در آستانه آغاز سال نوی میلادی، روزنامه گاردین بهترین عکسهای سال ۲۰۲۰ را انتخاب کرده که طیف وسیعی از رویدادهای سیاسی، زیستمحیطی، اجتماعی و بهداشتی سال را پوشش میدهند.
به گزارش ایرنا، منتخبی از عکسهای این فهرست را مشاهده میکنید و توضیحات مربوط به هر عکس را از زبان عکاس میخوانید.
طوفان گرد و غبار، استرالیا، از جیسون دیویس
وقوع طوفانهای گرد و غبار در سنترال وست استرالیا پدیده نسبتاً رایجی است اما یک روز یکی از همکارانم گفت طوفانی آمده که باید حتما آن را ببینم. حق با او بود. صحنه این طوفان نسبت به همیشه آخرالزمانیتر به نظر میرسید. فوراً پهپادم را برداشتم تا چند عکس بگیرم. این عکس، جاذبه طوفان را به تصویر کشیده و به آن جلوه دراماتیک و هیجانی میدهد؛ در زمان درست، در مکان درست بودم. عکسم از این صحنه در استرالیا پربازدید شد اما هنوز دوست دارم آن را به آنها که ندیدهاند نشان دهم، باید ببینید چطور از سورئال بودن عکس دهانشان به حیرت بازمیماند. بسیاری از مردم فکر میکنند این عکس صحنهای از یک فیلم است.
حمله ملخها، کنیا، از کروکاوا دایی
هجوم ملخهای صحرایی به مزارع شرق آفریقا و خاورمیانه آسیب جدی زده بود. یک گزارشگر کنیایی اهل کیتویی کانتی در تیممان داشتیم که کشاورزان خسارت دیده را به ما معرفی کرد. یکی از این کشاورزان همان مردی است که در عکس دیده میشود.
همانطور که می بینید ملخها صورتی بودند و من اصلا انتظارش را نداشتم. آنهایی که از یمن و سومالی آمده بودند زرد بودند اما مرده و جایشان را به نسل جدیدی از ملخها داده بودند، همانطور که میدانید ملخهای جوان در هفته اول زندگیشان صورتی رنگ هستند. می توانستم عکس ملخ ها را در آسمان بگیرم اما میخواستم عمق و گستره فاجعه را به تصویر بکشم بنابراین به وجود افراد در قاب نیاز بود. مزرعهداران با تمام وجود و از هر طریق ممکن در تلاش برای دفع این آفات بودند. کشاورزی که در تصویر می بینید با استفاده از یک کارد در صدد فراری دادن ملخهاست اما متاسفانه موفق نشد و محصولاتش آسیب جدی دیدند.
فیلها به دنبال غذا در یک زبالهدانی، سریلانکا، از تارماپلان تیلاکسان
یک روز بعد از ظهر گلهای فیل وحشی را دیدم که در یک زبالهدانی در نزدیکی جنگلی در سریلانکا به دنبال غذا می گردند. از دیدن وضع زندگی این فیلها خونم به جوش آمد و تصمیم گرفتم با گرفتن چند عکس توجهات را به این فاجعه جلب کنم. شرایط عکسبرداری واقعا سخت بود؛ نفس کشیدن بخاطر بوی تعفن مشکل بود و به دلیل گذراندن زمانهای طولانی در زباله دانی، به مشکل پوستی دچار شدم. در حالی که آگاهیها نسبت به مضرات پلاستیکهای رها شده در نزدیکی زیستگاه فیلها رو به افزایش است، بسیاری از مردم سریلانکا هنوز در این رابطه به اندازه کافی آگاهی نیستند یا فکر میکنند که مسئولیت این مشکل صرفا بر عهده دولت است. امیدوارم افزایش آگاهی، با ایجاد تغییرات مثبت همراه شود.
گشت و گذار بزهای کوهی در ولز، از کریس فرلانگ
خبر پرسه زدن بزهای کوهی در شهر ساندیدنوی ولز در توییتر منتشر شد و من هم برای این که چند عکس جالب و بامزه بگیرم به آنجا رفتم. خبر عجیب و خوبی بود، حیوانات در هرج و مرج روزهای اول قرنطینه و خانهنشینی، زمین را پس گرفته بودند. در آن دوران تمرکزم روی ثبت تصویر خیابانها، سواحل و پارک های متروک و خالی بود و اینکه شانس آن را داشته باشم تا از این بزها عکس بگیرم زنگ تفریح خوبی برای آن روزهای یکنواخت و تاریک به شمار میرفت. تنها کاری که باید میکردم این بود که فاصلهام را با آنها حفظ کنم تا بتوانند به راهشان ادامه دهند.
