جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

«ترسم نرسی به خانه ای اَعرابی» – مارال سعید

مهم آن نیست که من این سیاست را می پسندم یا نه! مهم آنست که منِ نوعی بعنوان یک انسان دیگر نمی خواهم آنچه بر رهبران حزب توده-ی ایران رفت، بار دیگر بر فرخ نگهدار برود. و از نقطه نظر بازی، در سیاست نیز همچون دیگر بازی ها، باید برخوردی خلاقانه با تئوری ها داشت..

مهم آن نیست که من این سیاست را می پسندم یا نه! مهم آنست که منِ نوعی بعنوان یک انسان دیگر نمی خواهم آنچه بر رهبران حزب توده-ی ایران رفت، بار دیگر بر فرخ نگهدار برود. و از نقطه نظر بازی، در سیاست نیز همچون دیگر بازی ها، باید برخوردی خلاقانه با تئوری ها داشت. و نباید فراموش کرد در تئوری های بازی هیچ قطعیّتی وجود ندارد. و کژراهه از آنجا آغاز می شود که تو به باورهای خود دخیل ببندی، و از آن بدتر دیگران را نیز دعوت کنی تا به آن دخیل ببندند. روشهایی که نتایج منفی، اسفبار و گاهاً فاجعه بار ببار آورده اند را نبایست مجدداً به مَحَک آزمایش سپرد

پایان یافتن خواندن مجموعه-ی سه جلدی “صبر تلخ” مترادف شد با درج مطلبی از علی مختاری (پروژه رسانه های باز…) و مُتعاقب آن نوشته-ی فرخ نگهدار (درباره ی یادداشت…) در اخبارروز.

جا دارد بدواً سر تعظیم فرود آوَرَم در مقابل سلامت اخلاقی و صَلابت تشکیلاتی آقای محمدعلی عمویی علیرغم آنکه با دیدگاههای ایشان همدل نیستم.

داستانِ سراسر رنجِ خونچکانِ مُطوّل، مَکتوب در سه جلدِ تنها باقیمانده-ی کادر رهبری حزب توده-ی ایران را می توان اینگونه خلاصه کرد: برای حزبی که می خواست علناً و در کنار مردم، فعالیّت قانونی داشته باشد، راهی جز آنچه ما (حزب توده ایران) پیمود نمی توان متصوّر بود. (نقل به معنی که در جای جای کتاب، عموئی بدان اشاره دارد)

شَک نمی کنیم که فرخ نگهدار دانش آموخته-ی مکتب حزب توده-ی ایران در سالهای ۶١-۵٨ است. مکتبی که پرچمداران آن جمله گی در چاهی افتادند که خود کنده بودند. چاه “خط امام” یا آنگونه که عمویی سعی در تصحیح آن دارد “خط مردمی و ضدامپریالیستی امام”.

از نگاه این قلم؛ در غائی ترین تحلیل، سیاست نیز یک بازیست همچون دیگر بازی ها. و در این بازی می توان با انواع تئوری ها وارد شد و بازی کرد. البته در این بازی بنا به دلایل فرهنگی نمی توان در تمامی جغرافیای کره-ی زمین به یکسان شرکت و بازی نمود. در نگاه ویژه به ایران، سرزمینی که در آن؛ نه “ملت” آن معنای کلاسیک را دارد و نه “سیاست و حزبیّت” در آن از یک ریشه و ساقه-ی کهن برخوردار است. و تا چشم هم کار می کند قرن هاست در آن فرهنگ استبدادی- دینی ساری و جاریست، این بازی نمی تواند همسان کشورهای اروپائی جریان یابد. همانگونه که متأخّرترین نمونه-ی آن را اکثریت کمیته-ی مرکزی حزب توده-ی ایران (آمده گان از اروپا) به پیش چشم ما می گشایند. فعالینی که می انگاشتند: چون امری منطقی نیست پس لاجرم اجرائی نخواهد شد. دیدیم؛ از دم تیغ گذراندن تنها متّحدِ سکولار با هیچ منطقی خوانائی نداشت ولی حاکمان جمهوری اسلامی آنرا به اجرا گذاردند.

