسم، تاثیر این بحران بر بازتر شدن شکاف میان اقتصادهای شمال اروپا و جنوب اروپا، بازتاب بحران در اقتصادهای کشوری معین، مشخصا در اقتصاد از قبل بحرانزده و رو به فروپاشی ایران که بالفعل یکی از شکننده ترین حلقه های سرمایه داری جهان امروز است.
***

بخش ١

کشف تئوریک مارکس در تبیین بحرانهای ادواری سرمایه داری: گرایش نزولی نرخ سود
بحران بزرگ ٢٠٠٨ به موازات تاثیرگذاری بزرگ بر حیات مادی بشر، بر حیات معنوی بشر هم تاثیر مهمی به جا گذاشت: نگاهها را به طرف مارکس و نقد او به نظام کاپیتالیستی برگرداند، به ویژه تئوری بحران مارکس را در تبیین بحرانهای دوره ای سرمایه داری برجسته و آکتوئل کرد. بحران بزرگتر٢٠٢٠ تا همینجا تاثیرگذاری بزرگتری را آغاز کرده است و در ادامه بیگمان باعث خواهد شد که تئوری بحران مارکس جدیتر از سال ٢٠٠٨ جدی گرفته شود.

پس از چند دهه انکار تئوری کمونیسم مارکس بحران ٢٠٠٨ و درماندگی متفکران میانمایه بورژوازی نظیر فرانسیس فوکویاما، در تبیین آن بحران مشخص و عموما تحلیل روندهایی که با هر چرخه حدودا ده ساله بارآور بحران دوره ای جدیدی در اقتصاد سرمایه داری میشود، این حقیقت را برجسته کرد که جهان پرتحول قرن ٢١ با رشد تناقضات کاپیتالیسم گلوبال، بیش از هر زمان به تئوری بحران مارکس برای تبیین بحرانهای مکرر دوره ای نیاز دارد. سال ١٩٨٩ با سقوط بلوک سرمایه داری دولتی زیر سلطه کمونیسم بورژوایی، فوکویاماهای کج اندیش فریادهای “پایان تاریخ”، پایان کمونیسم و پایان دیدگاه کمونیستی مارکس را ذوقزده سر داده بودند. بحران ٢٠٠٨ دو دهه پس از سقوط شوروی و کمونیسم بورژوایی اتفاق افتاد. یک دهه قبل از آن هم بحران ١٩٩٨ اتفاق افتاده بود. با بحران ٢٠٠٨ نظام فروریخته شوروی و سرمایه داری دولتی بلوک شرق بر نگشت. مارکس و نقد بنیادی و ماندگار او به سرمایه داری بود که برگشت و در بلندترین جایگاه تفکر بشر جا گرفت. کاپیتال مارکس بود که به پیشخوان کتابفروشیها و فراموشخانه آکادمیها برگشت. تئوری بحران مارکس همچون یکی از محورهای درخشان تئوری کمونیسم بود که برگشت و ازنو مجال کاربست پیدا کرد.
(تکمیل میشود)


پسانوشت (P.S.):

– بخش اول هنوز کامل نیست. ادامه خواهد یافت. بخشهای دیگر پابه پای بروز پیامدها تا پایان تاثیر پاندمی کورونا و بعد نوشته خواهد شد. در نظر دارم رساله ای بشود در کاربست تئوری بحران مارکس بر بحران ٢٠٢٠ و با ضمیمه کردن مجموعه مصاحبه ها و مقالات مربوط به بحران ٢٠٠٨ و فاجعه اجتماعی بیکاری به صورت کتاب در اختیار علاقمندان بگذارم. این تلاش در معرفی نظریه بحران مارکس همزمان مضمون فصلی از کتاب “مارکس و تئوری کمونیسم” است که دست در کار تکمیل آن هستم.
با آرزوی سلامت برای عزیزان و علاقمندان

https://akhbar-rooz.com/?p=27518 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x