اعتراضات ضد نژادپرستی، آتلانتا، جورجیا از لینزی ودراسپون
به عنوان یکی از زنان سیاهپوست آمریکا این که در ثبت اعتراضات ضدنژادپرستی موسوم به «جان سیاه پوستان اهمیت دارد»، نقش داشته باشم، برایم فوق العاده اهمیت داشت. همیشه دنبال گرفتن عکسهایی بودم که بازتابی از هویت خودم باشند. این حقیقت که عکسم قدرت زنان سیاه پوست در جامعه ما را نشان می دهد، مایه افتخار و مباهات است.
اولین بارم بود که از اعتراضات عکس میگرفتم و نمیدانستم انتظار چهچیزی را باید داشته باشم اما اینکه شاهد چیزی شبیه به این باشید و آن را ثبت کنید حس قدرتمندی داشت. آدمهایی که کاملاً با هم غریبه بودند از یکدیگر محافظت میکردند و فکر میکنم بعد احساسی این جریان با وجود همه گیری کرونا تشدید شد. این عکس را که گرفتم فکر میکردم چیز خوبی از آب درآمده باشد اما وقتی آن را در صفحه اینستاگرامم پست کردم، تازه به قدرتش پی بردم.
دنایی، دختری که در این تصویر می بینید، شبیه یک قدیسه است. حس میکنم با نگاه کردن به این عکس میتوان چیزهایی زیادی درباره این دختر، جنبش ضد نژادپرستی و آمریکا فهمید.
اعتراضات به کشته شدن جورج فلوید، مینیاپولیس، از فیلیپ مونتگومری
وقتی جورج فلوید کشته شد، به ذهنم رسید که سوگواری این جامعه برای از دست دادن یکی از اعضایش، لحظه مهمی است و باید خودم را به مینیاپولیس برسانم.
این عکس را در مقابل ایستگاه حوزه پنجم اداره پلیس مینیاپولیس گرفتم، یک شب قبل از آن که معترضان چند ساختمان را در آن خیابان به آتش بکشند. اثری از ماموران به چشم نمیخورد و از بسیاری جهات پلیس کنترل شهر را از دست داده بود. با این حال افسران پلیس هر از چند گاهی با تجهیزات کامل به صورت گروهی از ایستگاه خارج می شدند تا معترضان را پراکنده کنند. به یاد دارم هنگام گرفتن این عکس بیرون ایستگاه بودم که یک گروه گارد ویژه از دیواری از دل گاز اشکآور بیرون آمدند. قبلا از موقعیت های مشابه در فرگوسن و بالتیمور هم عکس گرفته بودم اما پلیس مینیاپولیس واقعا رویکردی بیرحمانی اتخاذ کرده بود. برای من این عکس نشان میدهد که نیروی پلیس در آمریکا تا چه حد نظامی شده است.
معترض به نژادپرستی مخالفش را نجات میدهد، از دیلان مارتینز
این عکس در سومین یا چهارمین دور از اعتراضات ضدنژادپرستی در انگلیس گرفته شد. مخالفان این جنبش فراخوان داده بودند که برای محافظت از مجسمه چهرههای تاریخی در وست مینیستر تجمع خواهند کرد. در پس ذهنم به دنبال فرصتی بودم تا هر دو جبهه اعتراضات را در یک قاب به تصویر بکشم. تا این که یکی از مخالفان که بعدها با نام برایان میل معرفی شد، به زمین افتاد و به نظر میرسید خطری جدی تهدیدش میکند. همانموقع بود که پاتریک هاچینسون، از معترضان به نژادپرستی، از راه رسید، میل را بلند کرد تا نجاتش دهد. فقط همین نبود، چند لحظه بعد دیدم پاتریک و همتیمیهایش به سه یا چهار نفر دیگر از جبهه مخالف نیز کمک میکنند. این که دو داستان را در چنین قاب مثبتی به تصویر بکشید نادر و کمیاب است اما آن روز بخت با من یار بود.