مهم آن نیست که رفتار حاکمان جمهوری اسلامی با هیچ تئوری همخوانی ندارد، مهم آنست که تو درک کرده باشی وارد کدام  میدان و با چه مختصّات می شوی و حریف چگونه پدیده ایست. آنچه بر حزب توده-ی ایران رفت حاوی نکات آموزشی بسیاریست که ابتدائی ترین و سنگپایه-ی دیگر درس هایش آنست که، وَرای باورهای ایدئولوژیک باید تحلیل مشخص از شرایط مشخص داشت و حریف را آنگونه که هست شناخت، نه آنگونه که خود می پسندیم.

عموئی در طول این کتاب به کرّات گوشزد می کند “ما راه دیگری نداشتیم”. و من باور میکنم گفته-ی او را. اما او این نکته را فراموش می کند و یا عمداً از کنارش می گذرد که؛ حزب توده-ی ایران خود با چشم باز به درون این کوچه-ی بن بست راند. درحالیکه می دانست زیبنده-ی یک حزب سیاسی نیست که در کشوری با سابقه-ی دیرینه سال استبداد در تار و پود و اینک حاکمیت دین، بازی سیاست را منطقی، دمکراتیک و قانونی نمی توان پیش بُرد. و اصولاً نمیتوان سیاست را همانگونه بازی و مدیریت کرد که در جوامع دمکراتیک و حتی نیمه دمکراتیک بازی می کنند.

بگذریم؛ اجازه بدهید بپردازیم به شاگرد اوّل مکتب حزب توده-ی ایران.

اگر عمویی می گوید: ما راه دیگری نداشتیم، دارد از موضع حزبی سخن می گوید که می کوشیده علنی و قانونی، در ایران و تحت لوای حکومت جمهوری اسلامی فعالیّت سیاسی داشته باشد. اما فرخ نگهدار فراموش کرده است؛ سالهاست از بستر اجتماعی خود بیرون افتاده و اصولاً حاکمان جمهوری اسلامی دیگر آن حاکمان برآمده از دل یک انقلاب مردمی نیستند که چهار سال حزب توده ایران را تحمّل کردند. سیستم حاکم بر ایران، به درستی هیچکس را بیش از هشت سال تحمّل نمی کند. و همانطور که مردم در کوچه و خیابان می گویند: جمهوری اسلامی خود بزرگترین کارخانه-ی تولید “ضدانقلاب” است.

اگرچه این قلم به نقد سیاست های حزب توده ننشسته است، ولی ناچار است برای آویختن فانوسی بر سر راه این گفتگو، اشاره کند: بزرگترین و ابتدائی ترین اشتباه حزب توده-ی ایران، استوار بر ضدامپریالیست خواندن و دانستن حاکمان جمهوری اسلامی بود. مدیران این حزب به یک نکته-ی ظریف توجه ننمودند و یا به عمد بر آن چشم فرو بستند که؛ با هر پدیده-ی اجتماعی می توان از دو منظر برخورد داشت ۱- واپسگرا ۲- آینده گرا. آیت الله خمینی و یارانش از بَدو فعّالیتشان در دهه-ی چهل خورشیدی سنگربندی و حملاتشان به شاه و آمریکا از منظر واپسگرائی بود. بالمعال این واپسگرایان حال که به قدرت رسیده بودند نمی توانستند به ناگاه جُبّه-ی مدرن و آینده گرا بر دوش افکنند. اما در دنیای دو قطبی آنزمان و حاکمیّت جنگ سرد بر روابط دو اردوگاه کاپیتالیسم و سوسیالیسم، به احزابی چون حزب توده ایران چنین حُقنه می شد: مهم در درجه نخست ضدّیّت با امپریالیسم است. و اینگونه بود که رژیم های واپسگرا و دیکتاتور در اینجا و آنجا بعنوان “دمکرات های انقلابی” به افکار عمومی فروخته می شدند.

