جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

به یاد و در اندوه رفیق نازنین محمود رضا زاده

چه بگویم که دل افسردگیت از میان بر خیزد
نفس گرم گوزن کوهی چه تواند کردن
سردی برف سحرگاهان را

سه شنبه شب ۲۴ نوامبر، هنگامی که به بستر رفتم تا بیاسایم، برای آخرین بار با خود گفتم که نگاهی دو باره به پیام های رسیده بیندازم، چندی بود که خبر گرفتاری محمود را به کوید ۱۹ شنیده بودم، ریه هایش در گیر شده بودند، در آخرین پیام به من گفته بود که ریه اش سی در صد آسیب دیده است، اما چندی بود که بیخبر بودم، پیام از پسر خاله محمود بود، خبری از محمود، خبری تلخ، دردآور و جانکاه، محمود پس چند هفته سخت مبارزه با بیماری کرونا ما را ترک گفته بودو

لرزه ای در اندامم افتاد، بغضی سنگین گلویم را فشرد، دوست دوران دبستان هرمزان و رفیق دوران دبیرستان فردوسی، همان دبیرستانی که سال ۱۳۵۵ مامور شهربانی دزفول گفته بود که این دبیرستان نه محصل، که چریک تربیت میکند، رئیسش آقای احمد رضا شکوهی، دو تا از دانشجو- دبیرهایش، زنده یادان فریدون اعظمی و حسن توکلی که هر دوی انها بعد از انقلاب توسط حکومت نمایندگان خدا بر روی زمین، اعدام شدند.

بچه هایی را که در شوشتر دستگیر میکردند به ساواک دزفول می فرستادند، محمود رفیق قدیمی، رفیق سالهای سخت، اهل کتاب و کتابخوانی، در دوران دبیرستان فعال در کتابخانه و کلوپ ادبیات، او عاشق زندگی، مردم و انسان زحمتکش بود، که در این راه هم بسان خیل انسان های آزادیخواه مشقات زیادی را تحمل کرد.

بعد از انقلاب ۵۷ مردم و در فضای سیاسی بوجود آمده از انقلاب، در شوشتر در کنار خیابان و روی پیاده رو بساط کتابفروشی پهن میکردیم و چند بار نیز به مسجد سلیمان رفتیم و در گوشه خیابان  بساط کتابفروشی را پهن میکردیم، با ماشینش کتابها را جابجا میکرد، روزی هنگامی که برای لحظه ای ماشین را درب منزل پارک کرده بود تا از درون خانه چیزی بیاورد، پسر کوچک خواهرش، کمال، همو که محمود بخاطر علاقه فراوانش به او، او را “یولداش” صدا میکرد و با خودش به اینطرف و آنطرف می برد در ماشین بود، یولداش تازه سخن گفتن یاد گرفته بود و بسیار شیرین زبان بود.

عوامل جهل و جنایت، دشمنان انسان و آگاهی انسان و کتاب، ماشین را در یک چشم بهم زدن به آتش کشیدند و یولداش را زنده زنده سوزانده و جزغاله کردند، یولداش در آتش جهل آنها سوخت و محمود در آتش بی لیاقتی، بی کفایتی و بی تدبیری اینان توسط بیماری کرونا، کرونایی که اگر بهتر مدیریتش میکردند قطعا انسان های کمتری قربانی میشدند.

او ۶۲ سال بیش از عمرش نگذشته بود، از تبار فدایی بود، چندین بار که ضمن گشت و گذار در شهر برایم، از اوضاع کرونایی فیلم فرستاده بود صدای نوارهای اول انقلاب سازمان فدایی، از درون ماشینش بگوش می رسید، محمود انسانی مهربان و خنده رو بود، هیچگاه بر چهره اش عصبانیت و خشم دیده نمی شد، این اواخر وقتی که به لطف فضای مجازی، پس از سال ها دوری و بیخبری توانستیم با هم ارتباط داشته باشیم، چندین بار اول، هرگاه با هم صحبت میکردیم، از دوری ها شکایت می کرد، بغض گلویش را  می گرفت و گریه می کرد،

با کودکان مهربان بود، آن زمان با بچه های خواهرش و بعدها با نوه خودش،  افسوس که دیگر همسرش پریدخت، دخترانش و نوه اش فقط باید آن نگاه مهربان و آن خنده ها را در خیالشان داشته باشند، او عاشق آزادی انسان بود ولی افسوس خودش نماند تا بار دیگر طلوع آزادی را ببیند.

یاد و خاطره اش گرامی و همیشه ماندگار
علی جاوید – ۲۵ نوامبر ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=94903 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جلال
جلال
3 سال قبل

یادش گرامی باد!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x