جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

بیانیه ی جمعی: نامه ی سرگشاده به رییس جمهور فرانسه

آقای رییس جمهور !

اگر لازم دیدیم توجه شما را به آنچه در زیر می آید جلب کنیم از این رو بود که جمع دیگری پیش از ما، در نامه ای خطاب به شما (۱) دخالت شما در مسئله ی مناسبات غرب با جمهوری اسلامی را خواستار شده اند، اما به لحنی که به گمان ما شدیداً جهت داراست.

در این برخورد چنین دریافت می شود که [با تحریم ها] ملتی گویا بسیار خوشوقت در تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به «ملت ایرانی بیرون آمده از خواب غفلت» تبدیل می شود که از «آنهمه فوائد اقتصادی بالقوه ی برجام» محروم می ماند. گویی قراربوده آن «فوائد بالقوه» به ملت ایران برسد!

امضاء کنندگان آن نامه بر نتایج اقتصادی و اجتماعی بیرون آمدن از «توافق اتمی با ایران» و تحمیل «سخت ترین رژیم تحریمی که تا کنون بر یک کشور وارد شده» تأسف می خورند، تحریم هایی که گویا تحمل آنها «همگی ایرانیان» را سرخورده کرده است.

اقتصادی درهم شکسته

اما، بی آنکه بتوان با روش های خشن آقای ترامپ موافق بود، می توان مشاهده کرد که این رژیم در نتیجه ی چهل سال فساد، عدم صلاحیت و به هدردادن ثروت های کشور توانسته اقتصاد کشور را به خاک سیاه بنشاند، بطوری که به عنوان مثال ارزش نسبی پول ملی آن به یک چهار هزارم خود رسیده است. در نتیجه این پرسش برای هر کس پیش می آید که آیا آغاز وضع «هولناک اقتصادی و اجتماعی» شمار هر روز بیشتری از مردم ایران تنها از دو سال پیش و در نتیجه ی تحریم هایی که اینجا از آنها سخن گفته می شود، بوده است.

افزون بر این باید از خود پرسید که وجود هزاران زندانی سیاسی در دخمه های رژیم، شمار هر زمان ترسناک تر اعدام های سیاسی، قربانیان سرکوب خونین آبانماه ۱۳۹۸، در بیش از ۱۰۰ شهر کشور که خبرگزاری رویترز شمار آنها را به ۱۵۰۰ تن برآورد کرده است، به علاوه ی صدها تن قربانیان تروریسم دولتی از آغاز تأسیس این رژیم، که دامنه ی آن به خاک فرانسه هم کشیده شده، همگی از آثار تحریم های اخیر بوده یا اینکه آنها از اهمیت کمتری برخوردار بوده است.

یکی از پرمخاطره ترین تنش های دیپلماتیک

سخن گفتن از ضرورت «کوششی در راه عادی سازی روابط با ایران پس از چهل سال تنش که سبب تشدید برخوردهای منطقه ای شده»، بگونه ای که گویی این تنش ها نتیجه ی رفتار غرب بوده، نگرشی خطاست. چگونه می توان ندانست که جمهوری اسلامی بود که در نخستین گام های خود در جهان خارج، با اشغال سفارت ایالات متحده ی آمریکا و به گروگان گرفتن دیپلمات های آن به مدت ۴۴۴ روز یکی از پرخطرترین تنش های دیپلماتیک را به راه انداخت؛ و نیز هم او بود، که به کمک نیروهای نیابتی این تنش را، با عملیات تروریستی و بی ثبات کننده ی خود که شرح و بسط آنها در اینجا سودی ندارد، در همه ی منطقه، تداوم بخشید. آیا این یادآوری هم لازم است که برنامه ی نابودی کشور اسرائیل نیز بخشی از دکترین رسمی این رژیم است؟

اگر امضاء کنندگان آن نامه در نظردارند که راه را برای دادوستد با رژیم حاکم در تهران هموار سازند ما منکر این حق آنان نیستیم، اما درست به همین دلیل و نیز بنا به دلائلی که در بالا برشمرده شد، ما مشروعیت آنان در نمایندگی از سوی ملت ایران و حقوق عالیه ی آن را رد می کنیم.

بی آنکه بتوانیم وارد مسائل داخلی ایران شویم، باید بگوییم که این نظام هرگز نتوانسته بدون به راه انداختن تنش در پیرامون خود: چه در خارج و چه در داخل مرزهایش، به حیات خود ادامه دهد. و ملت ایران هم پیش از همه از پایان چنین تنشی شاد خواهدشد. اما آیا این تنش، پیش از از پایان این رژیم پایان خواهدیافت؟ پرسش این است آقای رییس جمهور!

