سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

بدهکاری که ادعای بستانکاری می کند – حسین عرب

آقای امیر طاهری ، روزنامه نگار و تحلیل گر ارشد، که در پنج دهه گذشته به فعالیت در حوزه رسانه مشغول، و حتی پیش از انقلاب به سردبیری روزنامه کیهان رسیده بود در مقاله ای در روزنامه دیجیتال ایدیپندنت فارسی، با عنوان “روشنفکران فریب‌خورده و آیت‌الله فریبکار” به سرزنش روشنفکران و کنشگران سیاسی پرداخته، و از گفتار خمینی پس از پیروزی انقلاب در جلسات با این گروه ها جملاتی را نقل کرده، که عمدتا مبتنی بر توضیح حکومت مورد نظر او در میان گفته ها و همچنین، بی اطلاعی او از اوضاع و احوال ساختار دولت، و سایر کشورها و بخصوص کشورهای غربی است.

آقای طاهری عامدا چند نکته را در مقاله خود مغفول گذاشته و سخنی از آنها به زبان نمی آورد، چرا که می داند، ذکر آن موارد، پنبه مطالب مندرج در مقاله را می زند. و این متاسفانه، نه کلام یک روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی، بلکه سخن کسی است که بفرموده اقدام به نوشتن می کند و در آن ضمن گل کاری یک طرف دیوار، کوشش می کند سمت دیگر دیوار را پنهان و ادعا کند آنچه او می گوید تمام حقیقت است، احتمالا این نحوه رویکرد به قضایای سیاسی از آموزه های براداران آخوند است، که می گویند، “انسان نباید دروغ بگوید، اما الزامی ندارد که همه راست را عنوان کند”.

اما مواردی که آقای طاهری در نوشتار خود، از کنار آن گذشته اند، عبارتند از:

  1. خمینی در تمام دوره جنبش انقلابی از سال ۵۶ تا پیروزی، هیچگاه از مفهومی بعنوان “ولایت فقیه” ذکری نکردند، و در زمان حضور در فرانسه در مصاحبه های متعدد بر روی چند نکته تاکید داشته اند، شاه باید برود، ما می خواهیمی جمهوری تشکیل شود که در آن همه عقاید برای ابراز نظر آزاد بوده، و حتی برای روشن شدن،سخنانش می گفت، جمهوری اسلامی، چیزی مشابه جمهوری فرانسه خواهد بود. در خصوص حضور روحانیت در حکومت او به صراحت گفته بود، که روحانیت اجازه ندارد تا در مناصب حکومتی قرار گیرد، و در مورد خودش تاکید می کرد، که ورود به سیاست، موجب دور افتادن او از تعلیم و تعلم در حوزه شده و پس از بازگشت به ایران به قم عزیمت و در کسوت یک معلم به کار خود در حوزه ادامه خواهد داد. و اداره کشور به دست افراد کاردان خبره که تخصص لازم را دارند انجام خواهد شد.
  2. عملکرد حکومت سلسله پهلوی در مدت پنجاه چند سال، مردم را چنان از آنها آزرده کرده بود، که اکثریت قریب به اتفاق ملت پیرو و هوادار خمینی و نهضت او شده بودند، و کسی به سخن افراد دیگر ، حتی اطرافیان خمینی هم گوش نمی داد، و نمونه روشن آن، استقبال باشکوهی بود که مردم از ورود او به ایران انجام دادند. لذا برای کنشگران و روشنفکران تنها دو گزینه قابل انتخاب بود، انفعال و در خانه نشستن یا همراه مردم بودن و کوشش برای استقرار حتی الامکان یک نظام معقول و منطقی ، و تعدیل تندی اقدامات خمینی و اعوان و انصار او که سر از پا نمی شناختند، بطوریکه مثلا خمینی، دستور داد که موسیقی از رادیو تلویزیون حذف شود، و یا کلیه قوانین پیش از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ باطل اعلام شود. که با وساطت توانستند دستورات او را تعدیل کنند. و دیدید و دیدیم که خمینی حتی به کسانی که خود منصوب کرده بود، وقتی با او مخالفت کردند، چگونه برخورد کرد.

واقعیت اینست که در آن زمان شمشیر برهنه در دست زنگی مست بود و  ملتی که بدنبال او روان بودند، که اگر دستور می داد، به قتل و هر عمل دیگری دست می زدند.

  1. حال به روی دیگر سکه می رسیم. مردم ایران که سوابق انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت را در سابقه خود دارند، چگونه است که به دنبال یک آخوند، که بقول شما فرق وزارت کشور و کشاورزی را نمی داند، و یا به گفته دیگری، در جلسه با پزشگان متخصص کودک به آنها می گوید، بیشتر درس بخوانید تا بتوانید آدم های برزگ سال را هم مداوا کنید، می افتند، و حتی عکس او را در ماه می بینند،

دوست گرامی، اشکال را باید در نظام پیشین و سلسله پهلوی سراغ گرفت. که شاه آن در معرفی کشور می گفت، من شاه هستم، این هم همسرم که قائم مقامم هست، و این یکی هم پسرم که ولیعهد است، بقیه ملت هم که داخل آدم نیستند. کشوری که نخست وزیر می گفت ما در خدمت شاهنشاه هستیم، سفرای کشور همه جا اعلام می کردند ما سفیر شاهنشاه هستیم.