تقابل آتشسوزی جنگل و شیوع کووید-۱۹ در کالیفرنیا از نوح برگر
من از اوت ۲۰۱۳ از آتشسوزیها عکاسی میکنم اما امسال از لحاظ وسعت زمینهایی که در آتش سوخت و مقیاس فاجعه بیسابقه بود؛ بیش از ۴۰ هزار هکتار آسیب جدی دیدند و هزاران نفر آواره شدند. چهار یا پنج روز در محل حادثه حاضر بودم و در ماشینم میخوابیدم، چیزی که به من این امکان را داد تا به جزئی از جهانی که سعی میکردم ثبتش کنم، تبدیل شوم.
برای گرفتن این عکس خاص یک ساعت و نیم تمام را با یک مرد ۸۴ ساله و پسرش گذراندم که به دنبال نجات خانهشان از آتش بودند. به دنبال عکسبرداری از چیزی بودم که موقعیت را به تصویر بکشد اما تابلویی که در عکس میبینید این امکان را به من داد تا دو رویداد مهم را در یک قاب نشان دهم. در این عکس مارپیچ رو به زوال سال ۲۰۲۰ را می بینید، وقتی در مورد مسئله وحشتناک کرونا نگران هستید و چیزی وحشتناکتر از آن اتفاق می افتد.
آغوش در روزگار کرونا، سائوپائولو، از نلسون المیدا
۳۲ سال است که در سائوپائولو فتوژورنالیست هستم و بحرانهای بهداشتی بسیاری از ایدز گرفته تا زیکا را پوشش دادهام اما داستان همهگیری کرونا فرق میکند. باخبر شدم در یک خانه سالمندان یک پوشش پلاستیکی تعبیه شده که به ساکنان اجازه میدهد بدون ترس از بیماری، عزیزانشان را به آغوش بکشند. بسیاری از این افراد ماهها بود هیچ ملاقاتیای نداشتند و کمکم از تنهایی شکایت میکردند. در این تصویر لوئیزا یاسوکو ۷۶ ساله را میبینید که از طریق پرده محافظتی یکی از خویشاوندان را در آغوش گرفته است.
امسال سال سختی بود. من داستان رنجی که بسیاری مردم از تاثیرات منفی کرونا متحمل شدند را دنبال کردم اما افرادی را هم دیدم که در این شرایط دشوار کارهای خیرخواهانه انجام می دادند و سرسخت بودند. همین باعث شد به انسانیت ایمان بیاورم.
ادای احترام مردم به مارادونا، بوینس آیرس، پائولو آکونزو
خبر درگذشت مارادونا را دوستم به من داد. شوکه شده بودم و نمیدانستم با وجود شیوع کرونا مردم چگونه با قهرمانشان خداحافظی خواهند کرد. تصمیم گرفتم به باشگاه فوتبال آرژانتینوس جونیورز سری بزنم. این باشگاه اولین جایی بود که مارادونا فوتبال را در آن شروع کرد و روی دیوارش نقاشی بسیار معروفی هست که میدانستم سوژه خوبی برای عکس گرفتن میشود. مردم به آنجا میآمدند گریه می کردند و به دیوار بوسه میزدند. خیلی صحنه احساسی بود. مارادونا یک چهره جنجالساز بود اما مردم در آن روز خاص به این مسئله توجهی نداشتند فقط خاطراتشان را از وی به اشتراک می گذاشتند و تصاویری که با او گرفته بودند را به هم نشان می دادند. من فوتبالی نیستم اما مرگ مارادونا خیلی غمانگیز بود چون او برای مردم یک اسطوره و یک قهرمان است.
تزریق اولین واکسن کرونا در انگلیس، جیکوب کینگ
ساعت ۵ و ۱۵ دقیقه صبح به دانشگاه بیمارستان کاونتری رسیدم. مارگارت کینان مادربزرگ انگلیسی قرار بود حدود ۶:۳۰ صبح برای اولین بار واکسن کرونا را دریافت کند. میدانستم که لحظه سرنوشتساز و مهمی است و هیجان بالایی در جنبه بالینی قضیه وجود داشت. چند عکس از لحظه تزریق واکسن گرفتم و سپس این عکس را از بازگشت مارگارت به بخش ثبت کردم. پرستاران در آنجا حضور داشتند و تشویقش میکردند. واقعاً فضای مثبتی بود. البته که نمی توان خبر مرگ و میر بالای ناشی از کرونا را فراموش کرد اما اینکه یک عکس از اخبار خوب داشته باشیم، حس خوبی داشت. امیدوارم این شروعی برای بازگشت به زندگی عادی باشد.