امضاء کنندگان :

دکتر سیروس آموزگار، وزیر اطلاعات دولت دکتر شاپور بختیار، دکتر سعید بشیرتاش، پزشک و روزنامه نگار، علی شاکری، فیزیکدان، همکار و زندگینامه نویس شاپور بختیار، دکتر پرویز داورپناه، پزشک و روزنامه نگار، دکتر علی سادات گوشه، پزشک، رییس افتخاری انجمن حرفه های پزشکی برای دفاع از حقوق بشر در ایران و اتریش، ناصر کاخساز، قاضی، سرور کسمایی، نویسنده، مترجم و ناشر، پروفسور سیروس میرزایی، از بنیانگذاران سازمان حمایت، مرکز پرستاری از قربانیان شکنجه و جنگ در اتریش، دکتر علی راسخ افشار، پزشک، دبیر تشکیلات سابق جبهه ملی ایران، دکتر منوچهر رزم آرا، پزشک قلب، وزیر بهداری دولت دکتر شاپور بختیار، محمـدرضا روحانی، وکیل دادگستری، دکتر شاهرخ وزیری، استاد بازنشسته ی دانشگاه لوزان، پژوهشگر

* ترجمه از روزنامه ی فرانسوی اوئست فرانس، ۲۶ مارس ۲۰۲۱

ــــــــــــــــــــــــ

۱ نامه ی سرگشاده ی به آقای امانوئل ماکرون، رییس جمهور فرانسه، روزنامه ی «اوئست فرانس»، ۵ مارس ۲۰۲۱.

این نامه با امضاء گروهی از سناتورها، نمایندگان پارلمان فرانسه، وکلاء دادگستری، مدیران شرکت های بزرگ چندملیتی، پژوهشگران و سفیر سابق فرانسه در ایران منتشر شده است

https://akhbar-rooz.com/?p=108329 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

نگاهی به نامه نگاری دانشمندان و فاضلانِ سیاستمدار به رئیس جمهوران!