شاه چک سفید امضاء به دستگاه اطلاعاتی خودش داده بود که هر کاری که می خواستند می کردند. اگر شک دارید چند مثال برای شما می زنم، صاحب کارخانه ای تعریف می کرد، یکروز که به کارخانه رفتم، دیدم کارگرها پشت درب کارخانه جمع شدن و یک عکس شاه را بین دو لنگه در چسانیده شده و کسی جرات نمی کرد درب کارخانه را باز کند، چرا که عکس اعلیحضرت پاره می شد، من گفتم این چه مسخره بازی هست رفتم و درب باز کردم و عکس پاره شد، ساواک من را دستگیر و به جرم پاره کردن عکس شاه یکسال زندانی کرد. بازهم نمونه دیگری، یکی از افرادی که زندان سیاسی بود، تعریف کرد که وقتی ماشین افراد ساواک می خواستند یک روسپی را بلند کنند من زودتر او را سوار کردم، به آنها برخورد و من را دستگیر کردند و آنقدر زدند تا به هر کاری که در بچگی با من کرده بودند  اعتراف کنم، بعد یک تابلو گردن من انداختند که روی آن نوشته شده بود، فلانی با من فلان کار را کرده و در محله چرخاندند.

می خواهید باز  مثال بیاورم، دوستی تعریف می کرد، چون در بند عمومی زبان درازی کرده بودم، من را به زیر هشت بردند، بازجو روی شکم من نشست و دستش را روی دهان من گذاشت و حسینی شروع کردن به زدن شلاق، فقط در آن وضعیت شانس بزرگی آوردم که بازجو دستش را از روی دهان من برنداشت، وگرنه می خواستم بگویم من چریک هستم، تا دست از سرم بردارند.

ساواک چنان وحشتی در دل مردم ایجاد کرده بود که تا کسی می خواست از سیاست صحبت کند، دیگری می گفت، دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد.

واقعیت این است که در دوره محمد رضا شاه نخست وزیر، وزراء، سفرای ایران هیچکاره بودند و تمامی تصمیمات توسط شاه گرفته می شد.

  1. در این بند به رفتار شما و دوستان دیگرتان که جزء روشنفکران و تحصیلکردگان کشور بودید نگاه می کنیم. آقای طاهری، شما در دوره ای که در روزنامه کیهان مقاله می نوشتید و یا سردبیر بودید، چند بار به نحوه عمل شاه در اداره کشور اعتراض کردید؟ شما رفتار ساواک با  هموطنان خودتان را نمی دید یا نمی شنیدید؟ پس چگونه است که در ملاقات حضوری با شاه هم به خود اجازه ندادید تا نحوه نادرست اداره کشور را به او تذکر دهید؟ ساده است چون اگر شما کوچکترین ایراد یا انتقادی از اداره کشور می کردید، جای شما بیرون از روزنامه کیهان و شاید زندان اوین بود. دوست عزیز همان زمان به ما هم که تحصیلکرده بودیم و از حکومت انتقاد می کردیم، پیشنهاد زندگی راحت با حقوق مکفی، خانه، ماشین، و غیره می شد. حتی به قول تهرانی ما راه سپیدی را به شما نشان دادیم، حالا اگر خودتان می خواهید در مسیر سیاهی بمانید، در نهایت ما هم شما را اعدام می کنیم.

در پایان در یک جمع بندی بگویم، شاه این بلا را بسر ملت ایران درآورد و شما و امثال شما با سکوت و حتی تائید به او کمک کردید تا بلای جمهوری اسلامی بر سر ایرانیان نازل شود.

https://akhbar-rooz.com/?p=51885 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نسیم
نسیم
3 سال قبل

روشنفکر نسل ۵۷ ای ایران آنقدر غرق در رویای شیرین روزهای انقلاب است که خود که هیچ، حتی دیگران هم دلشان نمی آید بیدارش کنند. با لبخندی بر لب خواب می بیند و از این رو به آن رو می غلطد تا جاییکه بقول عزیز نسین یادداشتی بالای سرش بگذاری.
روشنفکر باصطلاح چپ ایرانی برخلاف روحانیت متظاهر یک مذهبی ششدانگ است، او در اثبات وجود خدا می گوید که هر چیزی خالقی دارد، میز نجار و لباس خیاط و …. و انسان خدا! وقتی می پرسی پس خالق خدا کیست؟ میگوید اینجا ته خط استدلال است از این ببعد را باید به قلبت رجوع کنی.
جناب حسین عرب!
اگر شاه علت العلل جمهوری اسلامی است، خود نیز علت العللی دارد یا خداست؟ چطور است بگوییم استعفای بزدلانه رضاشاه یا هر چیز دیگری که شما بگویید؟ خود رضا شاه چی؟ می بینید؟ عین مرتجع ترین مذهبی های کلیسای کاتولیک باید به گناه اولیه انتقاد کنید!
شاه قطعا” یک دیکتاتور سیاسی بود و بالطبع مسئول تمام پیامدهای دیکتاتوری سیاسی از قبیل شکنجه و زندان و اعدام زمان خود، نه حتی یک روز بعد از سقوط.
انتقاد کنندگان شاه حتی نمی دانند که خواسته و ناخواسته هم جهت و در خدمت پروپاگاندای جمهوری اسلامی هستند.

کیا
کیا
3 سال قبل
پاسخ به  نسیم

اشاره جالبی کردی!
واقعیت از نظر من به دو نکته اصلی بر میگردد
۱.توانایی روحانیت در سازماندهی هزار ساله اشان که مانند یک حزب عمل میکرد و اجازه فعالیت در زمان شاه داشت
۲. عدم همکاری اپوزیسیون با یکدیگر و درگیری های بچه گانه و نداشتن امکان فعالیت در زمان شاه و بعد ها با فرصت کمی در زمان جمهوری اسلامی.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x