پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

به شیرازه مدنی جامعه ایران، شلیک نکنید! – ایرج فرزاد

به مدنیت جامعه شهری ایران و هویت انسانی و جهانشمول شهروندان، شلیک نکنید. طبقات و مبارزه طبقاتی و نیروی مردم را از بزیر کشیدن حاکمیت اسلام سیاسی به سوی جنگ و تصفیه حساب ها و پاکسازی های قومی و اتنیکی منحرف نکنید. کارگر هفت تپه و فولاد و کارگران صنعت نفت را و خود نفت آن سرزمین را در معادلات تغییر رفتار رژیم اسلامی که در هر فردائی به ضرب پول شیوخ حاشیه خلیج، چه بسا آن خاک را به صاحبان "عرب" واگذار کنند و نفت این منبع زندگی جامعه ایران را مصادره کنند، ذخیره نکنید

ایرج فرزاد

ابراهیم علیزاده، “دبیر اول کومه له” در”رادیو دیالوگ” در اواخر ماه ژوئیه ۲۰۲۰ با محمد خاکی، که پیشتر ها فعال کومه له و اکنون کار “ژورنالیستی” انجام میدهد، مصاحبه ای انجام داده است. نکاتی در این گفتگو مطرح شده است که قبلا هم به شیوه های دیگری طرح شده بودند و پاسخ گرفته بودند. به نظر میرسد که هردو سوی این  گفتگو و “دیالوگ”، محمد خاکی و ابراهیم علیزاده پاسخ های موجود را  بروی خود نیاورده اند.  

حقیقت مساله را بخواهید، برای من شخصا تاریخ و ریشه های جدائی ها، و از جمله اختلاف و تشنج های درونی در کومه له فعلی اهمیت ندارند. سابقه و پیشینه و دلائل سیاسی- اجتماعی و حزبی، مکتوب و مستند اند و من صرفا برای کسانی که از آن مصاف ها و تفاوت ها و علل جدائی ها و انشعابات، اطلاع دقیقی ندارند، برخی اسناد را ضمیمه این یادداشت کرده ام. در سایت شخصی من منابع بیشتری در دسترس علاقمندان است. بحث برخلاف ظاهر حق به جانب، اختلافات بین ترسوها و “هزیمت کنندگان” از یک سو و جناح نترس ها و جان بر کف ها، از سوی دیگر نبود، اکنون هم نیست. بحث فعلی در این دیالوگ، حتی نوعی بازخوانی “جدید” از آن تاریخ “درونی” نیست. بحث مستقیما به اوضاع سیاسی در منطقه و بویژه به اوضاع بشدت بحرانی در جامعه ایران مربوط است. و اهمیت و خطیر بودن مساله همینجاست.

فقط به برخی از جملات در آن “دیالوگ” دقت کنید، تا متوجه منظور من بشوید:

میگوید کمونیست کارگری ها در جریان انشعاب سال ۱۹۹۱، “هزیمت” کردند و “کردستان” را رها کردند. و بلافاصله اضافه میکند: اما انگار فهمیده بودند که “اشتباه” مرتکب شده اند، چون یکی دو سال بعد در جریان تلاش برای تشکیل “حزب کمونیست کارگری عراق”، دو باره به “کردستان” بازگشتند.

مقطع تاریخی را به دقت در نظر مجسم کنید. پس از ویران کردن شیرازه مدنی جامعه عراق در “عملیات توفان صحرا”، احزاب ناسیونالیست کرد عراق به حکومت “اقلیم” دست یافتند. از هم پاشیده شدن مدنیت جامعه عراق، نه تنها مطلقا وجدان ناسیونالیست های کرد را آزار نداد و خراشی هم بر آن وارد نکرد، بلکه آن لت و پار کردن شیرازه مدنی عراق و بمباران بغداد را عملیات آزاد سازی کردها نام گذاشتند. خاک کردستان از چنان جاذبه جادوئی برخوردار شد که وقتی عده ای در عراق مترصد تشکیل حزب کمونیست کارگری می شوند، برای جبران شکست های گذشته و “هزیمت”ها از خاک، به آن جغرافیا بازگشتند.