این قلم پایه و بنیان تفکّر سیاسی فرخ نگهدار را هنوز و همچنان “ضدامپریالیسم” دانستن حاکمیت جمهوری اسلامی ارزیابی می کند. و بر این اساس است که همان تاکتیک استاد فرموده «اتحاد و انتقاد« را البته یک آب شسته تر «اتحاد و نق» را پیش می بَرَد. البته هرکس حق دارد بازی سیاست را همچون هر بازی دیگری آنگونه بازی کند که دوست دارد و می پسندد! و مهم آن نیست که من این سیاست را می پسندم یا نه! مهم آنست که منِ نوعی بعنوان یک انسان دیگر نمی خواهم آنچه بر رهبران حزب توده-ی ایران رفت، بار دیگر بر فرخ نگهدار برود. و از نقطه نظر بازی، در سیاست نیز همچون دیگر بازی ها، باید برخوردی خلاقانه با تئوری ها داشت. و نباید فراموش کرد در تئوری های بازی هیچ قطعیّتی وجود ندارد. و کژراهه از آنجا آغاز می شود که تو به باورهای خود دخیل ببندی، و از آن بدتر دیگران را نیز دعوت کنی تا به آن دخیل ببندند. روشهایی که نتایج منفی، اسفبار و گاهاً فاجعه بار ببار آورده اند را نبایست مجدداً به مَحَک آزمایش سپرد.

آقای نگهدار مرتّب در هرکجا که می نشیند جمله-ی تعدیل شده-ی آقای عموئی را تکرار می کند: “راه دیگری نیست”. در حالیکه هر آنکس که بگوید “راه دیگری نیست” قدم در بیراه نهاده است و این آدم یا گروه یا سازمان و حزب به درد بازی سیاست نمی خورد. آنکه می گوید: راه دیگری نیست و راه من بهترین است، تکثر در عالم سیاست را نفهمیده است.

کلام آخر: بپذیریم که جهان و مسائل جهان بسیار پیچییده تر از دوران جهان دوقطبیست. در هیچ بازی، بویژه بازی سیاست هیچ قطعیّتی وجود ندارد. ما رابینسون کروزو در یک جزیره-ی تک افتاده در میان اقیانوس نیستیم که هر آنچه خواستیم را به اجرا گذاریم! به پندار و گفتار و کردارمان بیندیشیم و مسئولیّت بپذیریم و نهال رواداری بکاریم. جامعه-ی ایران یک جامعه با بیماری های عدیده است و جمهوری اسلامی یکی از آن بیماری هاست. باشد که در سایه-ی رواداری بتوانیم برای فرزندانمان ایرانی آزاد و آباد به ارث بگذاریم.

مارال سعید  

https://akhbar-rooz.com/?p=104525 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

11 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گيتي سلامي
گيتي سلامي
3 سال قبل

آقای نکهدار، در رابطه با یادداشتی که نوشته اید، دوباره متن نوشته شده ی خانم مارال سعید را بدقت خواندم، در رابطه با نکته ی اول: ایشان نوشته اند: “آقای نگهدار در هر کجا که می نشیند…. ، شما نوشته اید “در هیچ کدام از نوشته ها و گفته های من … ” از نگاه من معنی این دو جمله متفاوت است. برداشت من از جمله ای که خانم سعید نوشته اند این نبود که شما “هیچ راه دیگر نیست “را بصورت مکتوب جایی نوشته اید. بحث بر سر عملکرد شما و تاثیری که بر دیگران بجا گذاشته اید و می گذارید است بطور مثال در مقاله ی “در باره ی یادداشت اخبار روز پیرامون “پروژه رسانه های باز” نوشته اید :”بیش از سه دهه است که من فعالیت سیاسی خود را در چارچوب قانون اساسی قرار داده و از حکومت هم مکرر خواسته ام که به تعهدات قانونی خود عمل کند. معتقد بوده و هستم که این خط مشی چنانچه پیگیرانه پیگیری شود در طول زمان راهگشایی خواهد کرد. ” سوال این است این راهکشاهی برای شما در چه مدت زمان بایستی رخ دهد یا چند سال دیکر بایستی به این ۴٢ سال  اضافه کرد ؟ یا این که به این معتقد هستید یک زمانی خودش بالاخره اتفاق می افتد؟ ایا تفکر پشت این جملات شما تداعی همان ” هیچ راه دیکر نیست” که خانم مارال سعید به ان اشاره کَر ده اند، نیست. 

 در رابطه با نکته ی دوم ، شما نوشته اید”دوم این که شما (خانم سعید) عنوان اصلاح شده خط مشی «اتحاد-انتقاد» را از قول من نوشته اید «اتحاد و نقد». من چنین عنوانی را نمی پسندم. «حمایت و نقد» واقعی تر است. ” 

اگر نوشته ی خانم سعید را بدقت خوانده باشید انجا از قول شما چیزی نوشته نشده است . خانم مارال سعید نظر و برداشت خودشان را راجع به شما نوشته اند “این قلم پایه و بنیان تفکّر سیاسی فرخ نگهدار را هنوز و همچنان “ضدامپریالیسم” دانستن حاکمیت جمهوری اسلامی ارزیابی می کند. و بر این اساس است که همان تاکتیک استاد فرموده «اتحاد و انتقاد« را البته یک آب شسته تر «اتحاد و نق» را پیش می بَرَد. 

این که شما حمایت و نقد را واقعی تر می دانید نظر شما است ولی تأثیر عملکرد و نوشته های شما برای من خواننده ی نوعی و یا برداشت خانم سعید اتحاد و نق است. سوالی که برای من در رابطه با حمایت شما ( ان هم بعد از ۴٢ سال) از نظام و مسئولین این نظام پیش می اید این است که ایا مسیولین این نظام  به “اصطلاح نامه ی فدایت شوم ” یا به عبارتی دعوت نامه ای برای این که شما از انها حمایت کنید ، فرستاده اند ؟ ایا اصلا انها به حمایت شما محتاجند؟ و یا این که شما مسیولین نظام ج. ا. را کودن ، نالایق وَ بی کفایت میدانید که بدون کمک و حمایت شما حکومت داری بلد نیستند وکاری از دست اشان بر نمی اید؟ بر چه أساس و منطقی ان هم بعد از ۴٢ سال هنوز بر این “حمایت خود” باور دارید؟ ایا اینجا بِنَا به استناد این نوشته ی شما ، حق با خانم مارال سعید  نیست که می نویسد شما به این معتقد هستید که “هیچ راه دیگر نیست”؟ 

بنابراین آقای نگهدار گرامی ضروری است در آنچه خانم مارال سعید از مواضع شما برداشت کرده اندو در این نوشته بیان کرده اند ، دوباره بازبینی کنید. نگرانی ایشان را دریابید ، مخصوصا به گفته ی ایشان در این مورد توجه کنید که “کژراهه از آنجا آغاز می شود که تو به باورهای خود دخیل ببندی، و از آن بدتر دیگران را نیز دعوت کنی تا به آن دخیل ببندند. روشهایی که نتایج منفی، اسفبار و گاهاً فاجعه بار ببار آورده اند را نبایست مجدداً به مَحَک آزمایش سپرد.”

فرخ
فرخ
3 سال قبل

ضروری است مارال سعید گرامی در آنچه از مواضع من برداشت کرده اند، دو نکته را بازبینی کنند. اول این که در هیچ کدام از نوشته ها و گفته های من پیرامون راهی که سازمان اکثریت در پیش گرفت مندرج نیست که من گفته باشم «هیچ راه دیگری نبود». شما در ده ها نوشته و گفته من می توانید بیابید که نقد من به تحلیل ها و سیاست گذاری های سازمان در آن سال ها چیست. من هرگز معتقد نبوده ام که راهی که طیف توده ای – اکثریتی رفت نمی توان انتقاد داشت، چون راه دیگری نبود. اگر نقد را در یک جمله خلاصه کنم خواهم گفت: «خوش بینی ما به خط امام، و بدبینی ما به لبیرال ها، بسش از حد یا افراطی بود. هر دو نگاه به تعدیل نیاز داشت.
دوم این که شما عنوان اصلاح شده خط مشی «اتحاد-انتقاد» را از قول من نوشته اید «اتحاد و نقد». من چنین عنوانی را نمی پسندم. «حمایت و نقد» واقعی تر است. اتحادی وجود نداشت و نمی توانست شکل بگیرد. این کلمه «اتحاد» خود یکی از همان مظاهر خوش بینی افراطی است. در طول این ۴۲ هیچ دوره ای نبود که ضروری باشد وزن نقد به صفر میل کند. اما برخی دوره ها بود که وزن حمایت می بایست به صفر می رسید.
توجه کنیم که زخم و ضربه روحی روانی پیگردهای خونین دهه شصت بر پیکر چپ ایران جنان عمیق است که امروز بسیاری از فعالان آن هنوز هم تصور می کنند که مخالفت با این نظام و با این حاکمان و سیاست های آن میزان صداقت ما در پای بندی به آرمان های چپ را تعریف می کند. ببینید چه میزان از فعالین چپ هنوز هم اعتراض تحریم اقتصادی، حتی اعتراض به ترامپ، را رد می کنند، چون که در تحلیل نهایی تحریم و ترامپ پارامترهایی علیه رژیم اند. (خوشحالم که این نگاه بر هیچ یک از تشکل های شناخته شده چپ در خارج کشور حاکم نیست.)