با نگاهی به این عکس ها!
باید این نظام اقتصادی سیاسی اجتماعی فرهنگی – نظام سرمایه داری بر مبنای مالکیت خصوصی و کارمزدوری طبقه کارگر قرار گرفته است را کاملا واژگون کرد و اگر نه، همه چیز و جامعه انسانی را نابود میکند. این نظام گندیده شده است، کرم خورده است و در حال ریزش سریع است. این نظام دارای تضادهای و تناقضات عظیم آشتی ناپذیر ذاتی است که با لغو شدنش قابل حل می باشند، این لغو شدن ممکن است که به دو شکل اتفاق بیافتد، نخست اینکه پرولتارهای جهانی با به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی( این انقلاب پیروزی ابتدائی اش هنوز هم کشوری، منطقه ای و یا قاره ای است و اما پیروزی نهائی آن فقط می تواند جهانی باشد، زیرا که دشمن اش جهانی است.) – درهم کوبیدن ماشین دولتی موجود – دولت طبقه سرمایه دار [… بویژه آنکه کمون ( پاریس – من) ثابت کرد که ” طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آن را برای مقاصد خویش بکار اندازد.” (رجوع کنید به “جنگ داخلی در فرانسه؛ پیام شورای کل جمعیت بین المللی کاگران) ” ]، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، که در آنجا این فکر بطور کامل تری شرح و بسط داده شده است. “] مقدمه بر مانیفست حزب کمونیست سال ۱۸۷۲، ایجاد دیکتاتوری پرولتاریای – تنها، دولت تبدیل جامعه سرمایه داری به جامعه کمونیستی! و یا اینکه خود درهم فرو میپاشد و مرگ همگانی را باعث میشود.
لنین در جزوه ای که بعد مبنای کتاب بی نظیرش به نام دولت و انقلاب قرار گرفت، می نویسد که بعد از کمون پاریس بود که در آثار مارکس انگلس ما با کلماتی همچون درهم شکستن، درهم کوبیدن، داغون کردن ، خُرد کردن ماشین دولتی بورژوائی روبرو می شویم. خود لنین در این باره در همان کتاب دولت و انقلاب چنین می نویسد : ” بدون پیروزی انقلاب قهری پرولتری تعویض دولت بورژوائی به دولت پرولتری غیر ممکن است، مرگ دولت پرولتاریا ( دیکتاتوری مسلح پرولتاریا – من) و بطور کلی هر گونه دولتی بدون زوال غیر ممکن است. ” و اما کارل مارکس در جنگ داخلی در باره دولت قدیم – دولت بورژوائی چه نوشته است؟
کارل مارکس : “ولی، طبقه، طبقۀ کارگر نمی تواند به این بسنده کند که ماشین دولتی به صورت موجودش به دست وی بیفتد و او فقط بکوشد که این ماشین را در جهت منافع خودش بکار اندازد.