به نظر می رسد اکنون زمان مناسبی برای محاکمه سوسیالیست ها و کمونیست ها فراهم شده باشد، چون لنین تا چند ماه به انقلاب در خارج از جغرافیای “روسیه” و در لندن بسر می برد و ترتسکی درست روزهای قیام در نیویورک. “شورا پورا مالیده” و دیگر در قدرت انحصاری “تمامیت خواهان” کمونیست، قرار ندارد. ناسیونالیسم کرد در نمونه “روژآوا”، در کانتون ها، نمونه “خود مدیریتی” و اداره شورائی جامعه، نه به روال انقلابیون سوسیالیست و به اتکا قدرت “حزبی” از “بالا” که از “پائین” را در معرض “انتخاب” گذاشته اند. جهان نه نیاز به مارکس و لنین و انترناسیونالیسم و هویت جهانشمول انسان دارد و نه هی “طبقاتی طبقاتی” گفتن و “دیکتاتوری” پرولتاریا و دیکتاتوری حزب “قیم مآب”. کلارازتکین و روزا لوکزامبورک، اگر زنده بودند می باید در برابر آن تصویری که “پیشمرگان زن” روژآوا در مقابل جهانیان گرفته اند، باید ربطی بین افکار و عقایدشان با محل تولد خویش و جغرافیای محل فعالیت سیاسی و اجتماعی برقرار کنند و نشان بدهند که افکار برابری طلبانه آنها نه به زندگی زن در تولید سرمایه داری، که از هویتی مجهول  سرچشمه گرفته بود که  روژآوائی ها از آن رونمائی کرده اند. چنان از تجربه روژآوا بحث میشود که گویا “خودمدیریت ها”ی متکی بر سرزمین و جغرافیا، کمون پاریس  جامعه “طبقاتی” را به موزه تاریخ سپرده است.

در اوضاع کنونی، این مشاطه گری از ناسیونالیسم کرد، زنگ خطر است. به این دلایل:

۲۳ نفر از “فعالان ملی و مدنی آذربایجان” در بیانیه خود به تاریخ ژوئیه ۲۰۲۰ با عنوان: “به آرزوهای مردم، شلیک نکنید”، این صحنه هولناک را در برابر ما گرفتند. نموداری را زیر عنوان: [“پراکندگی ترک ها بر اساس استان ها، بدون احتساب “ترکمن”ها!]، که تقریبا نیمه جغرافیای ایران فعلی را پوشانده است، در مقایسه با نمودار مشابهی برای پراکندگی “کردها” رسم کرده اند. همان بیانیه که علیه “زیاده خواهی” و دست درازی احزاب مسلح کرد به منطقه ترک هاست، به یک فکت به نقل از “کریس کوچرا” و مندرج در روزنامه سازمان جوانان حزب دمکرات در سال ۱۳۵۸ اشاره کرده است: [“در دوران جنگ دوم جهانی، جمعیت “کردها” در “ارومیه” کمتر از ۲درصد، یعنی “کمتر از یهودیان”، قید شده است]. ارومیه آن سال ها با این تعبیر، کارگر، دهقان، تاجر، سرمایه دار، دکاندار ندارد و کلا انسان زنده مشغول به  هیچ فعالیت مادی در تولید و در زند گی نیست. یا ترک اند، یا کرد و یا یهودی و مسلمان. بیانیه فراتر می رود “جنگ نقده” در سال ۵۸ را به حساب تحریکات حزب دمکرات در “منطقه ترک نشین” گذاشته است و آگاهانه، از فرماندهی قتل عام و کشتارهای امثال ملاحسنی و ظهیرنژاد، به عنوان “مقاومت” ترک ها در برابر تجاوز کردها، گذشته است.

“بهزاد کریمی”، اصل مساله را پذیرفته است که بله “مساله” حقوق ملیت ها و هویت قومی ملی شهروندان جامعه ایران، “فرض” است. او چنین نوشته است:

“بیانیه اما چهره دیگری هم دارد منعکس در گزاره‌هایی که نشانگر بلوغ سیاسی است. اعلام باورهایی که جای استقبال و خرسندی دارند، زیرا در راستای رسیدن به ایران دمکراتیک مهد برابر حقوقی اتنیکی هستند

روشن نیست که چرا تصویر کردن هویت مدنی شهروندان ساکن ایران و محتوای طبقاتی و انسانی مبارزات آنان، و جایگاهشان در “تولید” با رسم نمودار پراکندگی جمعیت ایران به شکل “کرد”، ترک” و… از منظر فعال سیاسی “نشانگر بلوغ سیاسی” برای رسیدن به “ایران دمکراتیک مهد برابر حقوقی اتنیکی” است؟ و تنها این هم نیست:

لطفا با دقت و ریزبینی به بخشی از طعنه های خانم “فروغ اسد پور” به کارگران اعتصابی هفت تپه و فولاد اهواز، به تاریخ ۳۰ نوامبر ۲۰۱۸، توجه کنید، اما بدانید که تیتر مقاله نامبرده  که سو تیتر آن برای مخاطبین “ترک” زبان است، چگونه فرمول بندی شده است. عین عنوان مقاله فروغ اسد پور این است:

نظم اجتماعی نو و جنبش کارگری؛

سن دن دئییرم (از تو سخن می‌گویم)

و جوهر خطابیه مربوطه در نوشته مذکور:

[پرسش اعتراضی کارگر فولاد اهواز، کریم سیاحی. این بود که مردم چرا به کارگران ملحق نمی شوند: “چرا از کارگران حمایت نمی کنید مگر نان بازوی این ها را نخوردید؟ چرا سکوت کردید؟ والله دارید به خودتان خیانت می کنید”.

اما این مردم که کریم سیاحی به درستی از آن ها طلب استمداد می کند، چه کسانی هستند؟ مگر در اهواز همین مردم نبودند که به خیابان ها آمدند و به اعتراض علیه ریزگردها و انتقال آب خوزستان به مناطق دیگر پرداختند؟ مگر همین مردم نبودند که شعارهای عربی سر دادند؟ پاسخ را شاید باید از دهان اسماعیل بخشی کارگر دلاور و ترس ناشناسی شنید که امروز انگ امنیتی بر فعالیت های او چسبانیده اند. چندی پیش، چند روزی قبل از این که به زندانش افکنند در میانه ی یک سخنرانی به ناگهان گفت که “ناسیونالیست ها خودشان را به ما نچسبانند”.

نکته همین جا استشاید بخشی تصور می کرد که شعارهای به اصطلاح ناسیونالیستی (عرب ها) از دید حاکمیت خطرناک تر و “امنیتی تر” از شعار بازگرداندن بنگاه اقتصادی به دولت یا ایجاد شوراهای کارگری است. … فعالان جنبش کارگری در خوزستان به قاعده باید بیش از دیگران به ابعاد ستم ملی در اهواز و خوزستان و به طور کلی ایران واقف باشند، چه در میانه ی مهلکه هستند و همه چیز را از نزدیک لمس می کنند. فاجعه ی سرنوشت عرب ها در نهان با سرنوشت کارگران خویشاوندی دارد. نیازی نیست که فعالان جنبش کارگری از “ناسیونالیست”ها اعلام تبری کنند یا حمایت. “ناسیونالیست”ها یقینا هم در مقام کارگر در صفوف جنبش کارگری حضور دارند و هم در جایگاه “اقلیت قومی” از ستم مضاعف سرکوب هویتی رنج می برند و هم در هیئت “شهروند” اهوازی در تنفس هوای آلوده با کارگران (عرب و غیرعرب) سرنوشت دشوار جمعی را سهیم هستند. به همین جهت نه حق داریم و نه می توانیم آنان را از جنبش صنفی-سیاسی کارگران طرد یا حذف کنیم.

بنابراین ستم ملی فقط در حد قلم فرسایی های بی سروته و بیانیه های سیاسی نیست که باید بازشناسی شود… اسماعیل بخشی اگر عربی می داند می توانست به زبان عربی هم شهریان عرب خود را مخاطب قرار بدهد و از خواست آن ها برای رفع تبعیضات ملی، دینی، زبانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حمایت کند و در ادامه خواستار پیوند بین دو جنبش برحق مردمان عرب ساکن خوزستان و کارگران شاغل در کارخانجات این منطقه بشود که بخشی از آن ها خود عرب اند. دست کم هنگامی که کارگران معترض وارد قلمرو شهر اهواز میشوند می توانند شعارهایی به زبان عربی سر بدهند یا این که سخنرانی چیره به زبان عربی را در مراسم خود حاضر داشته باشند تا بتوانند مطالبات خود را با مردم عرب نیز در میان بگذارند.] (خط تاکیدها همه جا از من است)