امیر ایرانی
امیر ایرانی
3 سال قبل

هموطن گیتی سلامی، با درود
اگر بار دگر نوشتار سرکارخانم سعید را مطالعه بفرمائید و در باز خوانی جدیدتان بخواهی کارپایه هایی برای مو‌ضوعات آورده شده در نوشتارش بیابی، آیا یکی از این کارپایه ها این نیست که گفته: در جامعه ایران بخاطر شرایط وجودیش که وجودی کهن است استبداد خواهی جاری و ساری است؟
با منطق خانم سعید که پذیرش وجود روحیه استبداد خواهی در جامعه است، انقلابی رخ می دهد که در آن انقلاب اکثریتی از فعالین سیاسی خودشان در گیر پذیرش نوعی استبداد بودند ؛چه استبداد حزبی چه استبداد تشکیلاتی و چه استبداد های دیگر، که جمهوری ای بنام جمهوری اسلامی حاکم می شود که در آن شرایط زمانی اکثریتی از فعالین سیاسی و اجتماعی وجود جمهوری اسلامی را یک حالت سفید و یا سیاه نمی دانستند و نمی دیدند بل آنرا یک حالت خاکستری می دیدند که وجودش می تواند مقدمه تحولات بعدی شود؛ آنهم تحولاتی که روحیه استبداد خواهی در جامعه یا کمرنگ شده و یا از جامعه زوده شده(اینکه بعدن چه شد بحث دیگری است). باید گفت این نگرش خاکستری دیدن جمهوری اسلامی در آن دوران ،نگرشی غالب بود !
حال کسانی در این دوران خود را در مقام محاکمه کنندگی دیگران بدانند و بگویند چرا گروهی جمهوری اسلامی را سیاه ندیدند حالا باید مجازات شوند، این خواهندگی محاکمه کنندگی ،یک پرسش تاریخی می آفریند:
این محاکمه کنندگان فعلی آیا حق محاکمه کنندگی را دارند یا اظهار وجود کنندگانی بیش نیستند؟( موضوع جنایت های خاص بعدی که حکومت اسلامی بعدن انجام داده، بحث دیگری است).
هموطن به مشروطه اشاره داشتی، که باید گفت
شرایط مشروطه که روح سکولاریسمی بر آن حاکم بود با شرایط ۵۷ قابل قیاس نیست
محمد رضا شاه با روش های استبدادی و غلطش توانست مذهب را عامل حرکت تحولخواهی تعریف کند که حاصل کار محمدرضا شد یک حکومت دینی و…
شاد و تندرست باشی و ضد نگرش سیاه و سفیدی ارسطویی.
خاکستری دیدن چیز خوبی است!؟

