شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

تحلیل یک جانبه «نگاهی به روند مبارزه برای رهائی» و فقدان استراتژی برای رهائی – احمد آزاد

بخشی از چپ ما برای تعیین جایگاه دمکراسی در مبارزه برای رهائی با دشواری روبرو است. این بخش خود بخوبی می داند که مبارزه برای رهائی در ایران با مبارزه برای دمکراسی عجین است و از آن گریزی نیست و در عین حال بیان آن برایش بسیار سخت است. چرا که در شرائط کنونی جامعه ایران، تنها دمکراسی نمایندگی در چشم انداز محتمل است
Bildergebnis für ‫مبارزه برای رهایی‬‎

نقدی بر مقاله «دوران بدون بازگشت؛ نگاهی به روند مبارزه برای رهائی» نوشته  اصغر ایزدی، پیران آزاد و تقی روزبه

اخیرا نوشته ای با عنوان «دوران بدون بازگشت؛ نگاهی به روند مبارزه برای رهائی» نوشته  پیران آزاد، اصغر ایزدی و تقی روزبه در سایتها منتشر شده است. نویسندگان مطلب چهره هایی آشنا در میان فعالین چپ هستند که هر یک حدود پنجاه سال سابقه مبارزه و قلم زنی در عرصه فعالیت های سیاسی و نظری دارند.

کلیت نوشته، که طولانی و مفصل هم هست، به بررسی شرائط کنونی جامعه ایران، مبارزات مردم علیه حکومت، خیزش آبان ماه و وضعیت حکومت می پردازد. همچنین اشاره مفصلی هم به تاریخچه و کارکرد نظام سرمایه داری،  خصلت های آن  و ویژگی های اقتصاد سرمایه داری تک محصولی کشورهای نفت خیز دارد. نویسندگان همچنین نگاهی هم دارند به همزمانی خیزش آبان ماه در ایران با خیزش مردم در عراق و لبنان «یعنی دو کشور تحت نفوذ و فعالیت حکومت اسلامی» و و تاثیرات همزمانی این سه خیزش بر حکومت اسلامی. 

نهایتا در پایان مقاله، در بخش بسیار مختصر “چشم انداز”،  نوشته نتیجه می گیرد که « حکومت اسلامی، از هر سو محاصره شده و زیر فشار نارضایتی عظیم مردم و قیام خردکننده آبان ماه ۹۸؛ بی­اعتباری کامل آن در سرنگونی هواپیمای اکراینی و درهم شکستن پروپاگاندای دروغ؛ همچنین خیزش های مردم عراق و لبنان علیه مداخله گری حکومت ایران و بعلاوه ریزش پایگاه مستضعف پناهی و سردرگمی در جناح های حکومتی و حتی هسته اصلی قدرت؛ و نیز فشارهای بین المللی، بویژه فشار حداکثری دولت آمریکا، قرار گرفته است.»

بعد ازاین نتیجه گیری نوشته با این جمله پایان می یابد: «ما براین باور هستیم که مبارزه مردم با تمرکز به سرنگونی رژیم، به عنوان دشمن مستقیم و رودر روی مردم، همچنین با نه گفتن به جنگ و مداخله قدرت های بزرگ جهانی، صدای سوم را بازتاب دهیم». همین و بس!

بیش از چهار دهه از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و استقرار حکومت اسلامی در ایران میگذرد.  حکومتی که اگر چه نام جمهوری را یدک میکشد، اما با تلفیق دین و حکومت در چارچوب یک نظام سرمایه داری وابسته کمتر توسعه یافته، استبدادی، مذهبی، خشن، سرکوبگر و فاسد و ناکارآمد را در ایران مستقر کرده است.  حکومتی که از دل یکی از بزرگترین انقلابات اجتماعی پایانه قرن بیستم سر برآورد، پس از چهاردهه با از دست دادن مشروعیت و حمایت توده ای خود، امروز در چنبره ای از بحران های اقتصادی-اجتماعی و سیاسی غوطه ور است و اعتراضات طبقات و اقشار مردم رو به فزونی دارد.  کارگران و زحمتکشان هرروز و هر هفته برای خواسته هایشان پیکارهای سختی را پیش میبرند. پس از خیزش آبان ماه گذشته و سرکوب و کشتار بیسابقه مردم، می توان گفت که جامعه ما به پایان یک دوران رسیده است و می توان با نویسندگان مطلب هم صدا شد که جامعه ما وارد دوران جدیدی شده است، به گفته آنان «دوران بدون بازگشت».