« آنکس حقیقت را نمی داند، بیشعور است. اما آنکس که حقیقت را و آنرا دروغ می پندارد تبهکار – مجرم – جنایت کار است» برشت شاعر و نویسنده و نمایش نامه نویس کمونیست و ضد فاشیست آلمانی تبار!
آیا این همه پروفسور، دکتر، سیاستمدار، دولتمدار سابق و نویسنده و دانشمند، نمی دانند که چرا؟ دولت ها – رژیم های دیکتاتور و شکنجه گر، اعدام کننده ی انسان آزادیخواه و رهائی طلب، سرکوب گر موجود هستند؟ آیا این آقایان نمی فهمند که منبع استثمارانسان توسط انسان در عصر ما، چیست؟ که رژیم های خونخوار را موجودیت داده و می دهد. آیا این روشنفکران به نام و بانگ ایرانی تبار نمی دانند که رژیم جمهوری اسلامی چرا؟ و بوسیله چه کسانی در زرورق شکلات و عسل ( آب و برق، وسائل ایاب و ذُهاب، آموزش و بهداشت مجانی، در هر صبح ۷۰ تومان به در خانه ها و برای هر فرد برده میشود، کاخ ها از کاخ نشینان گرفته و بین کوخ نشینان برای زندکی کردن تقسیم می کنیم و…) پیچیده شد و در کجا ؟ و چه کسانی ؟ به توافق رسیدند که این رژیم مخوف و متکی بر قوانین عصر حجر و ارتجاعی و پوچ و مزخرف دینی و مذهبی – اسلامی – سیعی- برای به شکست کشاندن یکی از بزرگترین انقلابات اخیر که هدف واژگونی نظام سرمایه داری ادغام شده در سرمایه جهانی – سرمایه امپریالیستی – و غرق کردنش در خون انقلابیونش، بر گرده ی کارگران و زحمتکشان جامعه ی ایران تحمیل نمودند؟ اگر این طوری نبود، چطور خمینی که بسان یک تبعیدی در شهرهای عراق زندگی می کرد، به یک باره سوار هواپیما شد و به پاریس و به یکی ازخوش آب و هواترین منطقه ی حومه پاریس روانه شد؟ چرا؟ همه رسانه ها و مدیا معروف مثل بی بی سی و رادیو صدای آمریکا را در اختیار او و هواداران سرمایه پسند، جاسوس و پرورش یافته ی در جوامع سرمایه داری و بویژه اروپا و آمریکای شمالی قرار گرفتند؟ کنفرانس در جزیره گوادلوپ را چه کسانی تشکیل دادند؟ در آن روی چه بحث شد و توافق گردید؟ هویزر کی بود؟ و چرا، به ایران آمد؟ آیا، این آقایان نمی فهمند و درک نمی کنند که چه نظام اجتماعی همین امروز بر جوامع جهانی و از آن جمله بر جامعه ایران حاکم است؟ آیا نمی دانند که اگر دولت ها کشتار می کنند، اگر اعدام و تیرباران می کنند، اگر جنگ راه می اندازند و صدها هزار وبلکه میلیونها انسان می کشند، کشور ها و شهرها را به ویرانه تبدیل می کنند، برای سر پا نگه داشتن این نظام اجتماعی است؟ چرا؟ همه اینها را می دانند، بنا براین، چیزی که باعث میشوند که خود را به نادانی بزنند و برای کارگران و زحمتکشان ایران، حتی با سرنگونی و کشتار و یا از کار بر کنار نمودن حاکمان خون آشام کنونی، با سکوت شان در باره ماهیت نظام حاکم و اینکه باید در جامعه ای مانند ایران چه اتفاقی بیافتد که جامعه نفسی بکشد، هیچ چیزی جز ادامه استثمار، جز کشته شدن از گرسنگی، جز ادامه زندان و شکنجه و تیرباران در خیابان و در زندان، جز ادامه و افرایش فحشاء و اعتیاد و ویرانی و نکبت و فقر نیست، بخواهند و آنها را دوست داشته باشند که سرگرم کنند و درست مانند همان سال های ۱۳۵۶ و ۵۷ از چاه به چوله و یا برعکس بیاندازند، چیزی جز منافع مادی طبقاتی شان، جز اینکه خودشان از طبقه ی حاکم، طبقه استثمارگر جهانی یعنی سرمایه دارباشند، نیست. اینها حقیقت را می دانند، ولی سعی می کنند که آن را وارونه کرده و یا یک بعدی نمایند تا نظام استثمارگر حاکم بر پا بماند و جامعه ی موجود ریشه کن نگردد – واژگون نگردد، انسان تولید کننده در اسارت انسان مفتخوار سرمایه دار و در چنگال های دولت های سرکوب گر اسیر باشد تا اینها از منفعت مادی و حقیرشان محروم نگردند! و اما شاید هم به علت همان منافع مادی که به قول کارل مارکس همچون پرده ساتری عمل می کند که انسان را از دیدن واقعیت محروم می کند، از دیدن واقعیات محروم شده باشند. اما، آیا نادانی اینها و عدم امکان درک اینها، باعث می شود که همین طوری آزاد گذاشته شوند یعنی نقد نگردند، افشاء و رسوا و طرد نگردند تا هر چه خزعبلات هست را به پراکنند و خرمهره رنگ کنند و به نرخ مروارید به کارگران و زحمتکشان در ایران بفروشند و به نامه پراکنی را به قاتلان بین المللی در باره قاتلان محلی ادامه دهند؟ دانشمندان و باصطلاح آگاهان طبقه سرمایه دار از خطرناکترین عناصر این طبقه هستند.
زیرا که اینها به قول گرامشی، به دلیل دانش و موقعیت علمی و با بیطرف خود را جلوه دادن و یا حتی اینها خیلی راحت می توانند با خواندن آثار در رابطه با مبارزه طبقاتی، در احزاب و سازمانهای متعلق به طبقه کارگر وارد شوند و رهبری را بدست بگیرند و طبقه کارگررا به جای مبارزه طبقاتی به سازش طبقاتی بکشانند که هدف این نامه نگاری ها هم در اصل همین مسئله است و نه چیز دیگر:

« جنبش سوسیالیستی در بوجود آوردن بخش های مهمی از طبقۀ حاکمه نقش داشته است. تفاوت این پدیده فی مابین ایتالیا و سایر کشورها به طور واقعی در این امر نهفته است که: در کشورهای دیگر جنبش کارگری سوسیالیستی شخصیت های منفرد سیاسی، و در ایتالیا بر عکس مجموعه ای از گروه های روشنفکری بوجود آورده که بطور گروهی به طبقه دیگر پیوسته اند. به نظر من علت آن را باید در کمبود وابستگی طبقات بالا به مردم جستجو نمود. در مبارزه نسل ها، جوانان به مردم نزدیک گشته ولی در بحران های قطعی این جوانان به سوی طبقات خویش باز می گردند. (امری که در مورد سندیکالیست- ناسیونالیست ها و فاشیست ها رُخ داد)۱.