گيتي سلامي
گيتي سلامي
3 سال قبل

آقای ایرانی، اگر استدلال شما را درست فهمیده باشم به این گونه است که: پذیرفتن استبداد در طول تاریخ ایران برابر است با ایراد نگرفتن به نگهداری ها و حزب توده . این استدلال متکی است به منطق ارسطویی و یا همان نگاه دوقطبی خوب-بد. به این معنی که اگر روح استبدادی در طول تاریخ جامعه را نپذیریم ، می توانیم به نگهدارها و حزب توده ایراد گرفت. در غیر صورت تناقض می باشد. ایا برای شما این سوال نیست که چرا جنبش مشروطه بوجود آمد و چگونه در بیش از صد سال پیش مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان به رهبری شیخ فضل اله نوری( که خواهان حاکمیت قانون اسلام) بودندغلبه یافتند ولی در انقلاب ۵۷ در قرن بیستم که نمی توان با جامعه ی دوران قاجاریه مقایسه کرد وعلیرغم خواست ، ازادی وآزادی بیان ، مشروعه خواهان غلبه پیدا کردند؟ بنابراین برای پاسخگویی به مسایل پیچیده اجتماعی و نهادینه کردن دمکراسی در جامعه مان ، عینک ایدیولوژیکی و استدلال سیاه- سفید شما راه گشا نمی باشد. در ضمن در مقاله ی خانم سعید بحث بر سر مسیولیت پذیری است و نه ایراد گیری. هر کنشگر سیاسی هم بطور فردی و هم بصورت تشکیلاتی /سازمانی یا حزبی ، مسیول پاسخ گویی اعمال خود و نتیجه ی بدست آمده از آن اعمال و تصمیم گیریها است. افسوس که شما پاسخ گویی کنشگران سیاسی را ایراد گیری می دانید. مسیولیت و پاسخگویی دو رکن اساسی می باشند که متاسفانه در فرهنگ سیاسی – اجتماعی ما آن گونه که مناسب یک جامعه ی مدرن می باشد، نهادینه نشده است.

آرمان
آرمان
3 سال قبل

شوک حمایت های رهبران اکثریتی و مخصوصا فرخ نگهدار که در طول این سالها از رژیم اسلامی حمایت کرده است برای تعداد زیادی از هواداران و اعضا این سازمان رفع شدنی نبوده و نیست! متاسفانه آنها هنوز هم در دوران انکار به سر می برنند و نمی توانند قبول کنند که این آنها هستند که در این شوک هستند و فرخ نگهدار تغیری نکرده است و همان در دفاع از ملاهای شرور همیشه پایدار بوده است. فرقی بین او و امثال خودی های رژیم نیست فقط او زمانی رهبری سازمان اکثریت را داشت و ان را به بوقچی رژیم تبدیل کرد. بهتر است او را رها کنید و اینقدر به حرفهای این حامی همیشه در صحنه جانیان حاکم را اهمیت ندهید. فاشیت ها هم حامیانی دارند. فراموش نکنید که والدین موسیلینی فاشیست سوسیالیست های معتقدی بودند که نام بنیتو موسلینی را در بزرگداشت انقلابی مکزیکی به او دادند اگرچه فرزند ناخلف آنها یک فاشیست جنایتکار شد. فرخ نگهدار نیز اگر چه موسیلنی نیست اما سابقه طولانی حمایت از فاشیست های اسلامی دارد.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
3 سال قبل

سرکار خانم مارال سعید در نوشتارش به نکته ای مهم اشاره می کند و بیان می کند این سرزمین استبداد زده و…
می دانیم در سرزمینی که در طول تاریخش روش های استبدادی حاکم بوده پس یک نگرش و تفکر استبداد خواهانه هم در روح جامعه جاری و ساری است
که پذیرش این موضوعات، باعث می شود در برخورد با پدیده ای به نام جمهوری اسلامی بگونه ای خاص عمل کرد. که شاید ایراد گرفتن از افرادی مانند نگهدار و تشکیلاتی به نام توده چندان پایه ای نباشد.
که درنهایت پذیرفتن استبداد خواهی جامعه ایران در نگرش خانم مارال و ایراد گرفتن از نگهدار ها و توده ای ها یک تناقض در نوشتار خانم مارال بوجود می آورد