اگر چه از همان سالهای اول پس از انقلاب پاسخ به «چه باید کرد» دغدغه دائمی چپ ایران بود، ولی از چند سال پیش این مسئله با تقویت چشم انداز شروع این دوران جدید  مهمتر و مبرم تراز پیش در مقابل چپ ایران قرار گرفته است. تحلیل وضعیت ایران، ارزیابی توازن قوا بین مردم و حکومت و نهایتا تدوین یک استراتژی برای سرنگونی این حکومت و رسیدن به آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی به مشغله ذهنی چپ ایران تبدیل شده است.

چنین به نظر می رسد که نوشته این سه فعال با سابقه چپ تلاشی است در این راه، اما متاسفانه در پایان خواننده تنها با یک تحلیل فاقد استراتژی سیاسی جهت «روند مبارزه برای رهائی»  روبرو میشود  واین پرسش در ذهن باقی می ماند که هدف این تحلیل و نوشته چه بوده است؟

نویسندگان از سرنگونی حکومت دفاع می کنند و بلافاصله میپرسند «چگونه سرنگونی ای»؟ و خود پس از توضیحاتی پیرامون وضعیت جامعه و حکومت پاسخ می دهند که «همه با هم» راه درستی نیست و سپس میگویند « آینده  ۹۹%ها در چگونگی مبارزه همین امروز آن ها و در جهت گیری علیه مناسبات اقتصادی و سیاسی در بستر مبارزه با استبداد شکل می گیرد. نمی توان به بهانه آن که سرنگونی و انقلاب یک امر همگانی است، مبارزه طبقاتی علیه نظم سرمایه داری را به کُما فرستاد.» در کل بر سر این نتیجه گیری اختلافی نیست اما این پرسش پیش می آید که این «۹۹%ها» چه کسانی هستند و ایا همه آنها یک طبقه در مقابل طبقه سرمایه دار صف آرائی کرده اند ؟  واضح است که اکثریت این توده مردم را کارگران و زحمتکشان و مزد و حقوق بگیران تشکیل میدهند. آیا منظور نویسندگان راه اندازی یک حرکت پوپولیستی است؟ وگرنه جایگاه هر یک از طبقات و قشرهای مختلف در مبارزه طبقاتی چیست؟  دیگر آن که «۹۹%ها»، یعنی تقریبا همه مردم و روشن است که هیچ حکومتی در مقابل به میدان آمدن همه مردم نمی تواند بایستد، پس لازم است که همه مردم برای رهائی از بختک حکومت اسلامی  به میدان بیایند، و این مستلزم تدوین و اجرای یک استراتژی معین از جانب نیروهای چپ و آزادی خواه است. تفاوت های آشکاری میان آلترناتیوهای پیشنهادی وجود دارد.

نویسندگان در تحلیل خیزش آبان ماه از جمله می نویسند «همین جمعیت پاسخ آن [افزایش بهای بنزین …] را در خیزش آبان ماه ۹۸ با بازپس گیری بخشی از دسترنج ربوده شده شان از بانک ها، و تامین مایحتاج روزانه زندگی شان از فروشگاه های بزرگ زنجیره ای غارتگران، نشان دادند که معنای مناسبات اقتصادی حاکم و سیاست های آن را می دانند و مراکز آن را می شناسند و برای آنان آشکار است که حق گرفتنی است!» جملاتی است زیبا اما نگاهی است نادقیق و یک جانبه به وقایع آبان ماه. اولا حرکت مردم عمدتا مسالمت آمیز بود و تنها درموارد محدودی به مقابله با خشونت مامورین حکومتی و یا حمله به مراکز اقتصادی برآمدند. دیگر آن که اکنون روشن شده است که مواردی از حمله به بانک ها  و فروشگاه ها توسط مامورین حکومتی، عامدانه و به قصد تحریف و تخریب خیزش حق طلبانه و آزادی خواهانه مردم، سازمان دهی شده بود. تردیدی نیست که حرکت مردم در آبان ماه، همچون دی ماه ۹۶، خصلت ضد سرمایه داری داشته است  ولی این نیز روشن است که صرفا محدود به آن نمی شود.