 بازهم توجه کنید که بخش کمیته اجرائی راه کارگر، جناحی که محمدرضا شالگونی از مهره های اصلی است، مشکلات سیستان و بلوچستان را چگونه به هویت ملی و “اتنیکی” وصل کرده، و سپس به اقلیت های فعلا موهوم و ناموجود در شمال ایران تعمیم داده است: در سیستان و بلوچستان یک اکثریت قومی بالادست، “زابلی” و یک اقلیت تحت ستم “بلوچ” وجود دارد. هویتهای قومی برای مردم شمال ایران که به شهادت تاریخ خاستگاه “جمهوری سوسیالیستی” و افکار و سنن فرهنگی پیشرو، به قدمت جنبش مشروطه بوده است، طبق ارزیابی راه “کارگر”؛ “مازی” و “گیلک” است و تاریخ مبارزات گذشته و فعلی جامعه ایران “کثیر الملله”، که مدام بر اختراع و یا کشف تعداد و کثرت آن می افزایند، در متن “رسیدن به ایران دمکراتیک مهد برابری حقوق اتنیکی” است. در این دوایر “چپ” و ناسلامتی تحصیلکرده، رقابت انگار بر سر این است که تعداد “خلق”ها، اقلیت های قومی و نژادی و گاه مذهبی و حتی “لهجه” ها که “حق” دارند، از کدام سو بیشتر است.

نکته ای که در ابتدای این یادداشت به آن اشاره کردم، یعنی جایگاه “ناسیونالیسم کرد” و بویژه “روژآوا” به عنوان قدرت جاذبه ای که از ظرفیت بسیج سیاسی برخوردار است. در “بورس” بودن روژآوا محرک یادآوری هویت موهوم دیگر قومیتها برای “گرفتن حق” خود در برابر این رقیب “قدر” و “مسلح” است. اینجا است که روژآوا وارد معادله میشود.

روژآوا که در سوریه از نظر سیاسی زیر مجموعه پ.ک.ک است و متحد آمریکا، که پژاک زیر مجموعه دیگر در ایران است که قبلا به نام پ.ک.ک در رضائیه و سنندج مقر علنی داشتند و بعد از ماجرای دستگیری اوجلان، با هلیکوپتر سپاه پاسداران به کوههای “قندیل” منتقل شدند. با همه اینها دیگر “آس” امتیاز طلبی ناسیونالیسم کرد و “سرمشق” هر جریانی است که شهروندان را با هویت کاذب قومی و ملی میشناسد.

علیزاده میگوید “مساله کرد” در کنار مساله فلسطین یکی از دو مساله حل نشده “جهان” است. اما اضافه میکند “کردها در چهار پارچه” تقسیم شده اند. و شیرکو بیکس هم در شعری گفته بود که “مادر کردها” بخاطر ظلمی که به فرزندش شده است، “۴ بار” باید گریه کند. همه دیگر میدانند که یک مانع جدی حل نشدن “مساله” ملی کرد، خود احزاب ناسیونالیست کرد اند. مورد “رفراندم” در کردستان عراق برای “استقلال” و بند و بسط جناح اتحادیه میهنی با حشد الشعبی و جمهوری اسلامی را همه دیدند. داستان ۳۱ آب (۳۱ اوت ۱۹۹۶) و به توپ بستن “پارلمان کردی” را توسط جلال طالبانی چی ها (در سال ۱۹۹۵)  و هدایت نیروهای تحت فرمان “سردار کاظمی” تا مقرهای حزب دمکرات کردستان ایران در کردستان عراق در همان سال را در اینترنت سیرچ کنید. اگر مساله ملی با انتخاب راه جدائی بین شهروندانی که سالهای سال با یکدیگر زندگی کرده اند، راه حل “تلخ” است، علاوه بر اینکه این راه حل با مانع جدی و سنگ اندازی خود ناسیونالیست های کرد و وارد کردن پای دولت های اشغالگر، “ترک، فارس و عرب” در هر “پارچه” روبرو شده است، در سطح “چهار پارچه”، مستلزم تغییر در قلمرو ۴ کشور است. و این از محالات است. اما خود همین پیچیدگی و در بن بست گذاشتن مردم کردستان، در همان حال، منبع ارتزاق ناسیونالیسم کرد و رمز بقاء آنست. مساله کرد به این ترتیب باید “حل نشده” فرض شود و خواست کردها در هر شرایط زمانی و مکانی، برحق و “ابدی”. این جنبه از “روژآوا” است که مبنای واقعی برای ترسیم جوامع، بویژه جامعه ایران، به عنوان جامعه ای با هویت های “متنوع اتنیکی؛ و مبارزات آنان تحت عنوان مبارزه برای “ایران دمکراتیک حقوق برابر اتنیکهای قومی و ملی و مذهبی و حتی “فرهنگی” است.