گيتي سلامي
گيتي سلامي
3 سال قبل

خانم سعید با تشکر، به نکته ی مهمی اشاره کرده اید. “انکه می گوید راه دیگری نیست … تکثر در عالم سیاست را نفهمیده است”. به قول محمد مختاری فقدان “چشم مرکب ” یعنی همان به رسمیت نگرفتن تکثر یکی از معضلات جامعه امان می باشد. این نوع نگاه (ندیدن و یا به رسمیت نگرفتن تکثر )دربند یا گرفتار نگاه دوقطبی (سیاه و سفید ، دوست و دشمن، خودی-غیرخودی ..) یا نگاه ساده انگاری قرون وسطایی است . نگاهی که متاسفانه در بین سیاسیون ما کم نیست . بینیش و روشی است که اگاهانه (در این صورت به غایت فرصت طلبانه و غیر اخلاقی و عوام پسندانه است) و یا نااگاهانه (بِنَا بر عادت فکری ساده اندیشی ) برای توضیح پدیده های پیچیده ی اجتماعی بکار برده می شود که به هر حال این نوع بینش به درد دنیای امروز و بخصوص به درد میدان سیاست نمی خورد زیرا شاهد نتایج منفی و فاجعه أمیز ان در جامعه أمان هستیم بطور مثال به درد نیامدن “وجدان جامعه” از بی عدالتی ، از إعدام و زندانی شهروندان دگر اندیش و عادی شدن این قتل دولتی در فرهنگ اجتماعی -سیاسی ، جامعه ای که در انقلاب ۵٧ برای عدالت، أزادی بیان یا به عبارتی برای “دمکراسی “قیام کرد. از کجا شروع شد و به کجا ختم شد،

ara
ara
3 سال قبل

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است سعدی

باران اذر مینا
باران اذر مینا
3 سال قبل

بازماندگان حزب توده و هم خطان اکثریتی شان بجای انتقاد از سیاست نادرست و اسیب رسان به جنبش ازادی خواهانه و سکولار ایران در ان دوره به هر تخته پاره ای می اویزند تا سیاست های ان زمان خود را در پشتیبانی از ارتجاع اسلامی و اخوند مدرنیته ستیز و سپاه پاسداران توجیه کنند. اینان که توجیه های گذشته شان مانند می خواستیم انقلاب را تعمیق دهیم بی اثر شده است اکنون می گویند راه دیگری نبود .چرا بود ، اقایان ماله کش بی پرنسیب اگر ان زمان می کوشیدید به دفاع از ازادیها ،حقوق زنان، دولت سکولار ، ازادی تشکل های مستقل جامعه ی مدنی (احزاب ، سندیکاها، انجمن ها …. ) برخیزید و طبقه ی متوسط و شاید طبقه ی کارگر را گرد این خواسته ها سازمان دهید ارتجاع ومشروعه خواهی نمی توانست به اسانی این نیروهای اجتماعی و سیاسی را درهم بکوبد . سخن این ورشکستگان به تقصیر به این می ماند که رزمندگان ضد فاشیسم و نازیسم به همکاری با هیتلر و موسولینی بپردازند و سپس بگویند راه دیگری نبود .اینان اکنون که رژیم مشروعیت باخته ی اسلامی گوشه چشمی باز کرده تا مردم به جان امده را به پای صندوق های رای بکشاند باز فیلشان یاد هندوستان کرده است . شما که یک بار دیدید برغم مشاطه گری هایتان چه بلایی به سرتان اوردند باز به به این امامزاده دخیل می بندید ؟.
هرکه نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد ز هیچ اموزگار

یحیی انوری
یحیی انوری
3 سال قبل

هگل در جایی اظهار می‌کند که تمام وقایع بزرگ و شخصیت‌های جهان تاریخی دوبار ظاهر می‌شوند. او فراموش می‌کند اضافه کند که: بار اول بصورت تراژدی،بار دوم بصورت کمدی

مارکس-هجدهم برومرلوئی بناپارت

شاید بار سوم بصورت مهوع

کیا
کیا
3 سال قبل

نوشتاری از صداقت و همدلی و واقعی!
حکومت جمهوری اسلامی هیچ نقطه مثبتی را حمل نمی کند و هیچ روزنه امیدوار کننده ای را باز نگذاشته است که سزاوار حمایت و تحمل باشد،حکومتی که طبقه کارگر را زیر چکمه های خود خورد کرده است و حامیان آن را به سلاخی برده است نه تنها قابل دفاع و حمایت نیست،  بلکه باید با همه امکانات علیه آن مبارزه کرد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x