نویسندگان بر این باورند که فریادهای آزادی خواهی با مطالبه نان همراه شده است و این دو در شرائط ویژه کنونی با هم گره خورده اند.  با این تحلیل می توان موافق بود اما پرسش اینجا است که دوستان این گره خوردگی را چگونه می بینند و فراتر از آن، چه جایگاهی برای آن در استراتژی عملی سرنگونی رژیم قائل هستند؟  برای این که این گره خوردگی کارآئی داشته باشد و نه این که سدراه پیشرفت مبارزه شود، چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که وجه مشترک این دو را تشخیص داد و بر آن تاکید گذاشت. رهائی از حکومت اسلامی و آزادی از جور و ستم دیکتاتوری خواست مردم است ولی  آیا این کافی است؟. آیا جز این است که برای پاسداری از این رهائی نیاز به دمکراسی داریم. نوشته کوچکترین اشاره ای به جایگاه دمکراسی  در مبارزه مردم برای سرنگونی حکومت اسلامی ندارد.

در ارتباط با مسئله دمکراسی، نوشته بدون آن که ذکری از دمکراسی در مورد ایران داشته باشد،  به کاستی ها و بحران دمکراسی نمایندگی در کشورهائی پیشرفته سرمایه داری، که دمکراسی نمایندگی در آنها اجرا می شود، اشاره کرده و می گوید که دمکراسی مستقیم و مشارکتی از دمکراسی نمایندگی به مراتب بهتر است.  در این مورد حق با نویسندگان است و دمکراسی مشارکتی و مستقیم بهتر است از دمکراسی نمایندگی، ولی فعلا در جامعه دیکتاتورزده ما همان دمکراسی نیم بند نمایندگی هم وجود ندارد. شهروند ایرانی فاقد ابتدائی ترین حقوق فردی و اجتماعی چون حق آزادی بیان آزاد و اندیشه، آزادی تشکل و فعالیت سیاسی، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن و بسیاری از حقوق و آزادی های دیگر است.  آیا عدم اشاره به وجود مبارزه برای دمکراسی نمایندگی در تلاش مردم برای سرنگونی رژیم به معنی این است که یا دمکراسی مستقیم و مشارکتی و یا  دیگر هیچ؟

نویسندگان از «هم زمانی خیزش مردم ایران با جهت گیری رهایی بخش و با مبارزات مردم جهان در کشورهای مختلف از شرق تا غرب جهان، از هُنگ کُنگ تا فرانسه و شیلی ». سخن به میان می اورند و  نتیجه می گیرند که  «ریشه های مشترک مسائل زندگی مردم جهان …… مناسبات اجتماعی سرمایه داری است که سرتاسر جهان را بهم­ دوخته و پوشانده است.» بر سر این که در ایران مناسبات سرمایه داری، با ویژگی های محلی خود، حاکم است بحثی نیست و طبعا مبارزه با سرمایه داری جهانی هم مبارزه ای است جهانی، اما آوردن آن در کنار مبارزات مردم در فرانسه و شیلی و هنگ گنگ به چه منظوری است؟ نوشته خود می گوید که: «اکثریت بزرگ مردم …. در زندگی خود استبداد دینی فاشیستی حکومتی را که دشمن آزادی و هر حقی برای انسان  است تجربه کرده اند و می کنند» این بدین معنی است که مردم ایران برای حق حیات و نفس کشیدن مبارزه می کنند. آیا در این کشورها مبارزه مردم برای تامین حداقل های حقوق انسانی است؟ آیا در فرانسه و یا شیلی ظرف یک هفته که از اعتراضات مردم گذشت، بیش از یک هزار کشته و هفت هزار زندانی گزارش شده است؟ این شبیه سازی ها برای چیست؟  اینها از جمله مواردی است که متاسفانه تحلیل دوستان را هم بعضا یک جانبه و خدشه دار می سازد.