علیزاده که انگار هنوز از سهمی که کردها گرفته اند، ناراضی است، میگوید گردها باید در هر ۴ پارچه سرنوشت خود را به مبارزات سراسری و در عراق مشخصا به حرکاتی که در میدان “التحریر” بغداد در جریان است، گره بزنند!

سنندجی ها اصطلاحی دارند که وقت خواستی یا چیزی را از آنها طلب می کنید میگویند: “کدام چشم ات سیاه است؟”

طی دو جنگ خونین، همان بغداد و تمام شیرازه مدنی جامعه عراق منهدم شد و فرو پاشید. “حکومت اقلیم”، در پس آن فاجعه انسانی و زیر بمباران شهروندان بغداد، برقرار شد و ” کرد” در عراق به آن طریق به “حقوق” خود رسید. حالا همان مردم بغداد، مبارزات خود را برای تکمیل بقیه خواست های برآورد نشده “کردها”، در “طبق اخلاص” بگذارند؟ کدام چشم ناسیونالیست های کُرد، سیاه است؟

و همین اسطوره سازی از جایگاه ناسیونالیسم کرد است که در اوضاع بحرانی منطقه میتواند مشوق و عامل تحریک کننده ای برای تبدیل کردن هر ظلم و ستم و تبعیض به هر اقلیت قومی و زبانی، و حتی اختراع لیست های جدید از قومیت های ناموجود تا سطح یک “مساله سیاسی” باشد.

این خطر، بسیار جدی است. باید با احساس مسئولیت و درایت سیاسی، از هم اکنون و هر چه زودتر سدی محکم در برابر سازماندهی همه جانبه یک آلترناتیو دیگر از گرایشی خرافی؛ و مهندسی هویت های کاذب وارونه و حاشیه ای به عنوان سیاست و محرک سیاسی، ایجاد کرد. فردا دیر است. بسیار دیر. نباید تردید داشت که جناح هائی از رژیم اسلامی، در مواجهه با خطر سرنگونی، به چنین طناب های پوسیده ای هم آویزان خواهند شد و چه بسا هم اکنون با دوایر رژیم چینج و به کمک پول های شیوخ خلیج و تلویزیون های اجاره ای به منظور خالی کردن زیر پای هر آلترناتیو مستقل و پیشرو، حتی برای اوضاع ساقط شدن اسلام سیاسی از قدرت، دست بکار شده اند. “پژاک” فقط یکی از حلقه های این دسیسه های بسیار پیچیده و هزار لایه است.

این بساط گروکشی ناسیونالیسم کرد و تخم چهار زرده سیاست در جغرافیا را باید قبل از اینکه به فاجعه خونین تری در مقایسه با حاکمیت نکبت اسلام سیاسی بر مردم منطقه بیانجامد، جمع کرد. ناسیونالیسم کرد یکی از مُخرب ترین مخاطرات تحولات آتی در ایران بویژه و در منطقه علی العموم است.

دوستان محترم!

به مدنیت جامعه شهری ایران و هویت انسانی و جهانشمول شهروندان، شلیک نکنید. طبقات و مبارزه طبقاتی و نیروی مردم را از بزیر کشیدن حاکمیت اسلام سیاسی به سوی جنگ و تصفیه حساب ها و پاکسازی های قومی و اتنیکی منحرف نکنید. کارگر هفت تپه و فولاد و کارگران صنعت نفت را و خود نفت آن سرزمین را در معادلات تغییر رفتار رژیم اسلامی که در هر فردائی به ضرب پول شیوخ حاشیه خلیج، چه بسا آن خاک را به صاحبان “عرب” واگذار کنند و نفت این منبع زندگی جامعه ایران را مصادره کنند، ذخیره نکنید. اگر امروز خانم فروغ اسدپور از اعتراض مردم خوزستان به “انتقال” آب خوزستان به “مناطق دیگر”، حماسه می سازد، در هر فردای سیاه که قوم پرستان و ملت تراش ها برای شهروندان تدارک دیده اند. مطمئن باشید  برای جلوگیری از انتقال هر ثروت و منبع و هر کارخانه در “سرزمین عرب”ها، به “دیگر مناطق” ایران؛ از هر نقشه شوم سناریو نویسان پشت پرده و کارشناسان مهندسی خرده دولت های قومی به منظور “استحاله” رژیم اسلامی و فروپاشاندن دیوار شبه بلوک اسلام سیاسی، استقبال خواهند کرد و از فرماندهان “ارتش های آزادیبخش” سر در خواهند آورد. این سینه چاکان اکنون “متظلم” و “هویت طلب”، فردا بدیل “ارتش آزادیبخش کوسوو و مقدونی” را با پول و سرمایه ای که برای تصفیه حساب با جمهوری اسلامی و وادار کردن آن به “نغییر رفتار”، با حذف مردم، و حاشیه ای کردن مبارزات خود مردم، تشکیل خواهند داد. این “هویت طلبی” کنونی شما “فعالان حقوق قوم های موهوم و ملیت های اختراعی”، فردا و در آن سناریوهای امتحان شده و اجرا شده، به یک پاکسازی خونین و نفرت انگیز چند جانبه تغییر خواهد کرد.