در واقع صحبت از همان پدیده ی ترانسفورمیسم (دگرگونی- ر.ه.) است منتهی در شرایط متفاوت ترانسفورمیسم در قالب «کلاسیک» همان پدیده ای که به خاطر آن احزاب دوران رستاخیز۲ متحد شدند. این ترانسفورمیسم به نحو بارزی تضاد بین تمدن، ایدئولوژی و غیره و نیروی طبقاتی را نشان می دهد. بورژوازی قادر به تربیت جوانان خود نمی گردد(مبارزه نسل ها): جوانان از نظر فرهنگی به طرف کارگران جلب می شوند حتی تا بدانجا که رهبرگشته و یا سعی در رهبر شدن می نمایند («ضمیرناخودآگاه» اشتیاق به تحقق بخشیدن هژمونی طبقه خودشان بر مردم)، اما در بحران های تاریخی به سوی طویله ی خویش باز می گردند.

این پدیده «گروه ها» مسلما فقط مختص ایتالیا نیست : در کشورهایی که وضعیت مشابه داشته اند پدیده های همانند صورت گرفته است: سوسیالیسم ملی کشورهای «اسلاو» (یا سوسیال رولوسیونرهای یا نارودنیک ها و غیره). برگزیده ای از آثار- جیبی- ص ۱۲۴

باید طبقه کارگر بر حیله گری و دودزه بازی نمایندگان طبقه سرمایه دار در هر لباسی و نام چه دولتی و چه غیر دولتی، پوزیسیون و اپوزیسیون، چه باند سرکوب گر در دولت و غالب و چه باندهای رانده از قدرت سیاسی و مغلوب واقف باشد و معیار قضاوت را برای شناخت از افراد و جریانات را اساسا برگفته ی و کردار آنها بر علیه نظام موجود اجتماعی – سرمایه داری امپریالیستی و دولت ها و رژیم های کشتارگر همچون فرانسه و ایران – جمهوری اسلامی بنهد تا بداند بدون درهم شکستن دولت های کنونی، بدون محو مالکیت خصوصی و بویژه بر ابزار تولید، بدون برقرار ساختن مالکیت اجتماعی – مالکیت اشتراکی – مالکیت کمونیستی، بدون گذراندن دوره انتقالی جامعه از سرمایه داری به کمونیسم که کارل مارکس در اثر خود به نام نقدی بر برنامه گوتاء، آنرا فاز اول جامعه کمونیستی می نامد و دولت در آنرا بجز دیکتاتوری پرولتاریا نمی داند، یعنی کارگران مسلح، یعنی دولتی که متکی بر قدرت کارگران و زحمتکشان مسلح است و متکی بر هیچ قانونی نیست، جز اراده کارگران و زحمتکشان مسلح، آری، بدون از بین بردن طبقات و مبارزه طبقات و بالجمله بی وظیفه شدن دولت و از بین رفتن تدریجی آن، بدون مرگ – زوال دولت، رهایی جامعه غیرممکن است و در نهایت نابودی و نیستی جامعه، امری اجتناب ناپذیر است. در جامعه ای مثل ایران امروز با رژیم خون آشام کنونی و یا سرنگونی آن و جانشینی با یک شکل و نام دیگری از دولت سرکوب گران استثمارش ادامه می یابد و چه بسا فزون تر گردد که کمتر نمی گردد!

کارل مارکس : مانند دوران کلاسیک علم اقتصاد بورژوائی، آلمان ها در زمان انحطاط آن نیز، دانش آموزانی ساده، مقلد و دنبال رو باقی ماندند و هم چون خرده فروشانی حقیر آن چه بیگانه به طور عمده می ساخت آب کردند. بنابراین تحول تاریخی خاص جامعه ی آلمان هرگونه پیشرفت ابداعی را در زمینه ی اقتصاد بورژوائی نفی می نمود. لیکن انتقاد از آن را منع نمی کرد. تا آن جا که این انتقاد معرف یک طبقه است تنها می تواند طبقه ای را معرفی کند که مأموریت تاریخیش انهدام طرز تولید سرمایه داری و سرانجام الغاء طبقات است یعنی طبقه ی کارگر. پیگفتار کارل مارکس بر سرمایه – جلد اول.

http://www.nashr.de/1/marx/kapitalBakhsh1.pdf

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x