در بخش پایانی، چشم انداز، نویسندگان  هیچ استراتژی ای برای این که  چگونه «انبوه میلیونی توده ۹۹% ها» را در جهت هدف معین می توان بسیج کرد؟ و یا چگونه مبارزه برای نان را با مبارزه برای آزادی پیوند زند؟ و در نهایت چگونه دمکراسی مستقیم و مشارکتی را در ایران تحقق بخشید، ندارند و تنها به این بسنده کرده اند که «ما براین باور هستیم که مبارزه مردم با تمرکز به سرنگونی رژیم، به عنوان دشمن مستقیم و رودر روی مردم، همچنین  با نه گفتن به جنگ و مداخله قدرت های بزرگ جهانی، صدای سوم را بازتاب دهیم.»  درحقیقت نویسندگان هیچ استراتژی برای «روند مبارزه رهائی»  ارائه نمیدهند و علاوه بر آن پرسشی هم می افزایند که «صدای سوم» موردنظرشان چیست که این دوستان قرار است بازتابش باشند.

بخشی از چپ ما برای تعیین جایگاه دمکراسی در مبارزه برای رهائی  با دشواری روبرو است. این بخش خود بخوبی می داند که مبارزه برای رهائی در ایران با مبارزه برای دمکراسی عجین است و از آن گریزی نیست و در عین حال بیان آن برایش بسیار سخت است. چرا که در شرائط کنونی جامعه ایران، تنها دمکراسی نمایندگی در چشم انداز محتمل است. این چپ بخوبی می داند که پذیرش این مسئله همراه است با استراتژی دیگری و همپیمانان دیگری. از نتیجه گیری مختصر و بی خاصیت بخش پایانی مقاله می توان چنین استنباط کرد که نویسندگان به این امر واقفند ولی عامدانه از بیان آن طفره رفته اند.

سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸ – ۲۸ ژانویه ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=18939 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرهاد عاصمی
4 سال قبل

روند یکپارچه ی نبرد طبقاتی

دوست گرامی احمد آزاد
با سپاس برای پرسش های سازنده ی شما. شما محقید، بررسی انبوه نکته‌ها و سویه هایی که برای ارزیابی از کلیت روند نبرد طبقاتی در ایران ضروری است، در یک ابرازنظر ممکن نیست. با سرافرازی از شما دعوت می‌کنم به بحث سازنده در سطحی و مکانی که شما با آن موافقید ادامه دهیم که مساله ای بسیار حساس و ضروری است برای کلیت طیف چپ ایران در شرایط حساس کنونی. چنین بحث و گفت و شنفتی در صفحه ی توده‌ای ها به طور پراکنده وجود دارد. شرکت شما و دیگر دوستان می‌تواند به غنی شدن آن کمک کند، مگر آنکه شما پیشنهاد دیگری داشته باشید.

در ابتدا اشاره کنم که من مقاله ی سه نویسنده ی مورد نظر شما را مطالعه کرده ام. برداشت سه نظریه پرداز از «دمکراسی مشارکتی» به عنوان اهرم و حربه ی برای سازماندهی هستی یک جامعه ی آزاد و همیار و همبسته، ارزیابی درستی است و مورد تأیید من هم است. تضادی که در اندیشه این نظریه پردازان وجود دارد، برداشت فراتاریخی و لذا فراطبقاتی از «دمکراسی مشارکتی» است. این نظریه پردازان بی توجه هستند که «دمکراسی مشارکتی» که می‌تواند شکل سازماندهی هستی یک جامعه ی پیشرفته ی سوسیالیستی باشد، مضمونی طبقاتی دارد. جامعه ی سوسیالیستی- کمونیستی ای که با شکلی از «دمکراسی مشارکتی» به حل و فصل نیازهای هستی خود می پردازد، دیگر سرشت طبقاتی جامعه ی سرمایه داری کنونی را دارا نیست. از این رو این پنداشت که می‌توان گویا پیش از آنکه قدرت سیاسی طبقات حاکم در نظام سرمایه داری را بر طرف ساخت، شکل و مضمون «دمکراسی مشارکتی» را در آن تحقق بخشید، پنداشتی ماورای تاریخی و ماورای طبقاتی از این مدل شایان توجه است.

من هم با شما در این نگرانی همراهم که واقعیت گذار از دیکتاتوری در ایران می‌تواند با فاجعه ی زایش ٬٬موش٬٬ همراه باشد، دستاوردی جز «دمکراسی پارلمانی» مورد خواست طبقات حاکم ببار نیاورد. دمکراسی ای که به معنای برقراری لوبیسم پوشیده تری است از آنچه که اکنون نیز در ایران برای طبقات حاکم برقرار است و در خدمت حفظ منافع آن ها قرار دارد. شکل «سکولار جمهوری دمکراتیک» می‌تواند ظاهر این لوبیسم و «دمکراسی پارلمانی» را تشکیل دهد.

آنچه که می‌کوشم در گفت و شنفت با دوستانی مانند شما بر سر آن به توافق برسیم، این نکته است که باید «دمکراسی پارلمانی» را به عنوان یک ٬٬امکان٬٬ و نه به عنوان یک واقعیت محتوم پذیرفت. زیرا در آن لحظه‌ای که توده ها درک کنند که این یک مشیت الهی نیست، یک قانون طبیعی نیست که باید کوه موش بزاید، آن وقت به این نکته نیز می‌اندیشند که برای دست یابی به امکان های دیگر چه باید کرد؟
چگونه باید آن نیروهای دمکراسی خواهی را تجهیز نمود که شما در پرسش پایانی خود به درستی حضورشان را در نبرد جاری به عنوان واقعیتی مطرح می سازید! حضور دمکراسی خواهانی که نبرد طبقاتی را در ایران از تنها نبرد میان طبقه ی کارگر و سرمایه داران وسیع‌تر می‌سازد و لایه‌های میانی جامعه را نیز در بر می گیرد و یا حتی در درون لایه‌های از حاکمیت توسعه و گستری می‌دهد که تنها خواستار دمکراسی صوری پارلمانی هستند؟

من به عنوان یک توده‌ای تنها یک امکان می‌بینم برای آنکه بتوان لایه‌های خواستار دمکراسی را که متحدان زحمتکشان هستند در جنبش برای گذار از دیکتاتوری، تجهیز و به مبارزه ی مشترک برای تغییراتی فراتر از «دمکراسی پارلمانی»، «امکانی» فراتر از حداقل هدایت نمود. این امکان پیوند مبارزه ی دمکراتیک، یعنی مبارزه لحظه ی کنونی نبرد است با مبارزه‌ برای هدف‌های آتی مردم که شرایط تغییرات بنیادین اقتصادی را در جامعه ایجاد می سازد.
گرچه طبقه کارگر یدی و فکری به دمکراسی بیش تر نیاز دارد از همه ی لایه‌های دیگر جامعه، ولی لایه‌های دیگر نیز نیازمند تغییراتی هستند که دسترسی به آن در شرایط کنونی جهانی سازی امپریالیستی در چارچوب نظام سرمایه داری ممکن نیست، ممکن نخواهد شد.
با چنین برداشت است که می‌توانم به پرسش شما پاسخ دهم که بلی نبرد طبقاتی کنونی «یک مبارزه طبقاتی» است که کلیت هستی اجتماعی ایران را فرا گرفته است. در آن در کنار «کارگران و سرمایه داران» لایه های دیگری نیز شرکت دارند که می‌توان آن‌ها را «آزادیخواهان» نامید. مبارزه ی طبقه کارگر در ارتباط با تجهیز و سازمانده ی این لایه ها، مبارزه‌ای روشنگرانه است با هدف تفهیم ضرورت مبارزه ی مشترک برای تغییرات بنیادین در جامعه. وظیفه ی توسعه ی «امکان» زایش ٬٬موش٬٬ به «امکان» تغییرات بنیادین- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی و …، وظیفه ی روز است در برابر طیف مبارزان در نبرد طبقاتی جاری.