 تجربه خونین هویت سیاسی سازی از خرافه اسلامی و عنصر مرتجع در حاشیه جامعه را در ایام خیزش مردم برای بزیر کشیدن رژیم سلطنت، این بار با مهندسی از باورهای وارونه و جعلی و اختراع شده ملی، قومی و اتنیکی تکرار نکنید.

ایرج فرزاد

۷ اوت ۲۰۲۰

برای آنهائی که در جستجوی حقایق در مورد اختلافات و ریشه های انشعابات، در حزب کمونیست ایران و کومه له اند:

http://www.iraj-farzad.com/p+z.pdf

https://akhbar-rooz.com/?p=42653 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایرج فرزاد
3 سال قبل

جناب رضا!
آیا روشن نیست که به این ترتیب شما هر حرکت که در بیرون ازجغرافیای کردستان، از جمله حرکات در میدان التحریر بغداد، اتفاق افتاده اند و اتفاق می افتند، را به حساب “فاشیسم عراق” گذاشته اید؟ اگر ناسیونالیستهای کرد مثل شما می اندیشند، چرا نوشته اند که “ملت کورد” از این به بعد باید سرنوشت خود را به آن حرکات “سراسری” فاشیستی و شووینیستی “فارس ها”، “ترک ها” و “عرب ها”، گره بزنند؟
از بمباران شیمیائی حلبجه و “انفال” سخن گفته اید. اما میدانید که نوشیروان مصطفی، حمه حاجی محمود و شوکت حاجی موشیر
در این مورد جزئیات را گفته و نوشته اند؟ آن روایات به زبان “کوردی” است و خواننده سطور شما از آن بی اطلاع اند. فقط جهات اطلاع خوانندگان کامنت شما عرض کنم که درست بعد از انفال مورد اشاره، تمامی نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق، متحدانه تصمیم گرفتند که در عملیات “آزاد سازی حلبجه” به فرماندهی “شمخانی” در “قرارگاه رمضان” شرکت فعال داشته باشند. رژیم صدام که از ماجرا خبر داشت به سران آن جریانات و مشخصا “اتحادیه میهنی” و شخص جلال طالبانی هشدار داده بود که اگر “پای پاسداران رژیم اسلامی به حلبجه باز شود، شهر را با بمب شیمیائی خواهند زد”. مردم حلبجه این را میدانستند و شروع کرده بودند که از شهر فرار کنند. همین جریانات مانع شدند و به مردم حلبجه گفتند، تهدید رژیم صدام “بلوف” است و از موضع ضعف. و نتیجه آن فاجعه شد که دیدیم. کمی شهامت داشته باشید و آن روایات را به زبانهای دیگر، از جمله فارسی و عربی نیز در اختیار افکار عمومی قرار بدهید تا چشمها بروی حقیقت باز شوند. با تحریک احساسات عقب مانده نمیتوان در مورد ریشه های آن فجایع انسانی، بر چشم شهروندان، خاک پاشید.

رضا
رضا
3 سال قبل

جناب فرزاد ملت کورد هم میتوانند بگویند کدام چشم فاشیزم عراق سیاه است بعد از بمب باران شیم،ائی و انفال و زندە بە گور کردن ۱۸۲۰۰۰ کورد با حرکت میدان التحریر عراق همخوانی کنند و همکاری کنند ؟

سیامک اقبالی
سیامک اقبالی
3 سال قبل

عالی بود. چپ‌نمایان کرد، کاش آخرین نقاب را از چهره برافکنند.
منجی‌شان شده است بولتون.
مصاحبه بولتون با روداو، تلویزیون متکی به دستگاه فاسد اقلیم را بشنوید، و خجالت بکشید.
خیلی مایلم نظر آقای کامران متین و امجد را در این باره بشنوم.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x