جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

تو میهنِ منی! – خسرو باقرپور


 
حیرت آوردی!
حریر بودم و سپید،
هَمبالِ کبوتری پرّان؛
از اسلیمی های شکسته ی فیروزه؛
با عطرِ “اصفهان”
و خاطره ای آبی؛
بر شانه ات نشستم
و چون لبخندِ بامداد؛
از مشرقِ چشمان تو سر زدم.

مهربانی آوردی!
با بُهتِ اندوهِ اثیری ی کویر؛
داغاداغ:
بر سینی ی مسینِ “کرمان”
مهرت را نوشیدم:
بوسه نشاندم بر سپیدی ی پستان هات
و آفتاب از “ماهانِ” گوشه ی چشمت برآمد.

ترانه ی سرخِ عشقِ را خواندی!
آیینه ی بزرگ شدم
و تو زیباترینِ غزالِ جهان را
در چشمِ من دیدی؛
گریستی؛
و آهوانِ بی قرارِ جنگلِ “سی سنگان”؛
در مغربِ “نوشهر” گم شدند.

با بادِ تیره از غُبار رفتی!
و واژه هام؛
از سرودنِ اندوه؛
ناتوان شدند.
کابوسِ کبود شدم بی تو
و چونان بوریایِ دستبافتِ دخترانِ “هورالهویزه”؛
خزیدم در هزار توی یائسه ی شاخه هایِ نخل
و غروب کردم؛
در اندوهِ مغربی ی “بیستونِ” شکیبا.

مرداد ۱٣۹٣ – اِسِن

تصویرِ متن: Silvian Sternhagel

https://akhbar-rooz.com/?p=33755 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x