دوستان گرامی احمد آزاد، می‌دانم که این گفت و شنفت نیاز به توسعه و تدقیق دارد. امیدوارم ادامه ی بحث در اخبارروز حفظ شود. برای اطلاع شما دو ابرازنظر کنونی به صورت گفت و شنفت در توده‌ای ها نیز انتشار خواهد یافت.
دستتان را می فشارم
فرهاد عاصمی

امیر ایرانی
امیر ایرانی
4 سال قبل

با پورش
اصلاح قسمتی
وجود آزادی است که باعث شکوفایی خلاقیت هاست

امیر ایرانی
امیر ایرانی
4 سال قبل

آقای عاصمی در نظرش نکته مهمی را می آورد که این نکته بیان کننده اینست که:
آزادی اولویت اول است و وجود آزادی است که باعث شکافی خلاقیت هاست.
ایشان با نگرش دیالکتیکی مورد نظرش، موضوع عین و ذهن را به میان می آورد که با توجه به خلاقیت انسانها
از عین و ذهن موجود در هر مورد یک نتیجه مفیدی گرفته خواهد شد که نتیجه مفید رو به پیش بودن را نشان می دهد وحرکت به شرایط بهتر را می آفریند.
که باید گفت این نگرش ایشان و موضوع خلاقیت انسان، این مطلب را به میان می آورد:
که خلاقیت در چه مکانی و چه حالتی بروز می یابد؟
می دانیم خلاقیت در مکان های آزاد و با بودن آزادی برزو می یابد
با بیان دیگر انسان باید آزاد باشد تا بتواند خلاقیت هایش را عینیت ببخشد؛
پس آزادی مقدم بر هر چیزی است.
در آزادیست که می تواند با نگرش دیالکتیکی نتیجه ها ی مفید گرفت و…

امیر ایرانی
امیر ایرانی
4 سال قبل

چرا چنین می شود نه چنانکه باید بشود!؟
در هر جامعه ای می توان نمونه هایی را یافت که مصداقیت یک تئوری اجتماعی باشد. اما این را باید گفت
وجود این نمونه، متاسفانه بهانه ای شده یا می شود که گروهی تئوری اجتماعی مورد نظرشان را به دیگران تحمیل کنند.که تحمیل کردن ها به گواهی تاریخ
باعث شده بود و یا باعث می شود چه فجایعی آفریده شود چه انسان هایی از هستی ساقط و چه بسیار افراد از حق حیات هم محروم شوند.
تجربیات تلخ تاریخی، سبب شد که گروهی از اندیشمندان در پی راهکارهایی بروند و در راهکارهایشان نظریاتی کلی و فراگیر که موجودیت اصلی تحولات اجتماعی است را ارائه دهند تا بتوان کشتارهای تئوریکی را مهار کرد و انگیزه کشتارهای تئوریکی را برای همیشه حذف کرد.
این اندیشمندان خاص، هر امر مبارزه گری و هر تئوری اجتماعی که اساسش بر به رسمیت شناختن آزادی و دمکراسی نباشد و این دو را اولویت تحولخواهی اجتماعی ندانند،این تئوری اجتماعی ارزش اجتماعی ندارد و مبنائی برای مبارزه گری ندارد نخواهد داشت؛ بل این تئوری ها ابزاری برای سرکوبگری های خاص هستند خواهند بود.
اما باید گفت تحقق دو مفهوم آزادی و‌دمکراسی، مدافعان و پی گیران خاص خودش را می خواهد؛
مبارزینی را می خواهد که وجود این دو مفهوم و عمل به آنها ملکه ذهنشان شده باشد.
هر کس هم با نگرش ابزاری به این دو مفهوم برای پیشبرد هدف دیگرش
بنگرد روش او ، گونه ای از شیادی است.
پرداختن به حالات و شرایط جوامع و
یا بستن پیشوند و پسوندها به این دو مفهوم از حوصله نظر دهی خارج است. بگذریم.

احمد آزاد
احمد آزاد
4 سال قبل

دوست گرامی فرهاد عاصمی
پاسخ به پرسش شما در حد این کامنت گذاری کوتاه نیست. کوتاه تنها میتوان گفت که در مقوله «پراتیک اجتماعی»، گزینش «امکان مناسب» بیش از هر چیز به شرائط اجتماعی و توازن قوای طبقات بستگی دارد و دلبخواهی و یا اراده گرایانه نیست. «نقش فعال و خلاق انسان» در اراده گرائی نیست، که البته خواست و اراده مهم است، ولی اراده آنجا مفید خواهد بود که فعال اجتماعی برای تغییر بتواند با خلاقیت از امکانات برای بهترین نتیجه ممکن استفاده کند. در شرائط حاضر در ایران به نظر من در پس تغییر حکومت دینی محتمل ترین امکان شکلگیری یک دمکراسی نمایندگی است ضمن آن که دیگر احتمالات و از جمله شکلگیری یک حکومت پوپولیستی که تنه به فاشیسم خواهد زد هم ممکن است. من این احتمال را در مقابل بحث سه نویسنده نوشته قرار دادم که در بحث دمکراسی تنها به مقایسه دمکراسی مستقیم و مشارکتی با دمکراسی نمایندگی بسنده
کرده بودند و پرسیده بودم ایا از نظر این دوستان یا دمکراسی مستقیم و مشارکتی و یا هیچ؟ همین پرسش را هم در مقابل شما قرار میدهم. پرسش اصلی این است: در مبارزه کنونی برای رهائی ار حکومت اسلامی دمکراسی چه جایگاهی دارد؟
دیگر آن که متوجه نشدم که شما چگونه چنین نتیجه گرفتید که مساله مرکزی دید من « حرکت گام به گام و اصلاحی در ایران است.» ایا به این دلیل که گفته ام «.. در شرائط کنونی جامعه ایران، تنها دمکراسی نمایندگی در چشم انداز محتمل است.»؟این یک ارزیابی است از روند تحولات، وضعیت طبقات و تعادل قوا در ایران و امکاناتی که به جامعه اجازه خواهد داد تا از بختک جمهوری اسلامی رهائی یابد. به هیچوجه نظریه ای در مورد پروسه تحول جامعه نیست که بخواهد رفرم باشد یا انقلاب!!
این یک ارزیابی است، نه رفرمیستی است و نه انقلابی. بلکه به احتمال بسیار زیاد تنها با یک انقلاب توده ای جامعه ما بتواند از دیکتاتوری فعلی به ازادی و دمکراسی عبور کند. اکنون پرسش این است این مبارزه فقط یک مبارزه طبقاتی است میان کارگران و سرمایه داران و یا مبارزه ای است آزادیخواهانه که علاوه بر طبقه کارگر دیگر طبقات و اقشار جامعه هم در آن حضور دارند و مبارزه میکنند. نظر شما چیست؟

فرهاد عاصمی
4 سال قبل

فرار به توده ای ستیزی
نسیم گرامی، سپاس نسبت به ابرازنظرتان که شاهدی است زنده برای ناتوانی در شرکت در یک بحث انتقادی سازنده.
اجازه بدهید مواضع توده ای ستیزانه شما را به کنار بگذاریم. مساله ی مرکزی از دید نظریه پرداز احمد آزاد گرامی حرکت گام به گام و اصلاحی در ایران است. او هیچ استدلالی در درستی این موضع و نظریه ارایه نمی دهد، شما نیز سخنی برای گفتن ندارید و نگفته اید.
نبرد طبقاتی در جریان در ایران بیان واکنش متین و انقلابی زحمتکشان است نسبت به شرایط سلطه ی سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی. سیاستی که می کوشد به ترمز حرکت این روند از این طریق تبدیل شود که با باور به «قانون طبیعی» برای نبرد مرحله های مورد نظر خود را دیکته می کند، دمکراسی خواه نیست. یک لوبیست سرمایه و سرمایه داران است.
چنانچه نظریه پرداز مهر از دهان برداشت و سخنی در مستدل ساختن نظریه خود ابراز نمود، ادامه بحث می تواند سودمند باشد.

نسیم
نسیم
4 سال قبل

تحلیل و نوشته شما منطقی و واقع بینانه است.
عدم اعتقاد به دموکراسی ریشه و کلید یکسانی و بنابراین همکاری بخشی از باصطلاح چپ ایران (اکثریت و حزب توده) با تندروترین جناح دیکتاتوری اسلامی بود، و متاسفانه علیرغم انتقادات سطحی و علیرغم شعارهای توخالی سرنگونی و گذار که میدهند هنوز هم در کانال مبارزه موهوم ضدامپریالیستی و ضد امریکایی شان باقی هست.
ریشه این دیکتاتوری و دیکتاتور پرستی در چپ ایران تفکر لنینیستی و کنار گذاشتن سوسیال دموکراسی مارکس نهفته است، آنجا که بلشویک ها از میان دموکراسی و مرکزیت (یک گام به پیش دو گام به پس)، مرکزیت را انتخاب و رهبران و انقلابیون حرفه ای جایگزین طبقه کارگر و زحمتکشان می کنند. آن ها در حالی رژیم های موجود را به دلیل رعایت نکردن دموکراسی نقد می کنند، که خود پیشاپیش برانامه ای بر پایه عدم اعتقاد به دموکراسی ارائه کرده اند و این تناقض وحشتناکی است که جز از طریق تهاجم شوروی یا کودتا امکان پیروزی نداشت و ندارد.
انتظار از چپ ایران (که نه تنها مارکس بلکه حتی لنین را هم نخوانده است) با معدل سنی بالای ۷۰ سال برای نفی لنینیسم و پاک کردن تاثیرات آن در تفکر و تصمیم گیری انتظاری غیرمعقول است، آنها در کم توان ترین دوران زندگی شان گرفتار هزاران مشکل روانشناسی، امنیتی، محفلی، معیشتی و غیره هستند. از رهبران و سوداگرانی چون نگهدار که بگذریم، این انسان های شریف، و از جمله نویسندگان مقاله مورد نقد شما، به همین سیاق عمر را به پایان می رسانند.

فرهاد عاصمی
4 سال قبل

مقاله با مضمون روشنگری درباره ی برخی مواضع مورد انتقاد خود نسبت به مواضع نظریه پردازان دیگر، خود نظریه و تزی را مطرح می سازد که نیاز به روشنگری دارد. نیاز به اثبات درستی خودِ نظریه دارد.
رفیق گرامی احمد آزاد در پاراگراف پایانی که در آن موضع و استراتژی مورد نظر خود را برای نبرد طبقاتی کنونی در ایران، با صرفه جویی بسیار خلاصه می کند، می نویسد: «.. در شرائط کنونی جامعه ایران، تنها دمکراسی نمایندگی در چشم انداز محتمل است.»
سخنی برای روشنگری و اثبات این تز و نظریه ارایه نمی شود.
انگار این رفیق روند در جریان تاریخ را روندی بر پایه یک «قانون طبیعی» می پندارد. قانونی که تغییرات اجتماعی را به سطح برداشت از تغییرات در طبیعت بازمی گرداند که به مثابه ی قانونی طبیعی — بهار، تابستان، پاییز و زمستان — عمل می کند.
این برداشت ماتریالیستی از جامعه ی انسانی، برداشتی کهنه است. برداشت ماتریالیسم قدیمی فویرباخ است. برداشتی است که تنها قادر است با شیوه ی نظاره گر ظاهربین خود، به توصیف وقایع تحقق یافته بپردازد.
برخلاف برداشت ماتریالیسم قدیمی، ماتریالیسم دیالکتیکی نقش فعال و خلاق انسان را که بازتاب رابطه ی ذهن و عین است، که بیان نقش خلاق انسان است از میان امکان ها، مناسب ترین امکان به سود منافع خود را برگزیند، نفی می کند.
تفاوت میان ماتریالیسم قدیمی و دیالکتیکی درست در مقوله ی «پراتیک اجتماعی» انسان قرار دارد که مارکس آن را در تزهای فویرباخ توصیف می کند.

باید امیدوار بود که رفیق گرامی احمد آزاد، استدلالی برای ثبوت درستی برداشت خود ارایه دهد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x