پیدایش قدرت تمرکز یافتۀ دولت، با اندام های همه جا حاضرش: ارتش دائمی، نیروی انتظامی، دستگاه اداری، روحانیت و دستگاه دادرسی، که از اندام هایی اند که به حسب تقسیم کاری منظم و دارای سلسله مراتب شکل گرفته اند، به دورۀ پادشاهی مطلق بر می گردد، و در آن دوره حکم سلاح نیرومندی در دست بورژوازیِ در حال شکل گیری، در مبارزه اش بر ضد فئودالیسم، بود. با این همه، وجود انواع و اقسام بازمانده های قرون وسطایی، امتیازهای خدایگان ها و خواجه های اشرافیت، امتیازهای محلی، انحصارهای شهری و صنعتی، و قوانین اساسیِ محلی و ایالتی، مانع توسعۀ کامل آن می شد. انقلاب فرانسه در قرن هجدهم همۀ این بازمانده های گذشته را به ضربه ای غول آسا از صحنۀ تاریخی روفت و بدین سان بستر اجتماعی را از آخرین موانعی که بر سر راه شکل گیری روبنای لازم در ساختمان دولت مدرن وجود داشت پاک کرد. این روبنای مدرن دولتی، همراه با امپراطوری اول [در فرانسه]، که خود آن حاصلِ جنگ های ائتلافی اروپای کهن نیمه فئودالی بر ضد فرانسۀ مدرن بود، ساخته و پرداخته شد. در نظام های سیاسی بعدی، حکومت، در زیر نظارت مجلس، یعنی نظارت مستقیم طبقات دارا، نه تنها به خزانه گاه کشتِ انواع عظیمی از وام های ملی و مالیات های کمرشکن تبدیل گردید، بلکه، با جاذبه های مقاومت ناپذیرش، اعم از مقامات، سودها، حمایت ها [ی مالی)، از یک سو به سیب مورد اختلاف در بین جناح های رقیب و ماجراجویان طبقۀ حاکم بدل گردید و، از سوی دیگر، خصلت سیاسی اش، همراه با تغییرهای اقتصادی در جامعه، تغییر یافت. به موازات پیشرفت صنعت مدرن، تخاصم طبقاتی میان سرمایه و کار نیز گسترش می یافت و تشدید می شد، و قدرت دولتی، بیش از پیش، خصلت قدرت عمومی سازمان یافته ای را به خود می گرفت که هدف های آن عبارت بود از گسترش بندگیِ اجتماعی و تبدیل شدن به ابزاری برای سلطۀ طبقاتی. خصلت اساسا سرکوبگرانۀ قدرت دولتی، پس ازهر انقلاب، که [به سهم خود] نشانۀ پیشرفتی در مبارزه طبقاتی بوده به نحو بیش از پیش بارزتری آشکار شده است. در انقلاب ۱۸۳۰ [در فرانسه]، حکومت از دست زمینداران به دست سرمایه داران افتاد، یعنی از دست دورترین حریفانِ طبقۀ کارگر به کسانی منتقل شد که نزدیکترین حریفان وی هستند. جمهوریخواهان بورژوایی که، در انقلاب فوریه، قدرت دولتی را به چنگ آوردند، از این قدرت برای ایجاد قتل عام های ژوئن بهره گرفتند تا به کارگران حالی کنند که منظور از جمهوری « اجتماعی» آن نوع جمهوری است که بندگیِ اجتماعی آنان را تضمین کند، و به توده های طرفدار سلطنت بورژواها و زمینداران نیز ثابت کنند که با سپردن گرفتاری ها و منافع مالیِ حکومت به دستِ «جمهوریخواهان» بورژوآ ، نگرانی نداشته باشند. با این همه، جمهوریخواهانِ بورژوا، پس از توفیق قهرمانانه شان در ژوئن، دیگر کاری نداشتند جز این که از صفوف نخست « حزب نظم»- ائتلافی که از همۀ جناح ها و گروه بندی های رقیب طبقۀ دارا و مالک، در تخاصمِ عجالتا علنی و اعلام شدۀ آنان با طبقات تولید کننده، شکل گرفته است- به صف آخر آن منتقل شوند ص۱۱۵، ترجمه باقر پرهام.
