جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

تنابی – بهمن پارسا

ذرُات رویا

بی شماران و الماس وار می بارند،

غوطه ور می شوم در اقیانوس هستی؛

تن ِ آبی را

به طنابی آبی

از بلندای بی نهایت حیاتِ بی رنگ

 می آویزم.

و اینک تنابی که من!

تَناب!

جزیره هایت کو!؟

پایاب ات کجاست!؟

ای گردنده ی بی پناه، آری با تواَم

با قطبهایت چه رفته ؟

شرمنده ی اَبرهایت

خجلم از باران

“که در لطافت طبعش خلاف هست”*

و حالا دیگر “در باغ لاله نمیروید”.

شوره زار است و خَس.

بس “شوره” که دود وار پیشکش ات کرده اند،

چه کنی گر شوره نباری؟!

دودکشها همه جا هستند،همه جا.

من ،در پناه چتر خیال

بر ساحل این صحنه ی رونده بی آرام

خویش را می جویم.

از همان آغاز سالِ گمگشتگی

خویش را اینجا جستجو میکنم!

در تو وعده یی هست که من

باور کرده ام،

می پیچی ، می پیچم

می خمی ،می خَمَم

تو مرا برایم، پیدا میکنی،

تو مرا باز میا بی.

این آبی ،

نه

این تَنابی را تو معنا میکنی

در پَست و بلند ها

در لابلای ازدحام ِ و هیاهو

در سفید ِ محصور ِ میان ِ

سرخ و ابی؛

سُرخابی،

آری این تنابی را تو معنا میکنی.

در اقیانوس بی انتهای بودن

من گمگشتگی هایم را

در تو می جویم.

*******************************

۴ ژانویه ۲۰۲۰-مریلند

* باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/در باغ لاله روید و در شوره زار خس(سعدی ،باب اول ِ گلستان)

https://akhbar-rooz.com/?p=17178 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x