حال بعد بعد از ۱۴۹ سال از نوشته کارل مارکس آیا دولت بورژوائی تغییر محسوسی کرده است؟ یعنی ساده تر شده است، در جهت منافع طبقه کارگر حرکت می کند و خود را در این جهت تغییر داده است، یعنی از نیروهای سرکوب گرش کاسته است؟ که باصطلاح کمونیست هائی که خود را با مارکس تداعی میکنند از گرفتن قدرت سیاسی ، سکان همین دولت ، حرف می زنند ، بدون اینکه از ” انقلاب قهری، از درهم شکستن، داغان کردن ” دستگاه دولتی هر روز مجهز تر و سامان یافته تر، سرکوب گرتر، کشتارگر تر و قتل عام تر شده ی ویا ارتجاعی و فاشیستی تر شده ی کنونی حرفی به میان آورند؟ دولت بورژوائی هر چه بیشتر به طرف طبقه حاکمه – طبقه سرمایه دار امپریالیست – چرخیده است، کاملا در اختیار این طبقه است و تا کنون صدها میلیون انسان کُشته است و حاضر است که برای حفاظت از منافع بورژوازی میلیاردها انسان دیگر قتل عام کند، و نمی توانست و نمی تواند جز این باشد، اینکه احزاب، جریانات و افراد باصطلاح کمونیست، کمونیست کارگری ، کمونیست و سوسیالیست انقلابی و کارگری از انقلاب قهری پرولتاریا و دیکتاتوری پرولتاریا حرفی به میان نمی آورند، باید از نفوذ و ریشه دواندن اپورتونیسم و رویزیونیسم در احزاب و اصولا بورژوا بودن و ضد کمونیست بودن رهبران این احزاب و جریانات و… دید و نه چیز دیگری. اینها همان هائی هستند که گرامشی توصیف می کند :
“در واقع صحبت از همان پدیده ی ترانسفورمیسم (دگرگونی- ر.ه.) است منتهی در شرایط متفاوت ترانسفورمیسم در قالب «کلاسیک» همان پدیده ای که به خاطر آن احزاب دوران رستاخیز۲ متحد شدند. این ترانسفورمیسم به نحو بارزی تضاد بین تمدن، ایدئولوژی و غیره و نیروی طبقاتی را نشان می دهد. بورژوازی قادر به تربیت جوانان خود نمی گردد(مبارزه نسل ها): جوانان از نظر فرهنگی به طرف کارگران جلب می شوند حتی تا بدانجا که رهبرگشته و یا سعی در رهبر شدن می نمایند («ضمیرناخودآگاه» اشتیاق به تحقق بخشیدن هژمونی طبقه خودشان بر مردم)، اما در بحران های تاریخی به سوی طویله ی خویش باز می گردند.
این پدیده «گروه ها» مسلما فقط مختص ایتالیا نیست : در کشورهایی که وضعیت مشابه داشته اند پدیده های همانند صورت گرفته است: سوسیالیسم ملی کشورهای «اسلاو» (یا سوسیال رولوسیونرهای یا نارودنیک ها و غیره). برگزیده ای از آثار- جیبی- ص ۱۲۴.
واقعا، آیا این ترانسفورمیسم گروهی نیست که ما امروزه بطور ویژه در مورد “چپ” ایران بطور کلی می بینیم. ولی، در اینجا ،به باورمن، به علت نبود یک حزب کمونیست کارگران انقلابی و موقعیت زمانی – تاریخی ایران معاصر، چنین جریانات بورژوائی دغل کار و حُقه باز،هنوز در لفافه چپ و حتی کمونیست و سوسیالیست کارگری و انقلابی به چنین بندبازی مشغول هستند. با احتمال زیاد با ایجاد یک حزب قوی پرولتاریا- کمونیست، این ترانسفورمیسم کاملا تکمیل می شود و به «طویله » بر می گردند، کاملا در قبال طبقۀ کارگر به صف آرایی خواهند پرداخت، محتوا عمل همان است، ولی شکل هنوز، فریب دهنده است!” ، به نقل از “چپ” در ایران و طبقه کارگر ، در مصاحبه با حمید قربانی – انسان بیوطن!
یا فرخی یزدی در شعر : “توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود
کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود
در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای
این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود
این بنای کهنه پوسیده ویران گشته است
جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود
تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود
انقلابی سخت در دنیا بپا باید نمود
مسکنت را محو باید کرد بین شیخ و شاب
معدلت را شامل شاه و گدا باید نمود
از حصیر شیخ آید دمبدم بوی ریا
چاره آن باریا و بوریا باید نمود
فرخی بی ترک جان گفتن در این ره پا منه
زانکه در اول قدم جان را فدا باید نمود
فرخی یزدی
https://groups.google.com/forum/#!topic/river88/wYe8D4f-_oA
رفقای کارگر و زحمتکش قبل از اینکه سرمایه نابود گردد و همگی را نابود کند، خود برخیزیم، متحدانه، مصممانه، مسلحانه برخیزیم، دولت اش را درهم شکنیم، خودش و جامعه طبقاتی را بطور کلی لغو کنیم، خود را رها و آزاد کنیم که راه دیگری نیست!
انسان بیوطن، ۲۶ دسامبر ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی!